مدیر بیمارستان بروکهاون
مدیر بیمارستان مرد بسیار مهمی میباشد که در کنار دیگر دکترها تلاش میکند تا به دیگر بیمارها کمک کند. اما اونها دقیقاََ به چه کمکی احتیاج دارند؟ دکتر اونها رو عذاب نجات بده یا این که اونها رو با حقیقت رو به رو کنه و باعث بشه اونها عداب بکشند و دنیاشون نابود بشه؟ مدیر پاسخ این سوال رو نمیدونه....چرا شخصی رو از دنیایی که در اون خوشحاله به بیرون بکشه؟ حقیقت به مردم حیانت میکنه پس شاید بهتر باشه تا اون رو در جعبه بگذاریم و بعد دفنش کنیم تا درد بیشتری وارد نکنه.
----------------
مدیر و جوزف
در گذشته گاهی اوقات مدیر با بیماری به اسم جوزف بارکین کار میکرد - مردی که خودش رو به خاطر مرگ دخترش سرزنش میکنه. بیمار خاطرات دردناک خودش رو در یک جعبه نمادین میگذاره و جعبه رو با 4 قفل نمادین میبنده و یکی از کلیدها رو به مدیر میده. مدیر تصمیم میگیره که جعبه رو باز نکنه و حقیقت دردناک رو به بیمارش نشون نده و کلید رو در جایی در بیمارستان رها میکنه. مدتی بعد, زمانی که بیماران برای پیاده روی به بیرون میروند, جوزف کلید موزه شهر رو از مدیر بیمارستان میدزده و اون رو در یک جعبه آهنی میگذاره, و جعبه رو زیر مجسمه Jennifer Carroll دفن میکنه.
--------------
موزه مکانی هست که در اون تاریخ شهر سایلنت هیل نگهداری میشه...حقیقت نهایی....حقیقت در مورد اعدام ها, در مورد دلیل ساخت بیمارستان بروکهاون و در مورد اولین مدیر بیمارستان. مدیر کلید رو داشت اما داشتن چنین چیزی در کنارش اون رو مضطرب میکرد. به خاطر همین زمانی که یکی از بیمارانش کلید رو دزدید اون کاری نکرد. اون فقط به دنبال آسایس و آرامش بود. بعدها خود اون هم دچار دردی میشه و شروع به دیدن دنیای ناخودآگاه خودش / بیمارانش میکنه.("من اون چیز رو هم دیدم. فرار کردم، ولی راه فراری از موزه نبود.") خب حالا اون هم بخشی از سایلنت هیل شده و محکوم به زندگی بی پایان در "دنیای دیگر" شهر. در سایلنت هیل 2 ما میتونیم نامه هایی از اون پیدا کنیم که مستقیماََ جیمز رو مورد خطاب قرار داده. البته, اون نامه ها واقعی نیستند بلکه جلوه ای از افکار اون هستند.
مدیر بیمارستان مرد بسیار مهمی میباشد که در کنار دیگر دکترها تلاش میکند تا به دیگر بیمارها کمک کند. اما اونها دقیقاََ به چه کمکی احتیاج دارند؟ دکتر اونها رو عذاب نجات بده یا این که اونها رو با حقیقت رو به رو کنه و باعث بشه اونها عداب بکشند و دنیاشون نابود بشه؟ مدیر پاسخ این سوال رو نمیدونه....چرا شخصی رو از دنیایی که در اون خوشحاله به بیرون بکشه؟ حقیقت به مردم حیانت میکنه پس شاید بهتر باشه تا اون رو در جعبه بگذاریم و بعد دفنش کنیم تا درد بیشتری وارد نکنه.
----------------
مدیر و جوزف
در گذشته گاهی اوقات مدیر با بیماری به اسم جوزف بارکین کار میکرد - مردی که خودش رو به خاطر مرگ دخترش سرزنش میکنه. بیمار خاطرات دردناک خودش رو در یک جعبه نمادین میگذاره و جعبه رو با 4 قفل نمادین میبنده و یکی از کلیدها رو به مدیر میده. مدیر تصمیم میگیره که جعبه رو باز نکنه و حقیقت دردناک رو به بیمارش نشون نده و کلید رو در جایی در بیمارستان رها میکنه. مدتی بعد, زمانی که بیماران برای پیاده روی به بیرون میروند, جوزف کلید موزه شهر رو از مدیر بیمارستان میدزده و اون رو در یک جعبه آهنی میگذاره, و جعبه رو زیر مجسمه Jennifer Carroll دفن میکنه.
--------------
موزه مکانی هست که در اون تاریخ شهر سایلنت هیل نگهداری میشه...حقیقت نهایی....حقیقت در مورد اعدام ها, در مورد دلیل ساخت بیمارستان بروکهاون و در مورد اولین مدیر بیمارستان. مدیر کلید رو داشت اما داشتن چنین چیزی در کنارش اون رو مضطرب میکرد. به خاطر همین زمانی که یکی از بیمارانش کلید رو دزدید اون کاری نکرد. اون فقط به دنبال آسایس و آرامش بود. بعدها خود اون هم دچار دردی میشه و شروع به دیدن دنیای ناخودآگاه خودش / بیمارانش میکنه.("من اون چیز رو هم دیدم. فرار کردم، ولی راه فراری از موزه نبود.") خب حالا اون هم بخشی از سایلنت هیل شده و محکوم به زندگی بی پایان در "دنیای دیگر" شهر. در سایلنت هیل 2 ما میتونیم نامه هایی از اون پیدا کنیم که مستقیماََ جیمز رو مورد خطاب قرار داده. البته, اون نامه ها واقعی نیستند بلکه جلوه ای از افکار اون هستند.