انجمن پیرهای دنیای گیم (افراد 30 سال به بالا)

بیشترین دورانی که از گیم لذت بردید


  • مجموع رای دهنده‌ها
    1,286
دوستان یک سئوال نمی دونم به پیرمردی ما ربط داره یا نه :)

من 35 سالم هست کلا سطح انرژیم خیلی بالاست اما دو مشکل هنگام بازی کردن دارم که نوجوانی یا نداشتم یا یادم نمیاد

یکی اینکه وقتی روی صندلی میشینم برای بازی (صندلی از این صندلی های قدیمی کارمندی هست) 2 ساعت بعد کمرم درد می کنه یک حالت کوفتگی دارم دوباره باید یک دور بزنم تا بتونم ادامه بازی بدم . قبلا 12 ساعت میشتسم عین خیالم هم نبود.

دومین مشکل این هست که معمولا تا دو ساعت می تونم بازی کنم بعد کم کم خوابم میگیره اینم یک چایی باید بخورم تا ادامه بدم

راه حل شما چیه !؟ اگر به میز صندلی ربط داره خوشحال میشم معرفی کنید
شما صندلی ات عوض کن،یه چیزی استفاده کنید که راحت بتوانید لم بدهید،و در ادامه می توانید چند حرکت ورزشی یاد بگیرید که کمر شما را از کوفتگی عضلانی رها کند.
و اینکه حرفهایتان بصورت اجتناب ناپذیری خنده آور است.با اینکه خنده دار نیست می دانم که محض خنده ننوشته اید،مخصوصا آن بخش چایی،اگر به جای چایی از آب پرتقال استفاده می کردید انقدر بار طنز پیدا نمی کرد.
 
در مورد اینکه میگین تو سن بالا حس بازی کردن نیست بنظرم طبیعیه ، منم قدیما مدرسه میرفتم از ساعت 1 ظهر تا 7 8 شب مینشستم بازی میکردم بدون خستگی اونم رو صندلی شخمی پلاستیکی ، تازه هر بازی گیرم میومد هم بازی میکردم از متا 50 بگیر تا 90 کلا برام مهم نبود فقط میخواستم بازی کنم ولی الان واقعا حال بازی ندارم ، دیگه فقط بازی های بزرگ ک بیان رو میگیرم و بازی میکنم تو همین یکسال اخیر فقط گاد رگناروک و ریمیک ایول 4 رو بازی کردم ، بقیه بازیا مث هورایزن و ریترنال رو حال نداشتم برم و فقط خریدمشون ، ولی خب همین گاد و ایول 4 رو ک دوس داشتم رو بی وقفه بازی میکردم مثلا از ساعت 12 تا 4 صبح یا 5 عصر تا 10 شب مینشستم پای بازی ، البته من خیلی وقت ک با PC بازی نکردم و الان همه بازیا رو با کنسول میرم ، یدونه مبل و یدونه پاف خریدم و خودمو ول میدم روشون و راحت بازی میکنم و بدن درد هم نمیگیرم و واقعا راحتم .
 
اونموقع ها خب سرگرمی دیگه ای جز بازی کردن نداشتیم :<
مثلا از مدرسه میومدیم اگه بازی نبود باید فیلم و سریالای مسخره تلویزیون رو میدیدم

مثلا الان فاکینگ تیکتاک و اینستا و یوتیوب وقتی واسه آدم نمیذاره که بری بازی کنی
البته میدونم ربطی نداره : )))
ولی چون بیشتر موقع ها خونه نیستی و موبایلت همیشه همراهته خب اونا راحت تره
من البته هنوز بعضی وقتا بازیای مورد علاقم رو از توئیچ میرم مبینیم
 
من همچنان در نزدیک 30 سالگی ، هرچقدر بتونم در روز بازی می کنم :D البته از یونی و کار نمی تونم بزنم به هیچ عنوان ، ولی از عصر تا پاسی از شب پایه بازیم :D فقط مشکل اینکه خیلی کمبود خواب دارم ، یا سره کلاسا خوابم یا سره کار :D:D:D یکمم فکر کنم آلزایمر گرفتم یا شایدم حواس پرتی توی این مملکت بی صاحاب ! که خیلیم عجیب نیست ...
 
در مورد اینکه میگین تو سن بالا حس بازی کردن نیست بنظرم طبیعیه ، منم قدیما مدرسه میرفتم از ساعت 1 ظهر تا 7 8 شب مینشستم بازی میکردم بدون خستگی اونم رو صندلی شخمی پلاستیکی ، تازه هر بازی گیرم میومد هم بازی میکردم از متا 50 بگیر تا 90 کلا برام مهم نبود فقط میخواستم بازی کنم ولی الان واقعا حال بازی ندارم ، دیگه فقط بازی های بزرگ ک بیان رو میگیرم و بازی میکنم تو همین یکسال اخیر فقط گاد رگناروک و ریمیک ایول 4 رو بازی کردم ، بقیه بازیا مث هورایزن و ریترنال رو حال نداشتم برم و فقط خریدمشون ، ولی خب همین گاد و ایول 4 رو ک دوس داشتم رو بی وقفه بازی میکردم مثلا از ساعت 12 تا 4 صبح یا 5 عصر تا 10 شب مینشستم پای بازی ، البته من خیلی وقت ک با PC بازی نکردم و الان همه بازیا رو با کنسول میرم ، یدونه مبل و یدونه پاف خریدم و خودمو ول میدم روشون و راحت بازی میکنم و بدن درد هم نمیگیرم و واقعا راحتم .

چندتا دلیل داره
دلیل اول ، اون زمان نه گوشی هوشمند بود ، نه فضای مجازی مثل امروز و‌ ....
تنها سرگرمی سریالهای تلویزیون بود
که اونم از برنامه مثلا معروفش تو یه برنامه میگفت اگه سوال داری برو از ۱۱۸ بپرس
تو یه برنامه دیگه می گفتن استاد چس داد
که بهترینش دیگه می‌شد آژانس دوستی
خونه هام اکثراً یه خوابه و ......
مجبور بودی اصلا تلویزیون تماشا کنی

چون اگه میرفتی یه گوشه کار شخصی انجام میدادی خانواده میگفتن داری چیکار می کنی میومدن چک می کردن
میشه گفت تنها سرگرمی در صورت وجود کنسول و کامپیوتر همین گیم بود

حالا نگاه نکن ما کنسول داشتیم و کامپیوتر
همین الان خیلی ها کامپیوتر ندارن
همین الان خیلی از پدر ها پول خرید کنسول رو ندارن فوقش باید یه پلی استیشن ۲ برای بچه شون بخرن

مورد دوم دغدغه کمتر فکری ما اون زمان بود
االان دغدغه فکری بیشتری داریم
برای زندگی
گذران عمر
دغدغه زندگی
خرج و برج
و‌....

مورد سوم بالاخره هر چیزی سنی داره
یعنی تو هر برهه از زمان یه چیزی به آدم میچسبه
مثلاً ی رویا و آرزو داری تو نوجوانی و جوانی وقتی تو بزرگسالی و میانسالی بهش میرسی اون حس شادی رو که باید داشته باشی دیگه نداری
به خاطر همینه که میگن هر چیزی رو باید زمان خودش تجربه کرد

مورد چهارم ما با انفجار اطلاعاتی از چند جانبه امروزه مواجه هستیم
از اطلاعات معمولی و علمی گرفته تا سیاسی و غیره
شرایط جغرافیایی زندگی میکنیم که خاص هست
خوب فکرت درگیره ، آزاد نیست که با صبر و حوصله و فراغ بال بشینی گیم بازی کنیم
 
اونموقع ها خب سرگرمی دیگه ای جز بازی کردن نداشتیم :<
مثلا از مدرسه میومدیم اگه بازی نبود باید فیلم و سریالای مسخره تلویزیون رو میدیدم

مثلا الان فاکینگ تیکتاک و اینستا و یوتیوب وقتی واسه آدم نمیذاره که بری بازی کنی
البته میدونم ربطی نداره : )))
ولی چون بیشتر موقع ها خونه نیستی و موبایلت همیشه همراهته خب اونا راحت تره
من البته هنوز بعضی وقتا بازیای مورد علاقم رو از توئیچ میرم مبینیم
ولی از حق نگذریم،فیلم و سریالهای ما دهه ۶۰ ی ها خیلی تاپ بودن.چه سریالهای ایرانیش و چه خارجیش.یادمه جمعه ها رو خوب درس میخوندیم تا بزارن شبش جنگجویان کوهستان رو ببینیم
 
تاحالا به کراشتون گفتین که روش کراش دارین ؟
ازونجایی که الان تو آفیسم و از شدت بیکاری نمیدونم چیکار کنم پس بیاین یچیزی بهتون بگم

خب من این قابلیت رو دارم که میتونم رو آدمای زیادی کراش بزنم : ))
کافیه اون طرف مشخصات ظاهری که میخوام رو داشته باشه و دیگه تمومه : )
ولی بیشتر وقتا طرف تا شروع میکنه به حرف زدن یا رفتاراشو میبینم رد فلگ ها خودشون پشت هم نشون میدن
اما کراشی که الان میخوام واستون تعریف کنم معمولا از هر 1 میلیون نفر یک بار اتفاق میافته که من مقاومت رو میذارم کنار مستقیم میرم بهش میگم که ببین من ازت خوشم میاد و باید بیای منو بگیری : ))))

خب ماجرا واسه زمانیه که نمیخوام بگم دقیقا کجا و چه دورانی بود، ولی چند ماه از بدترین دوران زندگیم بود روزایی که با کلی آدم جدید روبرو شده بودم که همشون یجورایی از من و رفتارم متنفر بودن و از هر فرصتی استفاده میکردن که زور بگن و اذیت کنن
یعنی Literally هیچکس از من خوشش نمیومد : ))))) که خب یجورایی حس دو طرفه بود و منم چشم دیدنشونو نداشتم انقد که همه قیافه ها عوضی و اصن هیولاهای جذابی نبودن از نظر من ...
خلاصه 6 ماه تو بدترین شرایط گذشت تا اینکه یه نفر به اون جمع اضافه شد
هر بار که میدیدمش قلبم مثه اون گنجیشکه توی تام و جری شروع میکرد به زدن
تا اینکه یروز یچیزی نیاز داشت و باید میومد از من میپرسید
موقعی که حرف زد ...
یعنی فاکینگ موقعی که حرف زد اونجا بود که گفتم خودشه!! ✨
خودمو قشنگ تو اون میدیدم خیلی با ادب و مهربون بود
ازون لحظه به بعد یه حس آزادی داشتم دیدم بالاخره یه نفر هست که باعث بشه اون دوران سخت رو راحت تر پشت سر بذارم و بتونم تحملش کنم
منی که تا اونروز با کسی حرف نمیزدم یهو به خودم میومدم میدیدم ساعتها داریم با هم حرف میزنیم و اصلا متوجه زمان نمیشدم ✨

خیلی خنگ و احمق بود و به سختی داشت زور میزد که نشون بده خیلی بارشه : )))
و من ازینکه ازون باهوش تر بودم خیلی حس اعتماد به نفس داشتم : )))

خلاصه یه چند ماهی گذشت و من واقعا بهش وابسته شده بودم
منی که الان با کسی که تو رابطه ام به زور احساس ابرازات میکنم
به اون خیلی وحشتناک داشتم علاقم رو نشون میدادم و خیلی مهربون بودم دیگه... الان که دارم بهش فکر میکنم حالم بهم میخوره : )))

خلاصه یروز وقتی که تو ماشین بودیم بهش گفتم که من بیشتر از دوست ازت خوشم میاد و واقعا نمیتونم بدون تو باشم :-& :-& :-&

اونم خیلی مهربون بود دیگه نمیخواست من ناراحت بشم
برگشت گفت آخی منم دوستت دارم ولی تو رابطه ام ببخشید( مثه چی داشت دروغ میگفت اصن موقعی که دروغ میگفت من میفهمیدم انقد که تابلو بود )

خلاصه منم بعد اونروز همش تو کما بودم ولی خب چون خیلی بهش وابسته شده بودم نمیخواستم همه چی تموم بشه و بیخیالش بشم چون کنار اون بودن باعث میشد اون دوران مسخره رو راحت تر بگذرونم
و خلاصه همش تلاش میکردم و امید داشتم که یروز با هم وارد رابطه بشیم : )

تا اینکه یروز وقتی که دید من واقعا دارم اذیت میشم برگشت گفت ببین فرزاد به خاطر یه دلیل( نمیخوام بگم چی : )) ) من واقعا نمیتونم با تو دوست باشم
که اونجا من رسما فوت کردم و مردم
ولی خب دیگه اون دوران تموم شد و به خاطر اون فاکینگ دلیل ما دوست نشدیم با اینکه در حد مرگ ازش خوشم میومد و با هم خوب بودیم
اما همون یه دلیل کافی بود که وارد رابطه نشیم خب
ولی دوستای خیلی خوبی بودیم
یعنی اونهمه که من واسه بودن با اون تلاش کردم اگه یک دهمش رو تو یه رابطه نرمال خرج میکردم الان چند سال از ازدواجمون میگذشت : )))
 
سلام، کلاس پنجم به بهانه هد تو گل بازی کردن جلوی در مدرسه هر روز نیم ساعت زود میرفتم مدرسه (شیفت ظهر) و پول خوراکی بین زنگ رو میدادم برای مورتال کمبت بازی کردن تو کلوپ سگا نزدیک مدرسه، اوضاع خوب پیش میرفت تا یه روز معلممون آقای علمایی فهمید و یه نفر رو مامور کرد اسم ماها رو یادداشت کنه، فرداش ما چند نفر رو صدا کرد و گفت فردا با اولیاتون باید بیاد، یادم میام روز ترسناکی برام بود روزی که مادرم موضوع رو فهمید، البته نهایتا بیشتر ناراحت گشنگی کشیدن من شد که پول کیک رو میدادم کلوپ، خلاصه دیگه پول بهم نداد و ساندویچ نون پنیر میداد بهم .
یادش بخیر یه رفیق داشتم به نام عینعلی اعصاب یه دستش رو طی یه حادثه از دست داده بود و با یه دست مورتال کمبت بازی میکرد و به ندرت میشد شکستش داد.
موضوع برای ۲۷ سال پیشه …
 
