انجمن پیرهای دنیای گیم (افراد 30 سال به بالا)

بیشترین دورانی که از گیم لذت بردید


  • مجموع رای دهنده‌ها
    1,286
alimiriart-4_dqq7.jpg


trol_gire_astin_01.jpg


foot_cart_01.jpg
 
این که گفتید پسرها به صورت ناخودآگاه این رفتار رو دارن درکت میکنم و شاید اگه خودم هم جای شما بودم همین طور فکر و رفتار می کردم ولی اگه بخوایم واقع بین باشیم اون زمان فقط 8 سالت بود؛ کسی اینو نشانه ضعف تلقی نمی کرد. (البته که شما خودتون از خجالت یکی از معلماتون در اومدید:) :D)

بعد اینکه با این حرفتون که یکی از طبیعی ترین جلوه های انسان، سازگاریه موافقم. ولی فکر می کنم عملا سازگاری با شرایط، در بهترین حالت باعث درجا زدن میشه. به شخصه خیلیا رو میشناسم (از نسل های قبل از من و شما) که به خاطر رفتارهای غلط بعضی از معلما، ترک تحصیل کردن یا حتی پاشون به مدرسه نرسید، در صورتی که اگه تحصیل می کردن شاید افراد مفیدتری برای جامعه بودن. اگه سازگاری نمیکردن، شاید حداقل این اتفاق تو نسل های بعد نمی افتاد. به نظرم سازگاری با بعضی مسائل از این دست، تا حدودی تایید اون مسئله رو القا می کنه. به هر حال جلوی ضرر رو هر وقت بگیری منفعته.

با پاراگراف آخر هم موافقم ولی جمله آخر جسارتا اذیتم میکنه :D (البته چیز مهمی نیست) در واقع از نظر من شاید خباثت سیستم و سواستفاده اش از طبیعی ترین جلوه های بقا باشه ولی در تضاد با مضمون عام انسانیت حداقل تو عرف جامعه هست چون در اون صورت دیگه انسانیتی باقی نمیمونه. انسانیت معمولا بار فکری مثبت و اشاره به نوع دوستی داره ولی اگه منظورتون صرفا نوع بشر باشه که اوکیه.
دقیقا درست میگی، انسانیت منظورم این مفهوم گسترده ای که امروز و قرن ها و هزاره های اخیر شکل گرفته نبود، منظور دقیقا ماهیت اصلی و اولیه بشر و تکامل و بقا بود، ببین کلا خیلی از دانشمندان (روانشناسان/فیلسوفان/زیست شناسان) مثلا، "سازگاری" رو مهم ترین جلوه بیرونی "هوش" انسان و بزرگ ترین تفاوتش با گونه های دیگر در نظر میگیریند، (حتی در دنیای مدرن و امروزی)

برای مثال، ببین چی شد که دایناسور ها از "احتمالا برخورد یک شهاب سنگ عظیم و در پی ان => تغییرات عظیم اب و هوایی و احتمالا تبدیل شدن زمین گرم به یک زمین به شدت سرد در اکثر نواحیش => از بین رفتن زیست بوم های میلیون سالانه دایناسور ها => شکل گیری پستانداران => و در نهایت مصرف شدن تخم(تولید مثل و بقا*) دایناسور ها توسط پستانداران به عنوان منبع سرشار غذایی" چی شد که دایناسور ها از این فرایند جون سالم به در نبردند و محدود به سوسمار های استوایی و پرندگان امروزی شدند؟ در مقابل گونه هایی که اجداد انسان ها بوده اند، بقا و تکامل یافتند و به انسان امروزی رسیدند؟ چی شد که دایناسور ها حتی نتونستند از تخم های خودشون، زیست بوم و محل زندگی خودشون دفاع کنند، اما انسان های تازه تکامل پیدا کرده به مرور اتش رو در اختیار گرفتند، سلاح و ابزار ساختند، خانه هایی ساختند که شرایط گوناگون اب و هوایی رو تحمل میکرد؟

خب بزرگ ترین تفاوت، فارغ از مکانیزم های درونی پستانداران و انسان که علت های درونی هستند، همین "سازگاری" پیدا کردن انسان به عدم سازگاری پیدا کردن دایناسور ها بوده، این رو میشه حتی تو تست های IQ هم پیدا کرد، زمانی که یک "الگو و پترن" اول از همه باید شناخته شه، و بعد گزینه مناسب برای پر کردن جای خالی در درون ان الگو، از بین گزینه های تست، انتخاب شه، مثل "اتش" و مهارت ساخت "ابزار و سلاح" که به عنوان پاسخ درست، در درون الگوی زیست وحشی اجداد ما در میلیون ها یا هزاران سال پیش، جواب داده و دلیل اصلی بقای اولیه ما بوده،

اینم به نظرم همینه، ببین ما اول از همه باید در درون این وضعیت دووم بیاریم، سازگاری پیدا کنیم، تا بعد به مراحل تکامل یافتگی انسانیتمون (چیزی که احتمالا مدنظر شماست) برسیم و تغییرات لازم رو مطابق با منزلت و انسانیتمون، پدید بیاریم، کمااینکه از غار رسیدیم به خانه ای مدرن امروزی، از EA هم مسلما عبور میکنیم (حالا کی و چطوری معلوم نیست)

راجع به مدرسه هم، حالا من خداوکیلی خانواده به شدت منطقی و خوب و خفن و منظمی دارم، محیط زندگی به شدت ازادی داشتم، اما الان که بیشتر که فکر میکنم، بازم میرسم به همون سازگاری، در واقع احتمالا من میتونستم شرایط رو تحمل کنم، و یه جورایی فکر میکردم حالا که تو مدرسه از معلم کم اوردم و فعلا داره اذیت میکنه، حداقل تو خونه کم نیارم و جلو خانواده بیچاره به نظر نرسم، یا شایدم اینقدر پیچیده فکر نمیکردم و به سادگی فقط میخواستم "راحت تر و سریع تر" ازش رد شم، بدون اینکه مسائل خونه هم بهش اضافه کنم، وگرنه کلا میگم، مامان من ازونایی بود که اگه مثلا بهش میگفتم معلممون کشیده بهم زده، میومد مدرسه رو سر معلم مدیر خراب میکرد :-" اصن من تو خونه نهایت تنبیه شدنم "تهدید" به فلفل ریختن در دهنم برای حرف های بد بود :-" تهدیدی که هیچ وقت به واقعیت هم تبدیل نشد، شاید برای همین نمیگفتم، شاید فکر میکردم اینطوری با دخالت مامانم، وضعیت تو مدرسه بدتر و لج بزرگ تر میشه، از طرفی هم چون ذاتا بچه به شدت مودبی هم بودم همیشه (در عین عجیب غریب شیطون بودن) همیشه در نهایت معلم و مدیر و ناظم تحویلم میگرفتن، خلاصه وضعیت پچیده ای بود، و مسلما فارغ از تجربه شخصی من، فشار زیادی به خیلی ها در ان دوران وارد شد....
 
فکر کنم فقط منم که تاحالا از هیچ معلمی کتک نخوردم;))
همیشه ساکت و کیوت یجا مینشستم
تا قبل راهنمایی همه معلما منو دوس داشتن و همش از من تعریف میکردن و هرچی میشد میگفتن از فرزاد یاد بگیرین
ولی خب تا دلت بخواد از همکلاسی هام کتک خوردم بجاش : ))) (من با همه مهربون بودم ولی اونا الکی میخواستن منو بزنن ...)
بیشتر وقتا با دماغ و دهن پر خون میرسیدم خونه بابامم که خب الان مرده ولی اونموقع ها وقتی منو اونجوری میدید خشتک ناظم و مدیر و بچه ها رو میکشید به سرشون
یجوری شده بود که دیگه موقع زنگ تفریح منو تو اتاق معلم ورزشمون نگه میداشتن :/
ولی زیاد فرقی نمیکرد همه پشت پنجره اتاق جمع میشدن و سنگ ریز پرت میکردن و فحش میدادن
واقعا چرا؟!!
مدرسه باعث شد از جمع و کلن آدما فراری باشم آخرای ابتدایی بود که خب بابام مرد و افسردگی گرفته بودم چون کسی نبود که دیگه ازم دفاع کنه
جز مدرسه هیچ جا نمیرفتم توی اتاق خودمو حبس کرده بودم که خب باعث شد خیلی چاق بشم ( هرچند الان فیت و لاغر شدم دوباره:> )
درسمم خیلی ضعیف شده بود نمیخواستم تو چشم باشم که ازم تعریف کنن و حس حسادت باعث بشه از همکلاسی هام کتک بخورم :< ( جدی نگیرین بیشترش بخاطر بازی کردن بود :D:)))
خلاصه اتفاقای تو دوران مدرسه و حس ترس و اینکه همیشه بخوام از آدما فرار کنم از همون دوران مدرسه شروع شد و هنوزم تغییری نکرده
 
