انجمن پیرهای دنیای گیم (افراد 30 سال به بالا)

بیشترین دورانی که از گیم لذت بردید


  • مجموع رای دهنده‌ها
    1,279

Skylar

Gold User
Apr 29, 2015
273
دوستان این قرمز شدن چشمها دلیلش چیه؟؟؟

یادمه قدیم 5-6 ساعت مینشستم پشت pc که مانتیتورش 50 سانتی صورت آدمه هیچ اتفاقی نمی افتاد.

اما الان چند سالیه با کنسول و پای تلویزیونی که بیش از 3 متر باهام فاصله داره 2-3 ساعت بازی می کنم چشمهام قرمز میشه...بیشتر هم قسمت پایین چشمهام.
 

malek911

کاربر سایت
Aug 22, 2007
5,882
نام
malek
دوستان این قرمز شدن چشمها دلیلش چیه؟؟؟

یادمه قدیم 5-6 ساعت مینشستم پشت pc که مانتیتورش 50 سانتی صورت آدمه هیچ اتفاقی نمی افتاد.

اما الان چند سالیه با کنسول و پای تلویزیونی که بیش از 3 متر باهام فاصله داره 2-3 ساعت بازی می کنم چشمهام قرمز میشه...بیشتر هم قسمت پایین چشمهام.
هیچی،فقط افتادی تو سرازیری :)
 

AhmadGr

کاربر سایت
Jan 17, 2014
984
نام
Ahmad
فکر کنم فقط من نفهمیدم منظورت چی بود:-?
یه سرسره رو تصور کن
وقتی از پله ها داری بالا میری میشه از نوزادی تا جوانی
وقتی رسیدی بالا و توی سرازیری شروع به سر خوردن کردی میشه جوانی به بعد:D
 

BoxBox

کاربر سایت
Jun 16, 2014
3,150
نام
آریا
یه سرسره رو تصور کن
وقتی از پله ها داری بالا میری میشه از نوزادی تا جوانی
وقتی رسیدی بالا و توی سرازیری شروع به سر خوردن کردی میشه جوانی به بعد:D
اینو که میدونم فقط نفهمیدم چه ربطی به قرمز شدن چشم داشت :-?
 

Silent fans

Stay lostdata
کاربر سایت
Jan 6, 2013
492
نام
Sera
دوستان یک سئوال نمی دونم به پیرمردی ما ربط داره یا نه :)

من 35 سالم هست کلا سطح انرژیم خیلی بالاست اما دو مشکل هنگام بازی کردن دارم که نوجوانی یا نداشتم یا یادم نمیاد

یکی اینکه وقتی روی صندلی میشینم برای بازی (صندلی از این صندلی های قدیمی کارمندی هست) 2 ساعت بعد کمرم درد می کنه یک حالت کوفتگی دارم دوباره باید یک دور بزنم تا بتونم ادامه بازی بدم . قبلا 12 ساعت میشتسم عین خیالم هم نبود.

دومین مشکل این هست که معمولا تا دو ساعت می تونم بازی کنم بعد کم کم خوابم میگیره اینم یک چایی باید بخورم تا ادامه بدم

راه حل شما چیه !؟ اگر به میز صندلی ربط داره خوشحال میشم معرفی کنید
شما صندلی ات عوض کن،یه چیزی استفاده کنید که راحت بتوانید لم بدهید،و در ادامه می توانید چند حرکت ورزشی یاد بگیرید که کمر شما را از کوفتگی عضلانی رها کند.
و اینکه حرفهایتان بصورت اجتناب ناپذیری خنده آور است.با اینکه خنده دار نیست می دانم که محض خنده ننوشته اید،مخصوصا آن بخش چایی،اگر به جای چایی از آب پرتقال استفاده می کردید انقدر بار طنز پیدا نمی کرد.
 

