بحث و تبادل نظر در مورد سری Silent Hill (خلاصه داستان در پست اول)

انتخاب شما برای شخصیت محوری داستان برای قسمت بعد؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    129

Silent Dream

In madness you dwell
کاربر سایت
Jan 3, 2010
1,831

d.png

خلاصه‌ی داستان سری بازیهای سایلنت هیل
مقدمه:

«Silent Hill» نامی برای یک بازی رایانه‌ای است که در سال 1999 و توسط شرکت Konami برای کنسول PS1 عرضه شد. از همان ابتدا مشخص بود که این نام، پتانسیل تبدیل شدن به یک فرانچایز بزرگ را دارد. داستانی فوق‌العاده غنی، مبهم و عمیق در ژانری به نسبت نوپا. همین غنی و مبهم بودن داستان، Konami را وادار ساخت تا در کتاب راهنمای قسمت سوم بازی (Silent Hill 3 Official Complete Guide) بخشی را با نام Lost Memories قرار بدهد. اما همین عنصر داستان،‌تبدیل به تیغی دو دم شد؛ از یک سو یکی از اصلی‌ترین دلایل علاقه‌ی دیوانه‌وار طرفدارانش و از سوی دیگر، پاشنه آشیل عنوان در جذب مخاطبان جدید. شماره‌ی 2 بازی در سال 2001، شماره 3 در سال 2003 ، شماره‌ی 4 در سال 2004 ، Silent Hill: Homecoming در سال 2008 عرضه شدند. اما از لحاظ خط داستانی، شماره‌های 2 و 4 و Homecoming (به نوعی) مجزا بودند و فقط شماره 3 در ادامه‌ی شماره اول عرضه شد. در متن حاضر سعی شده است خلاصه‌ای کوتاه از شماره‌های منتشر شده ارائه شود تا عزیزانی که تازه به جمع ساکنان سایلنت هیل می‌پیوندند، بتوانند راحت‌تر با این عنوان رابطه بر قرار کنند. لازم به یادآوری است که این متن به معنی واقعی کلمه، اسپویلر است.

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 1 به صورت ویدیویی

163949 163950

داستان سایلت هیل 1 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​

داستان کامل و تحلیل سایلنت هیل 2 به صورت ویدیویی

163952 172258

داستان سایلت هیل 2 را به صورت ویدیویی در یوتوب مشاهده کنید​
every.png
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل می‌گذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت می‌کند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم می‌گیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند. شب هنگام، در جاده‌ی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده می‌بیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانه‌وار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به دره‌ی کناری سقوط می‌کند. هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل می‌شود. در حین جستجو، شبح شریل را می‌بیند و به دنبال او می‌دود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همه‌چیز در تاریکی فرو می‌رود و چهره آنجا تغییر می‌کند. هری مصمم ادامه ‌می‌دهد اما در اثر حمله‌ی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین می‌افتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار می‌شود، با همان پلیس روبرو می‌شود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن می‌گویند. پلیس Cybil Bennet‌ نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک می‌کند. حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط دره‌های عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود . هری در جستجوی شریل به مکان‌های زیادی از شهر مراجعه می‌کند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیت‌هایی آشنا می‌شود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را می‌بیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa. دالیا اطلاعات زیادی درباره‌ی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند. در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست می‌آوریم خواه از لابلای روزنامه‌های باطله و کتاب‌ها و خواه از این شخصیت‌ها. شهر مکانی نفرین شده بوده و در سال‌های جنگ‌های داخلی، اعدام‌های زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرن‌ها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سده‌های اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیین‌های مهاجران پدید می‌آید که با نام The Order شناخته می‌شود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی‌ دارند. این فرقه به سه شاخه‌ی اصلی تقسیم می‌شود که یکی از آنها «مادر مقدس» می‌باشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه می‌شود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیش‌بینی شده هم‌خوانی دارد پس او را تربیت می‌کند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام می‌شود و بدن کباب شده‌ی وی را به بیمارستان انتقال می‌دهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون می‌فرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بی‌بدیل تبدیل می‌کند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا می‌خواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت می‌کند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا می‌رساند و مراسم را مجدداً انجام می‌دهد اما در همین حین هری سر می‌رسد. روح شریل به آلسا می‌پیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب می‌کند اما اینکار باعث می‌شود خدا (در شماره‌ی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش می‌زند. اما هری با سامایل می‌جنگد و او را شکست می‌دهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر می‌شود و نوزادی را به هری می‌دهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان می‌دهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ می‌کند. نام این نوزاد را Heather می‌گذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز می‌داد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم می‌گیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام می‌کند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا می‌کند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفته‌بود،‌ داگلاس را در مقابل خود می‌بیند. هدر بی خبر از همه‌جا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، می‌گریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع داده‌است. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت می‌کند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات می‌کند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمه‌کاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو می‌شود.
هدر به آپارتمان خود می‌رسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بی‌جان می‌یابد. او کلودیا را در پشت‌بام می‌بیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل می‌رود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت می‌کند.
هدر تقریباً گذشته‌ی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعله‌ور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را می‌کشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر می‌بیند، سعی می‌کند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان می‌رود. او با راهنمایی‌های علنی یا مخفیانه‌ی وینسنت،‌ پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده می‌کشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،‌هدر به کلیسای فرقه می‌رسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کرده‌است، می‌کشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را می‌بلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا می‌آورد. کلودیا جنین را می‌بلعد و آنرا به شکل ناقص بارور می‌کند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود می‌شود و هدر هم وی را می‌کشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.

آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه می‌کنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطه‌ی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفق‌ترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی می‌باشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعه‌ای ویدیویی را بر روی رسانه‌ی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شماره‌های 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگ‌ساز افسانه‌ای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقی‌های بازی می‌باشد.

دریافت خلاصه به صورت فایل pdf :دانلود
تهیه و تنظیم خلاصه : (msbazicenter)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

مقالات تحلیلی بازی نوشته شده توسط امیر حسین فرحزادی ( Bone Crusher ) :
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش اول )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش دوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش سوم )
بازی‌سنتر | مقالات | تاریخچه و داستان بازی ها | تاریخچه و بررسی دقیق سری سایلنت هیل ( بخش چهارم )

تاپیک تحلیل بازی نوشته شده توسط محمد مهدی حاجی اسمعیلی ( nemesis ) ( کامل نشده ):
The Lost Memories ---پایه و اساس بازی بزرگ "Silent Hill" -- تحلیلی بزرگ برای این بازی

مقالات مختلف در مورد سری سایلنت هیل:
Silent Hill: Homecoming Plot
Silent Hill: Origins Plot
Silent Hill Shattered Memories Plot
داستان (Silent Hill: Orphan)
شباهت بین Homecoming و Silent Hill 2
تاریخ وقایع Silent Hill و Shepherd's Glen
دانلود Silent Hill 2 - The movie
ترجمه یادداشت های سایلنت هیل 2
ترجمه فارسی دیالوگ های بازی Silent Hill 2: Born from a Wish
سایلنت هیل 4: پرونده قربانیان
ساکنین South Ashfield Heights apartments- قسمت اول - قسمت دوم
یادداشتی کوتاه بر SILENT HILL: HOMECOMING
داستان نسخه اول فیلم سایلنت هیل
Silent Hill: Original Memories
Silent Hill HD Collection Achievements Guide
Little Baroness
جودی میسون
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 1
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 2
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 3
طرح اولیه موتور سایلنت هیل پست 4
خاطرات الکس شپرد
 

Attachments

  • sh1.png
    sh1.png
    56.3 KB · مشاهده: 3,572
  • silenthill1.jpg
    silenthill1.jpg
    55.1 KB · مشاهده: 117
آخرین ویرایش:

P.O.P

کاربر سایت
May 15, 2008
714
نام
Davood
خواهش می کنم ولی اینا نوشته های من نیست اینا fanfiction هست و من فقط ترجمه می کنم

در هر صورت خسته نباشید،چون من خودم هم کار ترجمه انجام دادم و میدونم زحمتش اگه از نوشتن بیشتر نباشه کمتر هم نیست.
راستی اینا تو سایت یا فروم خاصی هست؟
 

msbazicenter

کاربر سایت
Sep 19, 2008
3,690
نام
مرام آدم مهمِ نه اسمش
سلام
خواهش می کنم ولی اینا نوشته های من نیست اینا fanfiction هست و من فقط ترجمه می کنم
همین زحمتی که برای ترجمه‌ش می‌کشی کلی ارزش داره دایی‌جان.:)
========================================
================================================ =================================================
1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 و 11 و 12 و 13 و 14 و 15 و 16 و 17 و 18 و 19 و 20 و 21 و 22 و 23 و 24 و 25 و 26 و 27 و 28 و 29 و 30 و 31 و 32 و 33 و34 و 35 و 36 و 37 و 38 و 39 و Endings و Extras
==========================================
==== =========================================

Silent Hill 1: Original Memories
#24

منتظر بود ما همه‌ی کارها رو انجام بدیم بیاد.
albums3752-picture54027.jpg
کافمن به با حالتی تهاجمی به سمت هری میره و بطری رو از دست هری می‌گیره.
همه‌رو برق میگیره، ما رو دکتر کافمن!
12_11_04_52.jpg

این چی هست؟ دکتر!
albums3752-picture54028.jpg
اتفاقاً خیلی هم به ما مربوطه. همه‌چیز اینجا به ما مربوطه.
albums3752-picture54029.jpg

من که فکر می‌کنم مسیر این راه خروج‌ای که میگی،‌ از لابلای همین چیزا می گذره.
12_11_04_58.jpg

بعضی وقتا،‌جواب ندادن یا یه نیشخند ساده،‌ تاثیرش خیلی بیشتر از جواب دادنه.
هری هم که تا حدودی به شخصیت کافمن پی برده، همین کار رو می‌کنه.
albums3752-picture54030.jpg

باید از شما اجازه می‌گرفتیم؟
12_11_05_04.jpg
داریم دنبال دخترمون می‌گردیم تا راه خروج رو پیدا کنیم.
albums3752-picture54031.jpg

تو مدت‌ها پیش خودت رو به کشتن دادی! لازم نیست ما رو نصیحت کنی.
12_11_05_11.jpg
حالا چرا جوش میاری. آروم باش!
12_11_05_15.jpg

ما هم که داریم همین کار رو می‌کنیم.
12_11_05_19.jpg
این حرفت بوی تهدید می‌داد. منظورت چی بود؟
albums3752-picture54033.jpg

صبر کن! منظورت چی بود؟
12_11_05_27.jpg
باز هم رفت.
هری دیگه کامل به کافمن مشکوک شده. اما فکر می‌کنه مساله مربوطه اون داروهاست.
12_11_05_28.jpg

چقدر عصبی بود.باید هم از جهنمی که برای خودش ساخته عصبانی باشه.
ولی به تو چه؟ یه دختر یه گوشه‌ی این جهنم هست که تنها امیدش تویی هری!
12_11_05_32.jpg
فکر می کنی یه بطری دوا، کافمن رو اونجوری عصبی کرده؟
12_11_05_35.jpg

آفرین. کار درست همینه.
12_11_05_37.jpg
حدس نزن مطمئن باش.
12_11_05_41.jpg
ما هم مثل خودت نگران شریل هستیم. پس عجله کن.
albums3752-picture54034.jpg
----------------------------------------------------------------
باز هم این دکتر ما رو ول کرد و رفت. هر چند هری رفتار عجیب و پرخاشگرانه‌ی دکتر رو به خاطر دوا یا مواد میدونه، اما واقعیت به مراتب خطرناک‌تر و تاریک‌تر از اینه. به نظر هری، گفته‌های دکتر تهدید‌آمیز بوده و نه هشدار دهنده. بعداً متوجه خواهیم شد منظور دکتر چی بوده و قضیه از چه قراره!

