بحث و تبادل نظر در مورد سری Devil May Cry (خلاصه داستان در پست اول)

  • Thread starter Thread starter alprh
  • تاریخ آغاز تاریخ آغاز

دوست دارین نسخه‌ی بعدی DMC رو چه استودیویی بسازه؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    313
فکر کنم وقتش رسیده که یه ذره هم در مورد داستان بازی حرف بزنیم :دی

اونایی که بازی رو تموم کردن بخونند :

خب کیا با حرفای ورجیل موافقن و کیا میگن دانته کار درست رو انجام داد ؟
پایانِ بازی اصلا به نظرم جالب نبود، به شخصه شخصیت ورجیل رو خیلی ضعیف در مقابل دانته حس می کردم، طوری کرد که سعی می کرد دانته رو آروم کنه تا باهاش یه مبارزه ی نفس گیر داشته باشه، بعدشم یه ذره از شخصیت حقیقی ورجیل که غد و خودخواه بود دور شده بود، در نهایت هم اصلا از حرکت دانته خوشم نیومد که فقط به خاطرِ کت، ورجیل رو نکشت! دانته همیشه عاشق برادرش بود و هیچوقت به خاطر یه شخص ثالثی نمیاد کاری رو که می خواد انجام بده عوض کنه
یه مقدار شخصیت ورجیل برام آزار دهنده شده بود، چون با نسخه ی سوم زمین تا آسمون فاصله داشت :دی
ولی در کل من با ورجیل موافقم، آدما رو نمیشه به امونِ خودشون رها کرد، گند می زنن به همه چی ! باید یه خدایی بالا سرشون باشه که مواظبشون باشه! به نظرم ورجیل هم نباید منت دانته رو می کشید و خودش از همون اول می رفت سراغ این کار، دانته هم دلیل نداشت که از آدما دفاع کنه، چون دانته نیمه فرشته نیمه شیطانه پس نیازی به دفاع از آدما نیست مگر اینکه دل در گرو کت داده باشه ! :دی
 
من هم بالاخره دیشب بازیو تموم کردم . باید بگم که حرفمو بابت شاهکار بودن بازی پس می گیرم . شروع بازی به قدری خوب بود که من جو زده شدم و توقع داشتم در ادامه بازی همونقدر خوب باشه . اما رفته رفته به نظرم بازی افت کرد .
اینم تحلیل من :
اول از گرافیک شروع کنم که نقطه قوت بازیه . طراحی هنری بازی فوق العاده است . تیم نینجا تئوری خیلی خوب تونسته دنیای لیمبو رو با کمک موتور آنریل انجین بسازه طوری که من اولش باور نمی کردم این بازی با آنریل انجین ساخته شده باشه . یه خورده سایه زنی ها مشکل داره بخصوص سایه ای که روی خود کاراکتر ها می فته ، دندونه دندونه ست .
گیمپلی بازی هم که به نظر من تکامل یافته گیمپلی نسخه های قبل و خیلی خیلی خوب تونسته اون گیمپلی کلاسیک و به روز کنه و برای اولین بار به نظر من تمام سلاح ها رو بالانس کردن و گیمر به راحتی و با لذت از همشون استفاده می کنه و کمبوهای خوبیم می زد .
یه خورده لول دیزاین بازی رفته به رفته تکراری میشه . البته نوآوریهاییم برای از بین بردن این یکنواختی کردن که خود دوستان توی بازی می تونن ببینن .
به نظر من بزرگترین نقطه ضعف بازی ، داستانشه که به نظرم بر خلاف چیزی که از نینجا تئوری انتظار می رفت نتونسته یه داستان درست و حسابی برای بازی بنویسه .
شروع بازی همه چی خوبه . فضا سازی قویه و نوید بخش یک داستان خیلی قویه . اما هرچی جلوتر میریم داستان آبکی تر میشه . اصلا چیزی به اسم شخصیت پردازی توی بازی نمی بینیم . بقیه شو میرم توی اسپویلر
خیلی عجیبه که بعد از چندین سال برادری و که از بچگی گم کردی پیدا کنی و هیچ ری اکشنی نسبت به ماجرا نداشته باشی . یه دیالوگ خیلی بی نمک مثل . تو برادرمی . فقط همین .
ازون طرف ویرجیل هم همچین خشک و بی روح عمل میکنه وقتی که برای اولین بار برادرش و می بینه . حتی دانته وقتی توی اون مرحله یاداوری خاطراته هر چیزی و که به یاد میاره خیلی خنثی نسبت بهش برخورد می کنه . اصلا نینجا تئوری نتونسته اون حس انتقامجویی و که با یادآوری این خاطرات توی دانته زنده میشه رو به وجود بیاره . در صورتی که خود دانته به موندوس میگه تمام انگیزه ش برای این کارا انتقامجویی بوده نه نجات بشریت . خود همین آقا دانته بعد ازینکه موندوس کشته میشه و ویرجیل ازش می خواد که حکمرانی کنن جلوی ویرجیل وایمسه و میگه که ما برای نجات انسان ها و ... اینکارا رو کردیم . خوب اینطوری میشه که آدم درین لحظه فقط خنده ش می گیره . اینقد آبکی نباید به ماجرا نگاه کرد . اصلا چه دلیلی برای مخالفت با ویرجیل هست ؟ عشق کت ؟ کدوم عشق ؟ توی بازی که چیزی به ما نشون نداد . لابد باید خودمون حدس بزنیم ؟ حتی ویرجیل هم وقتی بعد از کشتن موندوس موضع خودشو عوض می کنه با اینکه خیلی با شخصیت پردازی که توی بازی ازش می بینیم جور در نمیاد ولی قبلش یه خورده ازین جاه طلبیاش رو دیدیم . مثلا توی اون مرحله ای که سوات حمله کرده به مقرشون و ویرجیل عملا کت و فدای کارهای خودش می کنه . اما دانته ابدا اون قهرمانی نیست که باید از انسانها محافظت کنه . این دیالوگ خیلی گنده تر از دهنشه و بقیه ماجرا بماند که چقد توی بازی به موندوس بال و پر می دن و تهش چقدر مسخره نابودش می کنن . .. کلا داستان بازی یه چیزی در حد همون شماره 4 هستش . ( البته 4 یه خورده بهتر بود )
در کل بازی خوبیه ولی شاهکار نیست . حتی عالی نیست . فقط یه بازی خوب . یه بازی که از شماره 4 بهتره . ( البته نه از نظر داستانی )
 
نیگا کن!!!!!!!!!!! بدبختی نداشتن کنسول همینه دیگه:d
هی باید اسپم بدیم و منتظر بمونیم:d راستی چند درجه سختی داره بازی؟
7 درجه
Human: خیلی خیلی آسون
Devil Hunter: خیلی آسون
Nephilim: آسون
Son Of Sparda: بین نرمال و آسون
Dante Must Die: نرمال
Heaven Or Hell: سخت
Hell And Hell: فوق سخت
 
ولی واقعا حالت Heaven or Hell توی سری 4 که خیلی راحت بود فقط باید به موقع میرفتی جلو تا نمیری و خیلی هم موقع باس ها جالب نبود چون با یک ضربه تمام میشد . راستی توی این سطح ها چیزی تو مایه های legendary dark knight نداره که کلی از اون شیطونا بریزن سرمون ؟ Nephilim اون طوری نیست ؟ چون بعید میدونم که Son Of Sparda و Dante Must Die اینجوری باشن .
 
من هم بالاخره دیشب بازیو تموم کردم . باید بگم که حرفمو بابت شاهکار بودن بازی پس می گیرم . شروع بازی به قدری خوب بود که من جو زده شدم و توقع داشتم در ادامه بازی همونقدر خوب باشه . اما رفته رفته به نظرم بازی افت کرد .
اینم تحلیل من :
اول از گرافیک شروع کنم که نقطه قوت بازیه . طراحی هنری بازی فوق العاده است . تیم نینجا تئوری خیلی خوب تونسته دنیای لیمبو رو با کمک موتور آنریل انجین بسازه طوری که من اولش باور نمی کردم این بازی با آنریل انجین ساخته شده باشه . یه خورده سایه زنی ها مشکل داره بخصوص سایه ای که روی خود کاراکتر ها می فته ، دندونه دندونه ست .
گیمپلی بازی هم که به نظر من تکامل یافته گیمپلی نسخه های قبل و خیلی خیلی خوب تونسته اون گیمپلی کلاسیک و به روز کنه و برای اولین بار به نظر من تمام سلاح ها رو بالانس کردن و گیمر به راحتی و با لذت از همشون استفاده می کنه و کمبوهای خوبیم می زد .
یه خورده لول دیزاین بازی رفته به رفته تکراری میشه . البته نوآوریهاییم برای از بین بردن این یکنواختی کردن که خود دوستان توی بازی می تونن ببینن .
به نظر من بزرگترین نقطه ضعف بازی ، داستانشه که به نظرم بر خلاف چیزی که از نینجا تئوری انتظار می رفت نتونسته یه داستان درست و حسابی برای بازی بنویسه .
شروع بازی همه چی خوبه . فضا سازی قویه و نوید بخش یک داستان خیلی قویه . اما هرچی جلوتر میریم داستان آبکی تر میشه . اصلا چیزی به اسم شخصیت پردازی توی بازی نمی بینیم . بقیه شو میرم توی اسپویلر
خیلی عجیبه که بعد از چندین سال برادری و که از بچگی گم کردی پیدا کنی و هیچ ری اکشنی نسبت به ماجرا نداشته باشی . یه دیالوگ خیلی بی نمک مثل . تو برادرمی . فقط همین .
ازون طرف ویرجیل هم همچین خشک و بی روح عمل میکنه وقتی که برای اولین بار برادرش و می بینه . حتی دانته وقتی توی اون مرحله یاداوری خاطراته هر چیزی و که به یاد میاره خیلی خنثی نسبت بهش برخورد می کنه . اصلا نینجا تئوری نتونسته اون حس انتقامجویی و که با یادآوری این خاطرات توی دانته زنده میشه رو به وجود بیاره . در صورتی که خود دانته به موندوس میگه تمام انگیزه ش برای این کارا انتقامجویی بوده نه نجات بشریت . خود همین آقا دانته بعد ازینکه موندوس کشته میشه و ویرجیل ازش می خواد که حکمرانی کنن جلوی ویرجیل وایمسه و میگه که ما برای نجات انسان ها و ... اینکارا رو کردیم . خوب اینطوری میشه که آدم درین لحظه فقط خنده ش می گیره . اینقد آبکی نباید به ماجرا نگاه کرد . اصلا چه دلیلی برای مخالفت با ویرجیل هست ؟ عشق کت ؟ کدوم عشق ؟ توی بازی که چیزی به ما نشون نداد . لابد باید خودمون حدس بزنیم ؟ حتی ویرجیل هم وقتی بعد از کشتن موندوس موضع خودشو عوض می کنه با اینکه خیلی با شخصیت پردازی که توی بازی ازش می بینیم جور در نمیاد ولی قبلش یه خورده ازین جاه طلبیاش رو دیدیم . مثلا توی اون مرحله ای که سوات حمله کرده به مقرشون و ویرجیل عملا کت و فدای کارهای خودش می کنه . اما دانته ابدا اون قهرمانی نیست که باید از انسانها محافظت کنه . این دیالوگ خیلی گنده تر از دهنشه و بقیه ماجرا بماند که چقد توی بازی به موندوس بال و پر می دن و تهش چقدر مسخره نابودش می کنن . .. کلا داستان بازی یه چیزی در حد همون شماره 4 هستش . ( البته 4 یه خورده بهتر بود )
در کل بازی خوبیه ولی شاهکار نیست . حتی عالی نیست . فقط یه بازی خوب . یه بازی که از شماره 4 بهتره . ( البته نه از نظر داستانی )

شخصیت پردازی داستان خیلی قویه حتی قوی تر از نسخه های قبلی به خصوص 4
دانته : در ابتدای بازی یه آدم بیکار که به هیچ چیز اهمیت نمیده به همه چیز از بعد سرگرمی نگاه می کنم و نجات بشر و اینجور چیزا هم براش مفهومی نداره ولی به تدریج اوضاع تغییر می کنه
ورجیل : همچنان به دنبال قدرت، تا حدی خودخواه و همچنان نقش یک رئیس رو بازی می کنه جلوتر خودِ واقعیش رو به دانته نشون میده

داستان : ریشه ایست، جای هیچ سوالی برات نمی ذاره،(البته سوال که بسیاره ولی بدون فکر و مقدمه جلو نرفته) روایت داستان زیباست، عمق داستان کلیشه ایست ولی روایت مدرن و تازه ای داره که اصلا و ابدا خسته کننده نیست
موندوس: فرمانروای تاریکیه! معلومه بزرگه !
در نهایت دو پسر اسپاردا دست به دست هم میدن و قدرتی برابر اسپاردا پیدا می کنن که موندوس رو نابود کنن
 
شخصیت پردازی داستان خیلی قویه حتی قوی تر از نسخه های قبلی به خصوص 4
دانته : در ابتدای بازی یه آدم بیکار که به هیچ چیز اهمیت نمیده به همه چیز از بعد سرگرمی نگاه می کنم و نجات بشر و اینجور چیزا هم براش مفهومی نداره ولی به تدریج اوضاع تغییر می کنه
ورجیل : همچنان به دنبال قدرت، تا حدی خودخواه و همچنان نقش یک رئیس رو بازی می کنه جلوتر خودِ واقعیش رو به دانته نشون میده

داستان : ریشه ایست، جای هیچ سوالی برات نمی ذاره،(البته سوال که بسیاره ولی بدون فکر و مقدمه جلو نرفته) روایت داستان زیباست، عمق داستان کلیشه ایست ولی روایت مدرن و تازه ای داره که اصلا و ابدا خسته کننده نیست
موندوس: فرمانروای تاریکیه! معلومه بزرگه !
در نهایت دو پسر اسپاردا دست به دست هم میدن و قدرتی برابر اسپاردا پیدا می کنن که موندوس رو نابود کنن

اینکه اول بازی یه آدم بیکاره که به هیچ چیز اهمیت نمیده اما در نهایت به یه قهرمان و محافظ مردم تبدیل میشه باید توی خود بازی به وسیله المانهای داستانی و نمایشی بهش پرداخته بشه . بازهم تاکید می کنم کسی که تا لحظه ی آخر تمام انگیزه هاش انتقامه یک دفعه و به طور خودجوش نمی تونه انگیزش تغییر کنه و انسان دوست بشه و جلوی تنها عضو خانوادش وایسه و بخواد اونو بکشه . اگه منظورتون از تغییر اوضاع خبردار شدن دانته از گذشته ش و به یادآوردن اتفاقات تلخی که برای خانوادش افتاده ست که باید بگم نشون دادن یه فلاش بک توی درام هیچ کاری نمی کنه مگه تاثیر اون وقایع رو ما روی شخصیت ببینیم . حتی یه اخم خشک و خالی هم توی صورت دانته نمی شینه . حتی یه دیالوگ که خشمشو نشون بده هم از دهنش در نمیاد . اونوقت چطوری میگین که شخصیت پردازی داستان خیلی قویه ! راجع به ویرجیل هم گفتم که توی چند جا بخصوص اون قسمتی که عملا کت و فدا می کنه یه جورایی شخصیتش ساخته میشه اما نه بطور کامل انقدر شخصیت پردازی دانته کم داره که همین ی ذره شخصیت پردازی برای ویرجیل غنیمت محسوب میشه . حتی پایان داستان و نکشتن ویرجیل با اصرار کت هم آبکی از آب درومده .
با توجه به چیزایی که قبلا گفتم اعتقاد دارم چیزی به اسم شخصیت پردازی در داستان وجود نداره
 
اینکه اول بازی یه آدم بیکاره که به هیچ چیز اهمیت نمیده اما در نهایت به یه قهرمان و محافظ مردم تبدیل میشه باید توی خود بازی به وسیله المانهای داستانی و نمایشی بهش پرداخته بشه . بازهم تاکید می کنم کسی که تا لحظه ی آخر تمام انگیزه هاش انتقامه یک دفعه و به طور خودجوش نمی تونه انگیزش تغییر کنه و انسان دوست بشه و جلوی تنها عضو خانوادش وایسه و بخواد اونو بکشه . اگه منظورتون از تغییر اوضاع خبردار شدن دانته از گذشته ش و به یادآوردن اتفاقات تلخی که برای خانوادش افتاده ست که باید بگم نشون دادن یه فلاش بک توی درام هیچ کاری نمی کنه مگه تاثیر اون وقایع رو ما روی شخصیت ببینیم . حتی یه اخم خشک و خالی هم توی صورت دانته نمی شینه . حتی یه دیالوگ که خشمشو نشون بده هم از دهنش در نمیاد . اونوقت چطوری میگین که شخصیت پردازی داستان خیلی قویه ! راجع به ویرجیل هم گفتم که توی چند جا بخصوص اون قسمتی که عملا کت و فدا می کنه یه جورایی شخصیتش ساخته میشه اما نه بطور کامل انقدر شخصیت پردازی دانته کم داره که همین ی ذره شخصیت پردازی برای ویرجیل غنیمت محسوب میشه . حتی پایان داستان و نکشتن ویرجیل با اصرار کت هم آبکی از آب درومده .
با توجه به چیزایی که قبلا گفتم اعتقاد دارم چیزی به اسم شخصیت پردازی در داستان وجود نداره

کی میگه هدف دانته انتقامه ؟ شاید اولش فکر می کرد که هدفش انتقام باشه ولی بعدا با فداکاری های کت و صحبتهای ورجیل هدفش رو نجات بشر قرار داد ! دانته از مرگ مادرش ناراحت بود، از موندوس هم متنفر بود اما بیشتر برای اینکه بشریت رو به بازی گرفته بود !

من خودم هم اشاره کردم با پایان بازی مشکل دارم چون به نظرم هدف دانته رو نباید نجات بشریت قرار می دادن، اما اینا که شما میگی ربطی به شخصیت پردازی نداره اینا ایرادات داستان بازیه که من خودم هم قبولش دارم
 
کی میگه هدف دانته انتقامه ؟
در دیالوگ نهایی که بین دانته و موندوس می گذره خود دانته می گه که هدفش نجات بشریت نبوده . هدفش فقط و فقط انتقام بوده . که به نظر من اتفاقا خیلی هم باحاله که هدفش انتقام باشه و خیلی کشکی انساندوست نشده باشه ولی این وقتی توی ذوق می زنه که آخر بازی یهو همه چیش تغییر می کنه و جلوی ویرجیل وایمیسه و ادعای انساندوستی می کنه .
و همه ی اینها قطعا به شخصیت پردازی ربط داره . یه شخصیت توی درام یه سری خصوصیت ها داره . 1 : دارای بک استوریه ( اینجا دانته بک استوری و داره ). 2- دارای هویته که این هویت می تونه از منطقه تولدش پدر مادرش تحصیلاتش نوع بزرگشدنش تا ... رو در بر بگیره.3- شخصیت بر خلاف تیپ دارای خصوصیات منحصر به فرده . این دانته ای که ما دیدیم هیچ چیز منحصر به فردی نداشت . 4- در مقابل خصوصیات منحصر به فرد یک سری خصوصیات متناقض نما یا پارادوکسال داره که می تونه شخصیت و جذابتر کنه مثلا اگه گیم آو ترونز رو دیده باشید اون کوتوله نمونه ی خوبی ازین خصوصیات متناقض هستش .
 
فکر کنم وقتش رسیده که یه ذره هم در مورد داستان بازی حرف بزنیم :دی

اونایی که بازی رو تموم کردن بخونند :

خب کیا با حرفای ورجیل موافقن و کیا میگن دانته کار درست رو انجام داد ؟
به نظر منم دانته جو گرفتش آخر بازي ديگه به مردم چكار داري آخه بورو با داداشت حال كن.:d
 
به نظرم این انسان دوستی دانته عملا به خاطر کت بود!
چون کت اگر اولش نمیومد و دانته رو راهنمایی نمی‌کرد، دانته نه به قدرت الانش می‌رسید نه می‌توسنت برادرش رو پیدا کنه!
این که این دو برادر نسبت به هم زیاد علاقه نشون ندادن هم طبیعی ـه! چون دانته که اصلا نمی‌دونست برادری هم هست و ورجیل هم فقط می‌دونست یکی هست که بهش می‌گن دانته و برادرش ـه! یعنی عملا دانته رو نمی‌شناخت.
 
در دیالوگ نهایی که بین دانته و موندوس می گذره خود دانته می گه که هدفش نجات بشریت نبوده . هدفش فقط و فقط انتقام بوده . که به نظر من اتفاقا خیلی هم باحاله که هدفش انتقام باشه و خیلی کشکی انساندوست نشده باشه ولی این وقتی توی ذوق می زنه که آخر بازی یهو همه چیش تغییر می کنه و جلوی ویرجیل وایمیسه و ادعای انساندوستی می کنه .
و همه ی اینها قطعا به شخصیت پردازی ربط داره . یه شخصیت توی درام یه سری خصوصیت ها داره . 1 : دارای بک استوریه ( اینجا دانته بک استوری و داره ). 2- دارای هویته که این هویت می تونه از منطقه تولدش پدر مادرش تحصیلاتش نوع بزرگشدنش تا ... رو در بر بگیره.3- شخصیت بر خلاف تیپ دارای خصوصیات منحصر به فرده . این دانته ای که ما دیدیم هیچ چیز منحصر به فردی نداشت . 4- در مقابل خصوصیات منحصر به فرد یک سری خصوصیات متناقض نما یا پارادوکسال داره که می تونه شخصیت و جذابتر کنه مثلا اگه گیم آو ترونز رو دیده باشید اون کوتوله نمونه ی خوبی ازین خصوصیات متناقض هستش .
اتفاقا دانته هدفش نجات انسان ها بود نه انتقام ! اون صحنه هم قبلش ورجیل بهش میگه باید موندوس رو عصبانی کنه تا برج رو ترک کنه و ورجیل بتونه دروازه رو ببنده، بخاطر همین دانته وقتی میبینه نمیتونه موندوس رو عصبانی کنه میگه که هدفش انتقام بوده و کشتن بچه موندوس هم خیلی حس خوبی بهش داده.
در مورد هدف دانته هم، به صورت خیلی زیبایی این تغییر هدفش رو به تصویر کشیده بودن اول بازی که به هیچی اهمیت نمیده و فقط به اصرار ورجیل همراهیشون میکنه. بعد از دونستن حقیقت علاقه مند میشه تا به ورجیل کمک کنه ولی هنوز هدفش نجات انسان ها نیست و میخواد بیشتر خودش و برادرش رو بشناسه و بدونه چه کسی این بلاها رو سر خانواده اش آورده.

در طول بازی با کت همراه میشه و کم کم باهاش احساس نزدیکی میکنه، مخصوصا بعد از دونستن گذشته کت و اون جریان کابوس ها، اینجاست که دانته کم کم شروع میکنه به اهمیت دادن به انسان ها ! توی اون مراحلی که وارد زندان میشه کاملا پیداست که دلش به حال انسان ها میسوزه و با حالت ترحم آمیز بهشون نگاه میکنه و از اینکه میبینه زجر میکشند ناراحته، اما نقطه اوج داستان که باعث میشه دانته بعد ها در مقابل ورجیل بایسته حرفهای Phineas ـه !

دانته میگه که میخواد موندوس رو بکشه و به همه این جریانات پایان بده، Phineas حرف جالبی بهش میزنه و میگه فرضا موندوس رو کشتی بعدش چی میشه ؟ دوباره شیطون ها با همدیگه سر قدرت مبارزه میکنند و دیر یا زود یه پادشاه جدید میاد و اون قدرت رو تصاحب میکنه ! این حرفا یه جورایی دانته رو توی فکر فرو میبره و از همینجاست که هدفش تبدیل میشه به نجات انسان ها نه صرفا کشتن موندوس چون علنا کشتن موندوس هیچ چیزی رو عوض نمیکنه !

در مورد پایان بازی و دلیل عصبانیت دانته هم پایین توضیح میدم

پایانِ بازی اصلا به نظرم جالب نبود، به شخصه شخصیت ورجیل رو خیلی ضعیف در مقابل دانته حس می کردم، طوری کرد که سعی می کرد دانته رو آروم کنه تا باهاش یه مبارزه ی نفس گیر داشته باشه، بعدشم یه ذره از شخصیت حقیقی ورجیل که غد و خودخواه بود دور شده بود، در نهایت هم اصلا از حرکت دانته خوشم نیومد که فقط به خاطرِ کت، ورجیل رو نکشت! دانته همیشه عاشق برادرش بود و هیچوقت به خاطر یه شخص ثالثی نمیاد کاری رو که می خواد انجام بده عوض کنه
یه مقدار شخصیت ورجیل برام آزار دهنده شده بود، چون با نسخه ی سوم زمین تا آسمون فاصله داشت :دی
ولی در کل من با ورجیل موافقم، آدما رو نمیشه به امونِ خودشون رها کرد، گند می زنن به همه چی ! باید یه خدایی بالا سرشون باشه که مواظبشون باشه! به نظرم ورجیل هم نباید منت دانته رو می کشید و خودش از همون اول می رفت سراغ این کار، دانته هم دلیل نداشت که از آدما دفاع کنه، چون دانته نیمه فرشته نیمه شیطانه پس نیازی به دفاع از آدما نیست مگر اینکه دل در گرو کت داده باشه ! :دی
به نظر منم دانته جو گرفتش آخر بازي ديگه به مردم چكار داري آخه بورو با داداشت حال كن.:d
به نظرم این انسان دوستی دانته عملا به خاطر کت بود!
چون کت اگر اولش نمیومد و دانته رو راهنمایی نمی‌کرد، دانته نه به قدرت الانش می‌رسید نه می‌توسنت برادرش رو پیدا کنه!
این که این دو برادر نسبت به هم زیاد علاقه نشون ندادن هم طبیعی ـه! چون دانته که اصلا نمی‌دونست برادری هم هست و ورجیل هم فقط می‌دونست یکی هست که بهش می‌گن دانته و برادرش ـه! یعنی عملا دانته رو نمی‌شناخت.

من آماده دفاع از ورجیل بودم ولی ظاهرا اینجا همه با ورجیل موافقن :دی خب میریم برای دفاع از دانته :دی
اتفاقا من به دانته حق میدم که اینطوری عصبانی بشه ، به جملات و کلماتی که ورجیل استفاده میکنه دقت کنید : " حالا ما میتونیم به انسان ها حکمرانی کنیم " ورجیل نمیخواد یه رهبر باشه ، نه ورجیل میخواد یه حاکم باشه ! یه حاکم جون خودش رو مهمتر از بقیه میدونه و بقیه مردم دارن به اون خدمت میکنند !

در ادامه وقتی دانته میگه که آیا ورجیل میخواد جایگزین موندوس بشه ؟ ورجیل میگه " نه ما با زیردست هامون با احترام رفتار میکنیم ، اونا رو برده های خودمون نمیکنیم " اینجا دیگه علنا انسان ها رو زیر دست خودش قراره میده که کت از این حرفش تعجب میکنه و میپرسه " زیر دست ؟ " که دانته جواب میده : " منظورش با توئه ، منظورش با کل انسان هاست "

از اون بدتر وقتیه که دانته میگه کت رو نگاه کن اون یه انسانه ولی بدون اون ما نمیتونستیم موفق بشیم و ورجیل جواب میده : "اون مفید (قابل استفاده) بود" که اینجا دیگه اعصاب دانته خورد میشه چون بعد از اون همه کاری که کت براشون انجام داد ورجیل داره طوری رفتار میکنه که انگار کت یه وسیله یا مثلا یه حیوون خونگیه و کاراش اونقدر هم مهم نبودن ( مخصوصا استفاده از کلمه Useful روی اعصاب دانته رفت )

حالا اینا رو بزارید کنار اون حرفای Phineas در مورد پیدا شدن یه جایگزین برای موندوس و میبینید که اتفاقا دانته حق داشت که بخواد جلوی ورجیل رو بگیره ، چون دوست نداشت برادرش تبدیل بشه به یه موندوس دیگه و تمام زحماتشون رو هدر بده
 
dante never cry
در مورد هدف دانته هم، به صورت خیلی زیبایی این تغییر هدفش رو به تصویر کشیده بودن اول بازی که به هیچی اهمیت نمیده و فقط به اصرار ورجیل همراهیشون میکنه. بعد از دونستن حقیقت علاقه مند میشه تا به ورجیل کمک کنه ولی هنوز هدفش نجات انسان ها نیست و میخواد بیشتر خودش و برادرش رو بشناسه و بدونه چه کسی این بلاها رو سر خانواده اش آورده.

در طول بازی با کت همراه میشه و کم کم باهاش احساس نزدیکی میکنه، مخصوصا بعد از دونستن گذشته کت و اون جریان کابوس ها، اینجاست که دانته کم کم شروع میکنه به اهمیت دادن به انسان ها ! توی اون مراحلی که وارد زندان میشه کاملا پیداست که دلش به حال انسان ها میسوزه و با حالت ترحم آمیز بهشون نگاه میکنه و از اینکه میبینه زجر میکشند ناراحته، اما نقطه اوج داستان که باعث میشه دانته بعد ها در مقابل ورجیل بایسته حرفهای Phineas ـه !

دانته میگه که میخواد موندوس رو بکشه و به همه این جریانات پایان بده، Phineas حرف جالبی بهش میزنه و میگه فرضا موندوس رو کشتی بعدش چی میشه ؟ دوباره شیطون ها با همدیگه سر قدرت مبارزه میکنند و دیر یا زود یه پادشاه جدید میاد و اون قدرت رو تصاحب میکنه ! این حرفا یه جورایی دانته رو توی فکر فرو میبره و از همینجاست که هدفش تبدیل میشه به نجات انسان ها نه صرفا کشتن موندوس چون علنا کشتن موندوس هیچ چیزی رو عوض نمیکنه !

تمام حرفایی که زدی درست به شرطی که توضیحاتی که دادی توی خود بازی هم باشه . مثلا اینکه با کت همراه میشه و کم کم باهاش احساس نزدیکی می کنه رو ما چه چیزی توی بازی می بینیم که بهمون بگه الان دانته با کت احساس نزدیکی می کنه . یه ری اکشن . یه دیالوگ یه ابرو بالا انداختن ؟ دقیقا چه چیزی ؟ هیچ کدوم ازینا نیست . وقتی که فنئوس هم باهاش صحبت می کنه از کجا می فهمیم که همینجاست که هدفش تبدیل میشه به نجات انسانها ؟ چه چیزی می گه ؟ چه کاری می کنه ؟ چه ری اکشنی ؟ دقیقا چی ؟ دانته از اول تا آخر بازی یه حالت توی چهره شه اونم حالت کسی ه که اصلا نمی دونه کجاست و داره چیکار می کنه ؟ نینجا تئوری این احساسات رو توی هونلی سورد خیلی خوب دراورد . حس عذاب وجدان حس خشم حس انتقام . علاقه خواهر به خواهر همه اینا بصورت تصویری باید بیان شه ولی توی دویل می کرای این اتفاق نیفتاده .
 
تمام حرفایی که زدی درست به شرطی که توضیحاتی که دادی توی خود بازی هم باشه . مثلا اینکه با کت همراه میشه و کم کم باهاش احساس نزدیکی می کنه رو ما چه چیزی توی بازی می بینیم که بهمون بگه الان دانته با کت احساس نزدیکی می کنه . یه ری اکشن . یه دیالوگ یه ابرو بالا انداختن ؟ دقیقا چه چیزی ؟ هیچ کدوم ازینا نیست . وقتی که فنئوس هم باهاش صحبت می کنه از کجا می فهمیم که همینجاست که هدفش تبدیل میشه به نجات انسانها ؟ چه چیزی می گه ؟ چه کاری می کنه ؟ چه ری اکشنی ؟ دقیقا چی ؟ دانته از اول تا آخر بازی یه حالت توی چهره شه اونم حالت کسی ه که اصلا نمی دونه کجاست و داره چیکار می کنه ؟ نینجا تئوری این احساسات رو توی هونلی سورد خیلی خوب دراورد . حس عذاب وجدان حس خشم حس انتقام . علاقه خواهر به خواهر همه اینا بصورت تصویری باید بیان شه ولی توی دویل می کرای این اتفاق نیفتاده .

در مورد کت که این حس رو کاملا میشه توی ماموریت های 11 و 12 بازی دید، همون موقع که داشت میومد به Order همه اش میگفت امیدورام کت حالش خوب باشه.
یا اینکه وقتی ورجیل میگه نمیتونیم برای کت کاری انجام بدیم و باید بریم با ورجیل مخالفت میکنه و میخواد هرطوری شد کت رو نجات بده، حتی تا آخرین لحظه کنارش میمونه و راهنماییش میکنه و سعی میکنه بهش احساس آرامش بده ! بعد هم که تیر میخوره اون فریاد NOOOOO رو همینطوری برای جالب بودن نزد و در واقع نشون دهنده این بود که چقدر به کت اهمیت میده. بعدا هم که جلوی ورجیل می ایسته و میگه هرطوری شده میخواد کت رو نجات بده و اینکار رو هم انجام میده !

در مورد Phineas هم بعد از اون حرفی که میزنه دانته سکوت میکنه که نشون دهنده به فکر فرو رفتنشه. دیگه فکر کردن کارکتر رو که نمیتونند طور دیگه ایی نشون بدن !
 
اتفاقا دانته هدفش نجات انسان ها بود نه انتقام ! اون صحنه هم قبلش ورجیل بهش میگه باید موندوس رو عصبانی کنه تا برج رو ترک کنه و ورجیل بتونه دروازه رو ببنده، بخاطر همین دانته وقتی میبینه نمیتونه موندوس رو عصبانی کنه میگه که هدفش انتقام بوده و کشتن بچه موندوس هم خیلی حس خوبی بهش داده.
در مورد هدف دانته هم، به صورت خیلی زیبایی این تغییر هدفش رو به تصویر کشیده بودن اول بازی که به هیچی اهمیت نمیده و فقط به اصرار ورجیل همراهیشون میکنه. بعد از دونستن حقیقت علاقه مند میشه تا به ورجیل کمک کنه ولی هنوز هدفش نجات انسان ها نیست و میخواد بیشتر خودش و برادرش رو بشناسه و بدونه چه کسی این بلاها رو سر خانواده اش آورده.

در طول بازی با کت همراه میشه و کم کم باهاش احساس نزدیکی میکنه، مخصوصا بعد از دونستن گذشته کت و اون جریان کابوس ها، اینجاست که دانته کم کم شروع میکنه به اهمیت دادن به انسان ها ! توی اون مراحلی که وارد زندان میشه کاملا پیداست که دلش به حال انسان ها میسوزه و با حالت ترحم آمیز بهشون نگاه میکنه و از اینکه میبینه زجر میکشند ناراحته، اما نقطه اوج داستان که باعث میشه دانته بعد ها در مقابل ورجیل بایسته حرفهای Phineas ـه !

دانته میگه که میخواد موندوس رو بکشه و به همه این جریانات پایان بده، Phineas حرف جالبی بهش میزنه و میگه فرضا موندوس رو کشتی بعدش چی میشه ؟ دوباره شیطون ها با همدیگه سر قدرت مبارزه میکنند و دیر یا زود یه پادشاه جدید میاد و اون قدرت رو تصاحب میکنه ! این حرفا یه جورایی دانته رو توی فکر فرو میبره و از همینجاست که هدفش تبدیل میشه به نجات انسان ها نه صرفا کشتن موندوس چون علنا کشتن موندوس هیچ چیزی رو عوض نمیکنه !

در مورد پایان بازی و دلیل عصبانیت دانته هم پایین توضیح میدم





من آماده دفاع از ورجیل بودم ولی ظاهرا اینجا همه با ورجیل موافقن :دی خب میریم برای دفاع از دانته :دی
اتفاقا من به دانته حق میدم که اینطوری عصبانی بشه ، به جملات و کلماتی که ورجیل استفاده میکنه دقت کنید : " حالا ما میتونیم به انسان ها حکمرانی کنیم " ورجیل نمیخواد یه رهبر باشه ، نه ورجیل میخواد یه حاکم باشه ! یه حاکم جون خودش رو مهمتر از بقیه میدونه و بقیه مردم دارن به اون خدمت میکنند !

در ادامه وقتی دانته میگه که آیا ورجیل میخواد جایگزین موندوس بشه ؟ ورجیل میگه " نه ما با زیردست هامون با احترام رفتار میکنیم ، اونا رو برده های خودمون نمیکنیم " اینجا دیگه علنا انسان ها رو زیر دست خودش قراره میده که کت از این حرفش تعجب میکنه و میپرسه " زیر دست ؟ " که دانته جواب میده : " منظورش با توئه ، منظورش با کل انسان هاست "

از اون بدتر وقتیه که دانته میگه کت رو نگاه کن اون یه انسانه ولی بدون اون ما نمیتونستیم موفق بشیم و ورجیل جواب میده : "اون مفید (قابل استفاده) بود" که اینجا دیگه اعصاب دانته خورد میشه چون بعد از اون همه کاری که کت براشون انجام داد ورجیل داره طوری رفتار میکنه که انگار کت یه وسیله یا مثلا یه حیوون خونگیه و کاراش اونقدر هم مهم نبودن ( مخصوصا استفاده از کلمه Useful روی اعصاب دانته رفت )

حالا اینا رو بزارید کنار اون حرفای Phineas در مورد پیدا شدن یه جایگزین برای موندوس و میبینید که اتفاقا دانته حق داشت که بخواد جلوی ورجیل رو بگیره ، چون دوست نداشت برادرش تبدیل بشه به یه موندوس دیگه و تمام زحماتشون رو هدر بده

تا حدی قانع شدم ولی فکر نمی کردم دانته اینقدر سریع بخواد به کت علاقمند بشه و موضعش رو تغییر بده، یه جورایی اون آخر منو یاد نیرو می انداخت :دی

@ armintn
متأسفانه شما درست تعریف شخصیت پردازی رو نمی دونی
اجازه بده روشنت کنم شخصیت پردازی قهرمان به این صورته :

اول شخصیت باید در رفتار ها و اخلاقشون استوار باشن و در وضعیت ومو قعیت های مختلف رفتار و اعمال متناسب با اونو داشته باشن و برای تغییر رفتارشون در طی داستان هم دلیل قانع کننده وجود داشته باشه

دوم اینکه کاراکتر باید برای اون کاری که داره انجام میده دلیل معقول و انگیزه ی کافی داشته باشه، سوم اینکه شخصیت نباید مطلقا خوب و مطلقا بد باشه، باید با راهبرد داستان به خوبی و بدی اونا به صورت نسبی پی ببریم و مخاطب در موردش نظر نهایی رو بده

حالا با توجه به این مطالب بالا میایم و بررسی می کنیم که آیا شخصیت پردازی دانته خوب بوده یا نه !
دانته در ابتدای بازی یه فرد صرفا خوش گذرون و care free هستش و به هیچ چیز و هیچ کس اهمیتی نمیده، با وقایعی که جلوش قرار میگره مثله داشتن یه هدف و پیدا کردن برادرش و وفاداریهای کت شخصیتش عوض میشه و کم کم متوجه میشه که باید به اموری هم اهمیت بده
دانته برای رفتن و اومدنشان تو لیمبو و دیالوگهایی که در طول داستان با کت یا باس ها و ورجیل بیان می کنه دلیل و انگیزه کافی و منطقی رو داره
خوبی و بدی دانته مطلق نیست و شما مطلقا نمی تونی بگی همه ی کاراش درست بوده یا اشتباه بوده!!!

و اما در مورد دیالوگی که با موندوس داشت، دانته فقط می خواد موندوس رو عصبانی کنه برای همین اول هدف اصلی خودش یعنی نجات بشر رو بیان می کنه و بعدش می بینه موندوس عصبانی نشد انتقام رو بهانه می کنه تا موندوس رو خشمگین کنه !


 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or