Batsy

“Tots Units Fem Força” «Més que un club»
کاربر سایت
Apr 29, 2008
3,278
در مورد اینکه میگین تو سن بالا حس بازی کردن نیست بنظرم طبیعیه ، منم قدیما مدرسه میرفتم از ساعت 1 ظهر تا 7 8 شب مینشستم بازی میکردم بدون خستگی اونم رو صندلی شخمی پلاستیکی ، تازه هر بازی گیرم میومد هم بازی میکردم از متا 50 بگیر تا 90 کلا برام مهم نبود فقط میخواستم بازی کنم ولی الان واقعا حال بازی ندارم ، دیگه فقط بازی های بزرگ ک بیان رو میگیرم و بازی میکنم تو همین یکسال اخیر فقط گاد رگناروک و ریمیک ایول 4 رو بازی کردم ، بقیه بازیا مث هورایزن و ریترنال رو حال نداشتم برم و فقط خریدمشون ، ولی خب همین گاد و ایول 4 رو ک دوس داشتم رو بی وقفه بازی میکردم مثلا از ساعت 12 تا 4 صبح یا 5 عصر تا 10 شب مینشستم پای بازی ، البته من خیلی وقت ک با PC بازی نکردم و الان همه بازیا رو با کنسول میرم ، یدونه مبل و یدونه پاف خریدم و خودمو ول میدم روشون و راحت بازی میکنم و بدن درد هم نمیگیرم و واقعا راحتم .
 

BoxBox

کاربر سایت
Jun 16, 2014
3,150
نام
آریا
اونموقع ها خب سرگرمی دیگه ای جز بازی کردن نداشتیم :<
مثلا از مدرسه میومدیم اگه بازی نبود باید فیلم و سریالای مسخره تلویزیون رو میدیدم

مثلا الان فاکینگ تیکتاک و اینستا و یوتیوب وقتی واسه آدم نمیذاره که بری بازی کنی
البته میدونم ربطی نداره : )))
ولی چون بیشتر موقع ها خونه نیستی و موبایلت همیشه همراهته خب اونا راحت تره
من البته هنوز بعضی وقتا بازیای مورد علاقم رو از توئیچ میرم مبینیم
 

just_p30

کاربر سایت
Apr 13, 2008
2,746
من همچنان در نزدیک 30 سالگی ، هرچقدر بتونم در روز بازی می کنم :D البته از یونی و کار نمی تونم بزنم به هیچ عنوان ، ولی از عصر تا پاسی از شب پایه بازیم :D فقط مشکل اینکه خیلی کمبود خواب دارم ، یا سره کلاسا خوابم یا سره کار :D:D:D یکمم فکر کنم آلزایمر گرفتم یا شایدم حواس پرتی توی این مملکت بی صاحاب ! که خیلیم عجیب نیست ...
 

playstation2

کاربر سایت
Jan 3, 2023
145
در مورد اینکه میگین تو سن بالا حس بازی کردن نیست بنظرم طبیعیه ، منم قدیما مدرسه میرفتم از ساعت 1 ظهر تا 7 8 شب مینشستم بازی میکردم بدون خستگی اونم رو صندلی شخمی پلاستیکی ، تازه هر بازی گیرم میومد هم بازی میکردم از متا 50 بگیر تا 90 کلا برام مهم نبود فقط میخواستم بازی کنم ولی الان واقعا حال بازی ندارم ، دیگه فقط بازی های بزرگ ک بیان رو میگیرم و بازی میکنم تو همین یکسال اخیر فقط گاد رگناروک و ریمیک ایول 4 رو بازی کردم ، بقیه بازیا مث هورایزن و ریترنال رو حال نداشتم برم و فقط خریدمشون ، ولی خب همین گاد و ایول 4 رو ک دوس داشتم رو بی وقفه بازی میکردم مثلا از ساعت 12 تا 4 صبح یا 5 عصر تا 10 شب مینشستم پای بازی ، البته من خیلی وقت ک با PC بازی نکردم و الان همه بازیا رو با کنسول میرم ، یدونه مبل و یدونه پاف خریدم و خودمو ول میدم روشون و راحت بازی میکنم و بدن درد هم نمیگیرم و واقعا راحتم .

چندتا دلیل داره
دلیل اول ، اون زمان نه گوشی هوشمند بود ، نه فضای مجازی مثل امروز و‌ ....
تنها سرگرمی سریالهای تلویزیون بود
که اونم از برنامه مثلا معروفش تو یه برنامه میگفت اگه سوال داری برو از ۱۱۸ بپرس
تو یه برنامه دیگه می گفتن استاد چس داد
که بهترینش دیگه می‌شد آژانس دوستی
خونه هام اکثراً یه خوابه و ......
مجبور بودی اصلا تلویزیون تماشا کنی