 
آخرین ویرایش:

Bone Crusher

کاربر سایت
Dec 27, 2008
3,872
نام
امیرحسین
سلام


خوب حالا به بررسی کاراکتر Stanley Coleman می پردازم. بنده سعی کردم اطلاعات جامعی رو اینجا قرار بدم.


حقیقت امر این هست که Stanley وجود خارجی داشته. او شخصیتی شکننده و ضعیف دارد. استنلی به عنوان بیمار روانی در بیمارستان Brookhaven بستری می شود. بی شک می دانید که استنلی به شکل عجیبی به Heather ابراز علاقه می کند ولی در واقع منظور او الزاما Heather نیست. در واقع او علاقه شدیدی به Mother of the God دارد. استنلی یکی از پیروان فرقه بوده و طبق یادداشت های او ، اعضای فرقه در بستری شدن او نقش داشتند ====> The Organization has me shut up in here. They mean to break my will, to make me forget about all that


استنلی مدت زیادی رو در بیمارستان بستری میشه و به شکل خودخواهانه ای خود را تنها فرد عاقل شهر میداند :


There's not a single person here who's right in the head. Not just in this hospital --- I mean in all of Silent Hill, Except me


او عشق خود را به شکل جالبی در سینه نگه میدارد و اعتراف می کند که مدت زیادیست که معشوق خود را ندیده ===> We haven't been able to see each other for so long


او امیدوار است با پدیدار شدن Mother of the God از این زندگی فلاکت بار رهایی پیدا کند و در دنیایی که او به ارمغان میاره، با عشق و محبت زندگی کنن!


حال از روی شواهد به گذشته استنلی میپردازیم.


** او عاشق بوده. حال ما اگر چنین شخصی را آلسا در نظر بگیریم ، دور از ذهن نیست که آنها همدیگر را میشناختن و باهم بزرگ شه باشن.


** عشق آنها 2 طرفه بوده! در جایی وینسنت از پشت تلفن سر به سر هدر می گذارد و از آنجایی که او مطالعات بسیاری در مورد گذشته آلسا داشته، به هدر می گوید: I'm not YOUR BELOVED Stanley either


** استنلی مدام سعی می کند عروسکی به هدر دهد. I played with dolls like this when I was a child, too. It really takes me back از این ماجرا اینطور می توان استنباط کرد که هدر ناخواسته خاطرات آلسا را بیاد می آورد.


** همان طور که می دانید دالیا آلسا را برای احضار خدا میسوزاند. آنها از آن زمان به بعد از هم جدا شدن و برای همین است که استنلی بیان می کند مدت طولانیست که همدیگر را ندیده اند.


** گویا او میدانسته چه بلایی سر آلسا آوردند. بنابراین ایمانش به عقاید فرقه باعث می شود برای بازگشت او و رستگاری بشریت لحظه شماری کند. او حتی بیان می کند که ممکن است چهره او را نشناسد :


I never even knew your name or face until today. But now I know. I know you're the one I've been waiting for


پیش تر بیان کردیم که اعضای فرقه در بستری شدن استنلی نقش داشتند، اما چرا؟! به نظر می رسد عقاید او با کلادیا در تضاد بود. شاید افسانه ها و مدح های او در مورد آلسا به مذاق کلودیا خوش نیامده و شاید هم او نمیتوانسته قبول کند فرد دیگری همانند او عاشق و دوست آلسا بوده است. برای همین تصمیم می گیرد او را در بخش روانی بستری کنند.


همان طور که میدانیم سایلنت هیل و دنیای دیگر از قواعد معمول پیروی نمی کنن و هر چیزی ممکن است معنای متفاوتی پیدا کند. عشق و محبت از جمله آنهاست. به عنوان مثال می توان از خدای فرقه نام برد که چیزی جز درج و رنج به ارمغان نیاورد ولی همچنان به عنوان بالاترین ارزش اعتقادی فرقه شناخته میشد. عشق و علاقه استنلی به آلسا به همین شکل است. استنلی مدام از حالات خشن و غیر متعارف برای نشان دادن شدت علاقه خود به آلسا صحبت می کند. در زیر مثال هایی برای این موضوع وجو دارد:


**او در یادداشتی بیان می کند که از شدت علاقه به Mother of the God دوست دارد سینه اش را بشکافد تا به او نشان دهد که قلبش برای او می تپد یا نشانه علاقه او را بر سینه اش حک کند.


** او از پشت بام ها و به پرواز درآمدن لذت می برد ( خودکشی برای وصال سریعتر ).


** بخشی از شعر او :


I'm so sad, I suffer
...and so happy, it hurts
I want to hurt you
and destroy myself


زندگی استنلی بعد از ملاقاتش با لئونارد به پایان می رسد و امید دیدار مجدد او با Mother of the God از بین می برد.


It's all over. Leonard despises me - because I made fun of it, saying it would come to this


بعد از مرگش او در دنیای دیگر پدیدار می شود و یادداشت های او تنها بازتاب عقاید و افکارش می باشد. توجه داشته باشید باز هم مانند گذشته خاطرات آلسا و هدر به هم پیوند میخورد و آنچکه هدر می بیند در واقع بخشی از خاطرات آلسا است. دقت نظر داشته باشید که بعد از مراجعه ای مجدد، یادداشتی در کار نیست. او در دنیای دیگر است که متوجه میشود هدر همان آلسا است.

پ.ن: اگر غلط املایی داشت به بزرگی خودتون ببخشید، الان برادر زاده هام دارن کنارم وول میخورن و مُخم رو ترکوندن! :d
پ.ن: در مورد اون صدای پشت تلفن هم قبلا بیان کردم که وینسنته چون صداگذار هر جفتشون یکی هست.
 
آخرین ویرایش:

Woody Termeh

کاربر سایت
Feb 21, 2012
50
نام
ترمه
وااااااااااااااای خدا چرا اینجا اینقد سریع میره جلو:-o:-/
سلام بچه ها. من چون زیاد وقت نمیکنم بیام هر موقع میام یه سری بهتون بزنم سرم گیج میره. چقد شما فعالیتتون زیاده.
این دو سه صفحه آخرو خوندم. نظر من در مورد استنلی: یه چشم چرون و هیز:)) که حقش همون تیمارستان بود.:> امیدوارم واقعیت نداشته باشه چون اینجور آدما منو میترسونند.
:-s
 

Heart Broken

کاربر سایت
Feb 22, 2011
2,418
نام
Ali
درود بر همه
برم سر اصل مطلب

سلام دوستان,یک نکته دیگه از نامه های استنلی فهمیدم.
وقتی نامه هاش رو بخونید و از اتاق برید بیرون وقتی دوباره برگردید تو اتاق نامه دیگه نیست...:-?
یعنی چی؟

این دلیل محکمی برای موهومی بودن این جریان ذهنیه، حتی اگر وجود استنلی رو حقیقی بدونیم، زنده بودنش هنگام ورود هیثر به بیمارستان نقض میشه، توجیه این مورد بسیار ساده‌تره. این یعنی کلاً موهومیه:d

راستی بچه ها سری اول داستان تموم شد ، یعنی هیچ نظری ندارین ؟! :d

من که نظرم رو قبلاً گفتم، ولی تکرارش موردی نداره: عالیه و حرف نداره.


خوب امیر حسین جان، نظریت بسیار قابل قبول و محتمل هست، فقط من به چند نکته اشاره میکنم.
حقیقت امر این هست که Stanley وجود خارجی داشته. او شخصیتی شکننده و ضعیف دارد. استنلی به عنوان بیمار روانی در بیمارستان Brookhaven بستری می شود. بی شک می دانید که استنلی به شکل عجیبی به Heather ابراز علاقه می کند ولی در واقع منظور او الزاما Heather نیست. در واقع او علاقه شدیدی به Mother of the God دارد.
خوب وقتی هیثر، دقیقاً نام خودش رو در متن نامه‌ها میخونه، دلیلی بر اینه که وجود این نامه، اتفاقیه که در دنیای ذهن هیثر در جریانه.
البته می‌تونیم بگیم این اتفاق ارتباطی با آلسا نداره! شاید استنلی بعد از وقایع شماره اول بازی به سمت فرقه آمده باشه(یعنی زمانی که قدرت دست کلودیا بود)، در همین زمان هم نام هیثر و HMOG رو شنیده باشه و عشق احمقانش شکل گرفته باشه، الزامی نداره این عشق رو مربوط به آلسا بدونیم.
(خوب این نکته رو بگم که خودم با نظریه‌ مربوط به آلسا موافقم، فقط میخوام نظرات دیگه رو هم بررسی کنم)
او عشق خود را به شکل جالبی در سینه نگه میدارد و اعتراف می کند که مدت زیادیست که معشوق خود را ندیده ===> We haven't been able to see each other for so long
اگر فرض کنیم قبلاً آلسا رو از نزدیک دیده باشه، حالا میتونیم بگیم دقیقاً آلسا مد نظر استنلی بوده، ولی باز هم نمیشه قاطعانه نظر داد. به هر حال استنلی روانیه و حرف‌هاش سند نیست:d

عشق آنها 2 طرفه بوده! در جایی وینسنت از پشت تلفن سر به سر هدر می گذارد و از آنجایی که او مطالعات بسیاری در مورد گذشته آلسا داشته، به هدر می گوید: I'm not YOUR BELOVED Stanley either
اتفاقاً با استناد به این جمله (وینسنت) میتونیم بگیم استنلی در زمان آلسا حضور نداشته! وقتی وینسنت که شخصی تازه وارد به فرقه هست، استنلی رو میشناسه چه برداشتی میشه کرد؟

استنلی مدام سعی می کند عروسکی به هدر دهد. I played with dolls like this when I was a child, too. It really takes me back از این ماجرا اینطور می توان استنباط کرد که هدر ناخواسته خاطرات آلسا را بیاد می آورد.

دقیقاً موافقم، به نظرم عروسک نمادی از وجود آلساست.

همان طور که می دانید دالیا آلسا را برای احضار خدا میسوزاند. آنها از آن زمان به بعد از هم جدا شدن و برای همین است که استنلی بیان می کند مدت طولانیست که همدیگر را ندیده اند.
خوب این جمله استنلی بحث براگیزه، ولی شاید منظورش از مدت طولانی:"هیچ وقت" باشه:d
البته اگر واقعاً آلسا معشوقه استنلی باشه، پس این جریان نامه کاملاً برای شخص هیثر موهومیه. اگر اسم خودش رو در نامه میبینه برای اینه که در حال حاضر خودش میتونه HMOG باشه، بالاخره آلسا نیمی از وجود هیثره.

گویا او میدانسته چه بلایی سر آلسا آوردند. بنابراین ایمانش به عقاید فرقه باعث می شود برای بازگشت او و رستگاری بشریت لحظه شماری کند. او حتی بیان می کند که ممکن است چهره او را نشناسد :
I never even knew your name or face until today. But now I know. I know you're the one I've been waiting for
باز هم نظریه مربوط به هیثر قوت میگیره، هیچ وقت نام معشوقه خودش رو نمی‌دونسته و چهرش رو نمی‌شناخته! تا امروز که در موردش سخنانی شنیده! حالا نظرتون چیه؟

پیش تر بیان کردیم که اعضای فرقه در بستری شدن استنلی نقش داشتند، اما چرا؟! به نظر می رسد عقاید او با کلادیا در تضاد بود. شاید افسانه ها و مدح های او در مورد آلسا به مذاق کلودیا خوش نیامده و شاید هم او نمیتوانسته قبول کند فرد دیگری همانند او عاشق و دوست آلسا بوده است. برای همین تصمیم می گیرد او را در بخش روانی بستری کنند.

احساس میکنم دلایل دیگه‌ای هم برای بستری شدن استنلی در بخش روانی بیمارستان وجود داشته باشه، به هر حال استنلی شخصیت نرمالی نبوده. شاید هم کلودیا عشق احمقانه استنلی به هیثر رو مانع پیشبرد اهداف خودش میدونسته!

بعد از مرگش او در دنیای دیگر پدیدار می شود و یادداشت های او تنها بازتاب عقاید و افکارش می باشد. توجه داشته باشید باز هم مانند گذشته خاطرات آلسا و هدر به هم پیوند میخورد و آنچکه هدر می بیند در واقع بخشی از خاطرات آلسا است. دقت نظر داشته باشید که بعد از مراجعه ای مجدد، یادداشتی در کار نیست. او در دنیای دیگر است که متوجه میشود هدر همان آلسا است.

خوب نظریه دیگه‌ای موازی نظریه‌ی معشوقه بودن آلسا مطرح کردم، البته اینکه آلسا معشوقه استنلی باشه قابل درک تره، در واقع این نامه‌ها هم بخشی از دنیای ذهنی هیثره که خاطرات آلسا بخشی از اونه.
در مورد معشوقه بودن هیثر هم میتونیم بگیم که این نامه‌ها در واقع بخشی از حقایقی بوده که به هیثر نشون داده شد. یعنی ماجرایی که در یک مکان اتفاق افتاد و هیثر در دنیای ذهنی خودش لمسش کرد.
به هر حال اگر صدای پشت تلفن رو مربوط به وینسنت بدونیم، پس با توجه به صحبت‌های پشت تلفن، استنلی شخصی کاملاً موهومی نیست.
وینسنت شخصیت بسیار مرموزیه، واقعاً چه دلیلی داشت که همچین رفتاری رو از خودش نشون بده؟
این طوری میتونم نتیجه بگیرم که لئوناردو دقیقاً در زمان ورود هیثر به بیمارستان در دنیای حقیقی خودش زنده بوده و تونسته با هیثر ارتباط برقرار کنه، همان طور که وینسنت تونست همچین کاری بکنه.
من خودم ترجیح میدم همه این وقایع رو ساخته ذهن هیثر بدونم.:d
 
آخرین ویرایش:

Bone Crusher

کاربر سایت
Dec 27, 2008
3,872
نام
امیرحسین
خوب وقتی هیثر، دقیقاً نام خودش رو در متن نامه‌ها میخونه، دلیلی بر اینه که وجود این نامه، اتفاقیه که در دنیای ذهن هیثر در جریانه.
البته می‌تونیم بگیم این اتفاق ارتباطی با آلسا نداره! شاید استنلی بعد از وقایع شماره اول بازی به سمت فرقه آمده باشه(یعنی زمانی که قدرت دست کلودیا بود)، در همین زمان هم نام هیثر و HMOG رو شنیده باشه و عشق احمقانش شکل گرفته باشه، الزامی نداره این عشق رو مربوط به آلسا بدونیم.
(خوب این نکته رو بگم که خودم با نظریه‌ مربوط به آلسا موافقم، فقط میخوام نظرات دیگه رو هم بررسی کنم)

دقت نظر داشته باشید که من تو یکی از بند ها گفتم که:

بعد از مرگش او در دنیای دیگر پدیدار می شود و یادداشت های او تنها بازتاب عقاید و افکارش می باشد. توجه داشته باشید باز هم مانند گذشته خاطرات آلسا و هدر به هم پیوند میخورد و آنچکه هدر می بیند در واقع بخشی از خاطرات آلسا است. دقت نظر داشته باشید که بعد از مراجعه ای مجدد، یادداشتی در کار نیست. او در دنیای دیگر است که متوجه میشود هدر همان آلسا است.

این یعنی اینکه میدونسته آلسا در کالبدی دیگر بر می گرده ولی نمیدونسته کیه و چه شکلی هست تا اینکه کشته میشه و متوجه هدر در دنیای دیگر میشه! پس اینکه بعدها اسمش رو تو نامه ها میاره دلیلی بر این نیست که صریحا هدر رو خطاب کنه بلکه همان طور که گفتم مقصود وصال با MotG هست.

اگر فرض کنیم قبلاً آلسا رو از نزدیک دیده باشه، حالا میتونیم بگیم دقیقاً آلسا مد نظر استنلی بوده، ولی باز هم نمیشه قاطعانه نظر داد. به هر حال استنلی روانیه و حرف‌هاش سند نیست:d

نگاه کنید... شما نمیتونید منحصرا روانی بودن رو به استنلی نسبت بدین! از نظر بنده کلادیا، دالیا، لئونارد و دیگر اعضای متعصب فرقه همگی روانی بودن. پس با استناد به عبارت استنلی می توان این طور استنباط کرد که منظورش همان آلسا هست.

اتفاقاً با استناد به این جمله (وینسنت) میتونیم بگیم استنلی در زمان آلسا حضور نداشته! وقتی وینسنت که شخصی تازه وارد به فرقه هست، استنلی رو میشناسه چه برداشتی میشه کرد؟

این بخشی از تحلیل بنده از نسخه سوم هست. نکات بولد شده را به دقت مطالعه کنید.

* در حقیقت در هیچ جای بازی اشاره ای به گذشته و پیشینه وینسنت نمیشود. به نظر میرسد او بعد از حوادث نسخه اول به شهر آمده است. با توجه به هوش و ذکاوت وینسنت میتوان فهمید او مدارج ترقی را مرحله به مرحله و به آرامی طی کرده است. او به خوبی کودکی کلادیا را به یاد دارد و از رفتارهای وحشیانه پدر او میگوید. طبق شواهد او چندان معتقد به عقاید فرقه نیست و در پی اهداف خود در اینجا حضور دارد. او کاراکتری متریالیست است و این درست در نقطه مقابل کلادیا است که ایده الیست می باشد. حال که این دو چطور سالهاست فرقه را رهبری کرده اند را باید از ریشه های رفتاری کلادیا جست و جو کرد. او مدت زیادی را به تنهایی در اتاقی در کلیسا میگذراند و در طول این مدت تنها به فکر تقویت ایمان خود می بود و همچنین بلکه بتواند راه حلی برای بازگرداندن آلسا پیدا کند. او به این ترتیب تا حد زیادی از مدیریت فرقه غافل شده و همین عامل باعث میشود نسبت به خیلی چیزها بی اطلاع باشد. وینسنت از این وضعیت سوء استفاده میکند و کنترل امور را بر دست میگیرد. حتی مدارکی وجود دارد که نشان میدهد او کمک های مالی را از اعضای فرقه گرفته ولی آنها را تنها صرف خود میکرده است. وینسنت در حین این مدت کنجکاو میشود تا از گذشته و اتفاقات مروز آتش سوزی خانه دالیا سر درآورد. او با مطالعه و پرس و جو فراوان به سرگذشت آلسا پی میبرد و از دنیای ترسناکی که او خلق کرده است، شوکه میشود. به همین سبب است که در مشاجره ای که بین وینسنت و کلادیا روی میدهد او میگوید از کجا معلوم تمام این اتفاقات در اثر تاثیرات دنیای کلادیا نباشد؟! درست همانند آنچکه 17 سال پیش روی داد!

وینست تازه وارد نیست و تقریبا 1-2 سال بعد از سوزاندن آلسا سر و کله اش پیدا می شود.

خوب این جمله استنلی بحث براگیزه، ولی شاید منظورش از مدت طولانی:"هیچ وقت" باشه:d
البته اگر واقعاً آلسا معشوقه استنلی باشه، پس این جریان نامه کاملاً برای شخص هیثر موهومیه. اگر اسم خودش رو در نامه میبینه برای اینه که در حال حاضر خودش میتونه HMOG باشه، بالاخره آلسا نیمی از وجود هیثره.

به نظر من " هیچ وقت " درست نیست چون هدر عروسک هایی را به یاد می آورد که هرگز نداشته! پس بنابراین این عروسک ها از طرف استنلی به آلسا داده میشده و این چیزی که هدر بیاد میاره در واقع همون خاطرات آلسا هست.
نگاه کنید بحث موهومی بودن نیست! به عنوان مثال میتونم فرانک ساندرلند رو مثال بزنم! شما در طول سایلنت هیل 4 یادداشت هایی از او در دنیای دیگر می بینید، آیا این ها توهم هنری هست؟! مسلما جواب خیر هست. فرانک مدتی را در دنیای والتر گذرانده و یادداشت هایی به جای گذاشته که بعد ها هنری آنها را پیدا می کند. در واقع خلاصه صحبت من اینکه ضمیر ناخودآگاه افراد در دنیای دیگر بر هم تاثیر می گذارد. دنیای دیگر توسط ذهن قوی آلسا شکل گرفته و هر کسی میتواند بر این سازه، به اندازه وسع خود میراثی باقی بگذارد. از سوی دیگر والتر هم از نظر روانی به اندازه آلسا قدرتمند بود و توانست دنیایی عظیم را خلق کند. در واقع ما 2 دنیای اصلی ( دنیای آلسا و دنیای والتر) داریم که دیگر شخصیت ها ( جیمز، هنری، الکس، هری و...) به اندازه محدودی می توانند آنها را تغییر دهند مثل وجود PH در دنیای جیمز! دیگه بحث داره زیاد میشه و بنده سخن رو کوتاه می کنم.

نتیجه گیری : استنلی در دنیای آلسا بعد از مرگ و فهمیدن آنکه آلسا نیمی از هدر را تشکیل داده یادداشت هایی به جای می گذارد که هدر انها را می بیند و می خواند. حتی برخی از آنها پیش از مرگ استنلی نوشته شده ( آنهایی که خطاب مستقیم ندارند ). چگونه؟! استنلی بارها در نامه هایش صحبت از دنیای منحصر به فرد خود می کند. بنابراین به این نتیجه میرسیم که استنلی در دوران بستری شدن، به دنیای دیگر راه پیدا کرده و اثراتی از خود به جای گذاشته!

باز هم نظریه مربوط به هیثر قوت میگیره، هیچ وقت نام معشوقه خودش رو نمی‌دونسته و چهرش رو نمی‌شناخته! تا امروز که در موردش سخنانی شنیده! حالا نظرتون چیه؟

عزیزم بازم اینجا آلسا منظورش هست. داره میگه ممکنه حتی نشناسمت! استنلی میدونسته آلسا سوزانده شده و حتی میدونه که روزی باز خواهد گشت ولی نمیدونه بعد ها دختری به نام هدر با این شکل و شماسل قراره MotG بشه! برای همینه که بنده میگم در طول مدتی که نمیدونسته این دختر روزی هدر خواهد بود، به طور کلی آلسا رو مدح می کرده ولی... از وقتی که میفهمه هدر همون آلساست دیگه اختصاصا اون رو خطاب می کنه!

احساس میکنم دلایل دیگه‌ای هم برای بستری شدن استنلی در بخش روانی بیمارستان وجود داشته باشه، به هر حال استنلی شخصیت نرمالی نبوده. شاید هم کلودیا عشق احمقانه استنلی به هیثر رو مانع پیشبرد اهداف خودش میدونسته!

باز هم میگم هیچ کدوم نرمال نبودن. مطمئن باشید کلودیا نقش مهمی در این جریان داشته...

وینسنت شخصیت بسیار مرموزیه، واقعاً چه دلیلی داشت که همچین رفتاری رو از خودش نشون بده؟
این طوری میتونم نتیجه بگیرم که لئوناردو دقیقاً در زمان ورود هیثر به بیمارستان در دنیای حقیقی خودش زنده بوده و تونسته با هیثر ارتباط برقرار کنه، همان طور که وینسنت تونست همچین کاری بکنه.


وینسنت کلا از موش و گربه بازی خوشش میاد و چندجا سر به سر هدر میازره!

استنباط بنده اینطور هست که لئونارد قبلش مرده بوده.

من خودم ترجیح میدم همه این وقایع رو ساخته ذهن هیثر بدونم.:d


خوب در سایلنت هیل اصولا برای بسیاری از اتفاقاتش نظر قطعی وجود نداره و گاهی کامل ترین نظریه ها، 5-10 درصد احتمال زیر سوال رفتنشون وجود داره. بنده به نظرتون احترام میزارم. هر جور که دوت داری با سایلنت هیل حال کن!
:d
 

horror_08

کاربر سایت
Aug 22, 2007
2,414
نام
Ashkan
به هر حال اگر صدای پشت تلفن رو مربوط به وینسنت بدونیم، پس با توجه به صحبت‌های پشت تلفن، استنلی شخصی کاملاً موهومی نیست
در جایی وینسنت از پشت تلفن سر به سر هدر می گذارد و از آنجایی که او مطالعات بسیاری در مورد گذشته آلسا داشته، به هدر می گوید: I'm not YOUR BELOVED Stanley either
این بحثی که الان شروع میکنم برمیگرده به زمانی که کارهای تحلیل شماره ی سوم رو با امیر انجام میدا دیم (داد البته) اون موقع یادمه به اندازه یه صبح تا بعد از ظهر بحث کردیم و فک زدیم و آخر به خاطر کمبود وقت مجبور به Skip کردن شدیم اما حقیقتا من به هیچ وجه قانع نشدم که این مکالمه بین وینسنت و هدر صورت گرفته باشه از معدود مواردی که با امیر به نتیجه ی مشترک نرسیدیم!
میدونم این نکته توی خیلی از تحلیل های بازی فکر کنم به جز کتاب سازندگان ( lm ) ذکر شده ولی با تمام احترامی که برای این تحلیل های زیبا قائلم این یه مورد به خصوص اصلا برام قابل هضم نیست !
دلیل اصلی که برای این موضوع ارائه میشه این هست که صداگذاری این دو شخصیت یکی هست ، خب مطمئنم خاطر همتون هست که صداگذاری شخصیت شریل و آلسا توی شماره ی اول هم یکی بود ولی میدونیم که این دو تا شخصیت یکی نیستند !
دلیل دوم این هست که گفته میشه این هم یکی از شوخی های وینسنت با هدر بوده مثل شوخی ای که در مورد هیولاها باهاش کرد یا شوخی که در مورد پیدا کردن راه آسمان از طریق فرقه باهاش کرد ، اما اینجا یه تفاوت بزرگ وجود داره آگاه شدن هدر از سن واقعی اش که هدف اصلی این تلفن هست با اهدافی که وینسنت از شوخی هاش دنبال میکنه هماهنگ نیست میدونید حتما که وینسنت مثل کافمن توی شماره ی اول جا میزنه و بر علیه کلادیا عمل میکنه ! وقتی به هدر میگه که "در مورد کدوم هیولاها صحبت میکنی ؟" میخواد توی رفتار هدر ایجاد شک کنه تا بلکه از پیشروی اش به سمت کلادیا و پدید آورده اون موجود جلوگیری کنه ولی اینجا با یاداوری سن حقیقی هدر یه گام به یاد آوردن خاطرات آلسا نزدیک میشه حس نفرت توش بیشتر میشه و به باروری اون موجود توی بدن هدر کمک میکنه !
سومین نکته این هست که میگند از اونجائی که این مثالی از ارتباط ذهنی در ow هست پس باید طرف مورد نظر توی ow باشه حالا ما وینسنت رو داریم لئونارد رو داریم حتی استنلی رو داریم و کلادیا! وقتی که هدر میپرسه شما لئوناردی و در جواب میشنوه" نه نیستم و استنلی هم نیستم " به طور خودکار این دو نفر خارج میشن میمونه وینسنت و کلادیا که نتیجه میگرند پس باید وینسنت باشه طرف که خب نمیدونم به چه استدلالی کلادیا جذف میشه ! چرا کسی که این مکالمه بیشتر از همه در راستای منافع اون هست باید به این راحتی کنار گذاشته بشه!

بحث تاثیرپذیری و تاثیرگذتری هم هست شما خبر دارید از قدرت ذهنی هدر در مقایسه با اون وینسنت هیچ هم نیست! شما بعد از اتمام دیالوگ اگر دوباره چک بکنید تلفن رو میگه که سیمش وصل نیست پس به طور حتم این مکالمه خیالی هستش و برای ایجاد این مکالمه خیالی ذهنی قوی تر از ذهن هدر یا حداقل به همون اندازه قوی نیاز هست !

خلاصه اینها همه دلایلی هستند که برام این موضوع رو میبرند زیر سوال حالا اگر کسی چیزی رو دیده که من بهش توجه نکردم یا نقلی از خود lm سازندگان هست مبنی بر این مورد وجود داره بگید ما از گمراهی دربیایم چون در این مورد آخر مطمئن نیستم!

پ.ن : الان امیر میگه این زبون نفهم باز پیداش شد !:d
پ .ن 2 : خودتی برادر !:d

پاینده باشید !
 

Heart Broken

کاربر سایت
Feb 22, 2011
2,418
نام
Ali
نگاه کنید... شما نمیتونید منحصرا روانی بودن رو به استنلی نسبت بدین! از نظر بنده کلادیا، دالیا، لئونارد و دیگر اعضای متعصب فرقه همگی روانی بودن. پس با استناد به عبارت استنلی می توان این طور استنباط کرد که منظورش همان آلسا هست.
روانی خطاب کردن استنلی به دلیل این جمله بود:
There's not a single person here who's right in the head. Not just in this hospital - I mean in all of Silent Hill, Except me
البته باز هم شاید حق با استنلی باشه:d ولی باز نمیتونیم سالم فرضش کنیم. شدت دیوانگیش زیاد بود!


این بخشی از تحلیل بنده از نسخه سوم هست. نکات بولد شده را به دقت مطالعه کنید.
وینست تازه وارد نیست و تقریبا 1-2 سال بعد از سوزاندن آلسا سر و کله اش پیدا می شود.
حداقل نیروی جدیدی در رهبری فرقه بود. در ضمن:
در حقیقت در هیچ جای بازی اشاره ای به گذشته و پیشینه وینسنت نمیشود. به نظر میرسد او بعد از حوادث نسخه اول به شهر آمده است.
پس قبول این قضیه خیلی سخته که وینسنت جزئی ترین مسائل زندگی آلسا رو فهمیده باشه، مثلاً عشق استنلی به آلسا!


به نظر من " هیچ وقت " درست نیست چون هدر عروسک هایی را به یاد می آورد که هرگز نداشته! پس بنابراین این عروسک ها از طرف استنلی به آلسا داده میشده و این چیزی که هدر بیاد میاره در واقع همون خاطرات آلسا هست.
آها!... پس قضیه هدیه دادن عروسک و نپذیرفتن این تحفه از جانب آلساست ربطی به هیثر نداره، درسته؟

نتیجه گیری : استنلی در دنیای آلسا بعد از مرگ و فهمیدن آنکه آلسا نیمی از هدر را تشکیل داده یادداشت هایی به جای می گذارد که هدر انها را می بیند و می خواند. حتی برخی از آنها پیش از مرگ استنلی نوشته شده ( آنهایی که خطاب مستقیم ندارند ). چگونه؟! استنلی بارها در نامه هایش صحبت از دنیای منحصر به فرد خود می کند. بنابراین به این نتیجه میرسیم که استنلی در دوران بستری شدن، به دنیای دیگر راه پیدا کرده و اثراتی از خود به جای گذاشته!
خوب امیر حسین جان بعضی از مسائل صرفاً مطرح میشه ولی درکش سخته، مثل همین موردی که شما فرمودید: استنلی در دوران بستری شدن، به دنیای دیگر راه پیدا کرده و اثراتی از خود به جای گذاشته! واقعاً علامت تعجب اینجا نیازه:d
نوشتار نامه‌های استنلی به نحوی است که انگار دقیقاً پا به پای هیثر در بیمارستان پیش میره، مثلاً قضیه کلید اتاق C4 و یا همین عروسک.
در ضمن ایمر حین عزیز اگر شما مثال فرانک ساندرلند رو آوردی، منم مثال ارنست بالدوین رو آوردم، البته نمیدونم نظرت راجع به این شخصیت چیه.


وینسنت کلا از موش و گربه بازی خوشش میاد و چندجا سر به سر هدر میازره!

واقعاً از اون سنش خجالت نمیکشه؟!
:d
امیر حسن جان، پس با این حساب وینسنت یک انسان معمولی نیست، شاید هم نسخه اول رو بازی کرده!:d
کسی که داستان زندگی آلسا را حتی در حد عشق استنلی میدونه، کسی که قضیه شریل و حتی سنش رو میدونه، کسی که ذره ذره فلسفه وجودیه هیثر رو میشناسه، این انسان حتی از کلودیا هم بر محیط اطرافش بیشتر تسلط داره!


استنباط بنده اینطور هست که لئونارد قبلش مرده بوده.
همان طور که قبلاً گفتم اگر مزاحم تلفنی رو همون وینسنت بدونیم (که باز هم تو این مورد شک دارم)، پس احتمال اینکه لئوناردو هم در آن واحد زنده باشه و در دنیای خودش جای جای بیمارستان رو پیمایش کنه، وجود داره.
چند نکته:
وینسنت قبل از ورود داگلاس به شهر به او گفته بود تا به دنبال لئوناردو در شهر بگرده.
وقتی لئوناردو هیثر شناسایی میکنه، حتی قصد او رو هم از اومدنش به سایلنت هیل حدس میزنه.
لئوناردو ادعا میکنه که میتونه به هیثر کمک کنه و حتی موقعیت خودش رو تو بیمارستان به هیثر میگه.
وقتی هیثر به لئوناردو نزدیک میشه میتونه باهاش مکالمه کنه.
وقتی که هیثر با لئوناردو رو به رو میشه، او رو به شکل یک هیولا میبینه(بر خلافت حقیقت ظاهری)، این موضوع به دلیل تأثیر کلودیا بر دنیای ذهنی هیثره.
و بعد از کشته شده هیولا(لئوناردو) هیثر نشان مترترون رو میبینه.

خوب در سایلنت هیل اصولا برای بسیاری از اتفاقاتش نظر قطعی وجود نداره و گاهی کامل ترین نظریه ها، 5-10 درصد احتمال زیر سوال رفتنشون وجود داره. بنده به نظرتون احترام میزارم. هر جور که دوست داری با سایلنت هیل حال کن!:d
البته خودت میدونی که نمیشه زیاد با سایلنت هیل حال کرد:d فقط میخوام بسیاری از علامت سؤال‌های پیش آمده رو برای خودم توجیه کنم.
 
آخرین ویرایش:

devil girl

کاربر سایت
Jun 11, 2008
2,703
نام
4tous4
رویای نا تمام

قسمت دوم : RoseWater Park
[SPOILERنامه رو تا کردم و دوباره در جیبم گذاشتم ، سپس روی سنگفرشهای خاکستری رنگ پیاده رو شروع به قدم زدن کردم. هر لحظه که جلوتر می رفتم و مه سنگینی که اطرافم را پوشانده بود غلیظتر میشد. در ادامه ی پیدا رو راه پله ای قرار داشت که به سمت بیشه زار می رفت. روبه روی آن علامتی بود که روی آن نوشته شده بود Tulca Lake . می دونستم که دریاچه ی تولکا در نزدیکی پارک rosewaterقرار دارد ، جایی که احتمالا می تونم مری رو اونجا ملاقات کنم، همسر عزیزم اونجا منتظر من بود. از پله ها پایین رفتم و قدم در بیشه زار کنار دریاچه ی تولکا گذاشتم. همین که وارد بیشه زار شدم ، تاریکی اطرافم را گرفت و مه نیز سنگینتر از قبل شد.

صداهای عجیبی از میان درختان و بوته ها به گوش می رسید.
صدا شبیه چندین کودک بود که همزمان با هم می خندند، اما به صورت خیلی غیرطبیعی و دهشتناک از دور شنیده می شد. نمی دونستم این صدا از کدوم موجودی می تونه در بیاد. قبل از اینکه به این مکان قدم بزارم در اینترنت مقداری تحقیق کرده بودم ، خلاصه بگم چیزی که در مورد سایلنت هیل گفته شده بود همش در مورد آتشسوزی بود که دلیلش هنوز مشخص نیست . مردم متعقدند بعد از آتشسوزی اکثر ساکنین شهر یا کشته شدند یا اونو ترک کردند اما هنوز هم شواهدی از وجود موجودات عجیبی در شهر حکایت می کنه...اما من به یاد دارم زمانیکه خیلی جوون بود به همراه همسرم مری به اینجا می اومدم ...شهر سالم بود درست مثله مری سرزنده و شاد .

درست شب قبل از اینکه مری متوجه بیماریش بشه ما در هتل
lakeview ساکن بودیم. از تک تک لحظات با هم بودنمون فیلم گرفتم اما...وقتی اونجا رو ترک کردیم من فیلم رو گم کردم...هنوز هم مشکوکم که شاید ویدئو رو توی اتاقمون در هتل جا گذاشته بودم.
هنوز هم داشتم در دل تاریکی جلو می رفتم . متوجه شدم که گم شدم و دیگه راهی وجود نداره تا به عقب برگردم. بیرون از بیشه زار فکر نمی کردم اینقدر بزرگ باشه اما حالا که واردش شدم ، به نظر میومد که برای همیشه درون زندانی شدم و تا ابد سرگردان این بیشه می مونم. بالاخره ، متوجه نوری در دور دست شدم ، در دلم خدا رو شکر کردم و سپس سرعتم رو برای رسیدن به منشا نور زیاد کردم. از میان بوته ها و از بین درختان مسیرم به سمت نور رو باز کردم .

بالاخره از بیشه زار خارج شدم ، در حالیکه بدنم از برخورد با شاخه های خشن درختان زخمی شده بود. سر و صداهایی که در تاریکی جنگل می شنیدم حالا محو شده بودند.
نور مربوط به اتومبیلی بود که رو به روم ایستاده بود. به طرف ماشین جلو رفتم و داخلش رو نگاهی انداختم . چیزی روی صندلی به چشم می خورد.صندلی اتومبیل با خون قرمز شده بود. فورا عقب پریدم ، انتظار نداشتم که اون ماده ی روی صندلی خون باشه. جلوتر که رفتم با صحنه ی وحشتناکی رو به رو شدم. جسد مردی روی صندلی جلوی فرمان به چشم می خورد ، او فقط قسمت بالایی بدن را داشت ، از کمر به پایین او...قطع شده بود. وحشت زده بودم ..." خدای من چه اتفاقی افتاده؟!" در همین لحظه متوجه شدم که موجودی در حالیکه تق و لق راه می رود ، با سر و صدای عجیبی به من نزدیک می شود.جانور قسمت پایین جسدی که در اتومبیل دیده بودم را داشت ، دستهایش شبیه به کیسه ی بوکس بودند و محکم در زمین فرو می رفتند ، قسمتهایی از استخوانهایش بیرون زده بود و خون از تمام قسمتهای بدنش جاری بود. جانور صورت نداشت و در پشت بدنش نیز پایین تنه ی دیگری از جنس مونث وجود داشت. بیشتر از این نمی تونستم موجود رو تشخیص بدم هنوز در هاله ای مه پنهان شده بود اما هر لحظه که به من نزدیکتر می شد واضحتر می تونستم ببینمش .

با اضطراب و وحشت شروع به گشتن اتومبیل کردم شاید بتونم وسیله ای برای دفاع از خودم در برابر اون هیولا پیدا کنم . حالا دیگه می دونستم من توی این شهر تنها نیستم شاید موجودات بیشتری از این نوع در این حوالی بودند ...پس باید خودم رو برای رویارویی با هرچیزی آماده می کردم.


پایان قسمت دوم
 

Heart Broken

کاربر سایت
Feb 22, 2011
2,418
نام
Ali
این بحثی که الان شروع میکنم برمیگرده به زمانی که کارهای تحلیل شماره ی سوم رو با امیر انجام میدادیم

آخیش:d
تا الآن کجا بودی برادر؟:-/:d
بالاخره یکی پیدا شد با ما هم عقیده باشه.
دقیقاً در مورد مکالمه تلفنی بنده همین فکر رو میکنم، امکانش بسیار کمه که این مکالمه و صدای پشت خط وجود حقیقی داشته باشند، چه برسه به اینکه بخوایم به شخص وینسنت نسبت بدیمش!

دلایلت هم که به قدر کافی کامل بود، حرفی برای گفتن ندارم:d
 
آخرین ویرایش:

Bone Crusher

کاربر سایت
Dec 27, 2008
3,872
نام
امیرحسین
خوب در مورد تماس گیرنده :

* هنگامی که Heather وارد بیمارستان تغییر شکل داده شده Brookhaven می شود، متوجه صدای زنگ تلفنی میشود. او گوشی را بر میدارد و با مرد مروزی صحبت میکند. حال به موشکافی این قضه خواهیم پرداخت!

1- با استناد به LM ، تماس گیرنده در شرایط برابری با Heather قرار دارد و پیوند ذهنی صورت میگیرد. یعنی فرد تماس گیرنده نیز در دنیای تغییر شکل داده حضور دارد.
2- تماس گیرنده بنا به دلایلی سعی میکند نشان دهد اسم Heather را به یاد نمی آورد
3- او قصد مزاح و تفریح دارد که به وضوح مشخص است چنان مهارتی در این ضمینه ندارد.
4- ما میدانیم که او Leonard یا Stanley نیست.
5- او بسیار محافظ کار است و اسمش را نمیگوید. تنها اشاراتی به مسائل خاص دارد که با این کار میخواهد سر به سر Heather بگذارد.
6- او از گذشته آلسا با خبر است.
7- او اطلاع دارد که Heather از کلادیا متنفر است.
8- صداگذاری او توسط Clifford Rippel صورت گرفته که صداگذار...
9- Heather بعد از پیدا کردن کادوی تولد میگوید: " اگر به این احتیاج نداشتم مطمئنم او آن را به من نمیداد. عجیب به نظر میرسه! "

با توجه به موارد بالا می توان حدس زد که فرد تماس گیرنده کسی جز وینسنت نبوده است. احتمالا دنیای دیگر او شباهت های زیادی به دنیای واقعی دارد به علاوه اینکه کمی عجیب و غریب می تواند باشد. همان طور که میدانیم وینسنت اهل خوشی و هیجان است. او زمانی که دنیا تغییر شکل میدهد تصور میکند چقدر جالب می تواند باشد که بتواند با استفاده از تلفنی، Heather را سر کار بگذارد. از آنجا که قوانین دنیای دیگر از حالت طبیعی ییروی نمی کند این کار صورت میپذیرد و ادامه ماجرا...

اینجا یه بحثی مطرح هست. ما در سایلنت هیل 3 ، 4 شخصیت اصلی داریم و 3 شخصیت فرعی! امکان نداره آن فرد تماس تلفنی به غیر از این کاراکتر ها صورت گرفته باشه اما میرسیم به شخصیت ها :

اصلی : هدر - وینسنت - کلادیا - داگلاس

فرعی : استنلی - لئونارد و هری

خوب با کمی تامل به 2 تا مورد میرسیم : 1- وینسنت 2- استنلی

بنده با استناد به 3 دلیل معتقدم تماس گیرنده وینسنت هست :

1- صداگذارش ( هیچ وقت اعضای تیم مرض ندارن صدای وینسنت رو برای استنلی انتخاب کنن! چرا مثلا گوینده داگلاس رو نذاشتن؟! )
2- استناد به این جمله : I am not your beloved Stanley either !
3- از دشمنی هدر و کلادیا مطلع هست.

در ضمن جایی گفته نشده که 2 طرف قضیه باید از نظر ذهنی در یک سطح باشن! همین که هر جفتشون تو " دنیای دیگر " باشن کافیه!

روانی خطاب کردن استنلی به دلیل این جمله بود:
There's not a single person here who's right in the head. Not just in this hospital - I mean in all of Silent Hill, Except me
البته باز هم شاید حق با استنلی باشه:d ولی باز نمیتونیم سالم فرضش کنیم. شدت دیوانگیش زیاد بود!

بنده نگفتم استنلی سالم بوده بلکه دیوانگی رو مختص به او نمیدونم و میگم دالیا ، کلادیا و لئونارد هم دیوانه بودن که طبق نظر شما باید کلیه حرف های این ها رو رد کنیم و کلا نصف داستان سایلنت هیل رو لوث کنیم چرا، چون دیوانه بودن! بنده عرض می کنم مسائل جزئی و بی اهمیت رو برای نقض کردن یه تئوری مطرح نکنید.

پس قبول این قضیه خیلی سخته که وینسنت جزئی ترین مسائل زندگی آلسا رو فهمیده باشه، مثلاً عشق استنلی به آلسا!

اولا بنده حرفی در مورد اینکه نیروی جدید هدایتی بوده یا نه، نزدم.

در ثانی شما فرض کن وینسنت از سن 9 سالگی ( 2 سال بعد از آتش سوزی ) تا 30 سالگی در فرقه بوده! به نظرت 21 سال با وجود منابعی مثل کلادیا، استنلی و.... برای فهمیدن چنین جزئیات مبرمی زمان کمیه؟! حال و روز استنلی و رفتارش اینقدر تابلو مجنون بودنش رو نشان میداده که اصلا نیازی به گفتن عشقش به آلسا نبوده. یه جورایی میشه گفت کل اعضای فرقه میدونستن!!!!

آها!... پس قضیه هدیه دادن عروسک و نپذیرفتن این تحفه از جانب آلساست ربطی به هیثر نداره، درسته؟

من درست متوجه نشدم سئوالتون چیه! ولی نظرم رو صریح تر میگم. در کودکی استنلی به آلسا عروسک میداده و آلسا خاطره خوشی از آنها داره. برای همین هدر میگه :

I played with dolls like this when I was a child, too. It really takes me back

درصورتی که من نظرم این هست که هدر هیچ وقت با عروسک ها بازی نکرده و این خاطرات آلسا هست که باعث میشه هدر فکر کنه با چنین عروسک هایی بازی کرده! ولی بعد به خودش میاد و وقتی میفهمه طرفش چه دیوانه ای هست ( استنلی ) از پذیرفتن اجتناب می کنه!

خوب امیر حسین جان بعضی از مسائل صرفاً مطرح میشه ولی درکش سخته، مثل همین موردی که شما فرمودید: استنلی در دوران بستری شدن، به دنیای دیگر راه پیدا کرده و اثراتی از خود به جای گذاشته! واقعاً علامت تعجب اینجا نیازه:d
نوشتار نامه‌های استنلی به نحوی است که انگار دقیقاً پا به پای هیثر در بیمارستان پیش میره، مثلاً قضیه کلید اتاق C4 و یا همین عروسک.
در ضمن ایمر حین عزیز اگر شما مثال فرانک ساندرلند رو آوردی، منم مثال ارنست بالدوین رو آوردم، البته نمیدونم نظرت راجع به این شخصیت چیه.

خوب منظور من یادداشت های خطابیش نبود، بلکه 2 شعرش بود که هیچ خطابی درشون نیست!

در ضمن شما به این بیت شعرش دقت کن :

Flowing Freely, Your Ebo*ny Hair

معنی این کلمه بولد به معنی سیاه و تیره هست، موهای آلسا سیاه بود یا هدر؟!
خوب ماجرای بالدوین چه چیزی رو ثابت میکنه؟!

نکته: این کلمه فی**لتر هست! زیاد سعی نکنید تو اینترنت دنبالش بگردین چون ممکنه با تصاویر غیر اخلاقی رو به رو بشین!
:|

واقعاً از اون سنش خجالت نمیکشه؟!:d
امیر حسن جان، پس با این حساب وینسنت یک انسان معمولی نیست، شاید هم نسخه اول رو بازی کرده!:d
کسی که داستان زندگی آلسا را حتی در حد عشق استنلی میدونه، کسی که قضیه شریل و حتی سنش رو میدونه، کسی که ذره ذره فلسفه وجودیه هیثر رو میشناسه، این انسان حتی از کلودیا هم بر محیط اطرافش بیشتر تسلط داره!


توضیحات کافی بالا ارائه شد به علاوه :
کلادیا مدت زیادی را به تنهایی در اتاقی در کلیسا میگذراند و در طول این مدت تنها به فکر تقویت ایمان خود می باشد و همچنین بلکه بتواند راه حلی برای بازگرداندن آلسا پیدا کند. او به این ترتیب تا حد زیادی از مدیریت فرقه غافل میشود و همین عامل باعث میشود نسبت به خیلی چیزها بی اطلاع باشد. وینسنت از این وضعیت سوء استفاده میکند و کنترل امور را بر دست میگیرد.


همان طور که قبلاً گفتم اگر مزاحم تلفنی رو همون وینسنت بدونیم (که باز هم تو این مورد شک دارم)، پس احتمال اینکه لئوناردو هم در آن واحد زنده باشه و در دنیای خودش جای جای بیمارستان رو پیمایش کنه، وجود داره.
چند نکته:
وینسنت قبل از ورود داگلاس به شهر به رو گفته بود تا به دنبال لئوناردو در شهر بگرده.
وقتی لئوناردو هیثر شناسایی میکنه، حتی قصد او رو هم از اومدنش به سایلنت هیل حدس میزنه.
لئوناردو ادعا میکنه که میتونه به هیثر کمک کنه و حتی موقعیت خودش رو تو بیمارستان به هیثر میگه.
وقتی هیثر به لئوناردو نزدیک میشه میتونه باهاش مکالمه کنه.
وقتی که هیثر با لئوناردو رو به رو میشه، او رو به شکل یک هیولا میبینه(بر خلافت حقیقت ظاهری)، این موضوع به دلیل تأثیر کلودیا بر دنیای ذهنی هیثره.
و بعد از کشته شده هیولا(لئوناردو) هیثر نشان مترترون رو میبینه.


بله حق با شماست، حتی خودم در تحلیلم بهش اشاره کرده بودم که یک لحظه اشتباه شد.
 
آخرین ویرایش:

Heart Broken

کاربر سایت
Feb 22, 2011
2,418
نام
Ali
خوب در مورد تماس گیرنده :
اینجا یه بحثی مطرح هست. ما در سایلنت هیل 3 ، 4 شخصیت اصلی داریم و 3 شخصیت فرعی! امکان نداره آن فرد تماس تلفنی به غیر از این کاراکتر ها صورت گرفته باشه اما میرسیم به شخصیت ها :

اصلی : هدر - وینسنت - کلادیا - داگلاس

فرعی : استنلی - لئونارد و هری

خوب با کمی تامل به 2 تا مورد میرسیم : 1- وینسنت 2- استنلی

بنده با استناد به 3 دلیل معتقدم تماس گیرنده وینسنت هست :

1- صداگذارش ( هیچ وقت اعضای تیم مرض ندارن صدای وینسنت رو برای استنلی انتخاب کنن! چرا مثلا گوینده داگلاس رو نذاشتن؟! )
2- استناد به این جمله : I am not your beloved Stanley either !
3- از دشمنی هدر و کلادیا مطلع هست.
در ضمن جایی گفته نشده که 2 طرف قضیه باید از نظر ذهنی در یک سطح باشن! همین که هر جفتشون تو " دنیای دیگر " باشن کافیه!
امیر حسین جان قبول داری که در OW جلوه دیگه‌ای از حقیقت رو میبینیم؟
اگر نه که هیچ و اگر جوابت مثبته(که میدونم هست)، خوب میتونیم بگیم صدای پشت تلفن هم همون کلودیاست، که البته تن و لحن صداش تفاوت داره! استفاده از یک دوبلر برای این دو شخصیت مسئله قابل استنادی نیست!

دلیل دوم هم نظریه صدای کلودیا رو نقض نمیکنه.

و اما دلیل سومت: آیا کلودیا خودش از این دشمنی مطلع نیست؟:d

البته من منظورم این نیست که کلودیا صدای پشت خط تلفنه ولی اگر تونستید با دلایل محکم تر و قابل استنادتر نظریه کلودیا رو رد کنید.

در ثانی شما فرض کن وینسنت از سن 9 سالگی ( 2 سال بعد از آتش سوزی ) تا 30 سالگی در فرقه بوده! به نظرت 21 سال با وجود منابعی مثل کلادیا، استنلی و.... برای فهمیدن چنین جزئیات مبرمی زمان کمیه؟! حال و روز استنلی و رفتارش اینقدر تابلو مجنون بودنش رو نشان میداده که اصلا نیازی به گفتن عشقش به آلسا نبوده. یه جورایی میشه گفت کل اعضای فرقه میدونستن!!!!
امیر حسین جان چی میگی؟:-o من متوجه نشدم؟ مگه وقایع نسخه سوم، 17 سال بعدر از وقایع داستان نسخه اول رخ نمیده؟ پس این اعداد از کجا اومد؟ البته منظورت رو فهمیدم.

ولی خوب مسائلی مثل سن شریل و داستان زندگی شریل و این جور موارد رو، به غیر از آلسا و دالیا، کس دیگه‌ای مگه میدونست؟ من میخوام بدونم وینسنت عدد 7 رو از کجا آورده؟


من درست متوجه نشدم سئوالتون چیه! ولی نظرم رو صریح تر میگم. در کودکی استنلی به آلسا عروسک میداده و آلسا خاطره خوشی از آنها داره.
خوب منظور من یادداشت های خطابیش نبود، بلکه 2 شعرش بود که هیچ خطابی درشون نیست!
خوب موردی رو که گفتم چه جوری توجیه میکنید؟ مثلاً کلید اتاق C4؟ در مورد عروسک هنوز هم قانع نشدم، یعنی این عروسک رو استنلی به آلسا هدیه کرده بود ولی نپذیرفته بود؟ چرا همچین موردی رو در نامه ذکر کرده بود؟ یا چرا همچین موردی در ذهن هیثر تداعی میشه؟ واقعاً نمیتونم مفهوم حرفتون رو درک کنم(و مشکل از کند ذهنیه منه:d) اگر میتونید بیشتر توضیح بدید.
و این مورد:
اگر آلسا در نامه‌های استنلی مخاطبه پس این جمله رو چگونه توجیه میکنید؟
Heather, watch out for him. Leonard is no ordinary guy.
آیا این موضوع هم مربوط به آلساست؟
یعنی واقعاً میشه بعضی از نامه‌ها خطاب به آلسا باشه و در بعضی از آنها هیثر مخاطب قرار بگیره؟!!


خوب ماجرای بالدوین چه چیزی رو ثابت میکنه؟!

خوب قبلاً در این مورد توضیح دادم:

#4739
 
آخرین ویرایش:

Bone Crusher

کاربر سایت
Dec 27, 2008
3,872
نام
امیرحسین
امیر حسین جان قبول داری که در OW جلوه دیگه‌ای از حقیقت رو میبینیم؟
اگر نه که هیچ و اگر جوابت مثبته(که میدونم هست)، خوب میتونیم بگیم صدای پشت تلفن هم همون کلودیاست، که البته تن و لحن صداش تفاوت داره! استفاده از یک دوبلر برای این دو شخصیت مسئله قابل استنادی نیست!

دلیل دوم هم نظریه صدای کلودیا رو نقض نمیکنه.

و اما دلیل سومت: آیا کلودیا خودش از این دشمنی مطلع نیست؟:d

البته من منظورم این نیست که کلودیا صدای پشت خط تلفنه ولی اگر تونستید با دلایل محکم تر و قابل استنادتر نظریه کلودیا رو رد کنید.

به نظر بنده صداگذار خیلی نکته قابل استنادی هست! حالا بازم اگر صدای یه زن بود قابل تامل بود ولی یه مرد( اونم به شکل کاملا اتفاقی وینسنت باشه ) زیاد عجیب نیست؟! اشکان مثال شریل و آلسا رو زد در صورتی که ما همه میدونیم این دو در اصل 1 نفر بودن که با این وجود میشه نظریه صداگذار رو توجیه کرد ولی در اینجا موضوع خیلی متفاوته! اصلا کلادیا چه اصراری داره با صدای وینسنت این ارتباط رو برقرار کنه؟!

شما اینجا رو دقت کن :

That's the murderer's name, not mine

کی از قبل آدرس لئونارد رو داده بود؟! کی خواهان از بین رفتن او بود؟! مطمئن باش کلادیا به هیچ وجه پدرش رو اینگونه خطاب نمیکنه و اگر شدت تنفرش به حدی بود که میخواست نابودش کنه زودتر این کار رو می کرد.

*** این استنباط بنده هست و هیچ اصراری ندارم که شما هم بپذیرینش!

امیر حسین جان چی میگی؟:-o من متوجه نشدم؟ مگه وقایع نسخه سوم، 17 سال بعدر از وقایع داستان نسخه اول رخ نمیده؟ پس این اعداد از کجا اومد؟ البته منظورت رو فهمیدم.

ولی خوب مسائلی مثل سن شریل و داستان زندگی شریل و این جور موارد رو، به غیر از آلسا و دالیا، کس دیگه‌ای مگه میدونست؟ من میخوام بدونم وینسنت عدد 7 رو از کجا آورده؟

حوصله نداشتم سن و سالش رو محاسبه کنم برای همین رُندش کردم!:d

بله میدونست.... لئونارد وولف! رفیق سینه چاک دالیا! اون هم به دخترش انتقال میده و وینسنت هم این وسط با تحقیق و پرس و جو و کمی فضولی از ماجرا سر در میاره!

خوب موردی رو که گفتم چه جوری توجیه میکنید؟ مثلاً کلید اتاق C4؟ در مورد عروسک هنوز هم قانع نشدم، یعنی این عروسک رو استنلی به آلسا هدیه کرده بود ولی نپذیرفته بود؟ چرا همچین موردی رو در نامه ذکر کرده بود؟ یا چرا همچین موردی در ذهن هیثر تداعی میشه؟ واقعاً نمیتونم مفهوم حرفتون رو درک کنم(و مشکل از کند ذهنیه منه:d) اگر میتونید بیشتر توضیح بدید.
و این مورد:
اگر آلسا در نامه‌های استنلی مخاطبه پس این جمله رو چگونه توجیه میکنید؟

بنده پیش تر عرض کردم.

2 شعر استنلی پیش از رویارویی با هدر در دنیای دیگر قرار داده ( همون طور که دیدی از همون بیت اولش اشاره به آلسا داره پس فقط این 2 شعر خطاب مستقیم به Motg یا همون آلساست ) شده و بقیه یادداشت ها به محض ورود هدر نوشته شده و خود هدر رو مورد خطاب قرار میده!

در مورد عروسک ها :

استنلی در زمان کودکی با آلسا هم بازی بودن و عروسک هایی به او میداده که باعث خوشحالیش میشده! او بعد از دیدن هدر و فهمیدن اینکه نیمی از او را آلسا تشکیل داده بسیار خوشحال میشه و طبق عادت بچگیش، عروسکی را برای او میزاره! هدر بعد مواجهه با عروسک میگه : I played with dolls like this when I was a child, too. It really takes me back

در واقع این حرفی که هدر میزنه واقعیت نداره چون تو طول 17 سال زندگیش با این نوع عروسک ها بازی نکرده و در واقع این خاطره آلسا هست که فکر می کنه با این ها بازی کرده و یه حس نوستالژیک بهش دست میده! ولی لحظاتی بعد که متن رو کامل میخونه و به خودش میاد میگه عمرا من چنین کادویی رو قبول نمی کنم، چرا؟! چون هدر جدایی از اینکه بخشیش مربوط به آلساست، بخشیش هم مربوط به شریل هست. از طرفی طی 17 سال اخیر هویت خاص خودش رو هم پیدا کرده! از اینرو میگه عمرا من این عروسک رو از چنین آدمی قبول نمی کنم( در واقع هویت خودش و خاطرات شریل بر تصمیم گیری او نقش عمده رو ایفا می کنه )

خوب قبلاً در این مورد توضیح دادم:

#4739


خوب اینجا یه مسئله بزرگ وجود داره! ماریا خودش توهم بود و وجود خارجی نداشت ولی هدر ....
 

Heart Broken

کاربر سایت
Feb 22, 2011
2,418
نام
Ali
به نظر بنده صداگذار خیلی نکته قابل استنادی هست! حالا بازم اگر صدای یه زن بود قابل تامل بود ولی یه مرد( اونم به شکل کاملا اتفاقی وینسنت باشه ) زیاد عجیب نیست؟! اشکان مثال شریل و آلسا رو زد در صورتی که ما همه میدونیم این دو در اصل 1 نفر بودن که با این وجود میشه نظریه صداگذار رو توجیه کرد ولی در اینجا موضوع خیلی متفاوته! اصلا کلادیا چه اصراری داره با صدای وینسنت این ارتباط رو برقرار کنه؟!
شما اینجا رو دقت کن :

That's the murderer's name, not mine
کی از قبل آدرس لئونارد رو داده بود؟! کی خواهان از بین رفتن او بود؟! مطمئن باش کلادیا به هیچ وجه پدرش رو اینگونه خطاب نمیکنه و اگر شدت تنفرش به حدی بود که میخواست نابودش کنه زودتر این کار رو می کرد.
خوب امیر حسین عزیز قسمت اول نظرت قابله قبوله، ولی این صدا اصلاً چیز عجیبی به نظر نمیرسه! همان طور که قطعی سیم تلفن عجیب به نظر نمیرسه!(البته خیلی هم عجیبه ولی خوب، OW و هزار نکته باور نکردنی:d)
یه مطلب دیگه راجع به قسمت دوم: در واقع من فکر میکنم وینسنت خواهان از بین بردن لئوناردو نبوده، وینسنت در واقع به دنبال نشان متاترون بوده تا به واسطه اون کلک هیثر رو بکنه!(خودمونی گفتم:d) برای همین آدرس لئوناردو رو به داگلاس میده تا پیداش کنه.

بله میدونست.... لئونارد وولف! رفیق سینه چاک دالیا! اون هم به دخترش انتقال میده و وینسنت هم این وسط با تحقیق و پرس و جو و کمی فضولی از ماجرا سر در میاره!
یعنی همه تو سایلنت هیل عین خشایار دهن لقند؟!:d
امیر حسین جان یه طوری گفتی، هر کی ندونه فکر میکنه چند سال در سایلنت هیل زندگی کردی و از تک تک برنامه‌های اعضای فرقه خبر داشتی:d من فکر نکنم اصلاً دالیا این مسائل را برای کسی مطرح کرده باشه! اصلاً با عقل جور در نمیاد!
مثل اطلاعات حیاتی یک حکومته که با افشاش، پایه‌های نظام به فنا میره:d


بنده پیش تر عرض کردم.
2 شعر استنلی پیش از رویارویی با هدر در دنیای دیگر قرار داده ( همون طور که دیدی از همون بیت اولش اشاره به آلسا داره پس فقط این 2 شعر خطاب مستقیم به Motg یا همون آلساست ) شده و بقیه یادداشت ها به محض ورود هدر نوشته شده و خود هدر رو مورد خطاب قرار میده!
خوب یک سؤال: پس چرا هیثر وقتی تنها یک نامه رو بر نداره، دیگه به هیچ نامه‌ای دسترسی نداره؟ حتی نامه‌هایی که مستقیماً شخص خودش مورد خطاب هست؟
و در نامه آخر چی اتفاقی میفته که استنلی از دیدن هیثر قطع امید میکنه؟ اگر لئوناردو سد راهشه چرا برای عشقش این سد رو نمیشکنه؟
در مرود عروسک تقریباً توجیه شدم(یعنی نظریت رو قبول کردم).


خوب اینجا یه مسئله بزرگ وجود داره! ماریا خودش توهم بود و وجود خارجی نداشت ولی هدر ....
آها... خوب اینجا به مشکل برخوردیم :d
به شخصه نمیتونم قبول کنم در سناریوی Born from a wish یک کاراکتر خیالی که وجود خارجی نداره رو کنترل میکردم!:d
در صورتی که عکس این کاراکتر خیالی رو ،روی یک مجله در نسخه سوم هم می‌دیدم(خواستم یه طوری ربطش بدم به موضوع:d)
کلاً خیلی باهم تفاوت نظر داریم، درسته؟:d
 
آخرین ویرایش:

Bone Crusher

کاربر سایت
Dec 27, 2008
3,872
نام
امیرحسین
خوب امیر حسین عزیز قسمت اول نظرت قابله قبوله، ولی این صدا اصلاً چیز عجیبی به نظر نمیرسه! همان طور که قطعی سیم تلفن عجیب به نظر نمیرسه!(البته خیلی هم عجیبه ولی خوب، OW و هزار نکته باور نکردنی:d)
یه مطلب دیگه راجع به قسمت دوم: در واقع من فکر میکنم وینسنت خواهان از بین بردن لئوناردو نبوده، وینسنت در واقع به دنبال نشان متاترون بوده تا به واسطه اون کلک هیثر رو بکنه!(خودمونی گفتم:d) برای همین آدرس لئوناردو رو به داگلاس میده تا پیداش کنه.

آخه علی جان مشکل اینجاست که اگر بخوایم برای هرچیزی کلی نظریه های فلسفی بدیم و موضوع رو پیچیده کنیم، باید در مورد پایان های UFO سه نسخه کتاب بنویسیم چون پای فضایی ها به بازی از میشه! شما قبول کن پذیرش این نظریه یکم سخته دیگه؛ صدایی که مربوط به صداگذار وینسنت هست رو بخوایم به فرد دیگه ای ربط بدیم اونم یه زن که هدفش از اینکه صدای وینسنت رو انتخاب کرده مجهوله!!!

وینسنت قصد داره برای بدست آوردن متاترون لئونارد رو بکشه ( چون خودش میدونه به همین راحتی تحویلش نمیده! ) و نیتش هم منحصرا کشتن هدر نیست چون اگه بود میتونست با یه گلوله به راحتی بکشش! او می خواد از این طریق تنها خدای فرقه رو نابود کنه و به نحوی کلادیا رو هم از بین ببره! ( چون خودش میدونه کلادیا چه قدرت های مافوق بشری داره و ازش میترسه بنابراین می خواد با متاترون نابودش کنه!)

بنده تنها ایرادی که به نظریه ام میبینم اینکه چرا وینسنت می خواد سر نخ هایی از گذشته هدر رو براش نمایان کنه! قطعا راجع به این مسئله بیشتر فکر می کنم و سعی می کنم یه علت موجه پیدا کنم.

یعنی همه تو سایلنت هیل عین خشایار دهن لقند؟!:d
امیر حسین جان یه طوری گفتی، هر کی ندونه فکر میکنه چند سال در سایلنت هیل زندگی کردی و از تک تک برنامه‌های اعضای فرقه خبر داشتی:d من فکر نکنم اصلاً دالیا این مسائل را برای کسی مطرح کرده باشه! اصلاً با عقل جور در نمیاد!

علی جان یه سوال دارم روراست جواب بده! تحلیل های من رو خوندی؟!

عزیزم لئونارد هرکسی نبوده! ایشون تقریبا نفر شماره 2 فرقه بوده و حتی در خاطره ای که هری از آلسا بیاد میاره، به همراه دالیا و کافمن بالا سر پیکر نیمه جان آلسا در حال گفتگو هستند. لئونارد حتی از وضعیت والتر هم خبر داشته! خود لئونارد هم یه جورایی قصد داشته این بلا رو سر کلادیا بیاره که دالیا تو خُل بازی از اون جلو میزنه! در ضمن وینسنت به کتابخوانی علاقه زیادی داشته و اکثر کُتب فرقه و آنچکه به واقعه ی آتش سوزی مربوط میشه را مطالعه می کرده!

خوب یک سؤال: پس چرا هیثر وقتی تنها یک نامه رو بر نداره، دیگه به هیچ نامه‌ای دسترسی نداره؟ حتی نامه‌هایی که مستقیماً شخص خودش مورد خطاب هست؟
و در نامه آخر چی اتفاقی میفته که استنلی از دیدن هیثر قطع امید میکنه؟ اگر لئوناردو سد راهشه چرا برای عشقش این سد رو نمیشکنه؟
در مرود عروسک تقریباً توجیه شدم(یعنی نظریت رو قبول کردم).

خوب تو همون اولین نامه هم هدر رو شخصا مورد خطاب قرار داده! چراش رو دقیق نمیدونم و توجیه فلسفی و منطقی خوبی براش پیدا نکردم. استنلی قطع امید نمیکنه! این لئونارد هست که باعث این موضوع میشه! استنلی یه آدم ضعیف بوده در مقابل، لئونارد یکی از رهبران بوده برای همین نمیتونسته به او چیزی بگه چون حتما محافظت میشده! در واقع لئونارد در یکی از مشاجره هاش با استنلی او را میکشه و خودش بعد از این حادثه در همان بخش به عنوان یک روانی بستری میشه! پس دستش کوتاه میشه و نمیتونه این سد رو بشکنه!:d

آها... خوب اینجا به مشکل برخوردیم :d
به شخصه نمیتونم قبول کنم در سناریوی Born from a wish یک کاراکتر خیالی که وجود خارجی نداره رو کنترل میکردم!:d
در صورتی که عکس این کاراکتر خیالی رو ،روی یک مجله در نسخه سوم هم می‌دیدم(خواستم یه طوری ربطش بدم به موضوع:d)

این اطلاعات بیشتر در مورد ماریا :

او در واقع زاده ذهن James می باشد. البته او شخصیت واقعی ای نیز دارد. هنگامی که James به Heaven's Night میرفته در یکی از پوسترهای Club عکس رقاصه ای به نام Maria را می بیند. او موهای بلند سیاهی دارد. James صورت او را به یاد نمی آورد تنها اسمش را به خاطر می سپارد. شاید شباهت اسم او با Mary علت آن می باشد. در واقع این موضوع مشخص می کند Maria حقیقی تفاوت بسیاری با آنچکه ما می بینیم دارد. James از اینکه دیگر تکیه گاهی ندارد، خسته و افسرده شده است. او نیاز دارد کسی به او توجه و او را شاد کند. در ضمیر نا خودآگاه او زن سالم و زیبایی جایگزین Mary می شود. در واقع Maria ایده آل ذهنی James می باشد. او پیش تر چهره رقاصه ای زیبا را دیده و از طرفی هنوز به چهره زیبای Mary علاقه دارد. ایده آل او ترکیبی از آنها می باشد. او در طی سه سالی که زنش با مرگ دست و پنجه نرم می کرد به فکر فرد کامل و ایده آل خود بود. James تقریبا در طی این سه سال Mary را فراموش می کند.

این موضوع از نظر من خیلی واضحه!

کلاً خیلی باهم تفاوت نظر داریم، درسته؟

ما اومدیم اینجا تبادل نظر کنیم؛ بحثی در کارنیست. بنده از نظریات شما استفاده می کنم و سعی ندارم چیزی رو به کسی تحمیل کنم. شرکت من در این بحث هم بر می گرده به اینکه قول این موضوع رو به دوستان داده بودم. اگر هم می بینید من تو بحث ها شرکت نمی کنم علتش این هست که از تایپ کردن خسته میشم وگرنه خیلی به تبادل نظر اشتیاق دارم. یعنی اگر جمعی بود و می خواستیم رو در رو صحبت کنیم مطمئن باش تا صبح هم مینشستید به هیچ کدومتون اجازه صحبت کردم نمیدادم و فقط خودم دُر افشانی می کردم که مطمئنم همتون پیش استنلی بستری میشدین!:d
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر