انجمن پیرهای دنیای گیم (افراد 30 سال به بالا)

بیشترین دورانی که از گیم لذت بردید


  • مجموع رای دهنده‌ها
    1,286
همون دیگه... اسم اون بازی ای که شما گفتی که نقطه بازی نبود... اسمش جنگ بود دیگه... یعنی ما بهش می گفتیم جنگ...
یادش بخیر، خوراکمون بازی کردن این بازی زیر میز، اونم دوران دبستان بود...
دیگه حالا اسمش هر چی بود ! ما بهش می گفتیم نقطه بازی :d
 
ببینم تا حالا آدامس چسبوندی رو زنگ...؟ :d
هر وقت چسبوندی بیا با هم حرف بزنیم آق ابوذر...
خوب بزرگتر که شدم ، وقتی میرفتیم نانوایی ، آدامس میچسبوندم روی نرده های صف...... برخورد از نوع نزدیک...... دیگه همونجا هم بودیم تا طرف بخاطر غیب پشت سرمون دچار غذاب وجدان نشه:d

همبن دیگه وقتی میگم این نقطه بازی ما با نقطه بازی شما فرق فوکوله همینه :d ببین کاغذ رو از وسط به نیمه تا می زنی یه خط این وسط می کشی بعد بازیش دو نفره س یعنی دو تا رو به روی همین می شینین بعد دو طرف خط شروع می کنین تانک و ماشین جنگی و سرباز و اینا کشیدن :d مثلا پایگاه نظامی
بعد مثلا با خودکار یه نقط روی قسمت خودت پر رنگ می کشی بعد برگه را تا زده باید اثر نقطه روی اون طرف خط ایجاد بشه ، بعد اگه اثرش افتاد روی تانکی ، پایگاهی چیزی یعنی اون پایگاه منهدوم شده :d این بازی همینجور ادامه داره تا تمام نیروهای فرد رو با نقطه هات بپوکونی :d


آره....دیگه این نقطه بازی فقط تو محله های ما بوده :d
عه......... ما هم اینو انجام میدادیم.......... ولی فقط سر کلاس علوم
یادش بخیر یه با که من حواسم نبود ، همون معلم علوم اومد زد پس کله من:d.......... زدن همانا و خودکار جنگ رفتن تو لوپ بنده و خونریزی همانا :(........... خوب جنگ باید خونریزی هم داشته باشه
;)
 
من به شما پیشنهاد میکنم در آینده رشته گیمینگ رو انتخاب کنید :biggrin1: ;)
فعلا باید سعی کنم جونمو نجات بدم:((تا حالا دوبار هنگام بازی مچمو گرفتن مادر محترم.کلا زندگیم دیگه توقیف شد:((
کی میشه منم بشه 20 سالم راحت بشینم برا خودم بازی کنم!!!!!!!!بی استرس:(
 
  • Like
Reactions: Sega_genesis
با توجه به این موضوع که بنده شدم افسر دژبان یه جایی، این داستان که بین من و یه آقای دکتر 5-34 ساله شیمی، دیروز اتفاق افتاد رو بخوونید:

سرباز: دکتر کیفتون رو بزارید رو X-ray
دکتر: حتماً
سرباز: جناب ستوان (خودم) چند لحظه بیاین
من: بله؟
سرباز: ببینید تو کیفشون مثه اینکه لپتاپه...
من: دکتر لپتاپ همراه دارید؟
دکتر: بله، آخه امروز دفاعیه ست
من: بجز لپتاپ هم گویا چیز دیگه ای هم هست... آره؟ چیه؟
دکتر: آهان... MP3 پلیره!
من: میتونم ببینمش؟
دکتر: بله... ایناهاش
من: دکتر! چی فکر کردی درباره من؟ نه، خداییش!!! یعنی جداً فکر کردی که من فرق بین MP3 پلیر با PSVita رو نمیدونم؟ :-o
دکتر: عه... شرمنده، نکنه شما هم اهل گیم هستی؟ آره؟ چیز خوبیه، ما کلا تو خونه هممون اینکاره ایم (اینطوریم کرد ;) )
من: برو دکی، برو که ازت راضیم... (منم اینطوری کردم بهش =d> )
 
با توجه به این موضوع که بنده شدم افسر دژبان یه جایی، این داستان که بین من و یه آقای دکتر 5-34 ساله شیمی، دیروز اتفاق افتاد رو بخوونید:

سرباز: دکتر کیفتون رو بزارید رو X-ray
دکتر: حتماً
سرباز: جناب ستوان (خودم) چند لحظه بیاین
من: بله؟
سرباز: ببینید تو کیفشون مثه اینکه لپتاپه...
من: دکتر لپتاپ همراه دارید؟
دکتر: بله، آخه امروز دفاعیه ست
من: بجز لپتاپ هم گویا چیز دیگه ای هم هست... آره؟ چیه؟
دکتر: آهان... MP3 پلیره!
من: میتونم ببینمش؟
دکتر: بله... ایناهاش
من: دکتر! چی فکر کردی درباره من؟ نه، خداییش!!! یعنی جداً فکر کردی که من فرق بین MP3 پلیر با PSVita رو نمیدونم؟ :-o
دکتر: عه... شرمنده، نکنه شما هم اهل گیم هستی؟ آره؟ چیز خوبیه، ما کلا تو خونه هممون اینکاره ایم (اینطوریم کرد ;) )
من: برو دکی، برو که ازت راضیم... (منم اینطوری کردم بهش =d> )
چطوری تو دنگ و فنگ ...
ببینم PS Vitaشو نپیچوندی...؟
واقعاً که... از یه GAMER ـه کثیف، بیشتر از اینا انتظار داشتم...
;)
 
سلام پیر مردا و البته پیر زن ها...
آمممممممم ..... نمیدونم چه جوری بگم بچه ها...

من به خاطر یه مشکل خاصی، مجبورم تا از BC برم. البته مشکلم مربوط به اینجا نمیشه. ولی خُب مجبورم اینجا رو ترک کنم. امیدوارم روزی بتونم برگردم، راستش خیلی ناراحتم که توی همچین شرایطی دارم از پیشتون میرم. حالا که کلی منتظر Silent Hill، Resident Evil، Devil May Cry HD Collection و خیلی چیزای دیگه بودم تا در موردشون کلی اسپم پراکنی کنم و با هم راجع بهشون صحبت کنیم و بزنیم تو سر کله ی همدیگه، باید بذارم برم... تازشم، همین امشب نِتم درست میشدا... قرار بود دیگه کلاً پِلاس باشم تو BC... ولی خُب... چه میشه کرد؟ چاره ای نیست!!!

میخواستم تا حداقل از این فرصت استفاده کنم و... از همه ی کسانی که خواه ناخواه ناراحتشون کردم، عذر خواهی کنم. جداً و از صمیم قلب متاسفم. من هیچ وقت قصدم ناراحت کردن کسی نبوده و مطمئنم که ناخواسته این اتفاق افتاده... این مسئله واقعاً برای من مهمه که کسی از دستم ناراحت نباشه... واقعاً مهمه.

راستش من اصلاً این آدم بگو بخندی که اینجا وانمود می کردم نیستم. اما همین که به خاطر شماها اینطوری بودم برام خیلی ارزش داشت. همین که به خاطر شماها یه آدم دیگه بودم، برام زیبا بود...

دیگه هم فرصت نمیشه تا 4شنبه سوری و سال نو رو پیشتون باشم، پس همینجا سال نو رو بهتون تبریک میگم... 4شنبه سوری هم که قرارمون بام تهران...

یه چیزی رو فراموش نکنیم و اونم اینکه ما GAMER ها هر چقدر هم از هم دور باشیم و همدیگه رو نشناسیم، اما با بازی کردن، همیشه یه حس مشترک داریم و خواهیم داشت...
توی لحظه های خاصی همراه کاراکترمون می خندیم، شاد میشیم... همراهش گریه می کنیم و غصه می خوریم... مشکلاتش میشه دغدغه های ما و شادی هاش میشه خوشحالی ما...

به همین خاطر اگر هم دیگه اینجا نباشم، همیشه به فکرتون هستم. تو این 3- 4 ماهی که من عضو BC شدم، بهترین لحظاتم رو داشتم و به همین خاطر از همتون ممنونم...

Farewell BC, I’m coming my Fantasy… my own DreamWorld
 
سلام پیر مردا و البته پیر زن ها...
آمممممممم ..... نمیدونم چه جوری بگم بچه ها...

من به خاطر یه مشکل خاصی، مجبورم تا از BC برم. البته مشکلم مربوط به اینجا نمیشه. ولی خُب مجبورم اینجا رو ترک کنم. امیدوارم روزی بتونم برگردم، راستش خیلی ناراحتم که توی همچین شرایطی دارم از پیشتون میرم. حالا که کلی منتظر Silent Hill، Resident Evil، Devil May Cry HD Collection و خیلی چیزای دیگه بودم تا در موردشون کلی اسپم پراکنی کنم و با هم راجع بهشون صحبت کنیم و بزنیم تو سر کله ی همدیگه، باید بذارم برم... تازشم، همین امشب نِتم درست میشدا... قرار بود دیگه کلاً پِلاس باشم تو BC... ولی خُب... چه میشه کرد؟ چاره ای نیست!!!

میخواستم تا حداقل از این فرصت استفاده کنم و... از همه ی کسانی که خواه ناخواه ناراحتشون کردم، عذر خواهی کنم. جداً و از صمیم قلب متاسفم. من هیچ وقت قصدم ناراحت کردن کسی نبوده و مطمئنم که ناخواسته این اتفاق افتاده... این مسئله واقعاً برای من مهمه که کسی از دستم ناراحت نباشه... واقعاً مهمه.

راستش من اصلاً این آدم بگو بخندی که اینجا وانمود می کردم نیستم. اما همین که به خاطر شماها اینطوری بودم برام خیلی ارزش داشت. همین که به خاطر شماها یه آدم دیگه بودم، برام زیبا بود...

دیگه هم فرصت نمیشه تا 4شنبه سوری و سال نو رو پیشتون باشم، پس همینجا سال نو رو بهتون تبریک میگم... 4شنبه سوری هم که قرارمون بام تهران...

یه چیزی رو فراموش نکنیم و اونم اینکه ما GAMER ها هر چقدر هم از هم دور باشیم و همدیگه رو نشناسیم، اما با بازی کردن، همیشه یه حس مشترک داریم و خواهیم داشت...
توی لحظه های خاصی همراه کاراکترمون می خندیم، شاد میشیم... همراهش گریه می کنیم و غصه می خوریم... مشکلاتش میشه دغدغه های ما و شادی هاش میشه خوشحالی ما...

به همین خاطر اگر هم دیگه اینجا نباشم، همیشه به فکرتون هستم. تو این 3- 4 ماهی که من عضو BC شدم، بهترین لحظاتم رو داشتم و به همین خاطر از همتون ممنونم...

Farewell BC, I’m coming my Fantasy… my own DreamWorld
بابا پیر مرد تو هم داری میری تو دنیایی درونت فقط اگه دیدی روی تابلو نوشته بود به سایلنت هیل خوش اومدی تعجب نکن چون افکار من اونجا در انتظارته تا جیگرتو حال بیار:d
 
سلام پیر مردا و البته پیر زن ها...
آمممممممم ..... نمیدونم چه جوری بگم بچه ها...

من به خاطر یه مشکل خاصی، مجبورم تا از BC برم. البته مشکلم مربوط به اینجا نمیشه. ولی خُب مجبورم اینجا رو ترک کنم. امیدوارم روزی بتونم برگردم، راستش خیلی ناراحتم که توی همچین شرایطی دارم از پیشتون میرم. حالا که کلی منتظر Silent Hill، Resident Evil، Devil May Cry HD Collection و خیلی چیزای دیگه بودم تا در موردشون کلی اسپم پراکنی کنم و با هم راجع بهشون صحبت کنیم و بزنیم تو سر کله ی همدیگه، باید بذارم برم... تازشم، همین امشب نِتم درست میشدا... قرار بود دیگه کلاً پِلاس باشم تو BC... ولی خُب... چه میشه کرد؟ چاره ای نیست!!!

میخواستم تا حداقل از این فرصت استفاده کنم و... از همه ی کسانی که خواه ناخواه ناراحتشون کردم، عذر خواهی کنم. جداً و از صمیم قلب متاسفم. من هیچ وقت قصدم ناراحت کردن کسی نبوده و مطمئنم که ناخواسته این اتفاق افتاده... این مسئله واقعاً برای من مهمه که کسی از دستم ناراحت نباشه... واقعاً مهمه.

راستش من اصلاً این آدم بگو بخندی که اینجا وانمود می کردم نیستم. اما همین که به خاطر شماها اینطوری بودم برام خیلی ارزش داشت. همین که به خاطر شماها یه آدم دیگه بودم، برام زیبا بود...

دیگه هم فرصت نمیشه تا 4شنبه سوری و سال نو رو پیشتون باشم، پس همینجا سال نو رو بهتون تبریک میگم... 4شنبه سوری هم که قرارمون بام تهران...

یه چیزی رو فراموش نکنیم و اونم اینکه ما GAMER ها هر چقدر هم از هم دور باشیم و همدیگه رو نشناسیم، اما با بازی کردن، همیشه یه حس مشترک داریم و خواهیم داشت...
توی لحظه های خاصی همراه کاراکترمون می خندیم، شاد میشیم... همراهش گریه می کنیم و غصه می خوریم... مشکلاتش میشه دغدغه های ما و شادی هاش میشه خوشحالی ما...

به همین خاطر اگر هم دیگه اینجا نباشم، همیشه به فکرتون هستم. تو این 3- 4 ماهی که من عضو BC شدم، بهترین لحظاتم رو داشتم و به همین خاطر از همتون ممنونم...

Farewell BC, I’m coming my Fantasy… my own DreamWorld
خیلی دوست داشتم حداقل برای ما پیر مرد های دنیای گیم بگی که چرا نمیتونی دیگه پیشمون باشی
اما چون خودت چیزی نگفتی منم به احترامت، چیزی نمی‌پرسم
شاید نتونی از اینجا دور باشی ، شاید برگردی ، شاید کم کم فراموشمون کنی، شایدم این آخرین باری باشه که پستت رو نقل قول میکنم
اما میخوام بدونی (ما) همیشه به یادت هستیم و جات توی انجمن خالی می‌مونه.
و شخص من از هر چیزی که باعث شد تو دیگه اینجا نیای ؛ متنفرم.
شاد باشی و سلامت ، دوست خوب من.
 
داداش Loen همیشه به یادتم و میدونم که هیچ وقت نمیتونم این روز رو فراموش کنم که از اینجا میری،دلیلش رو هم نمیدونم چی هست ولی هرچی هست کاشکی نبود کاشکی هیچوقت ما رو ترک نمیکردی

تو تنها کسی بودی که وقتی این تاپیک میرفت اون زیر میرا درش میوردی و من همینو دوست داشتم

ما هم بیادتیم و به یادت یک بار دیگه Resident Evil 4 رو به پایان میرسونم

دوست دارت : SiminSecret
 
سلام به بچه های گل بازی سنتر منننننننننن برگشتم ... تا 5/1/91 در کنار دوستان هستم حالتون خوبه؟؟ آرتاس چه عجب ما یه خبری ازت دیدیم کجا بودی تا حالا؟ با دوری من بهتون خوش میگذره؟ آرتاس دژبان کجایی؟ من که رفتم دوره کد توی جهنم سبز(خرم آباد) جزو آشغال ترین پادگان های ایرانه حالا خدارو شکر 1 ماه دیگه منتقلم میکنن یه جای دیگه.
 
بابا شماها که فُسیل شدین نمیخواین برید پی زندگی تون !!؟ :دی

با عرض سلام خدمت دوستان
منم از خودتونم !!! حامد 24 ساله از اهواز ... لیسانسه شیمی. اول مهر هم میرم سربازی.
نه چرا بریم :d................... این را هم چنان ادامه دارد و تا جایی که امکان داره کوتاه نمی آیم:)
...
ببینم تا چه سالی ادامه میدی؟!;).......... ولی هرکاری میکنی موفق باشی سرباز اینده ( تو سربازی و پادگان هم گیم میتونه به راه باشه)
 
خوب دیگه بابا نمیخواد تعریف کنید،بریم سر بحث اصلی تاپیک :

آقا یه خاطره بگم از سال 2007

تو کلوپ سی دی فروشی (یعنی دی وی دی نداشت؟) کار میکردم،چون علاقه شدیدی به بازی داشتم به اوستا گفته بودم هر روز یه ساعت میرم کلاس ریاضی (وسط تابستون!!!) و میپیچوندم و میرفتم تو کلوپ شروع به بازی آقا یه روز نمیدونم کدوم از خدا بی خبری به این اوستا ما خبر داده بود که رضا تو کلوپه من داشتم بازی میکردم با داداشم (حالا چی بازی میکردی) خوب معلوم SVR 2007 هنوز گفتم سینا قدرت ری مستریو رو نگاه 90!!! تکنیک 10-سرعت 10 که چشمتون روز بد نبینه دیدم یکی گفت که میری کلاس ریاضی ها؟؟؟ هیچی آقا سوار موتورش شدیم زدیم بیرون و رفتیم طرف مغازه (حالا خوبه از کلوپ تا کلوپ! 10 قدم هم نبود) رفتن به کلوپ و اوستا تماشا در بازی ما همانا اخراج شدن ما از سر کار همانا!!!

ولی خدایی چه حالی کردیم ها سال بعد هم رفتم همونجا کار میکردم!!!
 
بابا شماها که فُسیل شدین نمیخواین برید پی زندگی تون !!؟ :دی

با عرض سلام خدمت دوستان
منم از خودتونم !!! حامد 24 ساله از اهواز ... لیسانسه شیمی. اول مهر هم میرم سربازی.
به به... یکی دیگه هم به جمع پیرمردا اضافه شد :دی
خوش اوومدی دادا ;)
میدونم که خودتم مثه خودمون تا تهش هستی.
اینجا میتونی از خاطرات گیمریت و اینکه با چه پلتفرمی تا بحال بیشترین لذت رو بردی بگی و...
ما که تازه از آموزشی برگشتیم :دی
سلام به بچه های گل بازی سنتر منننننننننن برگشتم ... تا 5/1/91 در کنار دوستان هستم حالتون خوبه؟؟ آرتاس چه عجب ما یه خبری ازت دیدیم کجا بودی تا حالا؟ با دوری من بهتون خوش میگذره؟ آرتاس دژبان کجایی؟ من که رفتم دوره کد توی جهنم سبز(خرم آباد) جزو آشغال ترین پادگان های ایرانه حالا خدارو شکر 1 ماه دیگه منتقلم میکنن یه جای دیگه.
به به!!! چطوری دادا؟ خوبی؟ منم تازه آموزشیم تموم شده ولی یگان خدمتیم نزدیکه خونمونه :دی
امیدوارم توهم یه جا بیوفتی که بتونی به گیمری ادامه بدی ;)
______________
@ siminsecret
بابا خوبه باز سی دی از مغازه طرف نمیپیچوندی، من اگه بودم، احتمالا ظرف یه هفته کاری طرفو ورشکسته میکردم >:) :دی
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or