خب من دوس داشتم نظرمو اینجا به اشتراک بزارم راجع لست 2 که به تازگی تموم کردم و چند وقت دیگه هم به سراغ پلاتش میرم.
نظرم شاید طولانی بشه و شاید باب میل همه نباشه.
*** اسپویلر ***
خب از نظر من لست 2 یک شاهکار به تمام معنا بود. داستان غمگین زندگی و واقعیت اون
این بازی باب میل همه نبود، چون از نظر بقیه خیلی ساده یکی از مهمترین شخصیت ها "جوئل" به طرز کامل بچه گانه ای کشته میشه و باید با قاتل اون شخص "اَبی" چیزی در حدود 10 الی 15 ساعت بازی کنیم. خب! این به مزاج همه خوب نیست.
اما! من این بازی رو یک شاهکار میدونم و اونو به مراتب از یک بازی فراتر میدونم و اونو درس زندگی میدونم اما به چه دلیلی؟
لست 2 به ما یاد میده، گاهی برای تصمیم گیریامون باید خودمون رو جای شخص مقابلمون بزاریم و ببینیم بر اون شخص چی گذشته. ما فقط اینطور نگاه میکنیم که خب! الی چقدر معصوم و دوس داشتنی هست و چرا جوئل کشته شد و ... اما هیچ وقت خودمون رو جای اَبی نذاشتیم. چون فقط میخاستیم با الی بکشیم و بریم جلو و با جوئل باشیم و حتی اگرم جوئل کشته بشه، به حماسی ترین شکل کشته بشه! و قاتلش به سزای اعمالش برسه! اما اما زندگی اینطور نیست... لست 2 دقیقا عین زندگیه چون زندگی اصلا و ابدا Fair نیست و هیچ وقت پایان های حماسی برای انسان های بزرگ نیست بلکه خیلی وقتا بهترین ها و حماسی ترین ها در خلوت و در تنهایی هر روز کشته میشن... زندگی همینقدر Dark هست . لست 2 به من درس داد تا با وقعیت زندگی کنار بیام و قبول کنم که همه چیز همیشه قشنگ و زیبا نیست چون زندگی این شکلیه...
برای لست 2 اصلا مهم نیست که اِلی و جوئل چه کمیستری فوق العاده خوب و چه فرمول خارق العاده ای باهم دارن که هیچ چیزی برای نقض اون نیست، برای لست 2 اصلا مهم نیست که اِلی چقدر مظلومه و چقدر زیباست و چقدر تنها و دوس داشتنی هست و اصلا مهم نیست که جوئل به طرز فاجعه باری کشته بشه. و همین یعنی زندگی... یعنی ناعدالتی موجود در همین دنیایی که حتی یک عدد زامبی درش وجود نداره.. چه برسه به دنیایی که نیل دراکمن به بهترین شکل ممکن به تصویر کشید...
زندگی فقط کشیدن ماشه برای کشتن اونایی که دوس نداریم نیست، ما خیلی راحت برای سیو کردن الی کلی ادم کشتیم اما تک تک اون ادم ها هم زندگی و رویاهایی داشتند که لست 2 فقط یکی از اون ها یعنی پدر اَبی رو نشون داد و اگر دونه دونه ادمهایی که کشته شدن رو مرور کنیم میبینیم هرکدومشون میتونن یه فیلم باشن هر کدوم یه داستان و زندگی و رویا داشتن...
کات سین های اَبی نشون میده که اَبی هم همونقدر کمیستری خوب با پدرش داشته ، همونقدر رویاها و دنیای قشنگ داشته و پدرش رو دوس داشته و پدرشو مُرده پیدا میکنه به خاطر جوئل... خب برای لست مهم نیست که چقدر الی مظلوم و دوس داشتنی هست چون زندگی همینه، همونقدر که اَبی دنبال انتقام بود، الی هم بود و باز هم جلوه ی دیگری از زندگی رو میبینیم.
وقتی گیم ازت میخاد که جای ابی بازی کنی، یعنی میگه " آیا میتونی خودتو فقط یک لحظه جای یه شخص دیگه بزاری؟! و بعد قضاوت کنی؟" و این بهترین حالت یاد دادن بود. ما خیلی برامون سخت بود که با ابی بازی کنیم و ازش خوشمون بیاد و داستانشو بفهمیم و این دقیقا زندگیه. گاهی از یه نفر نفرت داریم ولی وقتی لایه های درونشو میشناسیم میفهمیم که ادم خوبی هم هست...
خودمون رو جای بقیه بزاریم و بعد تصمیم بگیریم و این دقیقا نقطه ی شکوفایی داستان هست. اوج داستان دقیقا در صدای طپش های اخرین لحظات درگیری الی و اَبی و ناگهان یک فلش بک موسیخ کن و خرد کننده از چهره ی مغموم و خسته ی جوئل که هیچ وقت نتونست به الی بگه "دوسِت دارم مثل دخترم..." رو میشه حس کرد. داستان در زمانی درخشید که الی تصمیمی گرفت که من، تو، شما نمیتونیم بگیریم. و این هم برای من درس بود. الی میدید که هرجا میره و هرچقدر هم انتقام بگیره باز جوئل تموم شده و با این fact کنار اومد.
متاسفم برای گفتن این ، اما از نظر شخصی من ، زندگی همینقدر دارک، غم انگیز و تنها و سرد و بی روح هست و ممکنه بهترینت رو از دست بدی، اما وقتی از دستش بدی دیگه برات مهم نیست که اونی که باعث تنهاییت شده چقدر مظلوم و تنهاست و به دنبال این هستی که همه چیز رو برابر کنی (که واژه ی خشنش! انتقام هست)
من بیشترین گریه ی زندگیم رو با داستان لست داشتم و انقدر برام ارزش داره که حتی براش ویدئو ادیت میکنم...
خلاصه که من خیلی یاد گرفتم.
خیلی خیلی ببخشید که طولانی شد، من یخورده به نوشتن علاقه دارم
![4 :D :D](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
تمام این نوشته ها نظر شخصیم بود دوس داشتم شِر کنم و قصدم تحمیل نظرم نیست و تمام اونایی هم که بگن لست 2 فاجعه بوده (چه از لحاظ فنی چه داستانی) برای من محترمن و حتی مخالف 100 درصدی منم محترمه