اگر کسی نمیخواد داستان بازی براش اسپویل بشه به هیچ وجه این تاپیک رو دنبال نکنه .
نه که قبول ندارم یعنی چی از هانتر ها دور بودن امیر من نمیفهمم واقعا ! هانتر ها همیشه بودن و هستن و خواهند بود .اینا دیده بان داشتن قطعا هانترم میبینن تو موقع شکار و ... هم ممکنه باهاشون روبرو بشن .مغزشونو که پهن ور نداشته که یادشون بره تو این دنیا پر هانتر و لاشخوره ! و به این سادگی اعتماد کردن به یه غریبه احمقانه بوده و کاملا خلاف شناخت قبلی ما از اینا بوده. تو نسخه اولم دیوید به الی اسمشو میگه ولی هدفش چی بود ؟ این معرفی با یه هدف شوم انجام شد و سر انجامش دیدیم . دختررو دنبال کردن جاشو پیدا کنن و باقی ماجرا ...کیا جان ببین اینا توی اون دوره تو جکسون اصلا به هانترها و ... برنخورده بودن و فقط برای دیدهبانی کلیکرها میرفتن که تو دفتر هم بود امروز دوتا رانر دیدیم یا یه هورد دیدیم یا ... یعنی این چندساله کلا از هانترها دور بودن اینو قبول داری دیگه؟ بعد توی نسخه اول دیوید و رفیقش مگه اسمشون رو به الی نمیگن برای جلب اعتماد الی؟(دیوید هم سردسته آدمخوارا بود یجورایی و هدایتگر بود دیگه درسته؟ اون چرا گفت پس؟) تازه اونکه خیلی محتاطتر از جول بود یجورایی و کلا آب زیر کاه بود رسما
ببین هدف اینا از گشت زدن همین چک کردن موقعیت کلیکرها و اینفکتدها بوده و اصلا تو دفترچه که امضا میکردن که چیزی از هانتر و ... ندیدم، از طرفی جکسون یه جاییه که توش کلی تجارت میکنن و تامی هم یکی از مهرههای اصلی اونجاس و به قدری معروفه که ابی حدود ۴ ماه قبل اسمش رو فهمیده بود و اسم تامی رو میدونست که رفت سمت جکسون. تو خودتو بزار جای تامی که یک مهره اصلی منطقه تجاری هستی، میای به یه دختربچه که نجاتش دادی یه اسم دیگه بگی؟ اصلا چرا باید همچین کاری کنه خب بعد جکسون یه جای ایدهآل بوده که توی دفترچهها و ... هم بهش اشاره میشه. طبیعیه که اخلاقیات اونجا به دوران قبل شیوع برگردن. بعد دیوید و رفیقش قصد شوم داشتن ولی با جلب اعتماد میخواستن به اونجا برسن دیگه و اینام میخواستن جلب اعتماد کنن ولی نه برای قصد شومنه که قبول ندارم یعنی چی از هانتر ها دور بودن امیر من نمیفهمم واقعا ! هانتر ها همیشه بودن و هستن و خواهند بود .اینا دیده بان داشتن قطعا هانترم میبینن تو موقع شکار و ... هم ممکنه باهاشون روبرو بشن .مغزشونو که پهن ور نداشته که یادشون بره تو این دنیا پر هانتر و لاشخوره ! و به این سادگی اعتماد کردن به یه غریبه احمقانه بوده و کاملا خلاف شناخت قبلی ما از اینا بوده. تو نسخه اولم دیوید به الی اسمشو میگه ولی هدفش چی بود ؟ این معرفی با یه هدف شوم انجام شد و سر انجامش دیدیم . دختررو دنبال کردن جاشو پیدا کنن و باقی ماجرا ...
ولی هدف تامی از این معرفی چی بود ؟ مثلا اگه به جای اسم واقعیش میگفت من الکسم اونم داداشم جکه اتفاق خاصی میفتاد ؟ یه خلافکار کمپ دار حرفه ای که میدونه داداشش یه جماعتی رو داغدار کرده و الی رو فراری داده اسم واقعی خودشو و داداششو به یه غریبه برای چی باید بگه اخه ؟ بعدم گروه گروه ادم اعتراض کنن این چی بوده و نیل بیاد تو پادکست ماله کشی کنه که نه اینا ادم های سابق نبودن !
داستان همون حرف معروف نیچه که میگه کسی که با هیولا میجنگه باید مراقب باشه خودش هم تبدیل به هیولا نشه و اتفاقا یه جا مل و جای دیگه اوون بهش تیکه میندازن به خاطر بی رحمیش در مقابل جول و نشون میده که چقدر عصبانی میشه به خاطر این حرف ها. این که میگه جون کسایی که من نجات دادن برام مهم دقیقا بخاطر این که به خودش ثابت کنه که اون غولی که همه یا خودش فکر میکنه نیست و اصلا شخصیت لو برای همین قضیه تو بازی قرار داده شده که ابی ذره ای رستگاری برای خودش نگه داره. برای مثال نیاز این دو تا شخصیت مثل والتر وایت و جسی پینکمن که والتر دقیقا به همین دلیل نیاز به کمک به جسی داشت تا بتونه به خودش ثابت کنه اون هیولایی که فکر میکنه نیست.منم مثل شما از لیک ها هیچ خبری نداشتم و خودم به شخصه داستان بازی رو تجربه کردم یه زحمتی بکشی صفحات قبل رو بخونی هم نظر من هم بقیه راجع به این تناقض ها رو میتونی به راحتی بخونید که هی تکرار مکررات نشه و خیلی کامنت ها طولانی نشه . ولی برای مثال یکیش رو اینجا براتون میگم . اولین برخورد abby با یارا و لیو موقعی که abby گیر افتاده و دارن میکشنش . ولی لیو میرسه و نجاتشون میده و ... بعد از اون abby باهاشون همراه میشه و لیو از abby میپرسه چرا بهمون کمک میکنی ؟ ودقیقا این دیالوگ جوابشه : because the lives of those who saved my life are important to me
زیرا زندگی کسانی که زندگی من را نجات داده اند برای من مهم است
حالا چند ماه قبل این ماجرا :
View attachment 160380
یه نفر میاد تو این لحظه که ابی با مرگ ۵ ثانیه فاصله داشته نجاتش میده و برای همون فرد به انتقام خالی راضی نبودن ایشون فقط شکنجه وسلاخی ارضاشون میکرده یعنی فقط کشتن جولم راضیش نمیکرده باید حتما شکنجه میکرده کسی که جونش رو نجات داده و اینجا نجات دادن جون براش اهمیتی نداشته !و این شکنجه رو تا جایی ادامه میده که که خود دوستاش مثل اوون میان بالا سرش و داد قال میکنن بس کن تموم کن این گند رو وقتی دیگه الی میرسه و باقی ماجرا
الان میرسیم به همون داستان جول و تامی که زوری باید بپذیریم اینا اون ادمای سابق نبودن ! چون نیل دراکمن پادکست گذاشته گفته اینو ولی ما تو بازی چنین چیزی ندیدیم و اپنینگ خلاف اینو میگه ! اینجا هم abby در عرض چند ماه به یک ادم معصومتبدیل شده و به رستکاری رسیده مثلا تو چند ماه که دیدش عوض شده و اون جواب رو به لیو میده ! ولی همین ادمی که به رستگاری رسیده تا میرسه به تامی و الی دوباره به صغیر و کبیر رحم نمیکنه . تامی رو هدشات میکنه ! دست الی رو میشکنه و دینا حامله رو میخواد بکشه و از حامله بودنش هم به وجد میاد چون دوست حامله اونم مرده .( این رستگاری همینجا زیر سوال میره و نشون میده abby همون کله شق روز اوله ) ولی نهایتا به خاطر درخواست لیو از جونش میگذره ! و میگه دیگه نبینمتون ! این شخصیت پردازی پر از تناقض باعث میشه خیلی عظیمی از فنها نتونن باهاش ارتباط برقرار کنن . چون یه شخصیت جدیدالورود که قرار نیمی از بازی بهش اختصاص داده بشه طبیعتا نیازمند یه شخصیت پردازی به مراتب کم نقص تر هست .
عجب قصه ای اگه چنین کاری در حقت کرده و واقعا گناهی نداشتی و بی تقصیر بودی امیدوارم بمیره که راحت بشی فقط یه چیزی ، اگه شما قبل از این ضربه مالی که دکتره بهتون زده باشه واسش نقشه کشیده باشی یا بدی بهش کرده باشی حق نداری دیگه از دستش ناراحت باشی. اونموقع من دیگه بهت حق نمیدم .ارزوی مرگمم پس میگیرم چون تو هم کار اشتباهی کرده بودی حتما قبلش و من اینو نمیدونستم!@Kiami
اینی که میگم واقعیه ...
یک نفر هست اطراف من که یه دوره ای ضربه ی وحشتناک مالی به من زده ، من بقدری از این آدم متنفرم که همیشه پیگیرش هستم ببینم مُرده یا نه و اگه راهی داشت که خودم گرفتار نشم بدون شک کشته بودمش .
این آدم دکتره ، حتی اگه همین الان بیاد جون منو نجات بده من بازهم دوست دارم تیکه تیکه بشه ، چون اون اتفاق کلا مسیر زندگی منو عوض کرد و هیچ چیز درستش نمیکنه دیگه .
اما اگر هر انسان دیگه ای کوچکترین لطفی در حق من بکنه ، تا جایی که بتونم حتما باید جبران کنم و به هیچ وجه آدم نمک نشناسی نیستم ...
این در وجود همه ی آدمها هست ، انسان ها اینقدری که تو میگی تک بعدی و ماشینی نیستن که همیشه عکس العملشون در هر شرایطی به یک شکل باشه !!
تو خودت همیشه در همه ی شرایط تصمیم و عکس العملت یکسانه ؟ اگه نیست پس ضعف شخصیت پردازی داری ؟
عجب قصه ای اگه چنین کاری در حقت کرده و واقعا گناهی نداشتی و بی تقصیر بودی امیدوارم بمیره که راحت بشی فقط یه چیزی ، اگه شما قبل از این ضربه مالی که دکتره بهتون زده باشه واسش نقشه کشیده باشی یا بدی بهش کرده باشی حق نداری دیگه از دستش ناراحت باشی. اونموقع من دیگه بهت حق نمیدم .ارزوی مرگمم پس میگیرم چون تو هم کار اشتباهی کرده بودی حتما قبلش و من اینو نمیدونستم!
حالا این یارو که باباشو کشتن تو این بازی. میدونه که باباش میخواسته جون یکیو بدون اجازه از خودش بگیره ! به این یارو من نمیتونم حق بدم . همونطور که مخاطب هایی که باهاش مشکل دارن هم نتونستن حق بدن . ۲ ۲ تا ۴ تای ساده . چون همونطور که این دختره جون باباش واسش مهم بوده یه پیرمردی هم جون دخترش واسش مهم بوده . مخاطب اینارو میبینه و نتیجه گیری میکنه.
من و تو هم اگه تو زندگی واقعیمون دچار دوگانگی شخصیتی باشیم و مشکلی داشته باشیم حتما اول قبولش میکنیم بعدا میریم حلش میکنیم . کاش کارگردان هم این دوگانگی و ضعف های شخصیت پردازی abby رو حل میکرد ! فقط عاشق این قیاس های مع الفارقت هستم
اتفاقا کامل خووندم و دقیق هم نوشتم ولی دقت نکردی:@HalfLife G
ترو خدا ! کامنتارو کامل نمیخونی نقل قول نکن الکی ! من نوشتم توقع نداشتم از خیر انتقام بگذره ولی توقع داشتم حداقل بیخیال شکنجه کردنش بشه تا سر حدی که صدای دوستاشم در بیاد . باز تو میای منو نقل قول میکنی توقع داشتی از خیر جون جول بگذره ؟
ببین یه داستانی تو نسخه اول نوشته شده و یه سری شخصیت خلق شدن . این داستان به اتمام رسیده و حالا بعد از ۷ سال قرار بوده نسخه دوم عرضه بشه و یه شخصیت جدید وارد داستان بشه که بیشتر از نصف بازی رو کنترلش کنی .و از قضا دشمن و حریف شخصیت های اصلی نسخه اول باشه . وقتی چنین اتفاقی قراره بیفته که اتفاق بسیار ساختار شکن و جسورانه و قابل ستایشی هم هست.ببین اینکه یه سری حق دادن به ابی و یه سری حق ندادن خب طبیعیه ، هر کسی با توجه به دید خودش تصمیم میگیره ، ولی این ضعف داستان به حساب نمیاد به هیچ وجه !
در مورد اون شخصی که به من ضربه زده ، نه من هیچ ضرری به اون آدم نزدم ، در واقع اون سر منو کلاه گذاشت سر یه ملک و من توی دادگاه زورم بهش نرسید چون هم نفوذ داشت و هم من چون اعتماد کرده بودم مدارک کافی نداشتم ...
حالا اینکه من دلم میخواد اون آدم رو بکشم حس تنفر منه ، ولی نه قانون این حق رو به من میده و نه اکثر آدمهای جامعه ، کسی به من حق نمیده بخاطر کلاه برداری یک نفر رو بکشم ! چون اونا نمیدونن درون من چه خبره و چه ضربه ای خوردم و زندگیم چقدر تغییر کرده ...
اینو گفتم که متوجه بشی ابی پدرش همه ی زندگیش بوده و از نظر ابی یکنفر پدرش رو کشته و میخواد به هر قیمتی انتقام بگیره ، حالا اینکه تو بعنوان یک قاضی ( که اتفاقا عاشق جوئل هم هستی ) به اون حق نمیدی که انتقام پدرش رو بگیره دلیل نمیشه که اونم مثل تو فکر کنه !! (تازه کشتن پدر کجا ، کلاه برداری کجا )
اولا باز تاکید میکنم موقعیت جوئل و موقعیت لو و یارا خیلییییییی متفاوته ، و رفتار متفاوت ابی معنیش دوگانگی شخصیت نیست !!
دوما یعنی چی کارگردان دوگانگی شخصیت ابی رو حل کنه ؟!!! یعنی همه ی کرکترهای بازیها باید انسان هایی فوق العاده منطقی و سر راست و بدون پیچیدگی باید باشن که بگیم ضعف شخصیت پردازی ندارن ؟! حتی تو دنیای واقعی هم اصلا اینطور نیست و حتی بهترین و درست ترین آدمها در شرایط مختلف عکس العمل های مختلفی دارن ...
پ.ن :
خدایی آدم مقایسه میکنه بحث هایی که سر این بازی شده در مقابل بازیهای دیگه واقعا شگفت انگیزه
ولی واقعیتش اینه که شما تعصب شدید داری رو شخص نیل دراکمن و عاشقشی .
ناراحت شدی ؟ حق داری خوب چون برچسب زدن به دیگران به جای بحث کردن باعث ناراحتی طرف مقابل میشه و این حس پشیمونی تو منم وجود داره دقیقا .وقتی یه دلیل مسخره و چرت مثل علاقه من به جول رو زوری میچپونی تو بحث و هی اصرار داری که کسی که با ابی ارتباط برقرار نکرده یا عاشق جوله ، یا هیتر یا سطحی نگر و هیچ ضعف و مشکلی از داستان وشخصیت پردازیش متصور نیستی طبیعی منم این سمت از بحث کردن پشیمون بشم و مثل خودت بزنم تو جاده خاکی و برچسب زدن . منم یادمنمیاد جایی با نظرات موافق اینقدر جبهه گرفته باشم که تو با نظرات مخالف میگیری . نظر هر کسی برای من محترمه ولی کلا علاقه ای ندارم هی تو بحث برچسب بزنم !ببین من اصلا به هیچ جام نیست که بازی رو کی ساخته ... هیچوقت در مورد هیچ بازی ای کارگردان یا سازنده برام مهم بوده و خود اثر برام مطرح بوده ، یه زمانی عاشق MGS بود ولی 2 تا کار آخر Kojima رو به هیچ وجه دوست ندارم و اینقدر کور نیستم که وقتی یه چیزی رو دوست ندارم چون فلانی ساخته خودمو گول بزنم که دوست داشته باشم
اندازه سر سوزن تعصبی به نیل دراکمن یا هر کس دیگه ای ندارم ، نیل دراکمن در TLOU 1 هم سهم بسزایی داشته ( بیشترین سهم ) ولی من TLOU 1 برام حتی بهترین بازی سال 2013 هم نبود ( GTA ) و حتی بهترین بازی ND هم نبود ( U2 )
ولی الان TLOU II بهترین بازی عمرمه حتی اگه توسط یه بازیساز گمنام ایرانی ساخته میشد .
واقعا پشیمونم که تا الان باهات بحث کردم وقتی یه همچین دلیل مذخرف و بچه گانه ای رو دلیل علاقه ی من به TLOU II میدونی .