دقیقا درست میگی، انسانیت منظورم این مفهوم گسترده ای که امروز و قرن ها و هزاره های اخیر شکل گرفته نبود، منظور دقیقا ماهیت اصلی و اولیه بشر و تکامل و بقا بود، ببین کلا خیلی از دانشمندان (روانشناسان/فیلسوفان/زیست شناسان) مثلا، "سازگاری" رو مهم ترین جلوه بیرونی "هوش" انسان و بزرگ ترین تفاوتش با گونه های دیگر در نظر میگیریند، (حتی در دنیای مدرن و امروزی)

برای مثال، ببین چی شد که دایناسور ها از "احتمالا برخورد یک شهاب سنگ عظیم و در پی ان => تغییرات عظیم اب و هوایی و احتمالا تبدیل شدن زمین گرم به یک زمین به شدت سرد در اکثر نواحیش => از بین رفتن زیست بوم های میلیون سالانه دایناسور ها => شکل گیری پستانداران => و در نهایت مصرف شدن تخم(تولید مثل و بقا*) دایناسور ها توسط پستانداران به عنوان منبع سرشار غذایی" چی شد که دایناسور ها از این فرایند جون سالم به در نبردند و محدود به سوسمار های استوایی و پرندگان امروزی شدند؟ در مقابل گونه هایی که اجداد انسان ها بوده اند، بقا و تکامل یافتند و به انسان امروزی رسیدند؟ چی شد که دایناسور ها حتی نتونستند از تخم های خودشون، زیست بوم و محل زندگی خودشون دفاع کنند، اما انسان های تازه تکامل پیدا کرده به مرور اتش رو در اختیار گرفتند، سلاح و ابزار ساختند، خانه هایی ساختند که شرایط گوناگون اب و هوایی رو تحمل میکرد؟

خب بزرگ ترین تفاوت، فارغ از مکانیزم های درونی پستانداران و انسان که علت های درونی هستند، همین "سازگاری" پیدا کردن انسان به عدم سازگاری پیدا کردن دایناسور ها بوده، این رو میشه حتی تو تست های IQ هم پیدا کرد، زمانی که یک "الگو و پترن" اول از همه باید شناخته شه، و بعد گزینه مناسب برای پر کردن جای خالی در درون ان الگو، از بین گزینه های تست، انتخاب شه، مثل "اتش" و مهارت ساخت "ابزار و سلاح" که به عنوان پاسخ درست، در درون الگوی زیست وحشی اجداد ما در میلیون ها یا هزاران سال پیش، جواب داده و دلیل اصلی بقای اولیه ما بوده،

اینم به نظرم همینه، ببین ما اول از همه باید در درون این وضعیت دووم بیاریم، سازگاری پیدا کنیم، تا بعد به مراحل تکامل یافتگی انسانیتمون (چیزی که احتمالا مدنظر شماست) برسیم و تغییرات لازم رو مطابق با منزلت و انسانیتمون، پدید بیاریم، کمااینکه از غار رسیدیم به خانه ای مدرن امروزی، از EA هم مسلما عبور میکنیم (حالا کی و چطوری معلوم نیست)

راجع به مدرسه هم، حالا من خداوکیلی خانواده به شدت منطقی و خوب و خفن و منظمی دارم، محیط زندگی به شدت ازادی داشتم، اما الان که بیشتر که فکر میکنم، بازم میرسم به همون سازگاری، در واقع احتمالا من میتونستم شرایط رو تحمل کنم، و یه جورایی فکر میکردم حالا که تو مدرسه از معلم کم اوردم و فعلا داره اذیت میکنه، حداقل تو خونه کم نیارم و جلو خانواده بیچاره به نظر نرسم، یا شایدم اینقدر پیچیده فکر نمیکردم و به سادگی فقط میخواستم "راحت تر و سریع تر" ازش رد شم، بدون اینکه مسائل خونه هم بهش اضافه کنم، وگرنه کلا میگم، مامان من ازونایی بود که اگه مثلا بهش میگفتم معلممون کشیده بهم زده، میومد مدرسه رو سر معلم مدیر خراب میکرد :-" اصن من تو خونه نهایت تنبیه شدنم "تهدید" به فلفل ریختن در دهنم برای حرف های بد بود :-" تهدیدی که هیچ وقت به واقعیت هم تبدیل نشد، شاید برای همین نمیگفتم، شاید فکر میکردم اینطوری با دخالت مامانم، وضعیت تو مدرسه بدتر و لج بزرگ تر میشه، از طرفی هم چون ذاتا بچه به شدت مودبی هم بودم همیشه (در عین عجیب غریب شیطون بودن) همیشه در نهایت معلم و مدیر و ناظم تحویلم میگرفتن، خلاصه وضعیت پچیده ای بود، و مسلما فارغ از تجربه شخصی من، فشار زیادی به خیلی ها در ان دوران وارد شد....
آقا حرف از تهدید زدی
یکم از تهدید های اون زمان بگیم
یکیش آره فلفل میریزم دهنت بود
یکیش این بود که اگر اذیت کنی میدیم نون خشکه ببرت برای خودش بفروشت =))
یا شب که بابات بیاد بهش میگم فلان کار رو کردی=))
یا اگه یه آدم که مثلا توی محل از قیافش میترسیدیم میگفتن میگیم اون یارو بیاد ببرتت
تنبیه بدنی هم یادمه مامانم منو توی حموم مینداخت در رو هم از پشت می‌بست من همین طوری عر میزدم =))
 
من خودم شخصا بیشتر داداش بزرگ ترم مسئول تربیتم بود پدر مادرم ا ون زمان خیلی کاری بهم نداشتن چون عمرشون به دنیا نبود فوت کردن. :x ولی تو هر شرایطی پشتم بود داداشم
الانم حدود ۵۰ سالش خدا حفظش کنه ..هر چی دارم از اون دارم:happ:
 
اولین کنسولی که خودم تونستم اون زمان با پول کار کردنم بخرم سال ۷۹ بود یه میکرو جینیوس ناز بود خدایا چه ِلذتی داشت برام یه کارتریج double dragon همراش بود ..فقط این میکرو خستگی از تنم در میکرد شبا.:x ..
البته عکس زیر از نت مال خودم از این تمیز تر بود ..

۲۰۲۳۰۴۱۵_۱۱۴۲۰۴.jpg
 
فکر کنم فقط منم که تاحالا از هیچ معلمی کتک نخوردم;))
همیشه ساکت و کیوت یجا مینشستم
تا قبل راهنمایی همه معلما منو دوس داشتن و همش از من تعریف میکردن و هرچی میشد میگفتن از فرزاد یاد بگیرین
ولی خب تا دلت بخواد از همکلاسی هام کتک خوردم بجاش : ))) (من با همه مهربون بودم ولی اونا الکی میخواستن منو بزنن ...)
بیشتر وقتا با دماغ و دهن پر خون میرسیدم خونه بابامم که خب الان مرده ولی اونموقع ها وقتی منو اونجوری میدید خشتک ناظم و مدیر و بچه ها رو میکشید به سرشون
یجوری شده بود که دیگه موقع زنگ تفریح منو تو اتاق معلم ورزشمون نگه میداشتن :/
ولی زیاد فرقی نمیکرد همه پشت پنجره اتاق جمع میشدن و سنگ ریز پرت میکردن و فحش میدادن
واقعا چرا؟!!
مدرسه باعث شد از جمع و کلن آدما فراری باشم آخرای ابتدایی بود که خب بابام مرد و افسردگی گرفته بودم چون کسی نبود که دیگه ازم دفاع کنه
جز مدرسه هیچ جا نمیرفتم توی اتاق خودمو حبس کرده بودم که خب باعث شد خیلی چاق بشم ( هرچند الان فیت و لاغر شدم دوباره:> )
درسمم خیلی ضعیف شده بود نمیخواستم تو چشم باشم که ازم تعریف کنن و حس حسادت باعث بشه از همکلاسی هام کتک بخورم :< ( جدی نگیرین بیشترش بخاطر بازی کردن بود :D:)))
خلاصه اتفاقای تو دوران مدرسه و حس ترس و اینکه همیشه بخوام از آدما فرار کنم از همون دوران مدرسه شروع شد و هنوزم تغییری نکرده
اره زیاد بود تو مدرسه که بچه های مودب و اروم و اذیت میکردن.
من جز فردین های مدرسه بودم 😁 و نصف درگیری هام سر دیدن این رفتارها و واکنش نشون دادن ها بود.

یبار یکی از این زورگو ها رو زده بودم و فرداش طرف با باباش اومدن مدرسه و منو صدا زدن رفتم دفتر
بابای طرف دید قد من نصف پسرشه که ازم کتک خورده به پسرش گفت این زدت گفت اره.
یهو شروع کرد زدن پسرش که خاک تو سرت از اینی که نصف تو هست کتک خوردی 😁😁😁
ناظمم خندش گرفته بود اشاره داد بهم برو بالا 😉🙂
 
آخرین ویرایش:
ی خاطره دعوا یادم اومد تو راهنمایی ، یادمه سوم راهنمایی بودم سر کلاس دینی یکی از بچه ها پشت سرم نشسته بود کیفش رو آویزون کرده بود ب پشت صندلی من ، بعد یهو من ناخواسته تکون خوردم و کیف این افتاد و من بهش گفتم ببخشی حواسم نبود یهو اینم نه گذاشت و نه برداشت فحش مادری داد بعد من ی لحظه خون ب مغزم نرسید پا شدم وسط کلاس شروع کردم مشت زدن تو صورتش :دی
معلم دینیمون ک ناظممون هم بود(همونی ک گفتم استخون زیر چشم یکی از بچه ها رو شکست) اومد یقه منو گرفت از کلاس پرتم کرد بیرون و با خط کش زدم ولی ارزشش رو داشت :دی البته کلا من آدم آرومی هستم ولی بعضی وقتا دیگه دست خودم نیست ک البته خیلیییی خیلییییی کم پیش میاد برام از کوره در برم مثلا من همین الان 10 سال تو ی شرکت پیمانکاری دارم کار میکنم و شاید با 400 500 تا پیمانکار کار کردم و تو این 10 سال فقط با یکی دو تاشون درگیری لفظی پیدا کردم :دی

تو دبیرستان دیگه اوج درگیری من با مدرسه و خانواده بود ، کلی از مدرسه جیم میزدم و میرفتیم میچرخیدیم تو خیابونا یادمه سال پیش دانشگاهی کلا تا دو هفته قبل از ترم اول اصلا سر کلاس هندسه نرفته بودم ک اونم یهو مدیرمون منو دید و بردم سر کلاس ب زور :دی
یبار با رفیقام همین کلاس هندسه رو پیچوندیم و تو پارک نشسته بودیم یهو ی زنه هی میومد و میرفت بعد همچین ک درست مارو دید گفت شما بچه های همین مدرسه کناری هستین؟ ما هم گفتیم آره بعد این گفت ببخشید دیروز ماشین دخترم رو همینجا جلو خونمون بوده دزد زده و دزده تیشرت زرد پوشیده بوده مث این آقا(رفیقم) منم الان زنگ زدم کلانتری بیاد شما رو ببره دیگه ما در رفتیم .
سال دوم دبیرستان مادر پدرم رفته بودن کربلا من کلا صبحا ساعت 9 میرفتم مدرسه :دی همون روزای عادی هم اینقد دیر میرفتم ک مثلا دیگه صف صبحگاهی تموم شده بود و همه رفته بودن سر کلاس و ناظم هی جلو منو میگرفت اسمم رو توی دفترش ب عنوان تاخیر ورود مینوشت ، من اینقد هر روز تاخیر ورود داشتم ک دیگه صبحا من میومدم دفترش رو میداد بهم میگفت وایستا همینجا و اسم کسایی ک دیر میان رو بنویس منم اسم رفیقام رو نمینوشتم ، دیگه ناظم باهام رفیق شده بود و اسمم تو ذهنش بود زنگ های تفریح ک تموم میشد این پشت بلندگو بین 500 600 تا دانش آموز هی فامیل منو میگفت ک فلانی برو سر کلاس :دی
سال سوم دبیرستان اینا ور داشتن بعضی از بچه ها رو بردن راهیان زور و نشد امتحان میان ترم بگیرن ، بعد ی روز اومدن گفتن فلان روز ی امتحان جامع ازتون میگیریم ، نامردا ی امتحان تستی گرفتن از همه درسا و منم فک کردم الکیه و شخمی شخمی گزینه ها رو زدم و رفتم ، بعد اینقد ریدمان بود نمرم ک نمره ها رو فرستادن برا بابام و مثلا دیفرانسیل شده بودم 0.5 یا شیمی 0.75 :دی خلاصه درگیری بدی رخ داد تو خونه :دی

پیش دانشگاهی ک بودم یبار معلم شیمی از کلاس انداختم بیرون منم رفتم تو دفتر همین ناظممون نشستم و ابدارچی فلاسک چایی اورده بود براش و منم نشستم برا خودم چایی ریختم و داشتم میخوردم ک یهو اومد گفت تو اینجا چکار میکنی؟ گفتم فلانی از کلاس انداختم بیرون بعد ی سر تاسفی برام تکون داد گفت الان زنگ میزنم ب پدرت منم گفتم اون مسافرته گوشیش در دسترس نیست بعد خودش خندش گرفت و گفت بیا کمک من نمره های انضباط رو بزن تو لیست و من هر چی تاخیر ورود داشتی رو پاک میکنم و انضباطت رو 20 میدم دیگه نشستم کمکش دادم و انضباطم 20 شد ، دیگه در حدی باهاش رفیق شده بودم ک زنگ تفریح میرفتم تو دفترش در یخچالش رو باز میکردم و اگه چیز خوردنی توش بود برمیداشتم :دی بعد عید نوروز همون سال ما رفتیم مسافرت چابهار و از قضا همین ناظممون هم اومده بود و دیدیمش ، پدر من بیچاره با کلی شرمندگی سلام علیک کرد و فک میکرد این الان مث مدیرمون کلی از من بد میگه ، یهو این ناظممون اومد دست انداخت رو شونه من و کلی ازم تعریف کرد ، قشنگ پشمای بابام ریخته بود ازین همه تعریف ناظم :دی
البته خیلی وقتا هم زنگ میزدن ب پدرم و اونم کلی دعوا میکرد باهام ولی من حرف تو سرم نمیرفت ، سال پیش دانشگاهی دیگه بابام تسلیم شد و افسارم رو داد دست مامانم بعد میخواستیم بریم برا ثبت نام سال جدید پیش مدیر ، مامانم بیچاره هی میگفت تروخدا اگه حرفی زد تو چیزی بهش نگو ، دیگه رفتیم و اون یچی گفت منم یچی گفتم و بالاخره ثبت نامم کرد :دی
 
فکر کنم فقط منم که تاحالا از هیچ معلمی کتک نخوردم;))
همیشه ساکت و کیوت یجا مینشستم
تا قبل راهنمایی همه معلما منو دوس داشتن و همش از من تعریف میکردن و هرچی میشد میگفتن از فرزاد یاد بگیرین
ولی خب تا دلت بخواد از همکلاسی هام کتک خوردم بجاش : ))) (من با همه مهربون بودم ولی اونا الکی میخواستن منو بزنن ...)
بیشتر وقتا با دماغ و دهن پر خون میرسیدم خونه بابامم که خب الان مرده ولی اونموقع ها وقتی منو اونجوری میدید خشتک ناظم و مدیر و بچه ها رو میکشید به سرشون
یجوری شده بود که دیگه موقع زنگ تفریح منو تو اتاق معلم ورزشمون نگه میداشتن :/
ولی زیاد فرقی نمیکرد همه پشت پنجره اتاق جمع میشدن و سنگ ریز پرت میکردن و فحش میدادن
واقعا چرا؟!!
مدرسه باعث شد از جمع و کلن آدما فراری باشم آخرای ابتدایی بود که خب بابام مرد و افسردگی گرفته بودم چون کسی نبود که دیگه ازم دفاع کنه
جز مدرسه هیچ جا نمیرفتم توی اتاق خودمو حبس کرده بودم که خب باعث شد خیلی چاق بشم ( هرچند الان فیت و لاغر شدم دوباره:> )
درسمم خیلی ضعیف شده بود نمیخواستم تو چشم باشم که ازم تعریف کنن و حس حسادت باعث بشه از همکلاسی هام کتک بخورم :< ( جدی نگیرین بیشترش بخاطر بازی کردن بود :D:)))
خلاصه اتفاقای تو دوران مدرسه و حس ترس و اینکه همیشه بخوام از آدما فرار کنم از همون دوران مدرسه شروع شد و هنوزم تغییری نکرده
ببین تا جایی که من یادمه بچه های کلاس الکی یکی رو نمیزدن
یعنی فقط اونایی کتک میخوردن که مثلا پیش معلم خا...مالی میکردن یا نمیدونم بقیه رو لو میدادن یا مثلا وقتی قرار میذاشتیم فلان روز نریم مدرسه اینا بلند میشدن میرفتن
یعنی صرفا برای اینکه درست خوب بوده کتک نمی‌خوردی حتما یه کارایی میکردی ناجنس :D
 
ببین تا جایی که من یادمه بچه های کلاس الکی یکی رو نمیزدن
یعنی فقط اونایی کتک میخوردن که مثلا پیش معلم خا...مالی میکردن یا نمیدونم بقیه رو لو میدادن یا مثلا وقتی قرار میذاشتیم فلان روز نریم مدرسه اینا بلند میشدن میرفتن
یعنی صرفا برای اینکه درست خوب بوده کتک نمی‌خوردی حتما یه کارایی میکردی ناجنس :D
من همه چیزایی که گفتی رو انجام میدادم : )))))
خیلی حال میداد حرص همه رو در میاوردم با اینکارم>:) البته فقط تو دوران راهنمایی و دبیرستان

ولی واقعا تو ابتدایی بی گناه و پاک و معصوم بودم :<
 
ببین تا جایی که من یادمه بچه های کلاس الکی یکی رو نمیزدن
یعنی فقط اونایی کتک میخوردن که مثلا پیش معلم خا...مالی میکردن یا نمیدونم بقیه رو لو میدادن یا مثلا وقتی قرار میذاشتیم فلان روز نریم مدرسه اینا بلند میشدن میرفتن
یعنی صرفا برای اینکه درست خوب بوده کتک نمی‌خوردی حتما یه کارایی میکردی ناجنس :D
من از ابتدایی تا دبیرستان همیشه شاگرد اول یا نهایت دوم بودم.یادمه تو دبیرستان و چند روز مونده به چهارشنبه سوری که بعدش هم عید بود همه قرار گذاشتن دیگه هفته بعد نریم مدرسه.بعد 13 که اومدیم مدرسه ناظم اومد کلاس و اسم 5 نفر از 30 نفر رو صدا زد که اسم منم بینشون بود.خلاصه تو دبیرستان اولین شیلنگ قرمزم رو خوردم.نامردا همشون اومده بودن مدرسه،حتی اون خرتنبل های کلاس
 
من از ابتدایی تا دبیرستان همیشه شاگرد اول یا نهایت دوم بودم.یادمه تو دبیرستان و چند روز مونده به چهارشنبه سوری که بعدش هم عید بود همه قرار گذاشتن دیگه هفته بعد نریم مدرسه.بعد 13 که اومدیم مدرسه ناظم اومد کلاس و اسم 5 نفر از 30 نفر رو صدا زد که اسم منم بینشون بود.خلاصه تو دبیرستان اولین شیلنگ قرمزم رو خوردم.نامردا همشون اومده بودن مدرسه،حتی اون خرتنبل های کلاس
نه خدایی ما کلاس های متحدی داشتیم غیر از چند تا خا‌‌‌‌‌‌.....مال که یا جاسوس مدیر بودن یا همیشه میرفتن سره کلاس که بعدش حسابی از خجالت‌ شون در میومدیم
راستی حالا خدایی شما شاگرد اول ها الان شغل هاتون چیه؟ :D
یعنی واقعا دکتر مهندس از شما دراومد؟
 
نه خدایی ما کلاس های متحدی داشتیم غیر از چند تا خا‌‌‌‌‌‌.....مال که یا جاسوس مدیر بودن یا همیشه میرفتن سره کلاس که بعدش حسابی از خجالت‌ شون در میومدیم
راستی حالا خدایی شما شاگرد اول ها الان شغل هاتون چیه؟ :D
یعنی واقعا دکتر مهندس از شما دراومد؟
استاد واقعآ جمله آخرت به چه نکته ای اشاره کردی ..:D
 
  • Like
Reactions: playstation2

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or