mohamad_128

کاربر سایت
Jan 31, 2008
1,009
نام
محمد
تا اونجایی که من دیدم یه تپه فقط سالم مونده.
اونم این که یه شخصیت سفید رو تو فصل بعدش سیاه نکنن :|
ببینم این تپه تا کی سالم میمونه...
البته این که میگم یه مقداری توجیه داستانی داره‌ها ولی خب متأسفانه باید بهت بگم که نت‌فلیکس قبلا این تپه رو با altered carbon فتح کرده.:D
 

Radiance

کاربر سایت
Sep 19, 2007
1,658
نام
امین
تا اونجایی که من دیدم یه تپه فقط سالم مونده.
اونم این که یه شخصیت سفید رو تو فصل بعدش سیاه نکنن :|
ببینم این تپه تا کی سالم میمونه...
این تپه در دکتر هو فتح شده.هم دکتر رو زن کردن و هم مرد سیاه گ*ی .:D
 

PouяiД

Blue is the Colour
Gold User
Apr 10, 2009
728
نام
پوریا
چند وقت پیش یکی از دوستان اینجا سریال The Shield رو پیشنهاد داد .
از همینجا میخواستم ازش تشکر کنم و به باقی دوستان‌ هم توصیه کنم .
جزو تاپ ۳ سریال من قرار گرفت این شاهکار و همه چی در بالاترین سطح ممکنه ، از شخصیت پردازی ، داستان ، داستان های فرعی و پایان بندی سریال و… واقعاً لذت بردم ، هم سموم‌ این روزهای نتفلیکس و … رو نداره ( خودتون میدونید دیگه چیا رو میگم :D ) هم خیلی مسائل که این روزها به زور به خورد مخاطب میدن خیلی زیبا و به اندازه پرداخته شده تنها مشکلش اینه زیرنویس در حد نداره یه سری فصلا رو با ساب انگلیسی دیدم‌ خلاصه که هرچی تعریف کنم کمه از دیدنش قافل نشید :D
 

m.d.makan

کاربر فعال
Apr 14, 2007
9,361
نام
مــاکــان
این تپه در دکتر هو فتح شده.هم دکتر رو زن کردن و هم مرد سیاه گ*ی .:D
دکتر هو که هر چند سال تغییر بازیگر داره.
اینکه تحت فشار غرغروها مثلا بیان بگن این شخصیت چرا سفید پوست و بیان فصل بعدش یکی دیگه رو بیارن نداشتیم.
شده به توافق نرسن یا بازیگر نتونسته خودش به پروژه برسونه و تغییر داشته باشیم اما اینکه مستقیما زیر فشار این کار کنن نداشتیم.
 

hooman1995

کاربر سایت
Dec 26, 2016
510
The Rehearsal سریال جدید نیتان فیلدر که یک قسمت‌ش بیش‌تر نمونده، مثل سریال قبلی‌ش Nathan For You عجیب‌غریبه و چندتا شخصیت جالب هم توی همین فصل اول‌ش معرفی کرده.
 

MAKAV3LI

کاربر سایت
Sep 30, 2011
1,929
نام
آن مرد !
the terminal list رو دیدم
سریال اگه 10 سال پیش میومد بهش نگاه نمینداختم :D
همون لنگه کفش کهنه تو بیابونه
اسپول نداره، ولی باز میذارم

نقطه قوت داستانشه که خوب هم روایت میشه، البته یه سری دیالوگ رو مخ داریم برای مثال، هر 2 ثانیه میشنوید بورادِر، بورادِر
بازی ها به نظرم خوب نبود زیاد توضیح نمیدم که اسپول نشه ولی حتی همون chris pratt هم ته اکتش این بود دستشو بزاره رو صورتش:D
اکشن فیلم هم در حد اکشن فیلم های کمدی seth rogen بود متاسفانه !
الان 7/10 ولی 10 سال پیش 5/10 :-?
 
  • Like
Reactions: hitman68

Dinosaur

Loyal Member
Sep 29, 2005
17,005
نام
آریا
خب بالاخره سنگین‌ترین ماراتن سریالی عمرم رو پشت سر گذاشتم و کل قسمت‌های Better Call Saul رو در عرض چند روز دیدم تا آماده تماشای قسمت آخر بشم! :D
اینکه چرا تا الآن و توی این همه سال ندیده بودم، برای خودم هم عجیبه. Breaking Bad یکی از بهترین سریال‌های عمرم بود و طبیعتاً باید اسپین‌آف اون رو هم می‌دیدم، مخصوصاً وقتی در مورد متفاوت‌ترین شخصیت سریال یعنی ساول گودمن بود که خیلی شخصیت جالبی بود برام. ولی بیخودی فکر می‌کردم نباید سراغش برم. یعنی حس می‌کردم اینا دارن از موفقیت BB سوءاستفاده می‌کنن و می‌خوان به زور یه چیز جدید بسازن که تا تب BB نخوابیده، طرفدارهاش رو جذب کنن. شروع کار هم اگه درست یادم باشه، زیاد سر و صدا نکرد و اون هیاهوی BB رو نداشت و برای همین دیگه کلاً یادم رفت که همچین چیزی تولید شده.
گذشت و گذشت تا رسید به فصل آخر و هی می‌دیدم همه جا (از جمله بازیسنتر) بحثش هست و هوس کردم ببینم، ولی باز حال و حوصله نداشتم که ۶۰ قسمت نگاه کنم! ولی دیگه انقدر بچه‌ها اینجا در موردش صحبت کردن که گفتم کارش رو بسازم! :D
از اونجایی که من یه مرض ناشناخته‌ای دارم که تماشای سریال‌های تموم‌شده برام سخته، دیگه نهایت تلاشم رو کردم که تا قبل از قسمت آخر، همه قسمت‌های قبلی رو ببینم و توی ۲ هفته و خورده‌ای، این پروسه حیرت‌انگیز به پایان رسید! البته خیلی‌ها هستن که حتی توانایی دیدن یه فصل کامل رو در یه روز دارن، ولی من کشش این کار رو ندارم و نهایتش می‌تونم یک یا به زور دو قسمت در روز ببینم و برای BCS مجبور شدم بعضی وقت‌ها تا ۴ یا حتی ۵ قسمت هم ببینم و مغز و بدنم تعجب کرده بودن از این قضیه! و جالب اینه که تقریباً مشابه این اتفاق برای خود BB هم افتاده بود و ۴ فصل اول و بخش‌هایی از فصل پنجم رو توی چند روز دیدم تا خودم رو برسونم به قسمت‌های پایانی. البته اونجا زمان بیشتر بود و انقدر فشرده نبود!
در مورد BCS که حرف زیاده و توی اسپویلر می‌گم، ولی واقعاً خوشحالم که این سریال درجه یک و محشر رو دیدم و با اینکه توی این چند روز به فنا رفتم و تقریباً هیچ فیلم و سریال دیگه‌ای رو ندیدم و کل فکر و ذکرم شده بود تموم کردن BCS، ولی واقعاً ارزشش رو داشت. کلی خندیدم، ناراحت شدم، لذت بردم، غافلگیر شدم و حالا فقط یه قسمت مونده تا این سریال فوق‌العاده تموم بشه و امیدوارم پایانش هم مثل بقیه بخش‌هاش عالی باشه.
عجب شخصیت‌هایی داشت این سریال. جیمی/ساول با بازی غوغای باب اودنکرک که توی BB هم عاشقش بودم، از جذاب‌ترین شخصیت‌های تلویزیون و سینما است. از خود شکل و شمایل اودنکرک و صدای باحالش، تا شخصیت‌پردازی جیمی که از طرفی یه آدم واقعاً شیاد و عوضی هست و از طرفی هم بعضی وقت‌ها یه بلاهت خاصی توش دیده می‌شه. من معمولاً طرفدار شخصیت‌های خرابکار نیستم، ولی اینجا خیلی حال می‌کردم با جیمی! برعکس مثلاً والتر توی BB که زیاد ازش خوشم نمی‌اومد و بهش حق نمی‌دادم بابت کارهایی که می‌کرد.
ولی واقعاً این جیمی برای خودش لجن عجیبی بود (البته هنوز سریال تموم نشده و باید بگیم هست!). یعنی هرکی کنارش قرار می‌گرفت، به فنا می‌رفت که حالا در مورد بعضی‌هاشون پایین می‌گم، ولی مثلاً فرانچسکای بیچاره هم ترکید! یه منشی معصوم و مؤدب که دیگه بعد از یه مدت همکاری با ساول، هم ظاهرش یه ذره تغییر کرد و هم لات و لوت شد! :D
کیم هم با بازی محشر ری سیهورن جزو شخصیت‌های درجه یک سریال بود و با جیمی یکی از جالب‌ترین زوج‌های دنیای فیلم و سریال رو تشکیل می‌دادن. یه زوج عجیب که توی نگاه اول هیچ ربطی به همدیگه ندارن ولی وقتی به همدیگه پیوند می‌خورن، به یه ترکیب خاصی می‌رسن. یه ترکیبی که انگار هم نیمه گمشده همدیگه هستن و هم نیستن! چقدر جذاب بودن این دو تا و چقدر حیف که آخرش اون طوری شد.
عجب بازی‌ای داشت مایکل مک‌کین در نقش چاک! دمش گرم واقعاً. یه شخصیت منحصربفرد با بیماری روانی عجیب (ایده استفاده از اون محافظ‌ها واقعاً ایده دیوانه‌واری بود) که با اینکه بعضی جاها خیلی آدم رو حرص می‌داد، ولی بعضی وقت‌ها هم می‌شد بهش حق داد و عجب پایان تلخی هم داشت...
مایک عزیز هم که توی سریال بود و من تا قبل از دیدنش خبر نداشتم! یعنی اگه می‌دونستم اون هم هست، شاید زودتر از اینا سریال رو می‌دیدم. :D مایک هم در عین حال که آدم پاکی نبود، ولی مظلومیت خاص خودش رو داشت و بیچاره پشت سر هم درگیر اتفاقاتی می‌شد که روح و روانش رو منهدم می‌کردن. عجیبه که من یادم نبود دقیقاً چطوری توی BB می‌میره و فقط اون صحنه آخر که دم رودخونه نشسته بود توی ذهنم بود. امروز رفتم صحنه شلیک والتر به مایک رو دیدم و بیشتر از قبل دلم براش سوخت. :(
انقدر سریال شخصیت‌های جانبی خفنی داشت که نمی‌شه در مورد همه‌شون صحبت کرد، ولی جا داره به ناچوی بیچاره هم اشاره کنیم. مایکل ماندویی که با Far Cry 3 پیش گیمرها معروف شد و به شکل جالبی توی BCS هم یه اشاره ظریفی به FC3 داشتن و یه جا لباسی با مدل و رنگ Vaas تن ناچو کرده بودن. :D باز این شخصیت هم مثل مایک و چاک و...، مظلومانه مُرد. کلاً انگار رسم BB/BCS اینه که همه در حالتی بمیرن که آدم دلش بسوزه و بگه طرف حقش این نبود.
و اما هاوارد. هاوارد بیچاره... هاواردی که تا بهش فکر می‌کنم، می‌خواد اشکم دربیاد. :( در رتبه‌بندی مظلومان BCS، جایگاه اول با فاصله زیاد برای این بنده خدا بود. از همون جایی که بعد از مرگ چاک، شخصیتش یه ذره شکسته شد و از اون حالت خشک و رسمی و ژست‌های همیشگی در اومد، دلم براش می‌سوخت ولی دیگه توی قسمت‌های آخری که زنده بود، جیمی و کیم جوری در حقش کم‌لطفی کردن که داشت حالم از این دو تا بهم می‌خورد! :| درسته که هاوارد آدم خیلی باکمالات و درجه یکی نبود و مشکلاتی داشت، ولی نه در این حد که همچین کاری باهاش بکنن. بنده خدا بی‌آبرو شد و به مرز جنون رسید و آخرش هم... آخه اون چه مرگی بود؟ :(( حالا مرگش به کنار، اون نحوه خاک کردنش... یعنی اون صحنه یه جوری نابودم کرد و اشکم در اومد که کمتر برام سابقه داشته انقدر به خاطر مرگ یه شخصیت ناراحت بشم. :( این رسمش نبود! ترکیب موسیقی اون صحنه با مدل افتادن هاوارد توی گودال و قیافه مایک، واقعاً ویرانگر بود...
بعد از اون قسمت، دو روز وقفه انداختم و به خودم استراحت دادم که از افسردگی دربیام. بعدش دوباره شروع کردم به دیدن ادامه ماجرا و امروز رسیدم به قسمت ۱۲ و گریه‌های کیم و... خدایا بسه دیگه! :(( من در حالت عادی هم دلم برای هاوارد یه جوری سوخته بود که به جای جیمی و کیم عذاب وجدان گرفته بودم، ولی دیگه گریه‌های کیم یه کاری کرد که روح و روانم به هم ریخت و دوباره اشکم در اومد. یعنی یاد اون صحنه‌ای می‌افتادم که اون بنده خدا در حال تحقیر شدن توی جلسه بود و جیمی و کیم در حال عشق‌بازی، و بعدش هم که بهش هر تهمتی چسبوندن و تبدیلش کردن به یه معتاد و بیمار و توی بدنامی از دنیا رفت. اون هم توسط لالوی بی‌شرف که از همون قسمت اولی که دیدمش حالم ازش بهم می‌خورد.
خیلی صحبت‌ها داشتم، ولی دیگه زیادی طولانی شد و بهتره ول کنم. فقط باید حتماً اشاره کنم که چقدر فضای ابزورد سریال و اتفاقات جانبی رو دوست داشتم. ماجراهایی که بعضی وقت‌ها شاید هیچ نقش خاصی هم توی داستان‌های اصلی نداشتن، ولی به اندازه اصل ماجرا جذاب بودن. مثل اون قسمتی که می‌خوان هیول (اون سیاه‌پوست چاقه) رو محاکمه کنن و اینا نقش بازی می‌کردن که مثلاً وسط کلیسا هستن! :D یا اون عکس مسیح روی دیوار خونه اون یارو که نمی‌خواست اونجا رو رها کنه! :)) کلاً سریال یه سری بخش‌های به شدت خفن داشت که شاید توی سریال‌های دیگه می‌شد بهشون لقب فیلر و اضافات داد، ولی اینجا آدم صفا می‌کرد باهاشون!
همین‌طور باید به کارگردانی عالی سریال هم اشاره کنیم و در کنار کیفیت بالای کار، رودست زدن نویسنده و کارگردان به تماشاگر هم خیلی جالب بود و بارها پیش می‌اومد که اوضاع یه جوری پیش می‌رفت که مخاطب طبق کلیشه‌ها انتظار فلان چیز رو داشت، ولی یه اتفاق دیگه‌ای می‌افتاد.
در مجموع BCS رفت توی لیست بهترین سریال‌های عمرم و خیلی خوشحالم که هرچند دیر، ولی بالاخره دیدمش. سریالی که هم لحظات مهیجش خوب بود، هم لحظاتی که شاید از دید یه عده خسته‌کننده باشه ولی برای من حتی از بعضی جهات نسبت به لحظات مهیجش هم جالب‌تر بودن. یعنی واقعاً کیف می‌کردم وقتی اون بخش‌های آروم و صحبت‌های شخصیت‌ها با همدیگه و اتفاقات نه‌چندان خفن رو می‌دیدم و حتی بعضی وقت‌ها دوست داشتم دوز اکشن و هیجان پایین بیاد و به جاش این جور بخش‌ها بیشتر باشن.
به امید یه قسمت پایانی درجه یک!
چقدر طولانی شد پست! ببخشید دیگه، کل ۶ فصل یه جا جمع شد و تازه خیلی چیزها رو هم حذف کردم که بیشتر از این طولانی نشه! :D
 