ناراحت شدی ؟ حق داری خوب چون برچسب زدن به دیگران به جای بحث کردن باعث ناراحتی طرف مقابل میشه و این حس پشیمونی تو منم وجود داره دقیقا .وقتی یه دلیل مسخره و چرت مثل علاقه من به جول رو زوری میچپونی تو بحث و هی اصرار داری که کسی که با ابی ارتباط برقرار نکرده یا عاشق جوله ، یا هیتر یا سطحی نگر و هیچ ضعف و مشکلی از داستان وشخصیت پردازیش متصور نیستی طبیعی منم این سمت از بحث کردن پشیمون بشم و مثل خودت بزنم تو جاده خاکی و برچسب زدن . منم یادمنمیاد جایی با نظرات موافق اینقدر جبهه گرفته باشم که تو با نظرات مخالف میگیری . نظر هر کسی برای من محترمه ولی کلا علاقه ای ندارم هی تو بحث برچسب بزنم !
@HalfLife G
اون یکی که شما میگی یعنی ابی بله از نظر خودش حق داشته ولی یه کاراکتر خیالی هست ، باید ببینی مخاطب میتونه بهش حق بده چنین کارایی رو بکنه ؟ چون میخواد نصف بازی یا بیشتر کنترلش بکنه . از نظر مغول های جزیره سوشیما همحق با خودشونه و کار خوبی کردن !! الان کنترل مغول هارو بدن دستمون باید لذت ببریم و بگیم وا چه جالب و جذاب ؟ شخصیتی که میاد میپره وسط داستان باید از نظر شخصیت پردازی و توجیحات داستانی به مراتب عمق بیشتری داشته باشه . خود کاری که این دکتره کرده هزار جور سوال و مشکل به وجود اورده و میبینی خیلی ها اینجا باهاش موافق نیستن . طرف میخواسته جون یه کسی رو بدون اجازه خودش و با زور بگیره . حالا شما دوست داری حقو بهش بدی خیلی ها ننیدن این حقو ! دیگه منتقم خونش که باید به مراتب شخصیت پردازی بهتری میداشت .
دوست من توضیحاتی که دادید ربطی به شخصیت پردازی نداره اصلا و یه نقد کلی بر روایت داستانی همراه با abby بود . تعریف شخصیت پردازی این چیزی نیست که شما میکنید . ببینید یكی از عناصر مهم داستان بعد از پیرنگ ، شخصیت و شخصیتپردازی هست. پرداختن به این امر دشوارتر از پیرنگ داستانه چرا كه رفتار یك شخصیت میتونه تأثیر بسزایی بر روی مخاطب بذاره پس برای خلق اون به عنوان یه کاراکتر اصلی باید به چند تا نکته مهم توجه کرد و مهمترینش هم اینه :من 5 تا دلیل میتونم بیارم برای اینکه ابی شخصیت به شدت پرداخت شدهای هست و شاید بهترین شخصیت بازی دوم برای من بوده
۱. بازی کردن و نشون ندادن صرف:
توی نویسندگی میگن به جای گفتن، نشون بده، پس بهتره تا نشون بدیم به مخاطب تا بگیم. وقتی به قسمت ابی میرسیم، نرتیو دیزاینر، میاد ما رو جای ابی میذاره تا از دید اون بریم جلو با اجاره به کنترل کردنش، دیدن و نشون دادن احساسات و همچنین سختیهایی که متحمل میشه تو این راه.
2. ناتی داگ با مخاطب بازی میکنه:
توی همون قسمت رقص، آهنگی که پخش میشه، اسمش crooked still هست و ماجرای آهنگ، درباره یه عاشقی هست که معشوق خودشو میکشه، فرار میکنه و میوفته زندان، با روح اون جلسه رقص در تضاده ولی اگه ببینیم، کل بازی درباره این نوع خشونته که توی تار و پود بازی رسوخ کرده. بازی میخواد که این حس تضاد روی تو سرتاسر بازی حس کنیم. (توی قسمت اعتراف گرفتن نورا مثلا) شماره قبل به جز اواخر بازی، زیاد روی این نوع خشونت مانور نداد. توی این بازی، مدام به ما یادآوری میشه درباره خشونت، ما الی رو از بازی قبلی دوست داریم. ولی الان توی راهی هستیم که باید انتقام بگیریم. انتقام شخصی که میشه گفت به جورایی ویلن بوده رسما. خب میگیم که الی نمیدونسته، ولی وقتی به فلش ک قبلی برمیگردیم، میبینیم که الی میدونسته که جول چه کاری کرده. تو اینجا بازی اول، کار راحت تری داشته، صرفا لازم بود تا جوری شخصیت پردازی کنه که اتچ بشیم به جول و الی، ولی توی بازی دوم سازنده میخواد که حس conflicted به ما بده، بازم با نشون دادن ابی و دیدن ماجرا از دید اون. یعنی بزرگ کردن اسکوپ بازی، یعنی تکاملی روی پایه های قسمت اول بنا شده
3. پدید آوردن همدلی:
سخت تری کاری که میشد یه سازنده انجام بده رو، ناتی داگ انجام داده، اینقدر یه شخصیت رو بیاری پایین (جول) بعد بری نصف بازی برای انتقامش و نصف بازی رو هم با قاتلش همراه بشی! کار بسیار سخته و تازه یه کاری هم بکنی که بشه ابی رو لحاط moral compass قابل دفاع ترین شخصیت بازی در بیاری.
توی نویسندگی یه تکنیک هست به اسم save the cat، میگه که برای همراه کردن یه شخصیت با مخاطب، بزار یه کار خوب انجام بده (نجات دادن گور خر توی فلش بک اولی با ابی). دوم میدونیم که ابی هرچی داشته رو ازش جول گرفته پس یه motivaton خیلی خوب داره برای همراهی مخاطب. برای جبرانش ابی میشه قاتل ترین عوض WLF و از لحاظ فیزیکی خودشو ارتقا میده (cope mechanism) در حالی که الی هرچی میگذره، از لحاظ فیزیکی ضعیف تر میشه. بعد ابی از ارتفاع میترسه و اینو توی داستان و بازی هم میبینم، هم نشون داده میشه. درباره رابطه اش با Owen هم همین جور. قدم به قدم، بازی ما رو به ابی نزدیک تر میکنه.
با همه اینا، بازم اول داستان میبینیم که ابی چطوری جول رو میکشه. میرسیم بازم به نوع دید و پرسپکتیو و اون دید conflicted که سازندها درست کردن.
4. اسنایپر! :
توی قسمت ابی یه اسناپیر هست، با چنتا تیر میکشه ما رو. باید از طریق گیم پلی برسیم بهش و نمیریم، ولی وقنی میرسیم بهش، میفهمیم تامی بوده. از لحاظ احساسی مثل شلاق میمونه این تیکه از بازی. به خوبی نشون میده که چطوری اینقدر بازیکن رو invest کرده به داستان و روایت که به راحتی میتونه ما رو بازی بده و غرق خودش کنه و به نظرم این فقط از طریق بازی کردن جای ابی و بودن و حس کردن توی اون لحظه به دست میاد.
جفت شخصیت های اصلی، دید خودشون به دنیا رو دارن، که توی منطق خودشون، خودشون آدمای خوبی هستن و بقیه شیطانن. الی مثلا کل دنیا رو بد میبینه و توجیه میکنه اینهمه کشتارش رو (توی قسمت اوایل روز اول سیاتل، الی با دینا دارن درباره چرایی اینکار و پیدا کردن و کشتن WLF بحث میکنن که الی جلوی دینا رو میگیره و میگه باید انجام بشه). ابی هم همینطور، وقتی که درباره بچه های سرافایت بحث میشه، میگه حقشونه که بمیرن، چون به من و امثال من تهدید به حساب میان.
اما آرک داستانی که ابی داره، مشابه آرکی هست که جول توی قسمت اول داشت، که یه moral mosnter هست، توی سیر بازی، کسی میشه که انسانیت رو برای خودش برمیگردونه وقتی جلوی آیزاک وایمیسته و لو رو نجات میده.
5- آشفتگی عاطفی:
تمام این 20-30 بازی ختم به قسمت سینما و اون رویارویی میشه. ما همه چی رو درباره شون میدونیم، ولی اونا هیچی درباره همدیگه نمیدونن. هر جفت شون به اندازه کافی شخصیت پردازی شدن. ولی اینکه مخاطب طرف کی رو بگیره، بسته همون پرسپکتیو شخصی هر فرد داره وقتی توی سینما باید الی رو بزنیم و وقتی توی ساحل باید ابی رو، بازی ما رو دچار آشفتگی احساسی میکنه.
ما روحیات الی رو میدونیم، یک بازی کامل و نصف بازی دوم رو باهاش رفتیم، حالا کاری که ناتی داگ کرده، اومده توی نصف بازی دوم، شخصیتی رو پرورش داده که برپایه سیر اتفاقات بازی اول بنا شده و میتونه به شدت روی پای خودش وایسه