کلا مدرسه همیشه بگ.ایی بود ، خصوصا اون زمان ک بچه ها رو کلی میزدن ، برا من بیدار شدن و رفتن مدرسه ی کابوس بود و تو دبستان همیشه دعوا داشتم هر وقت مادرم از خواب بیدارم میکرد کلی ب مدیرمون فحش میدادم میگفتم خداکنه امریکا ب ایران حمله کنه و اولین موشکش بخوره تو مدرسه ما و همین رو مادرم ب همه گفته بود و کلی سوژه خنده شده بودم تو فامیل
از غروب جمعه 31 شهریور و 13 فروردین هم هیچی نگم بهتره خصوصا اگه روز جمعه بودن ، پدر مادر منم هی یاداوری میکردن و بیشتر ب این حس درد و سوزشم اضافه میکردن
دقیقا یادمه از آمادگی تا کلاس دوم دبستان هفته اول مهر همش بغض تو گلوم بود ، سر مجازی شدن مدارس ی کلیپ صوتی بود ک مادر یکی از بچه ها عصبی شده بود میگفت خانم فلانی تو بیخود کردی به بچه ها گفتی هرکی تکالیف رو انجام نده هر چی ببینه از چشم خودش میبینه تو ب چ حقی ب بچه من این حرف رو زدی؟ حالا فردا ک اومدم تو مدرسه ابروت رو بردم میفهمی مث ادم حرف بزنی
بعد جالبه اون زمان من میرفتم مدرسه کلی کتک خوردم از معلم و معاون و مدیر ، اونم الکی ، قبلا گفتم ک مثلا تو حیاط داشتم راه میرفتم دیدم ی چیزی محکم خورد تو کمرم از پشت و ی جوری پریدم تو هوا ک معاون گوساله میخندید بعد گفت اشتباه گرفتم ، یا داشتم وارد کلاس میشدم اون یکی معاون محکم زد پس کلم گفت غلط میکنی میدوی تو سالن ، دیگه سال چهارم دبستان معلممون ی خانمی بود اینقد سر کلاس منو زد و تحقیرم کرد و از کلاس پرتم کرد بیرون ک من همیشه عصرا دپرس بودم ک فردا باید برم مدرسه ، بعد جالبه من بچه شری هم نبودم و خیلی ساکت بودم ولی این زنه نمیدونم مشکلش با من چی بود ک کلی رید بهم
بعد نکته جالبش این بود ک روز اخر امتحانات بود و وقتی من بلند شدم رفتم برگ امتحانم رو بهش دادم یهو بهم گفت ی لحظه صبر کن ، من اون لحظه خودم رو اماده کردم ک اخرین کتک رو تجربه کنم و برم خونه دیگه ، بعد ب طرز عجیبی یهو نشست جلوم و منو گرفت تو بغلش و گریه کرد
یعنی پشمای من ریخته بود همون لحظه هم ریده بودم ب خودم میگفتم مگه من چکارش کردم ک گریه میکنه؟! دیگه فک کنم عذاب وجدان گرفته بود ولی واقعا دلیل تنفرش از من رو نفهمیدم هیچوقت
حالا باحال بود ک پدر مادر من هر چی کتک میخوردم میگفتن حقته حتما یکاری کردی ک زدنت -_- برا همینم من تصمیم گرفتم اگه ی زمانی بچه داشتم اگه تو مدرسه کوچکترین حرفی بهش زدن ک باعث شد ناراحت بشه برم ترتیب هفت جد و آباد اون معلم رو بدم ، خصوصا اگه بچه دختر باشه چون من نقطه ضعفم هنوز ک اصلا قصد ازدواج هم ندارم فقط دختر بچه هست، ک حاضرم هر کاری براش بکنم
البته نسل دهه شصت و هفتادیا خوب از خجالت این سیستم فاسد آموزشی در اومدن همین همکارای خودم رو میبینم واقعا حال میکنم ، مثلا یکی چند ماه پیش تو مدرسه با دخترش دعوا کرده بود معلم اینم رفته بود تو مدرسه گفته بود فلانی غلط کرده با دختر من دعوا کرده بعدشم پیله کرده بود ب مدیر گفته بود پرونده دخترم رو بده میخوام ببرمش ازین مدرسه و کلی مدیر ازش معذرت خواسته بود
یا اون هفته بعد از عید ب یکی دیگه از همکارام زنگ زدن گفتن پسرت تکالیف عیدش رو انجام نداده اینم گفت میدونم انجام نداده چون مسافرت بودیم یارو دیگه هیچی نگفت ، وقتی هم گوشی رو قطع کرد کلی فحش داد ب یارو میگفت مردیکه فلان فلان شده هی زنگ میزنه و گ.وه میخوره
بهترین دوره برا من راهنمایی بود با اینکه بخاطر ADHD ک دارم همیشه درس خوندن برام سخت بود ولی راهنمایی درسم خوب بود و دیگه متوسط بودم ، اما خاطرات خوبی دارم و دوستای خوبی داشتم ، دبیرستان باز بگ.ایی شد و همیشه نمرات شخمی میگرفتم و کلی با خانواده سر درس مشکل داشتم ، دیگه دانشگاه هم خوب بود برام ولی الان ک فک میکنم ب این نتیجه رسیدم هر چی درس خوندم الکی بود ، کاش میرفتم سراغ ی کار فنی و تخصص میگرفتم ، الان خیر سرم با 10 سال سابقه کار مهندسی چس مثقال حقوق میگیرم و همش دارم قسط وام میدم ، پارسال برا tv وام گرفتم ک 28م این ماه تموم میشه و میخوام باز ی وام دیکه بگیرم ک لپ تاپم رو عوض کنم چون از هفته پیش دیگه تقریبا غیر قابل استفاده شده .
ب اینده هم تا وقتی ea سر کار باشه هیچچچچ امیدی ندارم ، تنها خوبی گذشته و بچگی همین بود ک بی دغدغه بودیم با اینکه من بچگیم هم ب دلیل وضع بد مالی همیشه حسرت ب دل بودم، خونمونم دقیقا جنوبی ترین و بدبخت خیز ترین منطقه شهر بود ، ولی خب لذت بخش ترین لحظات برام زمان خرید کنسول بود و اون بوی نویی ک از جعبه و کنسول میاد ، من نسل 7 فقط ی pc داشتم ک ب زور بازی ها رو اجرا میکرد دیگه تابستون رفتم سر کار و کلی پاره شدم تا پول جمع کردم و رفتم ی ps3 خریدم
یکی از کارایی ک کردم این بود رفتم تو ی قنادی و ماه رمضون بود و باید کمک ی یارو میدادیم این زولبیا بامیه درست کنه
یعنی عذاب خالص بود ، فک کنید تابستون بود ما هم جنوب کشور حالا کنار اون اجاق ک توش پر از روغن داغ بود دیگه انگار رفته بودیم تو کوره
خلاصه ک بالاخره با هر کارگری و حمالی ک بود ی ps3 خریدم ، یعنی اینو ب سونی بگم مادام العمر همه محصولاتش رو برام رایگان میفرسته
دیگه بعدشم رفتم سر کار و تونستم بقیه کنسول ها رو بخرم ولی الان دیگه حال بازی نیست متاسفانه ، هر چیزی تو زمان خودش حال میده .