قبل از شروع، به شدت بهت حق میدم که کمی از انیمه ازوده بشید و این طبیعی هستش. هدف ـشون همین دلسرد کردن ببینده و سردرگم شدن اون هست.
در ابتدا کمی از داستان انیمه بگم که یادآوری شده باشه و بعد از اون شروع به توضیحات کم...
داستان دارای سه بخش از زندگی یک پسر به اسم Touno, Takaki هست. که در سه زمان از قسمتی زندگی این پسر روایت میشه.
تو پارت اول شاهد یک دوستی زیبا بین یک دختر و پسر کم سن و سال هستیم.
Touno, Takaki و Shinohara, Akari
این دو بچه علارقم تمسخرهای بچه های مدرسه بهم علاقه دارند و مدتی که در کنار هستند معنی عشق رو احساس میکنند تا کمی بزرگ تر میشند.
این دو بعد از مدتی بخاطر مشکلات محل زندگی و سفر کردن والدین ـشون، برای دیدار همدیگه هربار باید مسافت زیادی رو طی کنند تا بهم برسند.
تو قسمت اول واقعاً میشه دید که و چه سختی رو برای دیدار هر چند کوتاه که با هم باشند رو به جون میخرند. اینجا شاهد یک عشق واقعاً عمیق و پاک بین یک دختر و پسر هستیم
در انتهای پارت اول نشون میده که به دلیل همون مشکل همیشگی و دور شدن شهر زندگی این دو بچه از هم، ممکنه که دیگه نتونند به دیدار هم بیاند. که باعث ناراحتی هر دوشون شده.
اینجا داستان جهش میکنه و وارد پارت دوم خودش میشه. شخصیت پسر داستان ما، حالا بزرگتر شده و در یک مدرسه ی دیگه ای در حال درس خوندش هست.
شخصیت مونث دومی رو وارد داستان میشه که علاقه داره، با Touno, Takaki دوست بشه.
تو این بخش نشون میده که این دختر با خودش حسابی درگیره که چطور علاقه ی خودش رو نسبت به Touno, Takaki نشون بده.
با دیر رفتن به خونه و قرار گرفتن سر راهش سعی میکنه زمان بیشتری رو باهاش سپری کنه. ولی با تمام تلاش هایی که میکنه Touno, Takaki یک ذره هم به اون اهمیت نمیده.
تا اینکه در آخرین صحنه های پارت دوم که Sumida, Kanae خودش رو آماده کرده تا عشق خودش رو به Touno, Takaki بگه، موشک آپالو پرواز میکنه. Sumida, Kanae متوجه میشه که هر کاری کنه، ذره ای قلب و نگاه Touno, Takaki به سمت اون نزدیک نمیشه و همیشه نگاه اون بجایی هست که نمی تونه برسه.
تصویری مشابه بین پارت اول و پارت دوم. که اینجا Sumida, Kanae احساس میکنه حضوری در کنار Touno, Takaki نداره.
اینجا Sumida, Kanae حرف خودش رو میخوره و در غم و تنهای خودش شب رو گریه میکنه.
این قسمت هم تو همین جا تموم میشه و داستان یک جهش بزرگ داره و در پارت سوم نشون میده که شخصیت داستان ما Touno, Takaki الان بزرگ شده و در یک شرکت مشغول بکار هست.
زندگی اون به شدت تکراری و سرد هست و حتی به دوست دختر جدیدش که دو سالی هست تو همون شرکت باهاش اشنا شده، رابطه ی خیلی سردی داره و جواب اون رو نمیده.
دوست دختر جدید Touno, Takaki دقیقاً مشکل Sumida, Kanae رو داره و نمیتونم علاقه ی خودش رو حتی با نوشتن نامه و تلفن به Touno, Takaki نشون بده. و همیشه تو تنهایی خودش با این مشکل کلنجار میره.
Touno, Takaki به شدت از زندگی خودش افسرده هست و یک روز تصمیم میگره که این زندگی رو رها کنه و به شهر زادگاه خودش برگرده.
طرف دیگه ی داستان دوست دختر دوران کودکی Touno, Takaki رو نشون میده (Shinohara, Akari) و از ظاهر امر زندگی رضایت بخشی داره و قرار برای آماده کردن مقدمات جشن عروسی خودش به شهر زادگاهش برگرده.
تصویر بزرگی هایی دوست دختر Touno, Takaki که در انتها فیلم نشون میده.
منظور از شهر زادگاه: همون جایی هست که Touno, Takaki و Shinohara, Akari در بچه گی باهام بازی میکردند و مدرسه میرفتند.
