در دنیای امن هری
چیز دیگری که گفتنش خالی از لطف نیست دکور آپارتمان میسون, و به خصوص اتاق هدر هست, به خاطر این که این اتاق بازتابی از دنیای درون و زندگیی که قبل از SH 3 داشته هست. بکجور فضای نوستالتژیک در رابطه با اتاق وجود داره - ما نمادهای زیادی از زندگی آلسا میبینیم اما شاهد چیزهای کمی در رابطه با زندگی هدر هستیم. نه دفترچه خاطراتی, نه دفترچه تلفنی, نه عکسی از دوستان. به نظر میرسه که تمام زندگی هدر حول محور دنیایی بسته و راحتی که توسط پدر دلسوزش ایجاد شده و کششی ثابت که به زندگی گذشته اش داره میچرخه.(هدر در طول بازی به کسی اشاره نمیکنه. یعنی اون هیچ دوستی نداره؟) شاید این سایه زندگی های گذشته اون بود که مانع از این میشه که اون یک زندگی نرمال رو شروع کنه؟
در هر صورت هدر با زندگی در دنیای کوچکش یجورایی تبدیل به فرد منزوی میشه که از دنیای بیرون و آدمهاش میترسه.(اون همیشه یه چاقو به همراه داره, انگار که منتظره تا بهش حمله بشه). اگر توجه کنید در اولین ملاقاتش با داگلاس, هدر سعی میکنه تا هر چه زودتر از اون دور بشه.("بابام همیشه بهم گفته که با غریبه ها صحبت نکنم") و حتی زمانی که داگلاس سعی داره بهش کمک کنه اون به این رفتارش ادامه میده. نیمه اول بازی کلا به تلاش هدر برای فرار از دنیا و رسیدن به خونش اختصاص داره. اما با وجود این که اون فرد منزوی هست ولی با احساساتی مثل دلسوزی غریبه نیست. این احساس رو میشه به خوبی در مرحله Hilltop و حس اون نسبت به گیاهی که پژمرده شده دید. (نمیدونم چجور گیاهی هست این اما دیگه پژمرده شده...بیچاره).
یکی دیگه از نشانه های زندگی هدر ظاهر اون هست. موهای ژولیده, لباسهای کثیف....به نظر میرسه که اون اصلا به ظاهرش اهمیتی نمیده. این یه چیز معمول برای افراد مردم گریز با یک حوزه کوچک از ارتباطات اجتماعی هست. در واقع چرا اون اصلا نیاز داره که خوب به نظر برسه وقتی که تنها کسی ظاهرش رو همینجوری هم که هست دوست داره پدرشه؟ اون همچنین به تناسب اندام خودش هم اهمیت نمیده. در ابتدای بازی ما اون رو درحال چرت زدن در همبرگر فروشی میبینیم.(که همبرگرهای چرب که سرشار از کلسترول هست رو میفروشه). و در ادامه او اذعان میکنه که خوراکی ها رو دوست داره...("توی ویترین جعبه هایی از شیرینی و شکلات وجود داره...من عاشق اینجور چیزام"). ما همچنین میبینیم که اون زیاد تندرست نیست. (بعد از دویدن مسافت بسیار کمی اون نفس کم میاره). و در انتها هدر یک فرد سیگاری بوده اما بنا به دلایلی اون رو ترک میکنه.
ما نشون دادیم که هدر میسون یک فرد منزوی هستش که در دنیای امنی که پدرش برای اون ساخته زندگی میکنه. رفتار بچگانه داره و پر از ترس. اما با این وجود اون هیچ نوع زندگی دیگه ای رو نمیخواست, و هیچ تمایلی به ترک پدرش نداشت. اما به زودی همه چی تغییر میکنه و مجبور میشه دنیایی رو که با اون خو گرفته بود رو ترک کنه.
چیز دیگری که گفتنش خالی از لطف نیست دکور آپارتمان میسون, و به خصوص اتاق هدر هست, به خاطر این که این اتاق بازتابی از دنیای درون و زندگیی که قبل از SH 3 داشته هست. بکجور فضای نوستالتژیک در رابطه با اتاق وجود داره - ما نمادهای زیادی از زندگی آلسا میبینیم اما شاهد چیزهای کمی در رابطه با زندگی هدر هستیم. نه دفترچه خاطراتی, نه دفترچه تلفنی, نه عکسی از دوستان. به نظر میرسه که تمام زندگی هدر حول محور دنیایی بسته و راحتی که توسط پدر دلسوزش ایجاد شده و کششی ثابت که به زندگی گذشته اش داره میچرخه.(هدر در طول بازی به کسی اشاره نمیکنه. یعنی اون هیچ دوستی نداره؟) شاید این سایه زندگی های گذشته اون بود که مانع از این میشه که اون یک زندگی نرمال رو شروع کنه؟
در هر صورت هدر با زندگی در دنیای کوچکش یجورایی تبدیل به فرد منزوی میشه که از دنیای بیرون و آدمهاش میترسه.(اون همیشه یه چاقو به همراه داره, انگار که منتظره تا بهش حمله بشه). اگر توجه کنید در اولین ملاقاتش با داگلاس, هدر سعی میکنه تا هر چه زودتر از اون دور بشه.("بابام همیشه بهم گفته که با غریبه ها صحبت نکنم") و حتی زمانی که داگلاس سعی داره بهش کمک کنه اون به این رفتارش ادامه میده. نیمه اول بازی کلا به تلاش هدر برای فرار از دنیا و رسیدن به خونش اختصاص داره. اما با وجود این که اون فرد منزوی هست ولی با احساساتی مثل دلسوزی غریبه نیست. این احساس رو میشه به خوبی در مرحله Hilltop و حس اون نسبت به گیاهی که پژمرده شده دید. (نمیدونم چجور گیاهی هست این اما دیگه پژمرده شده...بیچاره).
یکی دیگه از نشانه های زندگی هدر ظاهر اون هست. موهای ژولیده, لباسهای کثیف....به نظر میرسه که اون اصلا به ظاهرش اهمیتی نمیده. این یه چیز معمول برای افراد مردم گریز با یک حوزه کوچک از ارتباطات اجتماعی هست. در واقع چرا اون اصلا نیاز داره که خوب به نظر برسه وقتی که تنها کسی ظاهرش رو همینجوری هم که هست دوست داره پدرشه؟ اون همچنین به تناسب اندام خودش هم اهمیت نمیده. در ابتدای بازی ما اون رو درحال چرت زدن در همبرگر فروشی میبینیم.(که همبرگرهای چرب که سرشار از کلسترول هست رو میفروشه). و در ادامه او اذعان میکنه که خوراکی ها رو دوست داره...("توی ویترین جعبه هایی از شیرینی و شکلات وجود داره...من عاشق اینجور چیزام"). ما همچنین میبینیم که اون زیاد تندرست نیست. (بعد از دویدن مسافت بسیار کمی اون نفس کم میاره). و در انتها هدر یک فرد سیگاری بوده اما بنا به دلایلی اون رو ترک میکنه.
ما نشون دادیم که هدر میسون یک فرد منزوی هستش که در دنیای امنی که پدرش برای اون ساخته زندگی میکنه. رفتار بچگانه داره و پر از ترس. اما با این وجود اون هیچ نوع زندگی دیگه ای رو نمیخواست, و هیچ تمایلی به ترک پدرش نداشت. اما به زودی همه چی تغییر میکنه و مجبور میشه دنیایی رو که با اون خو گرفته بود رو ترک کنه.
Attachments
آخرین ویرایش: