تایپک را چک میکردم دیدم هیچ بررسی از بازی هایی که این نسل بازی کردم ننوشتم. گفتم یک جمع بندی بکنم تا سال 2024، و چند خط در موردشون بنویسم. البته متاسفانه خیلی فرصت نکردم این نسل بازی کنم و البته تایم بازی کردنم هم تقسیم شده روی دوتا پلتفرم برا همین یکم تعدادش کمه. بعلاوه که چون از اول نوشتم خیلی هاش قدیمی حساب میشه به نوعی:
Horizon Forbiden West
هورایزن فوربیدن وست یکی از بازیهایی بود که قبلاً نصفش را روی PS4 تجربه کردم و بعد ادامه اش را روی PS5 باز کردم و میتونم بگم در مجموع کلی ازش لذت بردم. نسخه قبلیش یکی از بهترین بازیهای نسل قبل برام بود، ولی تو این نسخه به خاطر داستان یه کم ضعیفتر در مجموع به اندازه نسخه قبل حال نکردم با بازی. گرافیک بازی واقعاً بینظیر بود و جزئیات محیطها چشمگیر بودن و خیلی وقت ها واقعا آدم از تماشای بازی سیر نمیشد. گیمپلی هم نسبت به قبل پیشرفت خیلی خوبی داشت و سیستم مبارزاتش هنوزم یکی از بهترین بخشهای بازی بود. من کلا برعکس خیلی ها با این فرنچایز و حتی الوی حال میکنم، به امید نسخه سوم
امتیاز : 9/10
Astros Playroom:
وقتی بازیش کردم، نمیتونستم باور کنم چطور یه بازی میتونه اینقدر عالی قابلیتهای کنسول رو نشون بده و همزمان پر از نوستالژی باشه. با اینکه خیلی فن سونی نبودم، اما تمام کنسولهاش رو به موقعش تجربه کردم، و این بازی باعث شد کلی خاطره برام زنده بشه. راستش اشکم دراومد از حجم حس و حالی که موقع بازی داشتم. مخصوصاً وقتی آرتیفکتها رو باز میکردم، انگار تمام گذشته جلوی چشمم مرور میشد. گرافیک و گیمپلی بازی عالیه و تجربهای کوتاه ولی فوقالعاده موندگار به جا میذاره. در کل، این بازی یه
پشن پراجکت واقعی بود . متاسفانه هنوز نسخه جدید را بازی نکردم ولی جز برنامه هامه.
امتیاز 8.5/10
Demon Souls:
به جرات گرافیکش یکی از بهترینهای PS5 و کل تاریخ بود. گیمپلی بازی عالی و اعتیادآور طبق روال فرام سافت ور و همون فرمول همیشگی، ولی به خاطر اینکه اولین بازی سریه، مکانیکهاش نسبت به بازیهای بعدی فرامسافت سادهتر بودن. صداگذاری سه بعدی بازی هم فوقالعاده بود و حس و حال خاصی به تجربه بازی میداد. با اینکه نسبت به سایر عناوین فرام کوتاهتر بود، ولی همچنان یه تجربه فوقالعاده به حساب میاد.
امتیاز 9/10
Ratchet and Clank: Rift Apart:
یکی از اون بازیهایی بود که حسابی ازش لذت بردم. همون فرمول کلاسیک رچت با اضافه شدن قابلیتهای SSD برای سوییچ سریع بین زمان و مکان باعث شده بود تنوع استیجها خیلی بالا بره و تجربه بازی جذاب بشه. گرافیک بازی خارقالعاده و چشمنواز بود، انگار داشتم یه انیمیشن CG در حد پیکسار بازی میکردم. تنها نقطه ضعفش این بود که خیلی کوتاه بود.
امتیاز 8/10
The Quarry:
نزدیکترین ساخته استودیو به
Until Dawn بود، و چون اون بازی رو اون زمان خیلی دوست داشتم، اینم حس خوبی برام داشت. با این حال، دیگه این سبک مثل قبل روم اثر نداره. داستان کلیشهای ولی بامزه بود، گرافیک خوب و روایت هم قابل قبول بود. گیمپلی تقریباً وجود نداشت و تصمیمها رو هم پیگیری نکردم ببینم چقدر اثر دارن؛ همون یکبار تمومش کردم. شخصیتها بد نبودن ولی خیلی تو ذهن نموندن.
امتیاز 7/10
Yakuza: Like A Dragon
این بازی چهارمین تجربه من تو سری
Yakuza بود (بعد از
Yakuza 0,
Kiwami 1, و
Yakuza 6) و واقعاً لذت بردم. سیستم گیمپلی RPG خیلی خوب از کار دراومده و تغییرات مثبتی نسبت به بازیهای قبلی داشت. Ichiban کاراکتر فوقالعادهایه، به شدت دوستداشتنیه. با اینکه خیلی با Kiryu فرق داره، خیلی سریع میشه باهاش ارتباط برقرار کرد.
داستان مثل همیشه درگیرکننده بود و به خوبی تونست توجه من رو نگه داره. ساید کوئستها هم عالی بودن و کلی وقت رو باهاشون گذروندم. گرافیک هم قابل قبول بود و به تجربه بازی کمک کرد.
در مجموع، یه تجربه فوقالعاده و سرگرمکننده بود.
امتیاز 9/10
The Dark Pictures Anthology: House of Ashes
House of Ashes تجربهای مشابه
The Quarry بود، ولی به صورت جمع و جورتر و ضعیفتر. البته بازی چند تغییر و اضافهکردنهای جدید تو گیمپلی داشت که کمی باعث بهتر شدنش شده بود. داستان به نظرم بیشتر از بازیهای قبلی سری جذاب بود، و همچنان فضای ترسناک و مرموزش رو حفظ کرده بود. اگرچه اصلا به سطح تأثیرگذاری
Until Dawn نرسید، ولی برای کسانی که دوست دارن همچنان این سبک رو تجربه کنن، قابل قبول بود.
امتیاز 6.5/10
The Callisto Protocol
بازی
The Callisto Protocol رو خیلی کوبیدند، ولی من شخصاً ازش خوشم اومد. سیستم مبارزات و مشتزنی و جاخالی دادنش برام خیلی لذتبخش بود. بازی واقعاً آسون بود و دشمنا تنوع زیادی نداشتن، به علاوه باس فایتها هم خیلی به اون صورت نبودند. فضای بازی خیلی خطی و محدود بود و احساس آزادی عمل کمی داشتم. ولی گرافیک، به خصوص طراحی صورتها، خارقالعاده بود و جزئیات خیلی خوب اجرا شده بود. همچنین بازی کوتاه بود، اما من با وجود اینها تجربه خوبی داشتم.
امتیاز 7.5/10
Ghostwire: Tokyo
Ghostwire: Tokyo یه تجربه متفاوت بود، ولی نمیدونم چرا فضاسازی بازی برام کسلکننده شد. با اینکه بازی اکتیویتیهای جانبی نسبتا زیادی داشت، من اصلاً جذبشون نشدم و فقط رفتم تا بازی رو تموم کنم. گرافیک بازی معمولی بود و هیچ چیزی خاصی جلب توجه نکرد. گیمپلی در ابتدا جذابیتهایی داشت، ولی بعد از مدتی کسلکننده شد و دیگه اون هیجان اولیه رو نداشت. داستان هم واقعاً یادم نمیاد چی بود، چون خیلی تاثیرگذار نبود.در نهایت، بازی تجربه بدی نبود ولی به هیچ وجه مثل چیزی که انتظار داشتم عمل نکرد.
امتیاز 7/10
Final Fantasy VII Remake
Final Fantasy VII Remake برای من تجربهای خاص بود، چون نسخه ارجینال رو روی PS1 تجربه نکرده بودم و این ریمیک اولین تجربهام از
Final Fantasy VII بود. بازی عملاً برای PS4 طراحی شده بود، ولی من روی PS5 با بسته الحاقی رفتم ولی با این حال گرافیک بازی واقعاً عالی بود. گیمپلی ترکیبی از RPG و اکشن به یک فرمول عالی تبدیل شده که خیلی لذتبخش بود. کاراکترها یکی یکی دوستداشتنی و به یاد موندنی بودن.
محتوای بازی نسبتا زیاد بود و طولانی هم بود، البته ساید کوئستها رو نرفتم چون زیاد جذبم نکردن. داستان هم تا جایی که پیش رفت، کاملاً درگیرکننده و خوب بود. منتظرم ادامه بازی رو تو
Rebirth تجربه کنم.
امتیاز 9/10
The Plucky Squire
The Plucky Squire یه تجربه جمع و جور و بانمک بود. ترکیب گیمپلی دو بعدی و سه بعدی خیلی جالب از کار در اومده بود و احساس تازهای میداد. پازلها نسبتا ساده بودن، ولی هنوز هم ازشون لذت بردم، به خصوص اونایی که مبتنی بر کلمات بودن. تنها مشکلی که داشتم این بود که بازی بیش از حد هینت میداد و دیالوگهای اضافی وقفه زیادی ایجاد میکردن که کمی اذیتکننده بود. در کل، بازی تجربه بدی نبود، ولی میشد بهتر از این باشه.
امتیاز 7/10
Alan Wake II
Alan Wake II شاید بهترین تجربه نسل جدید برا من بوده باشه. گرافیک بازی واقعاً فوقالعاده بود و جزییات محیطها و شخصیتها واقعا مغز را ذوب میکرد یک جاهایی. داستان و روایت بازی بینظیر بودن و به نظرم در نوع خودش چیزی بود که از یک بازی یا حتی فیلم درجه یک روانشناختی انتظار میره. کارگردانی سم لیک تو این بازی سطح روایت داستانی رو به شدت بالا برده و واقعاً ترکوند.
گیمپلی بازی روتین و استاندارد بود، ولی من با سیستم مبارزات کمی مشکل داشتم. گانپلی کند بود و دشمنا با حرکات سریعشون عملاً لذت بردن از گانپلی رو برای من از بین میبردن. مدیریت منابع هم مثل سری
Resident Evil حسابشده نبود و گاهی با مشکلاتی روبرو میشدی. مثلاً یه جاهایی از بس مهمات زیاد داشتی، دیگه جایی تو اینونتوری نمیموند، و یه جاهایی هم اصلاً گلوله پیدا نمیشد.
لولهای ساگا رو بیشتر از لولهای آلن ویک دوست داشتم من در مجموع. صداگذاری بازی هم عالی بود و بهترین بخشش هم موسیقیهای فوقالعادهای بود که مثل یه آلبوم بینظیر کنار هم جمع شده بود.
نکته جالب اینه که ترس بازی به شدت روی من تاثیر گذاشت. حتی در قسمتهای آلن ویک، بدنم مورمور میشد و حس ترس نسبتا بالایی رو تجربه میکردم، با اینکه تو بازیهای دیگه با محیطهای ترسناکتر معمولاً کمتر میترسم. در کل،
Alan Wake II تجربهای عالی با مشکلات جزئی بود که نتونستن از ارزش بازی برام کم کنن. موقع معرفی فکر نمیکردم اینقدر با بازی حال کنم. نسخه اول را سالها متظرش بودم و موقع عرضه کلی ناامید شدم ولی اینجا برعکس شد
امتیاز 9.5/10
یک سری بازی دیگه هم بازی کردم که شاید بعدا اضافه کنم به لیست. فعلا تا این حد به نظرم کافیه