بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

انتخاب شما برای شخصیت محوری داستان برای قسمت بعد؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    129

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831

d.png

خلاصه‌ی داستان سری بازیهای سایلنت هیل
مقدمه:

«Silent Hill» نامی برای یک بازی رایانه‌ای است که در سال 1999 و توسط شرکت Konami برای کنسول PS1 عرضه شد. از همان ابتدا مشخص بود که این نام، پتانسیل تبدیل شدن به یک فرانچایز بزرگ را دارد. داستانی فوق‌العاده غنی، مبهم و عمیق در ژانری به نسبت نوپا. همین غنی و مبهم بودن داستان، Konami را وادار ساخت تا در کتاب راهنمای قسمت سوم بازی (Silent Hill 3 Official Complete Guide) بخشی را با نام Lost Memories قرار بدهد. اما همین عنصر داستان،‌تبدیل به تیغی دو دم شد؛ از یک سو یکی از اصلی‌ترین دلایل علاقه‌ی دیوانه‌وار طرفدارانش و از سوی دیگر، پاشنه آشیل عنوان در جذب مخاطبان جدید. شماره‌ی 2 بازی در سال 2001، شماره 3 در سال 2003 ، شماره‌ی 4 در سال 2004 ، Silent Hill: Homecoming در سال 2008 عرضه شدند. اما از لحاظ خط داستانی، شماره‌های 2 و 4 و Homecoming (به نوعی) مجزا بودند و فقط شماره 3 در ادامه‌ی شماره اول عرضه شد. در متن حاضر سعی شده است خلاصه‌ای کوتاه از شماره‌های منتشر شده ارائه شود تا عزیزانی که تازه به جمع ساکنان سایلنت هیل می‌پیوندند، بتوانند راحت‌تر با این عنوان رابطه بر قرار کنند. لازم به یادآوری است که این متن به معنی واقعی کلمه، اسپویلر است.

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
every.png
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط امیر حسین فرحزادی ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط محمد مهدی حاجی اسمعیلی ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,573
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 117
آخرین ویرایش:

msbazicenter

کاربر سایت
Sep 19, 2008
3,690
نام
مرام آدم مهمِ نه اسمش
شاید آخرین اسپم، برای دوستانی که ممکنه اهمیت بدن ...

سلام
سال 81 وقتی آخرین شماره‌ی هفته‌نامه‌ی گل‌آقا منتشر شد،‌ مرحوم صابری فومنی تو سرمقاله‌‌ش نوشت:
«حال الانِ من بسان کفتربازیِ که به دور شدن زیباترین کبوترش تو افق‌ غروب خیره مونده.»
خیلی با خودم کلنجار رفتم که چی بگم و چطوری مطرح کنم. انواع و اقسام متن‌ها از ذهنم گذشتند ولی آخرش رسیدم به جای اولم. اینکه صادقانه حرف دلم رو بزنم.
بله: این یه پیام خداحافظیه. قصه‌ی ما هم به سر رسید. از مدیران هم خواهش می کنم این آخرین اسپم بنده رو نادیده بگیرند.
خواستم به تک‌تک دوستان پیام بدم اما فکر کردم شاید مطرح کردنش اینجا بهتر باشه. زمان زیادی داشتم تا یه متن درست‌حسابی حاضر کنم اما الان که دارم تایپ می‌کنم، مغزم هنگ کرده و فقط خدا می‌دونه چه حسی دارم.
پس هر چی به ذهنم میرسه میگم و سعی می‌کنم خیلی طولانی نشه:
بعد از ارسال این پست،‌ یعنی از فردا، به مدت نامعلومی از شر من راحت خواهید بود.
نمی‌دونم؛ شاید 1 ماه شاید 2 ماه و شاید همیشگی باشه. اما می‌خوام بدونید که زمان‌هایی از عمرم که در اینجا سپری شده، هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم و همیشه در کنار سایر خاطرات خوبم مثل یه قاب عکس زیبا تو بهترین اتاق ذهنم باقی خواهند موند.
از همه‌ی دوستانی که تو ترسیم این تابلوی زیبا سهیم بودند صمیمانه تشکر می‌کنم.
نمی‌خوام اسم ببرم چون می‌ترسم کسی رو جا بندازم.

thank-you-013.gif
لحظات فوق‌العاده‌ای رو کنار شما تجربه کردم. امیدوارم اگه عمری بود، بازم بیام اینجا.
دلیل این جدایی کاملاً شخصیه و هیچ ارتباطی با انجمن نداره. فقط بدونید این تصمیم یک شبه گرفته نشده. اصلاً هم بحث ناز کردن نیست. ;) :d
تموم شد و آخرش هم موضوعاتی رو که از قبل آماده کرده بودم نشد بگم.
فقط
همین‌جا در حضور همه‌ی دوستان از استاد عزیزم، اشکان تشکر می‌کنم که تو این سال‌ها من رو تحمل و
با تذکراتش! راهنماییمکرد.
صمیمانه ازش عذرخواهی می‌کنم.
@};-
در مورد تصاویر نظرسنجی هم قبلاً هماهنگی‌های لازم انجام شده.
امیدوارم شماره‌ی جدید که اومد همه ازش لذت ببرید و جای این حقیر رو هم خالی کنید.
یـاران به مـرافـقـت چو دیدار کنید--- باشد که ز دوست، یاد بسیار کنید
چون باده‌ی خوشگوار نوشید بهم--- نوبت چو به من رسد نگون‌سار کنید
برای همه‌‌ی شما بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم.
,In my restless dreams
.I see that town
.Silent Hill


,I can't tell you to remember me
but I can't bear for you to
.forget me


.I'll always love you
.You made me happy

ارادتمند،‌ مسعود
یا به عبارت دیگه:
msbazicenter
 

Democracy

Stay hungry. Stay foolish.
کاربر سایت
Feb 15, 2010
4,957
سلام
سال 81 وقتی آخرین شماره‌ی هفته‌نامه‌ی گل‌آقا منتشر شد،‌ مرحوم صابری فومنی تو سرمقاله‌‌ش نوشت:
«حال الانِ من بسان کفتربازیِ که به دور شدن زیباترین کبوترش تو افق‌ غروب خیره مونده.»
خیلی با خودم کلنجار رفتم که چی بگم و چطوری مطرح کنم. انواع و اقسام متن‌ها از ذهنم گذشتند ولی آخرش رسیدم به جای اولم. اینکه صادقانه حرف دلم رو بزنم.
بله: این یه پیام خداحافظیه. قصه‌ی ما هم به سر رسید. از مدیران هم خواهش می کنم این آخرین اسپم بنده رو نادیده بگیرند.
خواستم به تک‌تک دوستان پیام بدم اما فکر کردم شاید مطرح کردنش اینجا بهتر باشه. زمان زیادی داشتم تا یه متن درست‌حسابی حاضر کنم اما الان که دارم تایپ می‌کنم، مغزم هنگ کرده و فقط خدا می‌دونه چه حسی دارم.
پس هر چی به ذهنم میرسه میگم و سعی می‌کنم خیلی طولانی نشه:
بعد از ارسال این پست،‌ یعنی از فردا، به مدت نامعلومی از شر من راحت خواهید بود.
نمی‌دونم؛ شاید 1 ماه شاید 2 ماه و شاید همیشگی باشه. اما می‌خوام بدونید که زمان‌هایی از عمرم که در اینجا سپری شده، هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم و همیشه در کنار سایر خاطرات خوبم مثل یه قاب عکس زیبا تو بهترین اتاق ذهنم باقی خواهند موند.
از همه‌ی دوستانی که تو ترسیم این تابلوی زیبا سهیم بودند صمیمانه تشکر می‌کنم.
نمی‌خوام اسم ببرم چون می‌ترسم کسی رو جا بندازم.

thank-you-013.gif
لحظات فوق‌العاده‌ای رو کنار شما تجربه کردم. امیدوارم اگه عمری بود، بازم بیام اینجا.
دلیل این جدایی کاملاً شخصیه و هیچ ارتباطی با انجمن نداره. فقط بدونید این تصمیم یک شبه گرفته نشده. اصلاً هم بحث ناز کردن نیست. ;) :d
تموم شد و آخرش هم موضوعاتی رو که از قبل آماده کرده بودم نشد بگم.
فقط
همین‌جا در حضور همه‌ی دوستان از استاد عزیزم، اشکان تشکر می‌کنم که تو این سال‌ها من رو تحمل و
با تذکراتش! راهنماییمکرد.
صمیمانه ازش عذرخواهی می‌کنم.
@};-
در مورد تصاویر نظرسنجی هم قبلاً هماهنگی‌های لازم انجام شده.
امیدوارم شماره‌ی جدید که اومد همه ازش لذت ببرید و جای این حقیر رو هم خالی کنید.
یـاران به مـرافـقـت چو دیدار کنید--- باشد که ز دوست، یاد بسیار کنید
چون باده‌ی خوشگوار نوشید بهم--- نوبت چو به من رسد نگون‌سار کنید
برای همه‌‌ی شما بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم.
,In my restless dreams
.I see that town
.Silent Hill


,I can't tell you to remember me
but I can't bear for you to
.forget me


.I'll always love you
.You made me happy

ارادتمند،‌ مسعود
یا به عبارت دیگه:
msbazicenter

کسی برای یکی دو ماه که خداحافظی نمیکنه :d

جدای از شوخی امیدوارم هرجا هستی موفق باشی :x
 

graywolf

کاربر سایت
Jun 1, 2007
1,180
نام
احمد
سلام
سال 81 وقتی آخرین شماره‌ی هفته‌نامه‌ی گل‌آقا منتشر شد،‌ مرحوم صابری فومنی تو سرمقاله‌‌ش نوشت:
«حال الانِ من بسان کفتربازیِ که به دور شدن زیباترین کبوترش تو افق‌ غروب خیره مونده.»
خیلی با خودم کلنجار رفتم که چی بگم و چطوری مطرح کنم. انواع و اقسام متن‌ها از ذهنم گذشتند ولی آخرش رسیدم به جای اولم. اینکه صادقانه حرف دلم رو بزنم.
بله: این یه پیام خداحافظیه. قصه‌ی ما هم به سر رسید. از مدیران هم خواهش می کنم این آخرین اسپم بنده رو نادیده بگیرند.
خواستم به تک‌تک دوستان پیام بدم اما فکر کردم شاید مطرح کردنش اینجا بهتر باشه. زمان زیادی داشتم تا یه متن درست‌حسابی حاضر کنم اما الان که دارم تایپ می‌کنم، مغزم هنگ کرده و فقط خدا می‌دونه چه حسی دارم.
پس هر چی به ذهنم میرسه میگم و سعی می‌کنم خیلی طولانی نشه:
بعد از ارسال این پست،‌ یعنی از فردا، به مدت نامعلومی از شر من راحت خواهید بود.
نمی‌دونم؛ شاید 1 ماه شاید 2 ماه و شاید همیشگی باشه. اما می‌خوام بدونید که زمان‌هایی از عمرم که در اینجا سپری شده، هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم و همیشه در کنار سایر خاطرات خوبم مثل یه قاب عکس زیبا تو بهترین اتاق ذهنم باقی خواهند موند.
از همه‌ی دوستانی که تو ترسیم این تابلوی زیبا سهیم بودند صمیمانه تشکر می‌کنم.
نمی‌خوام اسم ببرم چون می‌ترسم کسی رو جا بندازم.

thank-you-013.gif
لحظات فوق‌العاده‌ای رو کنار شما تجربه کردم. امیدوارم اگه عمری بود، بازم بیام اینجا.
دلیل این جدایی کاملاً شخصیه و هیچ ارتباطی با انجمن نداره. فقط بدونید این تصمیم یک شبه گرفته نشده. اصلاً هم بحث ناز کردن نیست. ;) :d
تموم شد و آخرش هم موضوعاتی رو که از قبل آماده کرده بودم نشد بگم.
فقط
همین‌جا در حضور همه‌ی دوستان از استاد عزیزم، اشکان تشکر می‌کنم که تو این سال‌ها من رو تحمل و
با تذکراتش! راهنماییمکرد.
صمیمانه ازش عذرخواهی می‌کنم.
@};-
در مورد تصاویر نظرسنجی هم قبلاً هماهنگی‌های لازم انجام شده.
امیدوارم شماره‌ی جدید که اومد همه ازش لذت ببرید و جای این حقیر رو هم خالی کنید.
یـاران به مـرافـقـت چو دیدار کنید--- باشد که ز دوست، یاد بسیار کنید
چون باده‌ی خوشگوار نوشید بهم--- نوبت چو به من رسد نگون‌سار کنید
برای همه‌‌ی شما بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم.
,In my restless dreams
.I see that town
.Silent Hill


,I can't tell you to remember me
but I can't bear for you to
.forget me


.I'll always love you
.You made me happy

ارادتمند،‌ مسعود
یا به عبارت دیگه:
msbazicenter

سلام.
ای بابا اینطوری که نمیشه لااقل میزاشتی یه دعوا راه مینداختیم تا قهر میکردی و یه دلیلی موجه پیدا میشد تا رفتنت حس دراماتیک پیدا میکرد!
اینطوری یهویی که نمیشه برادر!
هرچند میدونم اگه مثل من 4 سال هم از این تاپیک دور بشی بازم شهر خودش به حتی واهی ترین بهانه تو رو به سمتش میکشونه.
با آنکه دوریت حتی برای حتی یک صفحه از پیج و نبود یک لایکت زیر پست سخت است برادر.
امیدوارم اینبارم موفق به ترک این اعتیاد شوم خانمان سوز نشی و زودتر مشکلاتت حل بشه و برگردی.
 
آخرین ویرایش:

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831
1 و 2
==================================================

Silent Hill 2: Born From A Wish
یعنی واقعاََ جواب این سوال رو میدونی؟
images.php
خب زودتر جواب سوالو بده! منتظریم
47b20s0.gif

images.php

/:)یعنی چی خب که چی؟ مارو گرفتی حاجی؟
images.php
حالا آدم نیست ولی هیولا که هست. یعنی هیولاها هم مزاحمت نمیشند؟
images.php
این سوال منم هست! واقعاََ میخوای توی این شهر پر از هیولا تنهایی زندگی کنی؟
images.php
164.gif

images.php
خب پس چی؟ تو جواب دیگه ای داری برای وضعیت این شهر؟
images.php
که اینطور....
Perhaps it is we who are insane. both of us...hopelessly insane

images.php
images.php
حالا راضی شدی ماریا؟
images.php
ماریا اسم خودش رو میگه و از اون شخص هم میخواد که اسم خودش رو بگه.
images.php
ارنست...ارنست بالدوین.
images.php

ارنست جان ما دوباره برمیگردیم.
==================
به نظر بنده یکی از بهترین دیالوگهای کل سری سایلنت هیل همین حرفی بود که ارنست به ماریا گفت:
[LTR]But how can you say that it is this town that is insane?
Perhaps it is we who are insane.
Both of us... hopelessly insane.
[/LTR]
 

Safety & Peace

ارباب مطلق سوزوران
کاربر سایت
Sep 4, 2011
13,185
نام
تونی آلمِیدا
به نظر بنده یکی از بهترین دیالوگهای کل سری سایلنت هیل همین حرفی بود که ارنست به ماریا گفت:
[LTR]But how can you say that it is this town that is insane?
Perhaps it is we who are insane.
Both of us... hopelessly insane.
[/LTR]
کاملا موافقم باهات. هم این، هم دیالوگ وینسنت به هدر که میگه:
They look like monsters to you?

به نظرم این 2تا جمله خیلی چیزا رو مشخص میکنن. خیلی معانی میتونن داشته باشن/:)
 

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831
کاملا موافقم باهات. هم این، هم دیالوگ وینسنت به هدر که میگه:
They look like monsters to you?

به نظرم این 2تا جمله خیلی چیزا رو مشخص میکنن. خیلی معانی میتونن داشته باشن/:)
حرف از شماره 3 شد:d

چند وقت پیش داشتم تحلیل سایلنت پیرامید رو میخوندم(با این که با بعضی از تحلیلهاش موافق نیستم ولی خوب این یکی جالب بود به نظرم:d) و یه سوالی که فکر من رو مشغول به خودش کرده اینه که اصلاََ وقتی ما به بیمارستان میرسیم آیا لئونارد زنده هست؟ شاید مرده و فقط این افکار و احساساتش که هست که توی بیمارستان گرفتار شده. به چیزی شبیه ارنست که توی عمارت زندانی شده و قادر نیست که از اونجا بیرون بیاد. وقتی هم به اتاق لئونارد میریم هدر در مورد تختش میگه بدجور بوی گند مینده! بعدش هم که یدفعه تلفن توی اتاقش به زنگ در میاد و میگه من زندانی شدم! اونم کجا! توی اتاقی در انتهای راهرو طبقه دوم ! در صورتی که میدونیم انتها راهرو طبقه دومی هیچ اتاقی نیست ولی بعد از این که مکالمه بین لئونارد و هدر تموم میشه و میریم طبقه دوم میبینیم که یه اتاق ته راهرو هست!:| که هیچ شماره ای هم روش نیست و فقط روش نوشته شد M! و در نهایت وقتی لئونارد رو شکست میدیم هدر از خواب بیدار میشه و نشان متاترون هم روی زمین افتاده و نه خبری از لئونارد هست و نه مکانی که باهاش مبارزه کردیم(منظورم همون فاضلاب هست)
=====
یه چیز دیگه ای هم که هست اینه که وقتی از بیمارستان بیرون میریم یه کات سین نشون داده میشه که وینست و کلادیا دارند با هم صحبت میکنند. این قسمت صحبتشون برام خیلی جالب بود:

[LTR]Claudia: Why did you send her to my father?

Vincent: Was that wrong?

Claudia: It’s your fault that he...

Vincent: But surely it’s a good thing. It means that he was one of
God’s beloved, no?
[/LTR]
 

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831
به قول علی (قلب شکسته:d) انگار به تاپیک گرد یتیمی پاشیدند!
به هر حال بعد از چند وقت سایلنت هیل 2 رو بازی کردم و این مورد برام جالب توجه بود! (قبلاََ بهش توجه نکرده بودم اصلاََ:|:d)

images.php
images.php
images.php
personality disorder test
 

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831
خب این توییت ماله سال 2013 هست. HIDEO KOJIMA در کنار Junji Ito.:d
images.php


Junji Ito یکی از مانگاکا کارهای مشهور ژاپنی هست و جالبه که بدونید تیم سایلنت هم از آثار ایشون برای ساخت سایلنت هیل الهام گرفتند. توی LM در مورد Junji Ito نوشته شده:
استاد کامیک های ترسناک
چهره ای پیشرو در کامیک های ترسناک ژاپنی. او کارش را با سری Tomie آغاز کرد و با کارهایی همچون Lovesick Dead و Oshikiri ادامه داد. بسیاری از کامیک های وی تبدیل به فیلم شدند.

13491974.jpg
Horror Manga Collection series volume 11
"The Town Without Streets"
 

mohsen gt5

کاربر سایت
Oct 8, 2010
859
این افراد که برای ما و خیلی های دیگه جزو اساتید شدند یه هنر بزرگ دارند. اونم شناسایی (البته نه کامل) خصوصیت های روانشناسانه انسان ها هست؛ که اونم بیشترش یافته خودشون نیست.
 

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831
Iglesia de San Pedro, Ávila, Spain
images.php
Church of the Rebirth - Silent Hill 2
images.php

Church of the Rebirth همونجایی هست که جیمز در پایان Rebirth به اونجا میره. البته در بازی این مکان نشون داده نمیشه.
===========
Toluca Lake

images.php
 
آخرین ویرایش:

graywolf

کاربر سایت
Jun 1, 2007
1,180
نام
احمد
16 سال پیش که نه ولی 14 سال پیش وقتی موسیقی بازی رو شنیدم موهای تنم سیخ شد!
با اینکه موسیقی زیبا و فوق العاده ای هست اما یه بار روانی و حس وحشتناکی رو در خودش جای داده.
بی شک یکی از شاهکارهای اکیرا یاماوکا بود!
هی بچگی یادت بخیر چه دورانی بود شماره اول مخصوصا پیدا کردن سه کلید برای قفل اون دره!
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر