عاشق یک بازی باشید،چند بار کامل تمومش کنید،نسخه دومش تایید بشود،دو سال تمام منتظر عرضه نسخه جدید باشید،بعد عرضه تو 24 ساعت اول 20 تا نمره 5 بگیره!ضّد حالی است بس ناجور که متاسفانه زیاد هم عجیب نیست این روزا.بعد خودتون بازی را اجرا کنید،خودتون تمومش کنید و از بازی راضی باشید و از این همه امتیاز کم تعجب بکنید... اتفاقی که برای خیلیها سر بازی جدید Mercurysteam افتاد,و به دلیل ضعفهای فنی ،بخش دیگر بازی که همان قدرت سرگرم کنندگی هست کاملا نادیده گرفته شد.
"چه نیازی برای تغییر یک چیز عالی هست؟"
"چه نیازی برای تغییر یک چیز عالی هست؟"این شعاری است که بسیاری از بازیسازهای بزرگ بهش اعتقاد راسخ دارند و اکثر ادامههای بازیهای بزرگ را بر این اساس میسازند که نیاز به تغییر چیزی که امتحانش را پس داده نیست و میتوان با تکرار همان فرمول و اصلاحهای جزئی و تلاش برا عامه پسند تر کردن بازی دوباره به موفقیت قابل توجهی دست یافت.
Lords of shadow 2 هم دقیقاً بر این اساس ساخته شده و سعی شده با ثابت نگاه داشتن و تکرار گیمپلی بازی و ایجاد تغییرهای جزئی مانند حذف بخشهای چالش بر انگیز،اضافه کردن بخش مخفی کاری و بیشتر کردن باسها علاوه بر فنهای خود بازی،گیمرهای کژوال را هم به سمت خود جذب کند که همین باعث عدم موفقیت بازی در رسیدن به استانداردهای یک Action adventure ناب شده است.
از همان لحظهای که وارد منو بازی میشوید میتوانید بفهمید که با چه چیزی طرف هستید،یک H&S داستان و گیمپلی محور که قصد دارد تا آخرین لحظه بازی شما را مشغول به فکر در مورد داستان و کشتن دشمنان بکند.
گیمپلی کلی بازی تکرار گیمپلی شماره قبل میباشد و تشکیل شده از کشتن دشمنان مختلف در یک مکان با استفاده از سه سلاح بازی که دو تا از آنها جایگزین Shadow & Light Magic شده اند و Vampire killer معروف سری نیز جای خود را به Shadow whip داده است. کمی پلتفرمینگ و نیز مینی پازلهایی که حکم زنگ تفریح بین مبارزه هارا دارند و حرکت از سکانسی به سکانس دیگر با استفاده از این فاکتورها و تکرار این کار تا آخر بازی.
از همان زمانی که برای اولین بار کنترل گابریل رو به دست میگیرید و در یک مرحله تمرینی مشغول مبارزه با موج دشمنان میشوید و بازی هر چه از نظر گمپلی برای شما دارد را رو میکند،متوجه میشوید که گیمپلی همان گیمپلی Lords of shadow میباشد و تغییر خاصی روی نداده است.مبارزات به شدت روان و لذت بخش هستند و تنها دلیلی هستند که میتوانید چند ساعت متوالی بدون خستگی مشغول بازی کردن باشید.دشمنان به تعداد زیاد ظاهر میشوند،با اینکه انواع دشمنان بازی زیاد نیست و تا آخر بازی هم به ندرت با دو گونه دشمن مختلف در یک صحنه مواجه میشوید ولی فراوانی آنها و انیمیشن عالی دشمنان به طوری که تا اواخر بازی به هیچوجه از دیدن دشمنان خسته نمیشوید، باعث شده اند که مبارزات به قویترین نکته مثبت بازی تبدیل شود.البته وجود آپگریدهای بی شمار و در اکثر موارد ناکارآمد و عدم تنوع در حرکتهای تمام کننده بر روی دشمنان مشکلاتی هستند که باعث میشوند که نتوان قسمت مبارزات بازی را بهترین در سبک خود قلمداد کرد،با این وجود کاملا مشخص هست که بیشترین تمرکز بر روی این بخش گذشته شده و اگر بهتر از بزرگان این سبک نباشد بدتر از آنها هم نیست.
و اما قسمت پلتفرمینگ بخشی میباشد که اولین ضربه به گیمپلی بازی وارد میشود.به نظرم قصد سازنده در تغییر بخش پلتفرمینگ این بود که با یک تغییر کوچک در این قسمت از پلتفرمینگ محور بودن بازی مثل شماره قبلی جلوگیری کند و نقش مبارزات پر رنگ تر شود که البته به این هدف هم رسیده است و مبارزات بسیار پر رنگ تر شده اند،ولی با این تاوان که پلتفرمینگ به جای کمرنگ تر شدن جزئی به طور کلی نابود شده است. با اینکه هنوز برای پیشرفت در مراحل و پیدا کردن آیتمهای مختلف باید به سکوهای مختلف بپرید و از ستونها بالا بروید.ولی با به شدت آسان تر شدن این کار به طوری که بازی خود پلتفورم بعدی را مشخص میکند و عدم نیاز به سرعت عمل و یا تایمینگ مناسب (جز دو مورد در طول بازی)این قسمت عملا از یک چالش در نسخه قبل به یک بودن در این شماره تبدیل شده، فقط هست که باشد،نه چیز قابل توجهی به گیمپلی اضافه میکند و نه چیز قابل توجهی ازش کم میکنه، به عنوان رفع نیاز هست.
از نکات دیگر بازی باسهایش هستند. و چنان که قول داده شده بود پر تعداد و عظیم ظاهر میشوند،طراحی باسها بسیار خوب میباشد و هر کدام جایگاه مناسبی در داستان دارند،ولی اما تعداد زیاد آنها و تاکید Mercury Steam بر عدم استفاده از پلتفرمینگ و راهکارهای مخفی در شکست دادن آنها باعث شده است که استراتژی کشتن همه آنها در پشت هم فشار دادن چپ کلیک و راست کلیک خلاصه شده باشد( بازم جز دو مورد). البته برای کشتن آنها نیاز است که از قدرتهای گابریل به موازات و به طور مساوی استفاده کرد که این از عدم تنوع در باس فایتها تا حدی میکاهد ولی اما کشتن آنها به طور کلی خلاصه شده است در "بزن تا بمیره" و به هیچ وجه مناسب عنوانی نیست که تمرکز زیادی بر روی باس فایتها دارد.
دومین ضربه به گیمپلی نیز زمانی زده میشود که با اولین معمّا بازی روبرو میشوید،پازلهای بازی از معمّاهای بزرگ و منطقی شماره قبل به پازلهای کوچک و بی منطقی تبدیل شده اند که به عنوان زنگ تفریح بین مبارزات کاربرد دارند و از هیچ منطق کلیای پیروی نمیکنند ( جز یکی بازم
![4 :دی :دی](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
) و به دلیل اینکه مکرراً در طول بازی تکرار میشوند با پیشرفت در بازی بیشتر باعث اعصاب خورد کنی میشوند تا تنوع در گیمپلی و بهتر کردن آن.
قسمت مخفی کاری تنها قسمت جدید هست که به بازی اضافه شده و کاملا مشخص میباشد که برای جلوگیری از خستگی بازیکن وجود دارد،ایده کلی مخفی کاری بسیار خوب میباشد و به نظرم با استفاده از این ایده میتوان یک بازی کاملا جدا ساخت،قسمتهای مخفی کاری هم در قسمتهای بخش بازی با منطق خوبی قرار داد شده اند و گابریل بی دلیل دست به مخفی کاری نمیزند (جز دو مورد که اتفاقا هر دو از قسمتهای مهم بازی هستند و دلیل مخفی ماندن از دشمنهایی که چند دقیقه بعد قرار هست به خاک و خون کشیده شوند معلوم نیست)،به طور کلی به نظر من بر خلاف حرف بسیار از منتقدان و پلیرها بخش مخفی کاری با زیبایی هر چه تمام تر در بازی قرار داده شده است و نه تنها باعث سخت تر شدن یا خستگی از بازی نمیشود بلکه خود دلیلی برای ادامه بازی و درگیر شدن بیشتر با داستان و جو بازی میباشد.
گرافیک فنی بازی برای یک عنوان که هدفش ارایه گیمپلی روان بدون افت فریم میباشد بسیار خوب هست،طراحی محیط اطراف مخصوصا محیط قلعه و موزه به زیبایی هر چه تمام تر انجام شده و با توجه به اینکه بازی در طول شب اتفاق میفتاد و نور پردازی نقش اساسی در زیبا تر کردن محیط دارد،با تمرکز بر روی این نقطه توانسته چندی از زیباترین صحنههایی که میتونیم در این سبک بازیها شاهد باشیم را خلق کند،مخصوصا بازتاب نور ماه در زمین در مراحل اولیه بسیار مشهود میباشد.
طراحی شخصیتهای بازی و مخصوصا شخصیتهای اصلی به نظرم چیزی هست که به بازی جان میبخشد،از تن بی رنگ و شنل سرخ گابریل که در همان نگاه اول پلیر را به یاد میاندازند تا طراحی شیطان که انرژی منفی و نیروی شیطانی را به بازیکن منتقل میکند همگی بسیار عالی کار شده اند و قسمت طراحی شخصیت به نظرم به تنهایی داستان و کات سینها را جلو میبرد و ترکیب این قسمت با نور پردازی عالی بازی باعث میشود که بتوان محیطهای بازی و شخصیتها را به طور کامل حس کرد.
ولی اما طراحی دشمنان پایدار نیست،طراحی کلی دشمنان خوب هست و بافتهای بدن آنها به خوبی طراحی شده اند به طوری که با نگاه کردن به آنها شاهد موجودات زمخت و سرد جهنمی هستیم،ولی مشکل از جایی ایجاد میشود که در بعضی صحنهها دشمنان بسیار زیبا و دارای بافتهای متحیر کنند ظاهر میشوند ولی در بعضی دیگر شاهد دشمنانی با بافتهای معمولی هستیم که به هیچوجه قابل مقایسه با نمونههای قبلی خود نیستند و به نظر میاید که تعلق به این قسمت از بازی ندارند و به طور مثل اگر در فاضلاب قرار میگرفتند بهتر میتوانستند فضای آن مکان را منتقل کنند!
ترکیب محیط مدرن با محیط قلعه خوب انجام گرفته است و قسمتهای مختلف قلعه و بازتاب آنها در محیط مدرن به طور خیره کنندای مشهود میباشد،محیط خود قلعه نیز همانند نسخه قبل زیبا کار شده است و با هر قدمی که در آن برمیدارید احساس قدم زدن در یک محیط تاریک ولی در حال مرگ را دارید،اما اصرار بر ترکیب محیط مدرن با محیط کلاسیک و گوتیک قلعه باعث شده است که شاهد منظرههای قرون وسطایی و گوتیک شماره قبل نباشیم و بر خلاف قولی که داده شده بود محیط شهری بازی صرفاً یک محیط مدرن ساخته شده بر خرابههای یک قلعه هست و نه چیز دیگر! با قدم زدن در شهر به هیچ وجه به این موضوع فکر نمیکنید که روزی در این مکان یک ارتش توسط نیروهای تاریک سلاخی شده اند و یا قسمتی از قلعه عظیم درکولا بوده است.
به طور خلاصه گرافیک بازی از نظر فنی دقیقاً همان چیزی هست که یک بازی عالی در این سبک باید دارای آن باشد،ولی گرافیک هنری با وجود زیبایی ظاهری نمیتواند جو قران وسطایی که حتا وجود آن در زمان مدرن نیز مشهود است را به وجود آورد و به طور حتم امکان داشت که با بارز تر کردن خرابههای قلعه و یا حتا اضافه کردن فلش بکهایی به بازی این جو را به وجود آورد.
بازی در بخش صدا گذاری بی نقص است،در واقع در کنار طراحی شخصیتها وجود این قسمت هم به تنهایی قسمتی از روایت بازی را به دوش میکشد،صداگذاری شخصیتها دقیقاً بر اساس کاراکتر آنها در بازی انجام شده است،صدای بدون روح کنت و حالت بی قرار و نگران زوبک مخصوصا در کنار هم معجون بسیار خوش مزهای برای روایت داستان را به وجود آورداند.
موسیقی تشکیل شده است از ترکیب موسیقی مدرن و کلاسیک با ضرباهنگ تند به هنگام مبارزات و موزیک مدیوال با تم گوتیک به هنگام گشت و گذار که هر دو به موقع و در موقعیتهای خوبی قرار داده شده اند و باعث عمیق تر شدن تجربه گیمپلی میشوند.
قسمت صدا گذاری بازی به نظرم تنها قسمتی است که هیچ ایرادی ندارد و یکی از نکات مثبت خوب بازی میباشد.
و اما چیزی که قریب بر همه کسانی که بازی را انجام داده اند به آن اشاره کردند ضعف شدید در قسمت داستانی و پایانی ضعیف بر سه گانه هست.
به نظر من داستان بازی به خودی خود ایراد آنچنان بزرگی ندارد،چیزی که باعث ضعیف شدن داستان و غیر منطقی به نظر آمدن آن شده است روایت به شدت غیر پایدار بازی هست،شروع بسیار طوفانی و سریع است به طوری که هر کسی انتظار آن را دارد که تا آخر شاهد روایتی کوبنده باTwistهای بسیار باشیم،ولی شروع شدن بازی همان و ایستادن کلی داستان بازی همان! پیشرفت داستان به گونهای است که مانند یک ترن در چند دقیقه اول نصف راه را طی میکند و در بالای کوه میماند و تا آخر بازی هم آنجا میماند و در چند دقیقه آخر با شدت هر چه تمام تر ادامه راه را میپیماید.در واقع بعد از مراحل اولیه و آشکار شدن داستان،بازی هیچگونه سعی در ادامه دادن به روایت آن به طور کنترل شده نمیکند و فقط با برداشتن قدمهایی بسیار کوتاه به راه خود ادامه میدهد به طوری که تا ماموریت آخر بازیکن هیچگونه ایده کلی در مورد داستان و اتفاقهای در حال وقوع جز اینکه باید جلوی یه چیزی را بگیرد ندارد،و در آخر نیز بازی با ریختن یک باره همه اتفاقات بر سر بازیکن و ارایه یک پایان گنگ باعث سردرگمی هر چه تمام تر پلیر میشود.در واقع این روایت ضعیف داستان هست که باعث ناکارآمد به نظر آمدن داستان میشود و به راحتی میشد با ارایه روایتی بهتر و ارایه دلیلی برای هر قدم باعث حتا عالی شدن داستان و تبدیل شدن پایان بازی به یکی از بهترین پایانها شد.
شخصیت پردازیها عالی هستند،در واقع هر شخصیت نقش خود را برای بازی دارد و هیچکدام از شخصیتها (حتا دشمنان کوچک)صرفاً برای کشته شدن نیستند،توضیحات دقیق در موردLoreهای موجودات مختلف نیز به این موضوع کمک میکند که بازی کن یک دید علیتی نسبت به همه شخصیتها داشته باشد و هر شخصیت در جای خود باعث و بانی اتفاقات در حال وقوعِ باشد.
خود داستان نیز خوب هست،هر کس که آشنایی جزئی با داستان دراکولا و افسانههای اروپا داشته باشد میتواند به راحتی با داستان ارتباط برقرار کند و آن را دوست داشته باشد ،بسیاری از غیر منطقیهایی که به آنها اشاره شده است را میتوان به دو گانگی شخصیت دراکولا ربط داد. ولی متاسفانه روایت ضعیف باعث شده است که داستان کلاسیک بازی که میتوانست ادامهای بسیار عالی برای شماره قبل باشد در خود خفه شود و حتا شانس ارایه خود را به بازیکن نداشته باشد.
داستان بازی با وجود اینکه ریشهای قوی دارد و حتا با شخصیت پردازی بهتر پتانسیل تبدیل شدن به یک داستان کلاسیک عالی را دارد ولی با روایت ضعیف شانس رشد خود را در طول بازی از دست میدهد و به هیچ وجه نمیتواند به چیزی که میخواهد دست یابد.
به طور کلی LOS 2 عنوانی هست که با وجود ضعف فنی در اکثر بخشها و داشتن امتیازهای پایین و دید منفی نسبت به آن،به خوبی توانسته نقش یک بازی که هدفش سرگرم کردن بازی کن هست را ایفا کند و به نظر من دلیل محکمی برای این هست که در یک بازی امتیازهای منتقدان هیچ چیزی را تعیین نمیکند.
8/10