انجمن پیرهای دنیای گیم (افراد 30 سال به بالا)

بیشترین دورانی که از گیم لذت بردید


  • مجموع رای دهنده‌ها
    1,281

abouzar337

کاربر سایت
Jul 2, 2009
687
سال نو همی پیرپاتالا مبارک باشه، امیدوارم امسال هم مثه گذشته به گیمریمون ادامه بدیم مثه ...!!!! :D
اصلا نگو رفیق .......... بعد چقدر وقت میشه نصف شب هم بیدار موند و بازی کرد........... بجای اینکه بخوابی برا یه روز کاری :d
 

{The Phenom}

تاجر
کاربر سایت
Sep 4, 2007
3,695
نام
حاج حامد صف آرا
سال نو همی پیرپاتالا مبارک باشه، امیدوارم امسال هم مثه گذشته به گیمریمون ادامه بدیم مثه ...!!!! :D
سال نو تو و تک تک بچه های اینجا مبارک باشه
حالا که گفتی میگم نمیدونم دوستان شما هم همین وضعیت منو دارین یا نه؟ من چند وقتیه که اصلا طرف گیم نمیرم نمیدونم داره هوسش میخوابه یا بازی باب میلم ندارم یا کاره نمیزاره بشینم پاش؟ شما ها هم همچین حسی دارین؟ چجوری از پسش بر اومدین؟
یه خاطره که همین دیشب اتفاق افتاد (بالاخره طلسم شکست آرتاس)
پسرخالمینا (اگه خونده باشید فواد و فرزاد منظورمه)نزدیک خونه ما زندگی میکنن کلا با ماشین 5 دقیقه پیاده 20 دقیقه راهه
چند وقت پیش به من گفت میخوایم تلویزیون بگیریم LED منم گفتم مبارکه بریم جمهوری بگیریم گفت نه سپردیم از بانه بیارن با میزش فقط فردا میرسه بیا خونمون کنسولتم بیار سه بعدی بازی هم هرچی داری بیار که تستش کنیم منم ok گفتم و کنسولمو جمع کردم باورتون نمیشه یه هفته کنسولم تو جعبه بود تا الان اینقدر عطش بازی کردنو نداشتم هی میخواستم بیارمش بیرون ولی میگفتم کی حال جمع کردنشو داره؟ خلاصه این طرف که داشت میاورد خوده بود به کولاک این چند روزه که تو غرب کشور بود و مونده بودش تو جاده بعد از 1000 دفعه زنگ زدن بهش آخر سر فهمیدیم نزدیکه و دیشب ساعت 8 اینا بود رسید منم کنسولو با 3-4 تا بازی و یه کابل HDMI 1.4 و کلی خرت و پرت 3d که تو کولدیسکم ریخته بودم رفتم به همراه میلاد خونشون طرف اومد تلویزیونو سوار کرد و تست کردیم همه چی ok بود مخصوصا اون کلیپ های 3d دهن آدمو باز میزاشت بعد این فواد گفت بیا بازی کنیم منم مورتال کمبت رُ گزاشتم و شروع کردیم به بازی کردن باورتون نمیشه اولین تجربه من از فناوری 3d بودش خیلی خیلی بهم فاز داد تا جایی که میخواستم تلویزیونمونو امروز برم عوض کنم! داشتیم بازی میکردیم بعد گفت آنچارتد 3 بزار منم گزاشتم و کف کردنمان هم همان شد :d
کلا این خاطره رُ گفتم که
1 طلسم بشکنه بلکه باز رو دور بیوفتم مثل قبل
2 بهتون بگم هر طور شده فناوری 3d رُ حداقل امتحانش کنین
 

devil girl

کاربر سایت
Jun 11, 2008
2,703
نام
4tous4
سال نوئه پیر پاتالا و پدر و دوستاش مبارک :d
در زمینه ی گیم همچنان پیش می رویم ;) تا پیر شویم ! تا کور شود هر آنکه نتواند دید :d
 

Arth@s

کاربر سایت
Aug 26, 2011
1,131
نام
Arthas
بچه ها من خاطره رزیدنت ایول 2 بازی کردن تو کلوپ رو براتون گفتم ؟
همون که پسر خاله ام هم همرام بود ؟
هلــــــــو داش افشین :D
محض اطلاعتون بگم که تا حالا شما هیچ خاطره ای از گیمریت تعریف نکردی!!! l-)
امضات خوراک تاپیکه ها
سال نوئه پیر پاتالا و پدر و دوستاش مبارک :d
در زمینه ی گیم همچنان پیش می رویم ;) تا پیر شویم ! تا کور شود هر آنکه نتواند دید :d
:D برو ببینم چیکار میکنیا... :D
سال نو تو و تک تک بچه های اینجا مبارک باشه
حالا که گفتی میگم نمیدونم دوستان شما هم همین وضعیت منو دارین یا نه؟ من چند وقتیه که اصلا طرف گیم نمیرم نمیدونم داره هوسش میخوابه یا بازی باب میلم ندارم یا کاره نمیزاره بشینم پاش؟ شما ها هم همچین حسی دارین؟ چجوری از پسش بر اومدین؟
یه خاطره که همین دیشب اتفاق افتاد (بالاخره طلسم شکست آرتاس)
پسرخالمینا (اگه خونده باشید فواد و فرزاد منظورمه)نزدیک خونه ما زندگی میکنن کلا با ماشین 5 دقیقه پیاده 20 دقیقه راهه
چند وقت پیش به من گفت میخوایم تلویزیون بگیریم LED منم گفتم مبارکه بریم جمهوری بگیریم گفت نه سپردیم از بانه بیارن با میزش فقط فردا میرسه بیا خونمون کنسولتم بیار سه بعدی بازی هم هرچی داری بیار که تستش کنیم منم ok گفتم و کنسولمو جمع کردم باورتون نمیشه یه هفته کنسولم تو جعبه بود تا الان اینقدر عطش بازی کردنو نداشتم هی میخواستم بیارمش بیرون ولی میگفتم کی حال جمع کردنشو داره؟ خلاصه این طرف که داشت میاورد خوده بود به کولاک این چند روزه که تو غرب کشور بود و مونده بودش تو جاده بعد از 1000 دفعه زنگ زدن بهش آخر سر فهمیدیم نزدیکه و دیشب ساعت 8 اینا بود رسید منم کنسولو با 3-4 تا بازی و یه کابل HDMI 1.4 و کلی خرت و پرت 3d که تو کولدیسکم ریخته بودم رفتم به همراه میلاد خونشون طرف اومد تلویزیونو سوار کرد و تست کردیم همه چی ok بود مخصوصا اون کلیپ های 3d دهن آدمو باز میزاشت بعد این فواد گفت بیا بازی کنیم منم مورتال کمبت رُ گزاشتم و شروع کردیم به بازی کردن باورتون نمیشه اولین تجربه من از فناوری 3d بودش خیلی خیلی بهم فاز داد تا جایی که میخواستم تلویزیونمونو امروز برم عوض کنم! داشتیم بازی میکردیم بعد گفت آنچارتد 3 بزار منم گزاشتم و کف کردنمان هم همان شد :d
کلا این خاطره رُ گفتم که
1 طلسم بشکنه بلکه باز رو دور بیوفتم مثل قبل
2 بهتون بگم هر طور شده فناوری 3d رُ حداقل امتحانش کنین
به به!!!!!!!!!!
و اینک حامد طلسم شیکن رو بهتون معرفی میکنم :D
دادا، ما یه روز رفته بودیم TV بگیریم واسه Home از قضا سراغ آخرین تکنولوژی اونوقت رفتیم، یعنی LED
خلاصه یه LED خریدیم؛ یه دفعه هفته بعدش دیدم داره میگه TV 3D اوومد! اصلا کوفتم شدا!!! گفتم اینا منتظر بودن ما این LED رو بخریم بعد 3D بدن بیرون :(
ولی تو فکرش هستیم هنوزم ;)
اصلا نگو رفیق .......... بعد چقدر وقت میشه نصف شب هم بیدار موند و بازی کرد........... بجای اینکه بخوابی برا یه روز کاری :d
:arrowd::arrowd::arrowd:
در زمینه ی گیم همچنان پیش می رویم ;) تا پیر شویم ! تا کور شود هر آنکه نتواند دید :d
:D
 

Arth@s

کاربر سایت
Aug 26, 2011
1,131
نام
Arthas
درود به دوستان گل
ببینم از من هم پیرتر دارید؟:d
let me guess
اگه سال 2007 شما 23 سالت بوده، الان باید حول و حوش 28 سال سن داشته باشی :-b;)
پس با این تفاسیر هنوز اول راهی جوون... :D
خوش اوومدی به تاپیک گیمرهای موزه ای ;)
تاپیک کلا بحثش آزاده، میتونی از خاطراتت، گیمای مورد علاقت و... اینجا صحبت کنی!!!
 

Johnny_23

کاربر سایت
Jul 23, 2007
615
نام
JÄVID
let me guess
اگه سال 2007 شما 23 سالت بوده، الان باید حول و حوش 28 سال سن داشته باشی :-b;)
پس با این تفاسیر هنوز اول راهی جوون...
خوش اوومدی به تاپیک گیمرهای موزه ای ;)
تاپیک کلا بحثش آزاده، میتونی از خاطراتت، گیمای مورد علاقت و... اینجا صحبت کنی!!!
شما از کجا فهمیدی من سال 2007 میلادی 23 سالم بوده؟اگر مبنا را بر حسب یوزرم گذاشتی شانسی بوده این یوزر برگرفته از فیلم هواپیمای اعدامیان بوده, آمارشو بگیری میفهمی برا کدوم کاراکتر فیلم هست :D
من هنوز اول راهم؟یعنی از من پیرتر اینجا هست ؟کی هست خودشو معرفی کنه!
سن منو کم و بیش درست گفتی من الان 29 ساله هستم
مرسی از خوش آمدی گویی شما
ما که تا دلت بخواد هم در خفقان هم آشکارا خاطرات زیادی داریم الان حضور ذهن ندارم دیگر بچه ها یاری کنند تا ذهنمون را پیدا کنیم
 

Arth@s

کاربر سایت
Aug 26, 2011
1,131
نام
Arthas
شما از کجا فهمیدی من سال 2007 میلادی 23 سالم بوده؟اگر مبنا را بر حسب یوزرم گذاشتی شانسی بوده این یوزر برگرفته از فیلم هواپیمای اعدامیان بوده, آمارشو بگیری میفهمی برا کدوم کاراکتر فیلم هست :D
من هنوز اول راهم؟یعنی از من پیرتر اینجا هست ؟کی هست خودشو معرفی کنه!
سن منو کم و بیش درست گفتی من الان 29 ساله هستم
مرسی از خوش آمدی گویی شما
ما که تا دلت بخواد هم در خفقان هم آشکارا خاطرات زیادی داریم الان حضور ذهن ندارم دیگر بچه ها یاری کنند تا ذهنمون را پیدا کنیم
:D
خب دیگه... باز جای شکر داره که یه جا شانسمون گرفت :D
بابا اول راهی دیگه... ببین الان گیریم که مجردی، بعد ازدواج میکنی با یه خانوم گیمر!!!! :D بعد چند سال 2 نفری گیم میزنید تا نوبت به بچه هاتون برسه، بعدش 2 باره چند 100 سال با بچه ها گیم میزنی، بعدش با عروسات بعد با نوه هات... اوووووووووه!!!!!!! دیدی؟ :D
خواهش میکنم، شما بزرگوارید...
اول بگو چرا تو نظرسنجی شرکت نکردی :-/ بعدم از کنسولای مورد علاقت و...
کلا راحت باش، پاتو دراز کن، اگه ناراحتی شلوار هست، میخوای بهت بدم؟ :D
 

abouzar337

کاربر سایت
Jul 2, 2009
687
شما از کجا فهمیدی من سال 2007 میلادی 23 سالم بوده؟اگر مبنا را بر حسب یوزرم گذاشتی شانسی بوده این یوزر برگرفته از فیلم هواپیمای اعدامیان بوده, آمارشو بگیری میفهمی برا کدوم کاراکتر فیلم هست :D
من هنوز اول راهم؟یعنی از من پیرتر اینجا هست ؟کی هست خودشو معرفی کنه!
سن منو کم و بیش درست گفتی من الان 29 ساله هستم
مرسی از خوش آمدی گویی شما
ما که تا دلت بخواد هم در خفقان هم آشکارا خاطرات زیادی داریم الان حضور ذهن ندارم دیگر بچه ها یاری کنند تا ذهنمون را پیدا کنیم
ُسلام دوست عزیز
منم به شما تبریک میگم ورودتون به اینجا و اینکه همچنان داری به گیم ادامه میدی :)
خدمت دوست عزیز عنوان کنم که بله, از شما پیرتر هم هس ;) ( آرتاس لو که ندادی :d) میگن تا چهل سال به اینجا سر میزنن و گیم میزنن!!!
از اون خفقانی هاش شروع کن;)
 

RockIT

کاربر سایت
Apr 29, 2010
2,314
نام
افشین
به به
به عضو جدید هم تبریک می گم تقریبا هم سن هستیم
خب من قرار بود خاطره بگم :D
وای من هنوزم یادم میفته خندم می گیره :D یه ذره هم خجالت می کشم :">
ته تهش نوستالژیکم میزنه بالا یاد حال و هوای کلوپ تو تابستونا میفتم دلم می گیره :(
خب بریم سر اصل مطب :D
یکی بود یکی نبود :D
یادش بخیر اون قدیم به جز ps کنسول ( سه بعدی :D ) نبود
داشتن ps آسون نبود
یه کلوپ بود و یه سری بچه
از پول تغذیه و عیدی و هفتگی گذشته
با کلی ذوق و شوق
میومدن به کلوپ
دنیایی بود اون روزا
با صفا و بی ریا :D
بله بله بچه ها
این جوری شروع شد قصه ما :D
الان ینی می خوام غرق بشید تو اون روزا ها
نمایش رو حوضی گیمری خودم تو حلقم :D
خوب داستان از اینجا شروع شد که افشین می خواست با یکی از دوستاش بره کلوپ چون به خاطر یه قضیه که اونو بعدا می گم جمع کردن دوستا تو خونه و بازی کردن با ps ممنوع شده بود :D
خوب رزیدنت ایول 2 تازه اومده بود و منم مث خوره ها بازی می کردم یکی از دوستام که الان دلم خیلی براش تنگ شده به اسم احسان ازم خواست باش برم کلوپ تا کمکش کنم یه معما رو حل کنه
ساعت 4 عصر تابستون بود و هوا گرم گرم وقتی می خواستیم بریم یهو دیدم یه بچه 6 7 ساله باهاشه نگو پسر خاله گرامیشونه :D گیر داده که منم با خودت ببر
خلاصه با خودمون بردیمش رو رفتیم اونجا دو تا دستگاه گفتیم یکیشو آزاد بزن :D اویل 2 رو بزار یکیشو هم نیم ساعت تکن 3 :D
خودمون مشغول شدیم احسان مموری هم نداشت هر دفعه از اول باید شروع می کردیم پسر خاله اش هم اسمشو یادم نیست داش با پاندا تو تکن 3 حالشو می برد مام گرم بازی بودیم :D
یه 1 ساعتی گذشتو ما هنوز گرم بازی بودیم یه درصد هم حواسمون به اطراف نبود پسرخاله احسانم بازیش تموم شده بود نشسته بود رو دست مبلی که ما روش نشسته بودیم قفل کرده بود رو بازی ما
این صاحب کلوپ داشت غر غر می کرد که کی این وسط آب ریخته دوستش می گفت فک کنم ساندیس :D
خلاصه ساعت 7 شدو مام داشتیم جمع می کردیم که بریم یهو دیدم شلوار پسر خاله احسان خیییییییسسسسس :)) سریع دوزاریم افتاد اون آبی که ریخته بوده اون وسط چی بوده نگو این بنده خدا از بازی و اون لیکر ها ترسیده بوده و... :D
احسان یه کلاسور داشت از اون کلاسور قهوه ای چرمی ها اگه یادتون باشه ازش گرفتم دادمش به پسر خاله اش در گوشش گفتم اینو بگیر جلوت کسی نفهمه :D به احسان قضیه رو گفتم بد بخت مونده بود چیکار کنه :D
پا شد پولو حساب کنه منم واستاده بودم پشت سر پسر خاله اش یه موقع از پشت تابلو نشه :D تا احسان پولو حساب کردم مث موشک از کلوپ زدیم بیرون :D
یه خورده که رفتیم جلوتر یهو احسان داد زد خاک تووووو سرت :))
منم ر*ده بود از خنده ولی بعدش دلم سوخت واسه بیچاره
اینجوری شد که دیگه از 500 قدمی اون کلوپ هم رد نشدیم و یه بچه رو هم نبردیم با خودمون کلوپ :D
ولی خداییش وقتی خاطره می گم از اون روزا بد دلم می گیره
یادش بخیر
 

{The Phenom}

تاجر
کاربر سایت
Sep 4, 2007
3,695
نام
حاج حامد صف آرا
به به
به عضو جدید هم تبریک می گم تقریبا هم سن هستیم
خب من قرار بود خاطره بگم :D
وای من هنوزم یادم میفته خندم می گیره :D یه ذره هم خجالت می کشم :">
ته تهش نوستالژیکم میزنه بالا یاد حال و هوای کلوپ تو تابستونا میفتم دلم می گیره :(
خب بریم سر اصل مطب :D
یکی بود یکی نبود :D
یادش بخیر اون قدیم به جز ps کنسول ( سه بعدی :D ) نبود
داشتن ps آسون نبود
یه کلوپ بود و یه سری بچه
از پول تغذیه و عیدی و هفتگی گذشته
با کلی ذوق و شوق
میومدن به کلوپ
دنیایی بود اون روزا
با صفا و بی ریا :D
بله بله بچه ها
این جوری شروع شد قصه ما :D
الان ینی می خوام غرق بشید تو اون روزا ها
نمایش رو حوضی گیمری خودم تو حلقم :D
خوب داستان از اینجا شروع شد که افشین می خواست با یکی از دوستاش بره کلوپ چون به خاطر یه قضیه که اونو بعدا می گم جمع کردن دوستا تو خونه و بازی کردن با ps ممنوع شده بود :D
خوب رزیدنت ایول 2 تازه اومده بود و منم مث خوره ها بازی می کردم یکی از دوستام که الان دلم خیلی براش تنگ شده به اسم احسان ازم خواست باش برم کلوپ تا کمکش کنم یه معما رو حل کنه
ساعت 4 عصر تابستون بود و هوا گرم گرم وقتی می خواستیم بریم یهو دیدم یه بچه 6 7 ساله باهاشه نگو پسر خاله گرامیشونه :D گیر داده که منم با خودت ببر
خلاصه با خودمون بردیمش رو رفتیم اونجا دو تا دستگاه گفتیم یکیشو آزاد بزن :D اویل 2 رو بزار یکیشو هم نیم ساعت تکن 3 :D
خودمون مشغول شدیم احسان مموری هم نداشت هر دفعه از اول باید شروع می کردیم پسر خاله اش هم اسمشو یادم نیست داش با پاندا تو تکن 3 حالشو می برد مام گرم بازی بودیم :D
یه 1 ساعتی گذشتو ما هنوز گرم بازی بودیم یه درصد هم حواسمون به اطراف نبود پسرخاله احسانم بازیش تموم شده بود نشسته بود رو دست مبلی که ما روش نشسته بودیم قفل کرده بود رو بازی ما
این صاحب کلوپ داشت غر غر می کرد که کی این وسط آب ریخته دوستش می گفت فک کنم ساندیس :D
خلاصه ساعت 7 شدو مام داشتیم جمع می کردیم که بریم یهو دیدم شلوار پسر خاله احسان خیییییییسسسسس :)) سریع دوزاریم افتاد اون آبی که ریخته بوده اون وسط چی بوده نگو این بنده خدا از بازی و اون لیکر ها ترسیده بوده و... :D
احسان یه کلاسور داشت از اون کلاسور قهوه ای چرمی ها اگه یادتون باشه ازش گرفتم دادمش به پسر خاله اش در گوشش گفتم اینو بگیر جلوت کسی نفهمه :D به احسان قضیه رو گفتم بد بخت مونده بود چیکار کنه :D
پا شد پولو حساب کنه منم واستاده بودم پشت سر پسر خاله اش یه موقع از پشت تابلو نشه :D تا احسان پولو حساب کردم مث موشک از کلوپ زدیم بیرون :D
یه خورده که رفتیم جلوتر یهو احسان داد زد خاک تووووو سرت :))
منم ر*ده بود از خنده ولی بعدش دلم سوخت واسه بیچاره
اینجوری شد که دیگه از 500 قدمی اون کلوپ هم رد نشدیم و یه بچه رو هم نبردیم با خودمون کلوپ :D
ولی خداییش وقتی خاطره می گم از اون روزا بد دلم می گیره
یادش بخیر
افشین خدا بگم چیکارت نکنه با اون اسپویل آخریت منو یاد اون خاطر کذایی خودمو داداشم انداختی:(
ولی در کل اون زمان کلوپ ها برای خودشون ابهتی داشتن
 

RockIT

کاربر سایت
Apr 29, 2010
2,314
نام
افشین
می دونی حامد دنیا و خاطرات اون زمان برا ما کافیه تا سر تا پای وجودمون بشه دلتنگی
خیلی خوشحالم که تونستم تو زندگیم همچین روزایی رو سپری کنم و همین خوب بودنش باعث می شه بیشتر دلت تنگ بشه
دقیقا حق با توئه کلوپ یچی دیگه بود همچی ارجینال خودش بود لذتش تموم نشدنی بود
خوب حالا تو خاطرتو بگو
 

GAME 0VER

کاربر سایت
Nov 29, 2007
395
نام
سعید
آخی من الان 25 سالمه:)فاتحه:dکوچیکه همتون:dمنم خاطرمو میگم
تقریبا 5 سالم بود که بابام از این آتاری دسته خلبانیا واسم گرفت هیچ وقت یادم نمیره از این تلویزیون کانالیا بود باید یه تیکه رفتو برگشتی میزدی تا میومد:dاخ که چقدی هواپیماشو بازی میکردم همون بنزین میزد بعد بازی دزده بود از پله ها باید میرفتی تا میگرفتیش چییییییییییش عجب دورانی بود:((فوتبالش یادتونه؟؟آدمکا شطرنجی بودن:((چقد دسته های این خلبانی رو خراب میکردم همش از جا میکندمش بعدم بازش میکردم یه چهر طرفه آهنی داشت با همونام میشد بازی کنی ولی دیگه تیر نمیزد:dبعد تازه رفته بودم اول دبستان شیفت صبح بودم اومدم خونه نهارو خوردم و گرفتم خابیدم هیچوقته خدام من مشق نمینوشتم تا الان که دارم کارشناسی ارشد میخونم هیچوقت خونه مشقمو ننوشتم همیشم ردیفه آخر نشستم به جز کودکستان که به صورت دایره ای مینشستیم:dعصر بابام صدام زد یه جعبه ی سفید دستش بود گفت که واست ترمیناتور گرفتم گفتم من میکرو میخام این خوب نیست بعد بهش گفتم چی هست حالا مثه میکرو هست گفت آتاریه:dولی بهم نداد که گذاشت توو کمدش تا اینکه میخاست بره فوتبال بهم داد اولین بازی که کردم تانکه بود ماریو رو خیلی دوست نداشتم توو خونه ی همسایمون بازی کرده بودم:dوای که چقدی حال میداد دوره عقابه رو سنگی میکردم بقیشو آب با یه جا خالی واسه زدنشون آخره نامردی:dبعد فوتباله بود شوت موزی اینا میزدا دیگه عاشقش شده بودم ولی همیشه از برزیل همون که ماهی میزد میباختم:dبازی خرگوشه هم خیلی خوب بود دیگه چی بگم بعد کلوپ نزدیکه خونمون سگا اورده بود اون موقع 56 تومن بود اینقدی رفتم کلوب بس نشستم تا اینکه اونم واسم گرفت بابا جونم:dفوتباله بود بعده گل b میزدیم بوق میزدا حیف حیف چه زود گذشت:(چهرم دبستان بودم که بازم دیدم ps1 اومده اینقدی توو گوشه بابام خودنم تا واسم گرفت 178 تومن دقیق یادمه که بابام خاست چک بده مردک قبول نمیکرد قرومساخ:dکشته مرده ی اویل هستم عاشقه اویل 2 شده بودم مموری هم نداشتم هی از اول میرفتم هی از اوی میرفتم تا جایی که ایدا میره توو کانالو کلید واست میاره عجب دورانی بود خداییش:((من میخام کوچیک شم اله اله اله:((دیگه بقیشم که گرفتم مثه این قسمتا حال نداشت
 
  • Like
Reactions: alisantori

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر