amir72
کاربر سایت
من سریال the devil's hour رو به پیشنهاد دوستان دیدم و باید بگم روی هم رفته سریال جالبی بود. البته بنظرم میشد توی دو الی سه قسمت خلاصه بشه تا اینقدر شاهد زل زدنهای بیخود و تعلیقهای نابجا نباشیم. در کل سریال حول عشق ورزیدن میچرخه اینکه چطور عشق میتونه انسان رو تغییر بده.
نمیدونم فصل دومی قراره در کار باشه یا نه؟
ایده اصلی سریال همون Groundhog Day فقط به جای تکرار یک روز، کل زندگی لوپ میشه. در طول سریال شاهد این بودیم که کتاب مورد علاقه آیزک "خرگوش مخملی" بود. داستان یک اسباب بازی که از طریق عشق زنده میشه. احتمالا به این دلیل هر چه لوسی بیشتر به آیزک عشق میورزید، او واقعیتر میشد. به همین دلیل بود که او آرام آرام شروع به لبخند زدن و گریه کردن و... کرد و در پایان، در حالی که مادرش او را در آغوش گرفته بود، دستش را فشرد. چند مورد بشدت برام مبهمه اینکه چرا آیزک همیشه میگفت من سردمه در حالی که نمیتونست حس مربوط به سردی/گرمی رو حس کنه؟ آیا به این خاطر بود که در زندگی موازی مردیث رو میدید که به پدرش میگفت سردمه تا پدرش برای او یک بخاری بخرد؟ یا چرا آیزک خودش رو سوزوند؟ به این خاطر که میخواست همه چيز در این حلقه تمام شود؟ یا فقط یک کار تصادفی کرد؟ (مثل دستشویی کردن روی کیف همکلاسیها!!) روی مخترین بخش سریال هم با اختلاف مربوط به جلسات روانپزشکی میشه که بود و نبودش تاثیری در روند داستان نداشت.
نمیدونم فصل دومی قراره در کار باشه یا نه؟