Arth@s
کاربر سایت
سلام پسر درس خوونعلیکم اسلام :d
چشــــــــــــــــــمنه دیگه این اسپاردارو تو رمان DMC خوندم :d نظر من مثبته آقا :d
نظر سازنده ای دادی؛ ممنون
راستی شما که یده طولانی در زمینه عکس و تصویر داری میتونی از اسپاردا چند تا عکس با اصل و نسب تهیه کنی واسمون؟! ممنونت میشیم...
شما و علی دانته عزیز؛ اگه به من یه انگیزه درست و حسابی از طرف اسپاردا برایه اینکارش معرفی کنید؛ تموم دغدغه هایه ذهنیه من حل میشه...پس به نظر من یا جنگ اسپاردا 2000 سال طول کشید امکانش هست چون یه نفر علیه چندین هزار نفر قیام کرد و یا اینکه اسپاردا شیاطین رو چند سال نابود کرد و بعد از هزار و خورده ای سال با وا اشنا شد.
خب این نظر منه :
حالت اول: اسپاردا خیلی سال واسه موندوس کار می کرده یه روز که خسته و کوفته میاد قرارگاهش با خودش می گه: یعنی چی مگه من چیم از موندوس کمتره ... قیافه ندارم که دارم، تیپ ندارم که دارم b-) ، شمشیر ندارم که دارم
، فقط قدرته که...
خلاصه اسپاردای قصه ما پا میشه وایمیسه مشتشو گره می کنه محکم می کوبه تو دیوارو می گه این موندوس با خودش چی فکر کرده حالا بهش میگم که چه کسی می تونه فرمانروای واقعی تاریکی باشه ، یعنی ببینین انگیزه ی اسپاردا میشه دستیابی به قدرت . خلاصه اسپاردا شروع می کنه جنگیدن با موندوس ، قلمروهاش رو فتح می کنه و بعدش اونو در قعر تاریکی زندانی می کنه بعدش می بینه انگار آدما به خاطر این اقدامات بشر دوستانه ی اسپاردا اومدن دارن ازش تجلیل می کنن با خودش میگه : ای ول به خودم ، حالا نه تنها قدرتمندم بلکه مورد اعتماد مردم هم شدم خلاصه اسپاردا 2000 سال بین آدما زندگی می کنه که یه روز اوا رو می بینه ( عشق در یک نگاه
و قش و دل ضعفه و بعدش هم... عروسی و دو تا بچه ی توپول موپول ملوس و خوشگل)
حالت دوم : اسپاردا همچنان که برای موندوس کار می کرده یه روز به فرم انسانی داشته تو خیابون قدم میزده که یهو یه خانم خوشگلو می بینی و بعدش همفردای اون روز موندوس به اسپاردا می گه که می خواد انسانها رو نابود کنه ولی از اونجایی که اسپاردا می دونسته اون خانم خوشگله انسان بوده می گه نه و با موندوس می جنگه بعدش هم موندوس رو اسیر می کنه و میره سره خونه و زندگیش
لطف کن حق کپی رایت رو رعایت کن ![4 :دی :دی](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
داستان دوم که همون داستانه منه![21 :)) :))](/styles/default/xenforo/smilies/meep/21.gif)
داستان دوم که همون داستانه منه
![21 :)) :))](/styles/default/xenforo/smilies/meep/21.gif)
![2 :( :(](/styles/default/xenforo/smilies/meep/2.gif)
کماکان این سؤال که انگیزه اسپاردا چی بوده؛ به قوت خودش باقیه...به نظرم این نظریه درست تره چون اول DMC4 سانکتوس داره سخنرانی میکنه و میگه "اسپاردا 2000 سال پیش علیه ذات شیطانی خودش قیام کرد و به کمک انسان ها اومد" ، و خیلی بعیده که جنگشون 2000 سال طول کشیده باشه ، چون همونطوری که میدونیم اسپاردا بعد از شکست دادن موندوس و زندانی کردن اون به فورتونا کستل اومده و به عنوان شوالیه شهر شناخته میشده ( از همینجا لقب Dark Knight رو به اسپاردا میدن ) و بعد هم احتمالا با ایوا آشنا میشه و ... تا فرار کردن موندوس از زندان با خوشی با هم زندگی میکردن
![7 :-/ :-/](/styles/default/xenforo/smilies/meep/7.gif)
ممنونم که اون پسوند رو برداشتی :biggrin1:
دادا، مگه ما کاره اشتباهی ازمون سر زده یا چیزی دیدی که اینو میگی؟! خب اگه نظری داری بگو تا ما هم بی مصیب نمونیم
دادا، مگه ما کاره اشتباهی ازمون سر زده یا چیزی دیدی که اینو میگی؟! خب اگه نظری داری بگو تا ما هم بی مصیب نمونیم
ببینید دویل هانترایه عزیز؛ من دنبال پیچیده کردن قضیه نیستم! اونایی که تو تاپیکایه دیگه بحث هایه منو دنبال میکنن اینو میدونن؛ بلکه دنباله دلیلی هستم که دیگه جای سؤالی نذاره!!!
قبلاً هم گفتم من چقدر دیوونه این بازی هستم و علتش هم به صراحت گفتم، اما بازم میگم که دلیل نمیشه آدم وقتی از یه چیزی (حالا تو اینجا بازی دویل می کرای) خوشش میاد ایراداش رو نبینه؛ و اگه من قرار بود منتقد این بازی بشم، از همین قسمت (داستان اسپاردا) ایراد میگرفتم، چون باعث تناقض تو داستان میشه، و چند تا ایراد و سوتیه دیگه که تو شماره 4 واقعاً اعصابم رو ریخته بود به هم...
حالا هم امیدوارم من تو اشتباه باشم و این بحثمون با کمک شما دوستان به نتیجه برسه... >:d
---------- نوشته در 07:57 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 07:51 PM ارسال شده بود ----------