Mehdi Cage

Valar Morghulis
کاربر سایت
Dec 8, 2011
4,985
نام
مهدی
خب بالاخره سنگین‌ترین ماراتن سریالی عمرم رو پشت سر گذاشتم و کل قسمت‌های Better Call Saul رو در عرض چند روز دیدم تا آماده تماشای قسمت آخر بشم! :D
اینکه چرا تا الآن و توی این همه سال ندیده بودم، برای خودم هم عجیبه. Breaking Bad یکی از بهترین سریال‌های عمرم بود و طبیعتاً باید اسپین‌آف اون رو هم می‌دیدم، مخصوصاً وقتی در مورد متفاوت‌ترین شخصیت سریال یعنی ساول گودمن بود که خیلی شخصیت جالبی بود برام. ولی بیخودی فکر می‌کردم نباید سراغش برم. یعنی حس می‌کردم اینا دارن از موفقیت BB سوءاستفاده می‌کنن و می‌خوان به زور یه چیز جدید بسازن که تا تب BB نخوابیده، طرفدارهاش رو جذب کنن. شروع کار هم اگه درست یادم باشه، زیاد سر و صدا نکرد و اون هیاهوی BB رو نداشت و برای همین دیگه کلاً یادم رفت که همچین چیزی تولید شده.
گذشت و گذشت تا رسید به فصل آخر و هی می‌دیدم همه جا (از جمله بازیسنتر) بحثش هست و هوس کردم ببینم، ولی باز حال و حوصله نداشتم که ۶۰ قسمت نگاه کنم! ولی دیگه انقدر بچه‌ها اینجا در موردش صحبت کردن که گفتم کارش رو بسازم! :D
از اونجایی که من یه مرض ناشناخته‌ای دارم که تماشای سریال‌های تموم‌شده برام سخته، دیگه نهایت تلاشم رو کردم که تا قبل از قسمت آخر، همه قسمت‌های قبلی رو ببینم و توی ۲ هفته و خورده‌ای، این پروسه حیرت‌انگیز به پایان رسید! البته خیلی‌ها هستن که حتی توانایی دیدن یه فصل کامل رو در یه روز دارن، ولی من کشش این کار رو ندارم و نهایتش می‌تونم یک یا به زور دو قسمت در روز ببینم و برای BCS مجبور شدم بعضی وقت‌ها تا ۴ یا حتی ۵ قسمت هم ببینم و مغز و بدنم تعجب کرده بودن از این قضیه! و جالب اینه که تقریباً مشابه این اتفاق برای خود BB هم افتاده بود و ۴ فصل اول و بخش‌هایی از فصل پنجم رو توی چند روز دیدم تا خودم رو برسونم به قسمت‌های پایانی. البته اونجا زمان بیشتر بود و انقدر فشرده نبود!
در مورد BCS که حرف زیاده و توی اسپویلر می‌گم، ولی واقعاً خوشحالم که این سریال درجه یک و محشر رو دیدم و با اینکه توی این چند روز به فنا رفتم و تقریباً هیچ فیلم و سریال دیگه‌ای رو ندیدم و کل فکر و ذکرم شده بود تموم کردن BCS، ولی واقعاً ارزشش رو داشت. کلی خندیدم، ناراحت شدم، لذت بردم، غافلگیر شدم و حالا فقط یه قسمت مونده تا این سریال فوق‌العاده تموم بشه و امیدوارم پایانش هم مثل بقیه بخش‌هاش عالی باشه.
عجب شخصیت‌هایی داشت این سریال. جیمی/ساول با بازی غوغای باب اودنکرک که توی BB هم عاشقش بودم، از جذاب‌ترین شخصیت‌های تلویزیون و سینما است. از خود شکل و شمایل اودنکرک و صدای باحالش، تا شخصیت‌پردازی جیمی که از طرفی یه آدم واقعاً شیاد و عوضی هست و از طرفی هم بعضی وقت‌ها یه بلاهت خاصی توش دیده می‌شه. من معمولاً طرفدار شخصیت‌های خرابکار نیستم، ولی اینجا خیلی حال می‌کردم با جیمی! برعکس مثلاً والتر توی BB که زیاد ازش خوشم نمی‌اومد و بهش حق نمی‌دادم بابت کارهایی که می‌کرد.
ولی واقعاً این جیمی برای خودش لجن عجیبی بود (البته هنوز سریال تموم نشده و باید بگیم هست!). یعنی هرکی کنارش قرار می‌گرفت، به فنا می‌رفت که حالا در مورد بعضی‌هاشون پایین می‌گم، ولی مثلاً فرانچسکای بیچاره هم ترکید! یه منشی معصوم و مؤدب که دیگه بعد از یه مدت همکاری با ساول، هم ظاهرش یه ذره تغییر کرد و هم لات و لوت شد! :D
کیم هم با بازی محشر ری سیهورن جزو شخصیت‌های درجه یک سریال بود و با جیمی یکی از جالب‌ترین زوج‌های دنیای فیلم و سریال رو تشکیل می‌دادن. یه زوج عجیب که توی نگاه اول هیچ ربطی به همدیگه ندارن ولی وقتی به همدیگه پیوند می‌خورن، به یه ترکیب خاصی می‌رسن. یه ترکیبی که انگار هم نیمه گمشده همدیگه هستن و هم نیستن! چقدر جذاب بودن این دو تا و چقدر حیف که آخرش اون طوری شد.
عجب بازی‌ای داشت مایکل مک‌کین در نقش چاک! دمش گرم واقعاً. یه شخصیت منحصربفرد با بیماری روانی عجیب (ایده استفاده از اون محافظ‌ها واقعاً ایده دیوانه‌واری بود) که با اینکه بعضی جاها خیلی آدم رو حرص می‌داد، ولی بعضی وقت‌ها هم می‌شد بهش حق داد و عجب پایان تلخی هم داشت...
مایک عزیز هم که توی سریال بود و من تا قبل از دیدنش خبر نداشتم! یعنی اگه می‌دونستم اون هم هست، شاید زودتر از اینا سریال رو می‌دیدم. :D مایک هم در عین حال که آدم پاکی نبود، ولی مظلومیت خاص خودش رو داشت و بیچاره پشت سر هم درگیر اتفاقاتی می‌شد که روح و روانش رو منهدم می‌کردن. عجیبه که من یادم نبود دقیقاً چطوری توی BB می‌میره و فقط اون صحنه آخر که دم رودخونه نشسته بود توی ذهنم بود. امروز رفتم صحنه شلیک والتر به مایک رو دیدم و بیشتر از قبل دلم براش سوخت. :(
انقدر سریال شخصیت‌های جانبی خفنی داشت که نمی‌شه در مورد همه‌شون صحبت کرد، ولی جا داره به ناچوی بیچاره هم اشاره کنیم. مایکل ماندویی که با Far Cry 3 پیش گیمرها معروف شد و به شکل جالبی توی BCS هم یه اشاره ظریفی به FC3 داشتن و یه جا لباسی با مدل و رنگ Vaas تن ناچو کرده بودن. :D باز این شخصیت هم مثل مایک و چاک و...، مظلومانه مُرد. کلاً انگار رسم BB/BCS اینه که همه در حالتی بمیرن که آدم دلش بسوزه و بگه طرف حقش این نبود.
و اما هاوارد. هاوارد بیچاره... هاواردی که تا بهش فکر می‌کنم، می‌خواد اشکم دربیاد. :( در رتبه‌بندی مظلومان BCS، جایگاه اول با فاصله زیاد برای این بنده خدا بود. از همون جایی که بعد از مرگ چاک، شخصیتش یه ذره شکسته شد و از اون حالت خشک و رسمی و ژست‌های همیشگی در اومد، دلم براش می‌سوخت ولی دیگه توی قسمت‌های آخری که زنده بود، جیمی و کیم جوری در حقش کم‌لطفی کردن که داشت حالم از این دو تا بهم می‌خورد! :| درسته که هاوارد آدم خیلی باکمالات و درجه یکی نبود و مشکلاتی داشت، ولی نه در این حد که همچین کاری باهاش بکنن. بنده خدا بی‌آبرو شد و به مرز جنون رسید و آخرش هم... آخه اون چه مرگی بود؟ :(( حالا مرگش به کنار، اون نحوه خاک کردنش... یعنی اون صحنه یه جوری نابودم کرد و اشکم در اومد که کمتر برام سابقه داشته انقدر به خاطر مرگ یه شخصیت ناراحت بشم. :( این رسمش نبود! ترکیب موسیقی اون صحنه با مدل افتادن هاوارد توی گودال و قیافه مایک، واقعاً ویرانگر بود...
بعد از اون قسمت، دو روز وقفه انداختم و به خودم استراحت دادم که از افسردگی دربیام. بعدش دوباره شروع کردم به دیدن ادامه ماجرا و امروز رسیدم به قسمت ۱۲ و گریه‌های کیم و... خدایا بسه دیگه! :(( من در حالت عادی هم دلم برای هاوارد یه جوری سوخته بود که به جای جیمی و کیم عذاب وجدان گرفته بودم، ولی دیگه گریه‌های کیم یه کاری کرد که روح و روانم به هم ریخت و دوباره اشکم در اومد. یعنی یاد اون صحنه‌ای می‌افتادم که اون بنده خدا در حال تحقیر شدن توی جلسه بود و جیمی و کیم در حال عشق‌بازی، و بعدش هم که بهش هر تهمتی چسبوندن و تبدیلش کردن به یه معتاد و بیمار و توی بدنامی از دنیا رفت. اون هم توسط لالوی بی‌شرف که از همون قسمت اولی که دیدمش حالم ازش بهم می‌خورد.
خیلی صحبت‌ها داشتم، ولی دیگه زیادی طولانی شد و بهتره ول کنم. فقط باید حتماً اشاره کنم که چقدر فضای ابزورد سریال و اتفاقات جانبی رو دوست داشتم. ماجراهایی که بعضی وقت‌ها شاید هیچ نقش خاصی هم توی داستان‌های اصلی نداشتن، ولی به اندازه اصل ماجرا جذاب بودن. مثل اون قسمتی که می‌خوان هیول (اون سیاه‌پوست چاقه) رو محاکمه کنن و اینا نقش بازی می‌کردن که مثلاً وسط کلیسا هستن! :D یا اون عکس مسیح روی دیوار خونه اون یارو که نمی‌خواست اونجا رو رها کنه! :)) کلاً سریال یه سری بخش‌های به شدت خفن داشت که شاید توی سریال‌های دیگه می‌شد بهشون لقب فیلر و اضافات داد، ولی اینجا آدم صفا می‌کرد باهاشون!
همین‌طور باید به کارگردانی عالی سریال هم اشاره کنیم و در کنار کیفیت بالای کار، رودست زدن نویسنده و کارگردان به تماشاگر هم خیلی جالب بود و بارها پیش می‌اومد که اوضاع یه جوری پیش می‌رفت که مخاطب طبق کلیشه‌ها انتظار فلان چیز رو داشت، ولی یه اتفاق دیگه‌ای می‌افتاد.
در مجموع BCS رفت توی لیست بهترین سریال‌های عمرم و خیلی خوشحالم که هرچند دیر، ولی بالاخره دیدمش. سریالی که هم لحظات مهیجش خوب بود، هم لحظاتی که شاید از دید یه عده خسته‌کننده باشه ولی برای من حتی از بعضی جهات نسبت به لحظات مهیجش هم جالب‌تر بودن. یعنی واقعاً کیف می‌کردم وقتی اون بخش‌های آروم و صحبت‌های شخصیت‌ها با همدیگه و اتفاقات نه‌چندان خفن رو می‌دیدم و حتی بعضی وقت‌ها دوست داشتم دوز اکشن و هیجان پایین بیاد و به جاش این جور بخش‌ها بیشتر باشن.
به امید یه قسمت پایانی درجه یک!
چقدر طولانی شد پست! ببخشید دیگه، کل ۶ فصل یه جا جمع شد و تازه خیلی چیزها رو هم حذف کردم که بیشتر از این طولانی نشه! :D
قشنگ یادمه از همون فصل اول وقتی می‌دیدم این سریال خیلی دیده نمی‌شه باورم نمی‌شد که ملت دارن همچین جواهری رو از دست می‌دن! :D از یه طرف هم می‌ترسیدم بخاطر کم‌ بودن نسبی بیننده‌هاش کنسل بشه. ولی خب خوشحالم که این فصل آخر و بحثای پیرامونش باعث شد بیشتر دیده بشه.
با اون حرفت راجع به قسمتای کند سریال هم موافقم‌. به شخصه هایلایت سریال برای من همون لحظات بودن و بی‌اندازه دوستشون دارم.

بریم ببینیم قراره چجوری ببندن این یونیورس عجیب و غریب و دوست داشتنی رو.
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر