.:Mahdi:.
کاربر سایت
من چند تا خاطره دارم یکی یکی میگم
مافیا2 اون مرحله که یه پAرتی بود باید میرفتی با یارو دعوا میکردی خواهر بزرگترم اومد نشست کنارم گفت من از بازی های ow خوشم میاد میخوام نگاه کنم.من هم خبرم نداشتم رفتم تو سمت مرده دیدم اوضاع ناجوره برگشتم رفتم تو اتاق دیگه به خواهرم گفتم نمیدونم باید چی کار کنم:d همین طوری توی اتاق ها چرخ میزدم و خودم رو به سردرگمی زده بودم یه دفعه از کنار یه مجله رد شدم همون موقع نوشت press E to take the magazine.
خواهرم تا این رو دید گفت فکر کنم باید e رو بزنی مجله برداری تا مرحله تموم بشه بهش گفتم مجله کجا بوده اشتباه دیدی:d به زور کیبورد رو ازم گرفت رفت جای مجله تا اومد e رو بزنه هلش دادم اونور گفتم اصلا مجله هست که هست من نمیخوام بردارم حوصله ندارممگه بیکارم مجله بخونم!:d
دیگه مجبور شدم بین بد و بد تر یکی رو انتخاب کنم پس رفتم پیش یارو که تو حال بود...
مافیا2 اون مرحله که یه پAرتی بود باید میرفتی با یارو دعوا میکردی خواهر بزرگترم اومد نشست کنارم گفت من از بازی های ow خوشم میاد میخوام نگاه کنم.من هم خبرم نداشتم رفتم تو سمت مرده دیدم اوضاع ناجوره برگشتم رفتم تو اتاق دیگه به خواهرم گفتم نمیدونم باید چی کار کنم:d همین طوری توی اتاق ها چرخ میزدم و خودم رو به سردرگمی زده بودم یه دفعه از کنار یه مجله رد شدم همون موقع نوشت press E to take the magazine.
خواهرم تا این رو دید گفت فکر کنم باید e رو بزنی مجله برداری تا مرحله تموم بشه بهش گفتم مجله کجا بوده اشتباه دیدی:d به زور کیبورد رو ازم گرفت رفت جای مجله تا اومد e رو بزنه هلش دادم اونور گفتم اصلا مجله هست که هست من نمیخوام بردارم حوصله ندارممگه بیکارم مجله بخونم!:d
دیگه مجبور شدم بین بد و بد تر یکی رو انتخاب کنم پس رفتم پیش یارو که تو حال بود...