[FONT="]6.2[/FONT]شکل گیری و توسعه ی فرقه
الف ) sh1
برای اینکه درک بهتری از وضعیت مالی فرقه در طول حوادث شماره ی اول بازی داشته باشیم ، فقط کافیه کلیسای زیرزمینی فرقه رو که در منطقه ی تجاری شهر و در داخل مغازه ای به اسم green lion که به نوعی میشه گفت داخل فاضلاب بود رو به یاد بیاریم. که البته دالیا از این خرابه به عنوان "کلیسای دیگه ی شهر" نام میبرد. در واقع این کلیسا از بودجه ی کم فرقه در اون برهه از زمان حکایت میکنه. حالا برای پی بردن به وضع مالی مسیحیت اجازه بدید تا این کلیسا رو با کلیسای مسیحیان شهر ( Balkan church – جایی که برای بار نخست دالیا رو میبینیم ) مقایسه کنیم : اونجا همه چیز مرتب و خوب به نظر میرسه همه چیز براق و درخشنده و زیباست. تعداد زیاد صندلی ها از گستردگی مسیحیت در شهر خبر میده. میبینید تفاوت چشمگیر به نظر میرسه.
میشد نتیجه گرفت که در طول حوادث sh1 نه تنها فعالیت فرقه قانونی نبوده ، بلکه نزد مردم هم چندان وجهه ای نداشته ، و مهمتر از همه اینکه اون مذهب تثبیت شده ی قبلی هم نبوده.( همونطور که گفته شد بعد از قرن نوزدهم موقعیت فرقه تضعیف شده بود. )
به احتمال زیاد ، اکثر مشکلات فرقه از کمی طرفدارانش ناشی میشده که اون هم به خاطر تسلط گرایش به شیطان در اون دوره از تاریخ فرقه بوده.
میشه اینطور توجیه کرد که : پیروان کم = بودجه ی کم = عدم توانایی درتطمیع حاکمان شهر...
ولی فرقه کم کم برای بی پولی راه حل خوبی پیدا کرد ، فرقه برای جبران کمبود مالی سران شهر و پلیس رو توی منافع خودش از فروش محصولات و همچنین دکترهایی که تحت نظر فرقه کار میکرند ، شریک کرد ،اینجوری دوباره همه چیز روبه راه میشد و همه از وضعیت به وجود اومده راضی بودند (البته به غیر از کسانی که از تقابل دوباره فرقه و مسیحیان ناراضی بودند.) ، ولی با این روال خود شهر آروم آروم به تباهی کشیده میشد.
در این میان تنها کسی که نگران وضعیت مالی فرقه نبود دالیا بود ، دالیا همچنان خودش رو وقف احضار خدا (شیطان ) کرده بود. و حتی توی این راه دخترش رو قربانی کرد اما به خاطر مزاحمت افرادی مثل هری یا دکتر کافمن اقدامات دالیا هم مفید نبود....
ب) 17 سال مابین اتفاقات sh1 و sh3
17 سال قبل از اتفاقات sh3 ، شهر مدیر امور فرهنگی و به علاوه آخرین خبره و کارشناس فرقه یعنی دالیا گیلسپای رو از دست داده بود. ( که به دست کافمن خائن کشته شده بود.) این جریان کمر فرقه رو شکوند، در چند سال ابتدایی بعد از مرگ دالیا فرقه شدیدا به هم ریخته و آشفته شده بود ، ولی بعد از مدتی لئونارد ولف دوست دیوانه دالیا به جای دالیا کارها رودر دست گرفت ( وینسنت در مورد لئونارد اینطور میگه : خاطره ی بیرحمی های اون برای همیشه در ذهن من زنده میمونه ) و زمانی که اون هم در یک درگیری فردی رو به خاطر اعتقادات مذهبی اش کشت ، اون رو درhospital brookhaven زندانی کردند وینسنت همه کاره ی مسایل فرهنگی فرقه شد و به جای لئونارد دیوانه ، دخترش کلادیا ولف در راس فرقه قرار گرفت. ( وینسنت فقط در ظاهر با اعتقادات کلادیا همسو شده بود و کلادیا هم به این دروغگو اعتماد کرد.) وینسنت در اون برهه به عنوان " پدر" ، و همچنین حسابدار اصلی فرقه هم محسوب میشد.
کلادیا وقتیکه به مقام ارشد فرقه رسید ، در اولین قدم شروع به ایجاد تغییرات در فرقه و وارد کردن عقاید ریبرال به فرقه کرد. و برای مفیدتر شدن تغییراتش اهداف یتیمخونه های تخت نظارت فرقه رو به عقاید مسیحیت نزدیک کرد.وچون مطالعه ی تمام منابع کتابخونه ای برای سرعت بخشیدن به این روندغیر ممکن بود ، کلادیا ازوینسنت دعوت کرد که در این کار به کلادیا کمک کنه. همین همکاری ظاهری وینسنت در امور فرقه باعث شد تا بتونه منافع فرقه رو به منافع خودش نزدیک کنه و این فرصت ، فرصتی بود که مدتها برای اون وینسنت انتظار کشیده بود.
حالا بیاید به تغییرات اصلی که کلادیا در اعتقادات مذهبی فرقه به وجود آورد به مروری داشته باشیم :
1..آرمان های خصمانه به وجود اومده در فرقه ازفرقه حذف شد ، اسم دالیا و لئونارد ولف به طور کامل از تاریخ فرقه حذف شد. در جریان بازی (شماره ی سوم) شما فقط در سه مورد اشاراتی رو به دالیا میبینید : اولی یادداشتی که از طرف هری گذاشته شده بود ، هدر و داگلاس با ماشین به سمت شهر میرند و هدر از خاطراتش و از مادرش برای داگلاس صحبت میکنه- و میگه : زنی به نام دالیا ، اون سعی کرد تا خدای باستانی شهر رو احضار کنه . اون دختر خودش رو در این راه قربانی کرد.- و سوم مکالمه ی وینسنت با هدر که در اون وینسنت از دالیا به عنوان "جادوگر دیوانه ی پیر " نام برد و هیچ جا هم شما نوشته ای در مورد اینکه دالیا خودش و زندگی اش رووقف خدا کرد پیدا نمیکنید ، یا در مورد لئونارد هم همینطور هیچ جا اشاره ای به مفام یا خدماتش درفرقه دیده نمیشه (البته اون متنی که در مورد وضعیت لئونارد توضیح میده که در تیمارستان پیدا میشه ملاک نیست و بحث ما در رابطه با فرقه ست).
2.جنسیت خدا نیز دچار تعییر شد و هر چه بیشتر به آلسا شبیه شد. ایده آل همیشگی کلادیا آلسا بود که همیشه اون رو "خواهر" خودش میدونست و فکر میکرد که خدای واقعی باید شبیه خواهر عزیزش باشه.
3.افسانه ی فرقه اصلاح شد ، خدا برای نجات و رهایی مردم نازل میشه. زنی در هاله ای سفید ظاهر میشه وآلسا رو برای زمین به جا میگذاره. که احتمالااین افسانه رو هم کلادیا با توجه به ایده آل هاش که ذکر شد ساخته.
4.آلسا حالا درجرگه مقدسات فرقه قرار داشت و عکسش همراه با عکس دیگر افراد مقدس فرقه مثل st.jennifer و st.nicolas ( که اوایل قرن بیستم به درجه ی تقدیس رسیدند) در اتاق ناقوس کلیسای فرقه قرار گرفته بود.
5.مورد بعدی تغییر در اسم خدای فرقه هستش ، استثنایی هم وجود نداره هم در حزب والتیل و هم در باقی حزب ها خدا اسامی تازه ای پیدا کرده بود. طبق کتاب “about sincretic religions” که توی کتابخونه ای که در جریان sh3 با وینسنت ملاقات کردیم ، این تغییرات در اسامی خدا به خاطر تاثیر مسیحیت بر فرقه به وجود آمد. ضمنا حالا بین خدا و آلسا نزدیکی و وابستگی بیشتری وجود داشت. ( اگر خاطر شما باشه عکس آلسا و اون بچه در وسط عکس های دیگه بود و همچنین اون عکس نسبت به باقی عکس ها بزرگتر بود و همه ی این ها مربوط به کلادیا و ایده آل ها ازنظر اون میشه) . بنابراین شعاری در اون زمان به عنوان یک اصل در فرقه جا افتاد : میخواهی که به خدا برسی ؟ از السای مقدس پیروی کن!
6.کلادیا بعد از اینکه زجرهایی که در بچگی به خاطر عقاید فرقه مبنی بر به دنیا آوردن خدا از بچه ها کشیده بود رو به یاد آورد و همچنین مطالبی در مورد سواستفاده از بچه ها خوند تمامی فعالیت هایی که در فرقه روی بچه ها انجام میشد رو متوقف کرد. کلادیا عقیده داشت که به وجود آوردن خدا فقط از طریق آلسا ممکن هستش. با این کار بچه ها بالاخره بعد از مدتها نفسی راحت کشیدند چون دیگه از این به بعد کسی اونها رو آزار نمیداد ، نمیسوزوند و برای زمان نامعلوم در water prison زندانی نمیکرد. و از اونجا بود که جستجو برای مادر خدا یعنی همون هدر میسون آغاز شد . من بعد بچه ها میتونستند شاد زندگی کنند و فرقه برای اونها تبدیل به یک سرگرمی شده بود. برای مثال شعرهایی در مورد خدا میخوندند و نقشه ی کلیسا رو میکشیدند و ... یک مثال هم هست برای این موضوع اگه پایان revenge رو درsh3 دیده باشید در جریان اون درباره ی کلادیا این شعر خونده میشه :کلادیا به ما آبنات برای خوردن و پول برای خرج کردن داد ولی باید مراقب باشیم تا عصبانی اش نکنیم.
7.به جای اعتقادات سادیستی موجود در sh1 که مستقیما از تفکرات لئونارد و دالیا نشئت میگرفت حالا تفکر "رستگاری کلی" که یک اعتقاد مسیحی بود ( جایی که از تمام این عادات روزمره رها میشیم جایی که بهشت به وجود میاد و در اون نه جنگی هست نه مریضی نه پیری و نه هیچ سختی دیگه ای ) و طی sh3 از اون salvation of mankind نام برده میشد چیرگی داشت.
عقایدی که با تکامل فرقه در اون ایجاد شد مختصرا میتونه با این بیان خلاصه بشوند که : " لازم نیست زجری کشیده بشه ! بگذارید تا آلسا پیدا بشه و با شکنجه دادن اون مجبورش میکنیم تا خدا رو متولد کنه خدایی که گناهان ما رو خواهد بخشید و دروازه ی بهشت رو به روی ما خواهد گشود. " به نظر میرسه که کلادیا برای ایجاد یه همچین دیدگاهی از این اعتقاد مسیحیت خیلی بهره گرفته که حضرت مسیح برای نجات بشریت زجر های زیادی رو کشیده خیلی بهره گرفته. شاید ذکر این نکته هم بجا باشه که اگرچه جنبه ظاهر این دین به خاطر نیازهایی تغییراتی روداشته اما فطرت و اساس اون بی تغییر مونده که که این ایده با توجه به روند داستانی در sh3 کاملا تایید میشه ....
اما نتیجه ی تلفیق فرقه با عقاید مسیحیت بسیار چشمگیر شد ! فرقه حالا خیلی مردمی تر عمل میکرد در قیاس با زمان sh1 ، و مورد محبت مردم قرار میگرفت که نمونه اش هم جان نثاری هایی بود که پیروان متعصب فرقه انجام میدادند . به این نوشته که توی راهروی منتهی به کلیسای فرقه توی شماره ی سوم خطاب به فرقه گقته شده دقت کنید :" من جسم و روحم رو بدون هیچ شزطی تقدیم شما میکنم." میبینید واقعا فرقه رشد کرده بود. وقتی که چنین فرقه ی مردمی وجود داره باید جایی ماندگار هم در تاریخ شهر داشته باشه به همین خاطر کتابهای زیادی در مورد مذهب و خدای فرقه نوشته شد که از اون میتونیم به سری کتابهای علمی تحت نام "خدایان باستانی سایلنت هیل : مطالعه ای در ریشه و تکامل خدایان " اشاره کنیم . نمود تاثیر دیگه ی تغییرات کلادیا رو میتونیم توی کلیسای فرقه جستجو کنیم ! کلیسای مسیحیان (Balkan church )رو در sh1 به خاطر دارید ؟ و حالا ، زمان sh3 هیچ صحبتی در مورد این کلیسا شنیده نمیشه اما ما کلیسای فرقه رو میبنیم که به عظمت کلیسای بالکان شده ! به تعداد صندلی ها ، کیفیت نقاشی های افسانه ی خداو پیانوی کلیسا ( در مورد این پیانوباید گفت که فرقه برای عمومیت پیدا کردن عقایدش ، شروع به تصنیف سرودهایی مذهبی کرده بود ) نگاه کنید. چه طور ممکنه ؟ وینسنت به ما اینطور پاسخ میده : "من کلیسا رو با قدرت مخصوصم ساختم : قدرت پول" اما وینسنت کمی در مورد قدرت پول خودش اغراق کرد جمله به گونه ای از طرف وینسنت بیان میشه که گویا از جیب خودش خرج شده ولی طبق ممویی که در کلیسا ی فرقه در شماره ی سوم بازی پیدا میکنیم واضح هستش ، که وینسنت از خودش پولی خرج نمیکنه بلکه به نوعی از اهالی خود منطقه ی کلیسا جمع آوری میکنه به متن این ممو که توسط یکی از پیروان بازگو میشه توجه کنید :" من جدیدا شایعه ای رو شنیدم که پدر وینسنت از بعضی از پیروان باج میگرند" و البته به نظر میرسه که وینسنت تمایل نداره از این نوع اعانه جمع کردن با کلادیا حرفی زده بشه. پس این کلیسا با قدرت پول ساخته شده بود اما نه از سمت وینسنت بلکه از طرف خود پیروان فرقه.
.................
خب! به صورت کامل تنزل چشمگیر فرقه به خاطر دالیا و همچنین ترقی و پیشرفت فرقه به خاطر طرز تفکر کلادیا بررسی شد .
طبق روال همیشگی تاپیک هر گونه سوالتون در باره ی تحلیل رو در
این تاپیک قرار بدید.
در قسمت بعدی اوضاع فرقه بعد از کلادیا بررسی میشه.
پاینده باشید.