درباره سال 1920 و قانون منع مشروب در آمریکا . حال گنگسترها و خلافکارها در قاچاق مشروب و رفع نیاز زمانه با هم به رقابت می پردازند .
سریال بسیار با کیفیت از شبکه HBO . مملو از خشونت و اکشن و کشت و کشتار .
بدنه سریال رو خیانت و خانواده و سیاست و عشق شکل می دهد .
دارای 5 فصل و 56 قسمت هست که تا آخر با صلابت به راه خود ادامه می دهد و اصلا خسته کننده نیست .
بازی ها عالی و پر از سوپرایز .
به جرات جز تاپ 10 سریال هایی هست که دیدم و به جرات در کنار سریال های جنایی/مافیایی مثل
Breaking Bad / Gomorrah / Narcos / Sons of Anarchy / Peaky Blinders
قرار می گیرد .
واقعا پرشهای زمانی متعدد به سریال صدمه زده. به جز چنتا کارکتر اصلی، بقیه کارکترها اصلا شخصیتپردازی ندارن و اون چنتا کارکتر اصلی هم بعد از این پرش زمانی قسمت ششم، شخصیتشون چندان شباهتی به قبل نداره. در کل تا به حال از نظر نویسندگی در حد دو فصل آخر بازی تاج و تخت بوده ولی کماکان از باقی سریالهای فانتزی در حال پخش بهتره.
The Rings of Power
مسلما چندان اثر عمیقی نیست ولی تابهحال سرگرمکننده بوده. احتمالا نظر خیلی نامحبوبی باشه ولی تا به اینجا من از این اثر نسبت به سهگانه پیتر جکسون لذت بیشتری بردم و شخصیتپردازی گالادریل و سائورون رو تو اینجا به مراتب بیشتر از معادل تک بعدیشون توی سهگانه جکسون دوست دارم.
در مورد خود سریال باید بگم که اگر به داستان های جنایی به خصوص سریال Mindhunter علاقه دارید، این سریال مخصوص شماست چرا که بر اساس واقعیت هست و داستانی به شدت دهشتناک داره! بازیگری عالی و بی نظیر ایوان پیترز به شدت توی چشمه و اون نحوه وایستادن و راه رفتن و استرس داشتن و اکت نشون دادن و به خصوص مدل حرف زدنش دقیقا با قاتل واقعی یکیه! (این مورد رو توی سریال سه قسمتی مکالمه ای با قاتل : نوار های جفری دامر بهش پی بردم). کلا فضای سریال وهم انگیز و عجیب و غریب و وحشتناکه و توصیه میشه که حتما تماشاش کنید. شاید دو تا از مواردی که باعث شد دو نمره به سریال کمتر بدم یکیش این باشه که سازنده مستقیما نمیاد نحوه قتل ها رو نشون بده یا صحنه های تجاوز و تکه تکه کردن بدن و به اصطلاح متود قاتل رو شرح بده که این پایین تر از سطح انتظارم بود. و دومین مورد این که سازنده ها می تونستن اتفاقات داستان رو بیشتر از 6 قسمت طول بدن و 4 قسمت آخر که داستان بعد از دستگیری جف دافر هست رو کوتاه تر کنن. همچنین بعضی موارد از داستان واقعی دچار تغییر شده که هر چند کوچیک هستن اما خب.
...
اما وقتی داشتم سریال رو میدیدم به این فکر میکردم که بیام اینجا و بیشتر از اینکه در مورد سریال چیزی بنویسم، نظر خودم رو درباره اینکه چرا این آدم تبدیل به یک قاتل شده رو شرح بدم. مسئله ای که برای خود جفری دامر هم سوال شده بود و از پدرش، روان شناسش، کسی که باهاش مصاحبه میکنه، وکیلش تا خود کشیش میپرسه که چرا من اینجوری هستم؟ منی که مسیحی بودم و بچگیم به کلیسا میرفتم اما توی مراسم هالووین لباس شیطان رو می پوشیدم. منی که عاشق جنگ ستارگان بودم اما طرفدار شخصیت های منفی بودم. حتی برای شیطان محراب درست کردم! آیا دلیلش اینا بود؟ در طول تماشای سریال منم به دلیل این اتفاقات فکر میکردم. تا حدودی اواخر سریال خود پدر جفری جواب این سوال رو میده اما کیه که قبولش کنه! من معتقدم مقصر همه اینا مادرش بود که زمانی که جفری رو حامله بود روزی 25 تا قرص اعصاب میخورد! ترکیب این قضیه با مصرف سیگار و الکل خب مشخصه که تاثیر بسزایی روی جنین میزاره. به علاوه که تجربه خودکشی و جر و بحث های دائمی با شوهرش و در نهایت ترک کردن جفری در سن 18 سالگی و تنها خونه موندنش به مدت 3 ماه! انگار این بچه اصلا مال اینا نبوده! پدر و مادر اینقدر بی خیال؟ من البته به ژن پدرش هم که در سن جفری به کشتن بقیه فکر میکرده و علاقه ش به کالبد شکافی رو در جفری زنده نگه داشته فکر کردم و مطمئنم موثرِ. علاوه بر اون، عدم پذیرش از سوی خانواده و درک نکردن تمایلاتش به جنس موافق هم خیلی به این تنها بودنش کمک کرده. یعنی تا میاد به باباش بگه من همنجسگرا هستم، انگار نمیخواد باورش کنه و بحث رو عوض میکنه، در صورتی که همونجا میخواست به اولین قتل خودش هم اعتراف کنه! به هر حال تنها موندنش و متفاوت بودنش و مصرف شدید الکل همه با هم ترکیب میشه تا این احساس تنهایی رو با کالکت کردن جسد و نگهداری اونها پر کنه. یا حتی دست به ساخت زامبی انسانی بزنه تا مطیعش باشن! از این گذشته، چقدر پلیس در اون سال ها نژاد پرست بوده که مقتول رو بر میگردونن جای قاتل میگن ادامه بده به کارت و حتی درخواست کارت شناسایی نمیکنن برای سنش! فقط چون مهاجر بوده و بعدا میبینیم چقدر با خانواده مقتول به صورت مزاحم برخورد میشه! اینکه به جامعه سیاه پوستا در اون دوران اهمیتی داده نمیشه و حتی جواب درخواست هاشون برای پلیس هم بهش بی توجهی میشه، یکی از دلایل مهم ادامه دار بودن قتل ها و عدم دستگیریش هست! یعنی جفری دامر خیلی جاها شانس میاره! پلیسی که در حین جا به جایی جسد توی ماشینش، بهش کاری نداره و ماشین رو نگاه نمی کنه، پلیسی که میاد خونه مادربزرگش، دزدیده شدن پول و دستبند کسی که تونسته قسر در بره رو پیگیری نمیکنه، قاضی که به خاطر دستمالی کردن یک نفر بهش فرصت دوباره میده و فقط یک سال زندانیش میکنه و نمیفرستنش مرکز بازپروری و مسائلی از این دست. اینکه جفری دامر به فاصله سه روز سه روز چندین نفر رو میکشه خیلی برام عجیبه! بار مخصوص رقاصه های سیاه پوست، گرمابه، هتل، خونه و... در کثری از ثانیه داروی بیهوشی و خلاص، بدون اینکه فکر کنه، یعنی عملا هر کی قبول کرده بیاد سمتش کشته! قضیه توی زندان و طرفدار پیدا کردن و کامیک نوشتن و ... هم برام عجیب نبود چون موارد زیادی از این دست دیدم، دقیقا مشابه عنکبوت مقدس، بعضی از قاتل ها کارشون از سمت جماعت توجیه پیدا میکنه و طرفدارش میشن، اینکه براش پول میفرستادن و نود و امضا میخواستن و ... که اصلا عجیب نیست. من هنوز اون مستند نوار های ضبط شده رو تازه شروع کردم احتمالا چیزای بیشتری در موردش بدونم. بعدش میرم سراغ تد باندی و کلا علاقه خاصی به قاتل های سریالی دارم! در نهایت یه نکته جالب اینکه از زمان تولد جفری تا مرگش، همچنان آبجو با برند کروسکی تولید میشده و احتمالا هنوز هم با همون شکل ظاهری تولید میشه!
«دئوس» پیش از اینکه گذری به صنعت پورن و تحولات اجتماعی-فرهنگی آمریکا داشته باشد، نامهای سرگشاده و تاحدودی عاشقانه به شهر نیویورک است. دیوید سایمون به مانند «شنود»، دوباره سریالی بر محوریت «جهانشمولی» یا «جهانسازی» ساخته است. منظور از جهانسازی چیست؟ به آن دسته سریالهایی که شاهد تحول صفر و صدی شخصیتها به همراه دنیای پیرامونشان هستیم. یکی از مواردی که باعث میشود از قلم دیوید سایمون تمجید کنم این است که او از دل تاریخ و جامعهشناسی، درام خارج میکند. تاریخ و درام از دید او در یک خط موازی حرکت میکنند و سربزنگاه در یک نقطه به هم برخورد میکنند. ستایش دیگر من از دیوید سایمون این است که او تمام تلاش خود را میکند که به شخصیتهای اصلی، مکمل و Stock با خصائص مثبت و منفیشان، اهمیت بدهد. او نمیگذارد که در نقشه داستانی خود، شخصیت خود را نیمهتمام رها کند (حتی شخصیتهایی به دلیل مسائل خارج از سریال، از بازی در ادامه آن منصرف شدند)
«دئوس» طنز ملموسی را ارائه میدهد که ریشه در سناریو و اکت بینظیر بازیگرانش است. البته این طنز ملموس در اپیزودهای پایانی سریال به کل فروکش میکند و نمایش تراژدی از سرنوشت نهایی شخصیتها نشان میدهد که بیرحمانه و تاریکتر از «شنود» است، به نحوی که با سکانس پایانی قلب شما را میرنجاند و مانند «شنود»، طوری ترسیم میشود که گویا شما عضو این جامعه بودهاید و اکنون دارید آن جامعه را ترک میکنید. این برگ آسی است که سریالهای «غیرجهانسازی» از آن بهره نمیبرند. من شخصا علاقهای به جیمز فرانکو نداشتم ولی نمیشود به نقشآفرینی او در قالب دو برادر دوقلو ایراد گرفت. مگی جینلهال هم در هر سکانس برنده از میدان خارج میشود. با این حال سایمون کارگردانی نمیکند ولی در نقش شورانر، در انتخاب تیم بازیگری و بازی گرفتن توانایی قابل توجهی نسبت به کارگردانان دارد.
Season 1- 9.3/10
Season 2- 9.4/10
Season 3- 9.1/10
حالا دوباره دیوید سایمون وارد میشود
داستان سریال با توجه به اتفاقا اخیر ایران یه زخم جدیدی را در روحتون باز میکنه بخصوص که در زندگی ارزشمندتون به دام ، گیر دادن های الکی مامورین گشت و ایست بازرسی و... خورده باشید
زمانی وقتی در مورد مامورین در ایران چنین داستان هایی روایت میشد کمی برام سخت بود باورشان، ولی با دیدن این سریال در جهانی اول و آزاد که هر کس آزاد به بیان و نظر خودش هست چنین اتفاقاتی براش رخ میده در جامعه ما که پس پشمه و از حالا به بعد خیلی بیشتر نسبت به مامورینی که بهم نزدیک میشن احساس بد میکنم و سعی میکنم محافظانه تر رفتار کنم.
یه مینی سریال 6 قسمتی با روایتی جالب و معکوس که البته این مدل روایت را در خیلی از فیلم و سریال ها دیده بودین.
اما و اما... نکته اصلی اینجاست که در سریال شما یه رخدادی از سال 2005 تا 2017 را میبینید ولی هیچ وقت جمله ی based on a true story را مشاهده نمیکنید اما این سریال تمام و کمال بر اساس واقعیت ساخته شده.
من فکر کردم دلیل انتخاب بالتیمور بخاطر نویسندگی و تهیه کنندگی سایمون بوده اما این داستان واقعا در اونجا بوده.
سریال «معاونین مدرسه» را خیلی وقت پیش در هارد خودم ذخیره کرده بودم اما میل لازم برای دیدن کمدیهای «فرانکو-روگنی» (اسم من درآوری خودم برای توصیف کارهای کمدی فرانکو - سث روگن) نداشتم. شرایط تغییر کرد و این سریال را تجربه کردم. باید بگویم با گذر زمان با جنس کمدیهای آنها عادت کردم و فراتر از آن، کمدیهای strong humor آنها دوای درد این روزهای من هستند. در این 18 قسمت، با دیوانهوارترین لحظات کمدی روبرو میشوید؛ بخش عمده طنز به کمیستری عالی مکبراید - گاگینز برمیگردد. اصلا انتظار نداشتم نقشآفرینی والتون گاگینز هم مخاطب را بخنداند و در عین حال شخصیتی رو مخ و مزخرف (از نوع مورد نیاز برای متریال کمدی) تحویل بیننده دهد.
چیز دیگری اکنون به ذهنم نمیرسد. ببینید و لذت ببرید!
دیدم اوریگامی درموردش سوال کرده بود که آیا خنده داره یا نه...شبکه پخش کننده ـش هم HBO بود که یه تجربه ناموفق ازش داشتم بنام "سیلیکون ولی" که کمدی به غایت یوبسی بود!
برعکس "سینفلد" اصلا از "...Curb" خوشم نیومد و کم کم به این نتیجه رسیدم که کمدی های HBO حداقل واسه من یکی خنده دار نیست، اومدم فقط یه قسمت رو دان بزنم و ببینم و به خودم و هم به بقیه ثابت کنم این موضوع رو که همون قسمت اول به دلم نشست. اون طوری که it Crowd منو خندوند، خنده دار نبود ولی کارکترها و ماجراهای جالبی واسه دنبال کردن داشت و بعد مدت ها (شاید 2 یا سه سال) بلاخره تونستم سریالی رو کامل ببینم!
از همه مهم تر تا مقدار زیادی از سم های این روزا داخلش وجود نداشت و یه چیز ساده و تروتمیز بود که نمیخواست چیزی رو زورچپونی کنه که بنظرم ازین لحاظ یکی از عناوین نادری باشه که بشه این روزا پیدا کرد.
در انتها آیا اونقدری خوب بود که آواتارم رو بزارم "نیل گمبی" ؟
نه...! بیاید زیاد جوگیر نشیم
مستند
این مستند 6 قسمته در اصل به صورت روایت شاهدین و اطرافین و FBI و... از زندگی 2 تا از بزرگترین قاچاقچیان مواد مخدر در میامی هست
بیشتر تمایلم برای نگاه کردن به این سریال شاید وجود کاراکترها و داستان های احتمالی در GTA VI باشه
و در اصل کنجکاوی من از موزیک ویدیو زیر زده شد
برای سرگرم شدن بد نیست هرچند باگ هاش کمتر از مانی هایست نیست.
درکل خیلی خوشم میاد ازین سریال هایی که یک تیم متشکل از چند نفر یه کاری رو بخوان انجام بدن، حالا چه دزدی باشه یا هرکاری.
THE LAST OF US : Season 01 6.5/10 این بازی برای من 10/10 هست و زمانی که شنیدم سریالشو می سازن هایپ به سقف چسبید
ولی اولین ضربه رو انتخاب بلا رمزی زد. توی خود سریالم اصلا نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم.
ولی جدا از بلا رمزی خود سریالم اونی نبود ک انتظار داشتم.
سریال بدی نیس ولی سریال شاخی هم نیس و نهایت ی فصل متوسط داشتیم
امیدوارم فصل بعدی بهتر بشه