در مورد معلم خوب، من زیاد داشتم خوشبختانه. ولی بخوام فقط یه نفر رو انتخاب کنم، معلم تاریخ راهنمایی رو انتخاب می‌کنم.
یه معلم تپلی داشتیم به نام قلی‌زاده که واقعاً آدم درجه یکی بود. مهربون، با علم و دانش، سیبیلو(!)، با یه آرامش عجیبی که آدم رو از فضای سخت مدرسه خارج می‌کرد و می‌برد توی یه عالم دیگه با صدایی شبیه مرحوم حمیدرضا صدر، با همون میزان عشق و علاقه‌ای که صدر در مورد فوتبال صحبت می‌کرد.
برعکس خیلی از معلم‌ها که کلاً درس دادن رو یه چیزی مثل بقیه مشاغل می‌دونن و مثلاً شبیه تعمیرکاری که موتور ماشین رو راه میندازه، اینا هم میان توی کلاس و چند صفحه از کتاب رو می‌خونن و می‌رن، این آقای قلی‌زاده در کنار درس‌های کتاب، خودش هم کلی صحبت‌های جانبی می‌کرد. از ایراداتی که نسبت به کتاب تاریخ مدرسه می‌گرفت و چیزهایی که در مورد سیاست معاصر می‌گفت، تا جواب دادن به سؤال بچه‌ها در کمال آرامش.
من دبستان رو نمونه مردمی می‌رفتم (مثل اینکه بعداً اسم اینا شد نمونه دولتی) که اتمسفر خوبی داشت و دبیرستان هم غیرانتفاعی می‌رفتم، ولی راهنمایی دولتی بود و خب تفاوت جَو مدرسه رو از هر نظر نسبت به اون دو حالت دیگه تجربه کردم. یعنی به جز یه سری از معلم‌ها و عوامل مدرسه که اعصاب‌شون داغون بود، خود بچه‌ها هم بیشتر شر به پا می‌کردن. :D حالا توی همچین محیطی، یه معلم تاریخ بتونه کلاس رو خیلی آروم پیش ببره و بچه‌ها به جای مسخره بازی یا خوابیدن و... به صحبت‌هاش گوش کنن اون هم بدون ترس از کتک خوردن، واقعاً اتفاق جالبیه!
یه معلم ریاضی به نام مرادی هم داشتیم که آدم باحالی بود و اون هم هیکل عظیمی داشت! چاق پُر چربی نبود و از اینایی بود که مثلاً ۲ متر و خورده‌ای قدشون هست و استخون‌درشت هستن! بعد ایشون یه ماشین مینی‌ماینر داشت که هنوز نمی‌دونم دقیقاً چطوری توش جا می‌شد و یه بار این دو تا معلم که وزن‌شون روی هم شاید به بالای ۳۰۰ کیلو می‌رسید رو توی میرداماد داخل این مینی‌ماینر دیدم و یکی از جالب‌ترین صحنه‌های اون روزگار برای من بود! :D
حیف که ۱۰،۱۱ سال پیش شنیدم آقای قلی‌زاده سکته کرده و از دنیا رفته... :(

من یه دونه معلم این طوری داشتم
شیمی سال دوم دبیرستان
اولین روز مدرسه اومد
شغل باباها رو پرسید
رسید به یه پسره
گفت شغل بابات چیه
پسره گفت علاف
همه زدن زیر خنده
به پسره گفت بیا جلو
شق خوابوند زیر گوشش
پسره رو انداخت بیرون
حالا علاف یعنی چی؟ یعنی کسی که علوفه میفروشه‌ از علف میاد. بایاش علافی داشت. دام و طیور.
خنده بچه و کمپلسیتی لحظه اجازه ادامه توضیح پسره رو نداد. که بخواد طنزش رو توضیح بره.
هفته بعد کلاس نیومد پسره
معلم بهم گفت رفیقت کو؟
گفتم زدیش نمیاد دیگه
گفت برو بهش بگو بیاد بابا حالا ما یه کاری کردیم
رفتم به پسره گفتم این میگه برو بهش بگو بیاد حالا ما یه کاری کردیم، باور نمیکرد ، فکر میکرد دارم ** گیرش میارم هزار تا قسم خوردم تا باور کنه
بعد دیگه تا آخر سال کسی رو نزد
میومد رو تخته بنویسه عنصر
ع رو گنده جدا مینوشت نصر جدا
این طوری : ع نصر
بعد بچه ها نمیدونستن اصلا از روی طنز داره این کار رو میکنده یا زیبایی شناسی
میترسیدن بخندن
بعد همیشه کارش تموم میشد
گچ رو پرت میکرد، و گچ دقیق میرفت تو جاش رو تخته. حتی اگر چند متر فاصله داشت
یه روز یکی از این بچه خرخون ها که نوک کلاس میشینه به صورت روان پریشی دنبال نمره هستن
گفت همسایه ما فلان کاره شیمی هست، گفت این مسئله رو اشتباه کردی
بعد این رو تخته شروع کزد به نوشتن کل بچه ها ساکت، بعد از چند دقیقه تخته کامل پر شد
بعد گچ رو پرت کرد گچ رفت سرجاش رو تخته
به پسره گفت این رو بنویس برو به همسایه ات بده:دی
کل بچه ها تو این مدت طرفدار معلمه بودن، هیرو همه بود، همه افتخار میکردیم این معلم ماست
همون اول فصل یک و دو هر چی پرانتز داشت رو گفت بزنید خودتون حفظ کنید به من مربوط نیست
یکسره رفت سر 1s 2s 2p 3s ، بعد پیوند کوالانسی و الکترونگاتیوی و عدد اسپینی اینا
همه بچه های کلاس یاد گرفتن، همه شدن ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ اینا،
اون پسره چک خورد شد ۱۹ و نیم
پسر قلدر کلاس شد ۱۹ ۲۰ اینا. کلا رنج همین ۱۹ ۲۰ بود. ساده نگرفت ، فقط همه یاد گرفته بودن
بعد رسیدیم به فضای کنکور، همه میگفتن شیمی سال دو چقدر سخته،
ولی برای بچه های کلاس سال دوم دبیرستان شهید شریعت زاده شیمی ۲ دیگه تیازی به خوندن نداشت.
آمار گرفتم همه حتی کنکورم بالا زدن
تو کلاس شعرهای شاعرای دوره اوج ایران رو میخوند
بعد میگفت ایران هیچی نداره همه بلفه :دی
مرد جالبی بود
بچه ها بهش میگفتن دبیر درسته امروز زنگ اخر کنفرانسه
میگفت من نه امار کنفرانس ها رو دارم نه شرکت میکنم توشون
میگفت هیچکدوم از معلم ها رو هم نمیشناسم، حتی یک بار مچش رو گرفتیم که فلان جا با فلون کس تو سلام علیک کردی، باز انکار میکرد :دی
 
زمان ما پیشرفته ترین چیزی که برنامه کودک میزاشت همین فوتبالیست ها سری اول بود که تیم آدم بدا سه تا بازیکن تاپ داشت میپریدن هوا کله ملق میزدن مثل ژیمناست ها و شیرجه المپیک

بعدش هم که سری دوم فوتبالیست ها اومد ، سوباسا و بقیه خز ها همه دپرس شدن از بس ازگل بود


اینا رو میگم خیلی توپ بودن کارای خفنی میکردن


1681791722027.jpeg 1681791722027.jpeg

View attachment 1681791749982.webp


1681791764410.jpeg



این موی بلند اریک خیلی دخترها را کشته بود




1681791846956.jpeg
 
دوستان یه مجله بود سالای 83 اینا
یه cd هم داخلش میذاشتن تریلر بازیا
کسی یادشه اسمش چی بود؟

Sent from my Mi 9 SE using Tapatalk

زمان پرزیدنت محمود بود تموم شد رفت . دیگه از این دست ودل بازی ها نمیکنن .


یا این بازی :


1681792146606.jpeg


golden axe که خسرو پرویز چند نفر را سیاه چاله انداخته بود آزاد نمیکرد .
باسه sega بود ولی ما روی پی سی بازی میکردیم .
 
آخرین ویرایش:
یکبار برای همیشه
"باسه" اشتباس و باید بنویسین "واسه"

واسه = برای
-------------------------------
باسه = سیاه رو , سیه روی. بی آبرو. رسوا. گناهکار.

باسه. ( فرانسوی ، اِ ) نوعی سگ با پاهای کوتاه.

باسه. نام شهری در قسمتهای شمالی فرانسه در 24 هزارگزی شهر لیل که دارای قریب 3500 تن جمعیت است. شهری صنعتی و دارای کارخانه های نختابی و قندریزی است.

باسه شهر مکه معظمه زادهااﷲ شرفا و تعظیما. ( ناظم الاطباء ). باسة و البساسه از نامهای مکه شرفهااﷲ تعالی است. ( تاج العروس ). مکه معظمه و بَساسَه بمعنی باسه است. ( منتهی الارب ).
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or