چون اگه میرفتی یه گوشه کار شخصی انجام میدادی خانواده میگفتن داری چیکار می کنی میومدن چک می کردن
میشه گفت تنها سرگرمی در صورت وجود کنسول و کامپیوتر همین گیم بود

حالا نگاه نکن ما کنسول داشتیم و کامپیوتر
همین الان خیلی ها کامپیوتر ندارن
همین الان خیلی از پدر ها پول خرید کنسول رو ندارن فوقش باید یه پلی استیشن ۲ برای بچه شون بخرن

مورد دوم دغدغه کمتر فکری ما اون زمان بود
االان دغدغه فکری بیشتری داریم
برای زندگی
گذران عمر
دغدغه زندگی
خرج و برج
و‌....

مورد سوم بالاخره هر چیزی سنی داره
یعنی تو هر برهه از زمان یه چیزی به آدم میچسبه
مثلاً ی رویا و آرزو داری تو نوجوانی و جوانی وقتی تو بزرگسالی و میانسالی بهش میرسی اون حس شادی رو که باید داشته باشی دیگه نداری
به خاطر همینه که میگن هر چیزی رو باید زمان خودش تجربه کرد

مورد چهارم ما با انفجار اطلاعاتی از چند جانبه امروزه مواجه هستیم
از اطلاعات معمولی و علمی گرفته تا سیاسی و غیره
شرایط جغرافیایی زندگی میکنیم که خاص هست
خوب فکرت درگیره ، آزاد نیست که با صبر و حوصله و فراغ بال بشینی گیم بازی کنیم
 

malek911

کاربر سایت
Aug 22, 2007
5,882
نام
malek
اونموقع ها خب سرگرمی دیگه ای جز بازی کردن نداشتیم :<
مثلا از مدرسه میومدیم اگه بازی نبود باید فیلم و سریالای مسخره تلویزیون رو میدیدم

مثلا الان فاکینگ تیکتاک و اینستا و یوتیوب وقتی واسه آدم نمیذاره که بری بازی کنی
البته میدونم ربطی نداره : )))
ولی چون بیشتر موقع ها خونه نیستی و موبایلت همیشه همراهته خب اونا راحت تره
من البته هنوز بعضی وقتا بازیای مورد علاقم رو از توئیچ میرم مبینیم
ولی از حق نگذریم،فیلم و سریالهای ما دهه ۶۰ ی ها خیلی تاپ بودن.چه سریالهای ایرانیش و چه خارجیش.یادمه جمعه ها رو خوب درس میخوندیم تا بزارن شبش جنگجویان کوهستان رو ببینیم
 

BoxBox

کاربر سایت
Jun 16, 2014
3,150
نام
آریا
تاحالا به کراشتون گفتین که روش کراش دارین ؟
ازونجایی که الان تو آفیسم و از شدت بیکاری نمیدونم چیکار کنم پس بیاین یچیزی بهتون بگم

خب من این قابلیت رو دارم که میتونم رو آدمای زیادی کراش بزنم : ))
کافیه اون طرف مشخصات ظاهری که میخوام رو داشته باشه و دیگه تمومه : )
ولی بیشتر وقتا طرف تا شروع میکنه به حرف زدن یا رفتاراشو میبینم رد فلگ ها خودشون پشت هم نشون میدن
اما کراشی که الان میخوام واستون تعریف کنم معمولا از هر 1 میلیون نفر یک بار اتفاق میافته که من مقاومت رو میذارم کنار مستقیم میرم بهش میگم که ببین من ازت خوشم میاد و باید بیای منو بگیری : ))))

خب ماجرا واسه زمانیه که نمیخوام بگم دقیقا کجا و چه دورانی بود، ولی چند ماه از بدترین دوران زندگیم بود روزایی که با کلی آدم جدید روبرو شده بودم که همشون یجورایی از من و رفتارم متنفر بودن و از هر فرصتی استفاده میکردن که زور بگن و اذیت کنن
یعنی Literally هیچکس از من خوشش نمیومد : ))))) که خب یجورایی حس دو طرفه بود و منم چشم دیدنشونو نداشتم انقد که همه قیافه ها عوضی و اصن هیولاهای جذابی نبودن از نظر من ...
خلاصه 6 ماه تو بدترین شرایط گذشت تا اینکه یه نفر به اون جمع اضافه شد
هر بار که میدیدمش قلبم مثه اون گنجیشکه توی تام و جری شروع میکرد به زدن
تا اینکه یروز یچیزی نیاز داشت و باید میومد از من میپرسید
موقعی که حرف زد ...
یعنی فاکینگ موقعی که حرف زد اونجا بود که گفتم خودشه!! ✨
خودمو قشنگ تو اون میدیدم خیلی با ادب و مهربون بود
ازون لحظه به بعد یه حس آزادی داشتم دیدم بالاخره یه نفر هست که باعث بشه اون دوران سخت رو راحت تر پشت سر بذارم و بتونم تحملش کنم
منی که تا اونروز با کسی حرف نمیزدم یهو به خودم میومدم میدیدم ساعتها داریم با هم حرف میزنیم و اصلا متوجه زمان نمیشدم ✨

خیلی خنگ و احمق بود و به سختی داشت زور میزد که نشون بده خیلی بارشه : )))
و من ازینکه ازون باهوش تر بودم خیلی حس اعتماد به نفس داشتم : )))

خلاصه یه چند ماهی گذشت و من واقعا بهش وابسته شده بودم
منی که الان با کسی که تو رابطه ام به زور احساس ابرازات میکنم
به اون خیلی وحشتناک داشتم علاقم رو نشون میدادم و خیلی مهربون بودم دیگه... الان که دارم بهش فکر میکنم حالم بهم میخوره : )))

خلاصه یروز وقتی که تو ماشین بودیم بهش گفتم که من بیشتر از دوست ازت خوشم میاد و واقعا نمیتونم بدون تو باشم :-& :-& :-&

اونم خیلی مهربون بود دیگه نمیخواست من ناراحت بشم
برگشت گفت آخی منم دوستت دارم ولی تو رابطه ام ببخشید( مثه چی داشت دروغ میگفت اصن موقعی که دروغ میگفت من میفهمیدم انقد که تابلو بود )

خلاصه منم بعد اونروز همش تو کما بودم ولی خب چون خیلی بهش وابسته شده بودم نمیخواستم همه چی تموم بشه و بیخیالش بشم چون کنار اون بودن باعث میشد اون دوران مسخره رو راحت تر بگذرونم
و خلاصه همش تلاش میکردم و امید داشتم که یروز با هم وارد رابطه بشیم : )

تا اینکه یروز وقتی که دید من واقعا دارم اذیت میشم برگشت گفت ببین فرزاد به خاطر یه دلیل( نمیخوام بگم چی : )) ) من واقعا نمیتونم با تو دوست باشم
که اونجا من رسما فوت کردم و مردم
ولی خب دیگه اون دوران تموم شد و به خاطر اون فاکینگ دلیل ما دوست نشدیم با اینکه در حد مرگ ازش خوشم میومد و با هم خوب بودیم
اما همون یه دلیل کافی بود که وارد رابطه نشیم خب
ولی دوستای خیلی خوبی بودیم
یعنی اونهمه که من واسه بودن با اون تلاش کردم اگه یک دهمش رو تو یه رابطه نرمال خرج میکردم الان چند سال از ازدواجمون میگذشت : )))
 

vahid1400

کاربر سایت
Sep 24, 2005
799
نام
وحید
سلام، کلاس پنجم به بهانه هد تو گل بازی کردن جلوی در مدرسه هر روز نیم ساعت زود میرفتم مدرسه (شیفت ظهر) و پول خوراکی بین زنگ رو میدادم برای مورتال کمبت بازی کردن تو کلوپ سگا نزدیک مدرسه، اوضاع خوب پیش میرفت تا یه روز معلممون آقای علمایی فهمید و یه نفر رو مامور کرد اسم ماها رو یادداشت کنه، فرداش ما چند نفر رو صدا کرد و گفت فردا با اولیاتون باید بیاد، یادم میام روز ترسناکی برام بود روزی که مادرم موضوع رو فهمید، البته نهایتا بیشتر ناراحت گشنگی کشیدن من شد که پول کیک رو میدادم کلوپ، خلاصه دیگه پول بهم نداد و ساندویچ نون پنیر میداد بهم .
یادش بخیر یه رفیق داشتم به نام عینعلی اعصاب یه دستش رو طی یه حادثه از دست داده بود و با یه دست مورتال کمبت بازی میکرد و به ندرت میشد شکستش داد.
موضوع برای ۲۷ سال پیشه …
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر