خب اول اول بگم... CyberPunk 2077 یک جواهر مطلقه... یک محصول نایاب در صنعت که لانچ ضعیف و مشکلات تکنیکی عرضه و نسخه های نسل 8ـش، باعث پنهان شدن این قلب پر ارزشش شده...
نمیدونم از کجا شروع کنم، تک تک ثانیه های بازی منو عاشق این دنیا کرد. این محیط، این کاراکتر ها که تو هیچ بازی اینجوری منو درگیر خودشون نکرده بودن، این داستان ها، این آزادی عمل، این موسیقی و ...
از شخصیت ها شروع کنم. داستان و شخصیت پردازی بازی تو هیچ بازی مثلش پیدا نمیشه. نمیدونم واقعا هیچوقت این احساسو به هیچ بازی نداشتم ولی تک تک کاراکتر های بازی واقعا یک انسانن. واقعا قلب دارن، شخصیت دارن و کامل بهشون پرداخته شده. هر کدوم داستان خودشونو دارن که واقعا یونیک و مهمه. Johnny Silverhand با بازی فوق العاده کیانو ریوز که گل سرسبد بازیه. واقعا چند لایه و مهمه این شخصیت. از اون طرف Panam هست که هیچوقت نشده بود به یک کاراکتر داخل بازی از نظر عاطفی وابسته بشم
Panam و رابطه ای که کاراکترم باهاش ایجاد کرد یکی از واقعی ترین و محکم ترین روابطی بود که تو دنیای واقعی حتی مثلشو زیاد ندیدم. Judy فوق العادست. River به نوبه خودش از بزرگترین وزنه های بازیه. تاکامورا به طرز عجیبی کاراکتر خاصیه. Rouge، جکی، ویکتور، میستی و ... همشون واقعا بینظیرن. حتی کاراکتر هایی که 10 دقیقه هم سر جمع تو بازی نیستن مثل
ALT هم بشدت عالی پرداخته میشن و موندگارن.
جدای این موارد من بشخصه با دیالوگ ها و پردازش شخصیت خود V هم شدیدا حال کردم. V واقعا کاراکتری بود که من ساختمش و من کنترلش میکردم. من میخواستم یک Corpo b!tch یی باشه که در پی رستگاریه. در کل بازی با دیالوگ هایی که انتخاب کردم حس کردم کاراکتر واقعا کاراکتریه که من میخواستم و داستان، داستانیه که من دارم رقمش میزنم. شاید تا اواخر داستان خط داستانی تقریبا مشابه باشه برای تمام افراد ولی اقلا احساس شخصی به ادم میده که V تویی. من این حسو تو خیلی از بازیای RPGهم حتی ندارم و خیلیا صرفا یک داستان چند شاخه دارن که طبق انتخاب هات یکیشون رقم میخوره ولی اینجا ایمرژن بازی اینقدر بالاست که حس میکنی واقعا داستان خودته.
بحث ایمرژن شد، قطعا یکی از دلایلی که بازی اینقدر تاثیر روم گذاشت همین ایمرژن بازیه. دید اول شخص بازی فوق العادست و یکی از بهترین دیزاین چویس های cdpr بوده بنظرم. جدای این آزادی عمل بازی در هر مرحله و لول دیزاین عالی باعث شده واقعا تو خیلی از مراحل بازی یک immersive sim لایت باشه و شما میتونین ده ها مدل مختلف پیش ببرین. Verticality و طراحی محیط فوق العاده هم تو این زمینه شدیدا کمک کرده.
به طراحی محیط بپردازم... به طور قطع میشه گفت که Night City (و اطرافش) یکی از بهترین طراحی های محیط در صنعت بازیو داره (تازه اگر نگیم بهترین!). واقعا به یاد نمیارم وقتی که اینجوری میخکوب یک شهر و خیابون ها شده باشم. بازی به طرز وحشتناکی زیباست و میخکوبتون میکنه. من خودم اصلا ادم عکاسی نیستم تو بازیا ولی سر این بازی هر 2-3 ثانیه دستم رو دکمه share بود
قطعا بالغ بر 300 تا تصویر کپچر کردم از این بازی. Verticality بازی به طرز باورنکردنی بالاست. یک موردی که خیلی برام جذاب بود نسبت 1 به 1 با دنیای واقعیه. یعنی واقعا از نظر مسافت و فاصله ای، حس میکنین مسافتی که در یک مسیر طی میکنین، اندازه فاصله ای هست که در دنیای واقعی طی میکنین. طراحی یک شهر با این جزئیات و این بزرگی و مقیاس شدیدا جای تحسین داره...
کامبت بازی شدیدا سوپرایزم کرد. نه که بخوایم با Doom مقایسش کنیم، ولی برای یک بازی اول شخص شوتینگ بازی معرکست. از اون طرف melee کامبت بازی حرف نداره. هر سلاح واقعا حس متفاوت خودشو داره. جدای این موارد برخی ایمپلنت ها مثل mantis blade و یا monowire قشنگ پلی استایل رو عوض میکنن. تازه این فقط کامبت بود. stealth بازی اصلا سرسری و مسخره نیست. المان های هک هم بشدت عالی پیاده سازی شدن و واقعا لذت بخشه. در کل encounter های بازی به حد بی نهایتی جذابه و کشش زیادی داره.
موسیقی بازی... من اصلا فکر نکردم موسیقی بازی رو دوست داشته باشم چون خیلی ادم الکتریک باز و یا متال-هدی نیستم ولی موسیقی بازی بقدری عالیه که یک مسافت ساده با موسیقی باعث میشه رو لبه مبل باشی و یا حین مبارزات قلبت تند بزنه... حجم عظیمی از موسیقی های اریجینالی که برای این بازی ساخته شد بسیار کمیابه بنظرم تو صنعت...
بحث رانندگی و درایوینگ شد، من از فیزیک بازی حین رانندگی اصلا بدم نیومد و بنظرم اوکیه. خود رانندگی با ماشین لذت بخش هست ولی یکم طول میکشه تا قلقش دستمون بیاد. از اون طرف رانندگی با موتور واقعا بینهایت جذابه. فکرم نمیکردم اینو بگم ولی واقعا بعد از 10 ساعت حتی رانندگی هارو هم اول شخص میرفتم و واقعا لذت بخشه. واقعا تمام شور و هیجان و هیاهوی رانندگی توی شهرو حس میکنین
در کل رانندگی با موتور از قسمت های خیلی خاص بازی بود برای من. یک مورد دیگه اینکه حس رانندگی برای هر موتور/ماشین واقعا متفاوته و CDPR واقعا تو این جزئیات خوب عمل کرده.
من نمیدونم از نظر AI در ابتدا چجوری بوده ولی الان من هیچ مشکلی باهاش نداشم و هیچوقت احساس ضعیف بودنشو نکردم. مشکلات تکنیکی مثل دیر لود شدن تکسچر ها و ابجکت ها هم به حد اقل خودشون رسیده و بنظرم اصلا اذیت نمیکنه. افت فریم هم من اصلا و ابدا نداشتم.
در آخر بهترین قسمت بازیو بگیم... نویسندگی و کوئست دیزاین بازی... اول بگم مراحل اصلی بعضا یک حالت نیمچه خطی دارن که تو القا حس هیجان و اپیک و سینمایی بودن واقعا معرکه عمل میکنن. از اون طرف مراحل فرعی... ویچر 3 تو این مورد شاید بیراه نباشه بگیم یک انقلابی تو صنعت گیم بود. حالا CP2077 رسما چند برابر ویچر تو این مورد بهتر عمل میکنه
شاید خود داستان اصلی بازی برای یک بازی RPG کوتاه باشه ولی مسئله اینجاست داستان های فرعی شدیدا با داستان اصلی درهم تنیده هستن و اصلا حس اضافه بودن ندارن. بعضا حتی رایتینگ و داستان های بهتری هم دارن. من شخصا این انتخاب CDPR رو تحسین میکنم که یک خط داستانی تماما متمرکز روی داستان اصلی گذاشته و داستان شخصیت ها که 100 درصد مهم هستن رو هم داخل مراحل فرعی. (که روی پایان و مراحل اصلی هم تاثیر میزارن کامل.) این مراحل هم یک گیمپلی لوپ تکراری و ساده ندارن. 90 درصدشون واقعا یونیک و خاصن. همشون تمرکز به خصوصی روشون بوده و درگیرت میکنن و هیچکدوم الکی نیستن. بعضی مراحل در حد فیلم های جنایی درگیرت میکنن. بعضی ها از نظر احساسی درگیرت میکنن بدون هیچ encounter یی. در کل همشون متفاوتن و تنها چیزی که در اشتراک دارن، نویسندگی و کیفیت بالا هر کدومه.
در کل بگم. Cyberpunk 2077 یکی از بهترین بازی های عمرم بود. دقیقا چیزی که از CDPR، سازندگان ویچر 3، انتظار داشتم و چه بسا بیشتر از انتظارم ظاهر شد.
ابدا قرار نیست واژگانی مثل Game 2.0 یا این حرفارو بگم ولی بازی تو اکثر موارد در جایگاه بهترین هاست. و تو ژانر RPG بازی با این جزئیات گرافیکی، با این گیمپلی و شوتینگ، با این طراحی شهر و مرحله و آزادی عمل واقعا نایابه. و حس هم میکنم در آینده از این بازی توسط طرفداران زیاد بشنویم و همینطور مثل ویچر استاندارد های مهمی در صنعت بزاره...