و خـــــــــــــــــــــــــوب اینجا داستان تموم میشه و وارد بخش مهم یعنی تیتراژ پایانی میشه که باید با دقت نگاهش کرد. که سعی میکنم تو قسمت بعدی کمی در موردش صحبت کنم.
++++++++++++++++++
اول از همه چیزی که نظر آدم رو جلب میکنه، اسم فیلم هست که دو جای اون گفته میشه.
بار اول Shinohara, Akari (دوست دختر بچه گی ها) به Touno, Takaki میگه که سرعت افتادن یک برگ شکوفه ی گیلاس 5 سانتی متر در ثانیه هست.
و در بخش دوم زمانی که کامیون حمل موشک آپالو از جلوی Touno, Takaki و Sumida, Kanae در میشه.
Sumida, Kanae به Touno, Takaki میگه که سرعت حرکت این کامیون هر یک ساعت، 5 کیلوتر هست.
حالا گفتن چنین چیزی تاثیر مستیقی به معنی اصلی داستان داره.
همانطور که دیدید در پارت اول سعی کردن عشق واقعاً عمیقی رو نشون بدند. ولی به دلیل فاصله ای که بین این عشق افتاد، یکی از طرفین زندگی رنج آوری داشت.
معنی که از این دو بخش که گفتم رو میشه گرفت، این هست که عشق هر چقدر هم قوی و عمیق باشه، اگر زمانی بین قلب ها فاصله ای ایجاد بشه، حتی ناچیز "5 سانتی متر در ثانیه" در دراز مدت انچنان تاثیری در این عشق داره که فقط برای طرفین تنهایی و جدایی رو بوجود می یاره.
این فراموشی و اغاز تنهایی رو میشه در جایی دید که Touno, Takaki در SMS هایی که برای Sumida, Kanae مینوشت ولی هرگز ارسال نمیکرد رو دید. (پارت دوم)
و یا در تیتراژ پایانی، اینها همیشه برای هم نامه ارسال میکردند ولی به مرور زمان ارسال نامه ها قطع شد و فقط یادی (خاطره) از عشق در زیر برف باقی موند. (پارت اول)
تو یکی از صحنه های تیتراژ نشون میده که هر دشون در اتاق Touno, Takaki روی یک تخت هستند. ولی هر کدوم ـشون در یک سمت خوابیده.
این دقیقاً میخواید نشون بده زمانی که بین قلب ها فاصله ای هست، حتی زندگی کردن با هم، باعث نزدیک تر شدن اونها نمیشه.
چیزی که در پارت دوم و سوم میشه معنی دیگر اون رو پیدا کرد. دو دختری که به Touno, Takaki علاقه داشتند بخاطر فاصله ی قلب Touno, Takaki با قلب اونها، هرگز نتونستند عشق واقعی خودشون رو نشون بدند و در تنهایی خودشون فرو رفتند.
اینجا تنها منظور روابط بین دوست دختر و دوست پسر نبودش و روابط همسری رو هم با بودن Touno, Takaki و Sumida, Kanae در یک تخت وسط کشید که چطور ایجاد فاصله کوچیک در دراز مدت در قلب زوج، باعث سرد شدن روابط ـشون میشه.
در پارت سوم، Touno, Takaki به دختری که بهش علاقه داره (همونی که تو ادارش کار میکنه) میگه که قلب هامون اینقدر از هم دور هست که حتی با نوشتن صدها نامه و پیغام، حتی یک سانت به هم نزدیک نمیشه.
اینجا واقعاً معنی قشنگی داره که پراگراف بعدی مکمل اون هست.
تو صحنه ی پایانی تیتراژ میبینی که Touno, Takaki و Sumida, Kanae در شهر زادگاه خودشون دقیقاً همون جایی که فیلم شروع شده و دوتایی با هم در حال بازی بودند، از کنار هم رد میشند.
اینجا صحنه ی نفس گیر فیلم هست که لحظه ای هر دو حضوری رو احساس میکنند، ناگهان متروی شهری از وسط ـشون رد میشه، وقتی که رفتن مترو شهری تموم میشه، ببینده منتظر دیدن Sumida, Kanae هست...ولی اثری ازش نیست و Touno, Takaki تنها هست.
اینجا داره نشون میده فاصله ای که در قلب ها ایجاد شده، چقدر در دراز مدت میتونه زیاد بشه، که زمانی عشق دوران خودت که برای اون زندگی تنهایی رو پیشه کردی، حضورش رو حتی در کنار خودت احساس نمیکنی و بی توجه به اون، در طرف دیگر ریل قطار زندگی قرار داری که با سرعت داره حرکت میکنه و در پایان فقط تویی که تنها هستی و به زندگی ادامه میدی (منظور Touno, Takaki هست)
اینجا کمی نویسنده ی داستان، ببینده رو تو تعلیق قرار داده که همسر Sumida, Kanae کی هست که برای تدارکات مراسم عروسی داره به اون شهر میره.
تو تیراژ هم Sumida, Kanae رو کنار همسر خودش نشون میده ولی چهره ی شوهر اصلا مشخص نیست.
اینجا از نظر من بیشتر حالت فشار انیمه هست که ببنده باید خودش تصمیم بگیره که اون شخص Touno, Takaki هست و یا فرد دیگه ای.
با توجه به چیزهایی که گفتم اینطور داستان واقعی تر هست که این دو اصلا بهم نرسیدند و زندگشون در همون شب زیر برف که اولین بوسه رو زدند تموم شد. (با این تیکه پایین تو P.S کار دارم)
تو انیمه به وضوح میخواست فراموشی سردی رو نشون که همیشه در خاطر Touno, Takaki بودش، ولی این فراموشی بیشتر سرد شدن دل هست تا فراموشی کامل ذهنی.
طرف دیگه Sumida, Kanae نسبتاً زندگی خوبی داره و حتی تا در پارت سوم که داشته خودش رو آماده سفر میکرده نامه ای قدیمی رو پیدا میکنه میخواست به Touno, Takaki بده زمانی که اون داشته سوار قطار میشده ولی بهش نداده...
و خود Touno, Takaki هم نامه ای که در پارت اول نوشته بود گم کرده بود که میخوست به Sumida, Kanae بده.
البته این موضوع نامه چیز قابل عرضی در مقابل سایر مفهوم های داستان نیست و بیشتر مخواد نشون بده عشق ها چطور گم و یا کهنه میشند.
و امـــــــــا در پایان، این انیمه ی فیلم سینمایی به طور کاملاً عمدی اینقدر ناقص و ناکامل در روایت هست، هر کاری که ببنیده انجام بده برای تکمیل کردن داستان و پازل داستان اون، کاملاً بیفایده هست.
(از نظر من) هنر این انیمه نه در داستان پردازی و نه در شخصیت پردازی اون هست، بلکه فقط برای این منظور ساخته شده که مفهوم اسم فیلم "5 سانتی متر در ثانیه" رو به تصویر بکشه، بطوری که کارکترهای فیلم حتی به تعداد انگشت یک دست هم نمیرسه و دیالوگ چندانی بین اونها رو و بدل نمیشه.
بیشتر هنر اون به تصویر کشیدن مفاهیم بودش و صحبت هایی که شخصیت ها در تنهایی با خودشون میزنند.
برای همین هست که اصلا با دید سرگرمی و لذت بردن از این انمیه، دیدن اون اشتباه هست. چون هیچ کدوم از المان های یک فیلم سرگرم کننده رو نداره.
اینجا ببنیده هست که باید خودش تحلیل کنه که داستان از کجا و به کجا ختم شد، منظور و مفهوم اصلی پشت اون چی بود. در کل نویسنده ی اون چی میخواست بگه.
خیلی خلاصه تمام کنم و داره خیلی زیاد میشه، میگه قدر عشق تو زندگی خودتون رو بدونید. عشق میتونه همیشه در کنار ما و در خانواده ی ما باشه، با فاصله ای که خودمون تو قلب هامون ایجاد کنیم، نتیجه ای جزء تنهایی نداره، حتی اگر فکر کنیم در کنار هم زندگی میکنم، ولی بازم تاثیر اون فاصله رو میشه در زمان حس کرد و پایان اون فقط سرد شدن احساسات و تنهایی برای خودمن هست.
انیمه ـش یک تلخی خاصی داره. در عین قشنگی آدم رو زده میکنه. ولی پشیمون از دیدنش نمیشه.
از طرفی میشه گفت که دوری فیزیکی برای این دو شخصیت هم بی تاثیر نبوده که عشق تو قلب هاشون سرکوب بشه و از هم دورتر بشند.
P.S
یکی از تیکه های خیلی جالب و ریز "5 سانتی متر در ثانیه" رو که وقتی دیدم آفرین گفتم به کارگردان انمیه.
جایی که تاکاکی تو پارت اول از دوست دخترش زیر برف یک Kiss میگیره...
هیچ کدوموشن چهره ندارند که با توجه به سایر معناهای انیمه، داشته شخصیت پردازی رو دوش مخاطب قرار میداده که با واقعیت های خودش این جای خالی رو پرکنه.
در سخن پایانی بگم که برای منی که مخالف happy ending ام، این انیمه واقعاً به دل نشت