توئیتر کرانچیرول اعلام کرده که TOG و GOH کاملا موفقیتآمیز بودند و همین موضوع، ترغیبشون کرده تا وبتونهای بیشتری رو تبدیل به انیمه کنند. توئیتر رسمی انیمهی برج خدا هم بعد از یه مدت فعالیت نکردن، به صورت ناگهانی یکی دو هفته پیش دوباره فعالیتش رو شروع کرده. فردا هم Crounchyroll Expo برگزار بشه. قبلا تایید شده که قراره با حضور طراح شخصیت برج خدا، میهو تانینو، یه ایونت رو برگزار کنن که توش این بانو قراره یه نقاشی به صورت زنده از برج خدا بکشه. خلاصه احتمال اینکه فصل بعد برج خدا تایید بشه، خیلی زیاده و حتی این احتمال وجود داره که توی Crounchyroll Expo این موضوع رو اعلام کنن. خود من شخصا حسی دوگانهای نسبت به این موضوع دارم. فصل اول، کیفیت متوسطی داشت و برای من، خیلی نااُمیدکننده بود. حداقل کاری که برای فصل دوم باید اجام بدن، به نظر من عوض کردن کارگردانه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من خودم دوست دارم Knight Run رو تبدیل به انیمه کنند. فصل اول این منهوا امامه
داستان در مورد آیندهی دوره، زمانی که انسانها در حال جنگ با یک نژاد بیگانهان. «جنگ» یکی از تکراریترین داستانهایی هست که توی مدیومهای داستانگو در حال گفته شدنه. این موضوع تکراری به شیوههای خیلی متنوعی گفته شده. بعضی از داستانها، مثل فیلم نجات سرباز رایان، در مورد شکوه جنگ و ایثارهایی هستن که افراد انجام میدن. بعضی از داستان در مورد تلخیهای جنگاند، تاثیری که جنگ روی ذهنیت سربازها میذاره. ارنست همینگوی در این مورد خیلی داستان نوشته؛ مثلا توی کتاب وداع با اسلحه، هنری، پروتاگونیست داستان، یه منولوگ خیلی معروفی داره: «اکنون مدتی گذشته بود و من هیچ چیز مقدسی ندیده بودم. چیزهای پرافتخار، افتخاری نداشتند و ایثارگران ماننده گاو و گوسفند و گوسفند کشتارگاه شیکاگو بودند». بعضی از داستانها در مورد تاثیری هستند که جنگ روی افراد عادی میذاره. توی این داستانها معمولا خبری از توپ، تانک و گلوله نیست. مثال خیلی خوبش میشه «The Grave of the fire flies» یا «In this corner of world».
Knight Run قشنگ ترکیب همهی این موارده. فصل اول منهوا، که شامل 78-79 چپتر اولش میشه، روایتگر شروع و پایان یک جنگ بزرگه. من تا الان داستانی رو نخوندم که شروع و پایان یه جنگ رو انقدر دقیق شرح بده. داستان فقط خلاصه به یکسری نبردهای پر زرق و برق فضایی نمیشه. در مورد تاثیری که این نبرد روی ذهنیت افراد گذاشته هم هست. قرار نیست که کاراکترهای داستان مثل تریلی جلو برند. این افراد، درست مثل هنری توی وداع با اسلحه، از نظر ذهنی دچار تردید میشن. داستان در مورد تاثیر این جنگ بر روی تودهی مردم هم هست. اینکه مردم چطور نسبت به مراحل مختلف یک جنگ واکنش نشون میدن. داستان در مورد سیاستهای مربوط به جنگ، مثل کنترل افکار عمومی یا استراتژی های مربوط به جنگ، هم میشه.
من سعی میکنم بدون اسپویل کردن یه مقدار فضای حاکم به داستان رو توصیف کنم. این نژاد بیگانهای که انسانها باهاش در حال جنگاند، وحشتناک قویه. بزرگترین سلاح انسانها برای مقابله با این افراد شوالیهها (Knights) هستند. این شوالیهها خیلی یادآور سلحشوران جدای توی جنگهای ستارهای هستند. صلاح اصلیشون شمشیرهایی هست که از عنصر AB ساخته شدند. قدرتهای ماورا طبیعی هم دارند. مثلا توی شکل زیر دو تا شوالیه رو میبینیم که در حالت نبرد با دو تا آنتاگونیست (اسمی که برای نژاد بیگانه استفاده میشه) هستن.
داستان توی عصری رخ میده که بشر توانایی انجام سفرهای بین ستارهای رو داره. وقتی صحبت از سفر به کهکشانهای دیگه میشه، اولین چیزی که به ذهن همه میرسه مشکل طی کردن مسافتهای زیاده. ولی به غیر از این موضوع، یه مسئلهی مهم دیگه هم مطرحه، اونم ارتباط برقرار کردنه. وقتی فاصله بین کهکشانها چندین سال نوریه، طبیعتا امکان این نیست که با امواج رادیویی ارتباط بشه برقرار کرد. برای این که این مشکل حل بشه، توی منهوا، دروازههایی که به صورت معمول مسئول جابهجایی افراد هستن، باید تغییر کاربری بدن و شروع به انتقال دادههای صوتی و تصویری بکنن. به خاطر همین ارتباط برقرار کردن کار سادهای نیست.
یه قسمت از دیالوگهای چپتر دوم رو میذارم. این مکالمه خیلی خوب فضای داستان رو نشون میده:
«همهی افرادی که اینجا هستن به یک چیر فکر میکنن...هیچکدوم از ما نمیخوایم که دوباره خونهمون رو از دست بدیم. حتی اگه کوچکترین شانسی برای بقای این سیاره وجود داشته باشه، نمیخوام اون شانس رو از دست بدم. همسرم همیشه به این موضوع میخنده... این گلسریه که از گلهایِ مونتیا (Montia)، که دانشمندها سالِ پیش توسعه دادن، درست کردم. این هدیه برای دخترم هست. این سرزمین، تمام چیزی هست که اون داره. ما بهش یاد دادیم که به این زمین و این گلها افتخار کنه. من نمیتونم اجازه بدم که این چیزها، ارزششون رو از دست بدن.»
این دیالوگ، در مورد اون وجهه شکوهمندانهی جنگه. همین رو با دیالوگ هنری مقایسه کنین، قشنگ صد و هشتاد درجه فرق میکنه. یکی از شخصیت های داستان در جواب به این دیالوگ میگه:
«این ارزشها چه فایدهای دارند اگه اون دختر مادرش رو از دست بده؟»
این دیدگاه در نقطه مقابل دیدگاه اوله. این فرد توی جنگ افتخار نمیبینه. در جواب این حرف، شخصیت اول میگه:
«نگران نباش... مامانها فناناپذیرن...»
خلاصه این که برید فصل اول Knight Run رو بخونید. متاسفانه ترجمه Webtoon چندان جالب نیست. من پیشنهادم اینه که دو قسمت اول رو از Mangadex بخونین و بعد برید سراغ ورژن وبتون. هر جا دیالوگها رو نفهمیدید، اون دیالوگها رو از Mangadex بخونین.
مانگا دکس:
Ch. 1 (Knight Run) - MangaDex
وبتون:
Knight Run