اگه خواستید پستی رو نقل قول کنید به جای جواب دادن توی این تاپیک پست رو ببرید داخل تاپیک Movie Center و بزارید پست های اینجا به صورت یک پارچه باقی بمونه. برای این کار گزینه "+ نقل قول" رو پایین سمت چپ پست مورد نظرتون بزنید تا پست انتخاب بشه بعد داخل تاپیک Movie Center از ادیتور گزینه
رو بزنید و پست مورد نظرتون رو اونجا نقل قول کنید.
لطفاً اسم فیلم رو حتماً بنویسید عکس به صورت خالی کافی نیست
عکسها رو حتماً به صورت Thumbnail/کم حجم قرار بدید.
دوستان لطف کنن به جای شیوه های من درآوردی برای امتیاز دادن ، 10 رو حداکثر قرار بدن و نسبت به اون امتیاز بدن.
نوشته هایی که ممکنه بخش خاصی از داستان فیلم رو لو بده، داخل تگ اسپویلر باید گذاشته بشه، در غیر اینصورت برخورد می شه
از پست کردن هر گونه مطلبی که به مبحث این تاپیک مربوط نمیشه خودداری کنید
بالاخره امسال هم جشنواره فیلم فجر با همه خوبی ها و بدی هاش تموم شد و دیدم بد نیست مثل سال های قبل یه نیمچه توضیحی در مورد فیلم ها از دیدگاه خودم بدم.
امسال بعد از چند سال دوباره فیلم ها رو توی اریکه ایرانیان دیدیم که نکات مثبت و منفی زیادی داشت. از طرفی سالن اریکه به شدت بزرگ هست و 800،900 تا صندلی داره. برای بیشتر فیلم ها بلیت داشتیم، ولی اون هایی که نداشتیم رو هم تونستیم راحت ببینیم و هیچ مشکلی نبود. یعنی برعکس جاهایی مثل آزادی، فرهنگ، کورش و ... که صف های طولانی دارن و بعضی وقت ها چند ساعت زودتر هم که بری بهت بلیت نمیرسه، اینجا تقریباً برای همه فیلم ها جا گیر می اومد.
ولی صندلی ها در کنار تعداد زیادشون، مشکلات زیادی هم داشتن. مثل اینکه صندلی ها رو تازه تعویض کرده بودن و خیلی هاشون هنوز روکش داشتن که به تدریج در ایام جشنواره کنده شد و از بین رفت! این صندلی های جدید هم برای شخص من به شدت بدتر از جاهایی مثل کورش بودن و اصلاً روشون راحت نبودم. نکته عجیب این بود که هر صندلی یه مدلی بود! وقتی روی یکی مینشستی، زیادی بالا بودی و روی اون یکی پایین تر میرفتی. یکی تنگ بود و یکی گشاد! و البته در طول جشنواره 3تا صندلی جلوی چشم خودم منهدم شد! یعنی طرف روی صندلی نشسته بود و داشت در کمال آرامش فیلم می دید و یه دفعه یه صدایی می اومد و میرفت پایین! به جز اینایی که خودم به چشم دیدم، یکی دو تای دیگه هم گوشه و کنار سالن دیدم که کنده شدن! اریکه هم باید به سبک این جاهایی که میگن سینمای 7 بعدی و 10 بعدی و ...، یه بُعد جدید اضافه کنه که بیننده رو وارد ژانر وحشت میکنه و هر لحظه باید احتمال سقوط رو بده!
یه نکته بسیار بد دیگه این بود که هر چند 90% فیلم ها خوش موقع شروع میشد (حدوداً یک دقیقه بعد از زمان رسمی)، ولی 3،4 بار اتفاقاتی افتاد که تا حالا توی سینما تجربه نکرده بودم. نشسته بودیم و منتظر شروع فیلم بودیم و یه دفعه پرده سینما تبدیل به محیط ویندوز شد!!! دوست عزیزی که انجام وظیفه میکرد هم هی توی منوها میگشت و وارد سیستم جشنواره میشد و لیستی از فیلم های مختلف رو می آورد و انتخاب میکرد و ... حالا بعضی وقت ها مشکلی پیش نمی اومد و بعد از چند دقیقه درست میشد، ولی فیلم «بن بست وثوق» طی همین پروسه منهدم شد! یعنی طرف هی کلیک میکرد و به یه چیز سرور مانندی وصل میشد و فیلم در حال لود شدن بود، ولی بعد از مدت ها تلاش و کوشش (که فکر کنم بالای 30،40 دقیقه شد) به جایی نرسید و آخرش کارگردان فیلم گفت مشکل پیش اومده و به جاش یه فیلم دیگه رو امروز نشون میدن و فیلم ما رو یه روز دیگه! بعد برامون «اِو» رو گذاشتن و بعد از 5 دقیقه اون رو هم قطع کردن و «انزوا» رو گذاشتن!! فیلم «قاتل اهلی» هم نمیدونم مشکلش همین قضیه بود یا چیز دیگه، ولی اون هم با یه فیلم دیگه جابجا شد و روز آخر برامون نمایشش دادن.
گذشته از موارد بالا، سر فیلم «خوب، بد، جلف» اتفاقی افتاد که تا حالا توی سینما ندیده بودم! یکی از شلوغ ترین سأنس های اریکه بود (شاید شلوغ ترین) و جای خالی خیلی کمیاب بود. یه عده هم که شعور سینما رفتن ندارن، جای بقیه نشسته بودن و طرف می اومد میگفت حاجی این جا صندلی من هست، طرف با لبخند بهش میگفت عیبی نداره برو یه جای دیگه بشین! حالا بعضی ها راحت تر بلند میشدن و سر جاشون میرفتن، ولی بعضی ها کلهم چسبیده بودن روی صندلی بقیه. این وسط یه گروه اومده بود بالای سر یه گروه دیگه و میگفت اینجا صندلی های ماست و اون ها هم بلند نمیشدن. حدود 10 دقیقه این قضیه ادامه داشت تا اینکه فیلم شروع شد. ولی با شروع شدن فیلم هم ماجرا تموم نشد و همچنان بحث بود که اینجا جای ما هست و اون یکی ها میگفتن برین یه جای دیگه بشینین و گروهی که جاشون اونجا بود، از لج اونا جلوشون ایستاده بودن و کنار نمیرفتن! 2،3 دقیقه از شروع فیلم گذشته بود تا اینکه بالاخره اوضاع خطری شد و یه دفعه دعوای خونین با مشت و لگد و پرتاب و ... راه افتاد!!! یعنی تصور کنین فیلم شروع شده و وسط سینما (صندلی هاشون هم تقریباً اواسط سالن بود) یه عده دارن به سبک استادیوم ها با همدیگه دعوا میکنن! بعد از 20،30 ثانیه جیغ و داد و ضرب و شتم، دیگه نمیدونم چی شد که دعوا خوابید و چند ثانیه بعد توی یه بخش دیگه از سالن دعوا راه افتاد! کلاً پدیده جالبی بود اون روز، و تجربه تماشای دقایق اول فیلم با طعم دعوا رو هم بدست آوردیم.
خب بریم سراغ اصل مطلب! حتماً در جریان هستین که اسپویلرها برای لو نرفتن داستان هستن و اگه میخواین چیز خاصی لو نره بازشون نکنین، چون ممکنه یه دفعه با پایان فیلم روبرو بشین.
ایتالیا ایتالیا
9/10
فیلم به شدت دو بخشی بود! یعنی بعضی جاها خیلی شاد و شنگول و خوشحال، بعضی جاها هم خیلی تلخ و تاریک. ولی تونسته بود توازن جالبی بین دو بخش برقرار کنه و رفت و آمدهای زمانی در داستان هم باعث میشد تنوع خوبی پیدا کنه. بخش های شاد فیلم جداً درجه یک بودن و ترکیبی از تصاویر خوش آب و رنگ و جذاب در کنار موسیقی های معروف و غیر معروف ایتالیایی که باعث میشدن جَو منحصربفردی در سینمای ایران شکل بگیره. بخش های سنگین هم کیفیت خوبی داشتن، هر چند دوست داشتم بخش های شاد بیشتر از اینا باشن. سارا بهرامی خیلی خوب بازی کرده بود و حامد کمیلی هم که معمولاً به عنوان بازیگر خیلی خوب نمیشناسمش، اینجا خوب بود. فرید سجادی حسینی هم یه نقش نسبتاً کوتاه داشت که بعد از نقشش توی فیلم فروشنده جالب بود. یه سری از کارگردان های عمدتاً جدید و سایر عوامل هم در نقش خودشون توی فیلم حضور داشتن که حس و حال بامزه ای بهش داده بود. پایان فیلم واقعاً عالی بود و البته اگه بیننده با دقت فیلم رو ندیده باشه، میتونه یه برداشت کاملاً اشتباه ازش بکنه.
فیلم ارجاعات مختلفی به فیلم ها و کارگردان ها و ... داشت، از جمله «هامون» که در جاهای مختلف بهش اشاره میشد. ولی باحال ترین و خنده دارترین بخش فیلم جایی بود که حامد کمیلی به ارتباط زنش با یکی دیگه شک میکنه و یه دفعه فیلم وارد یه فضای موزیکال و عجیب در تفکرات حامد کمیلی میشه که شاتگان دستش میگیره و میره رستوران و فرق خائن رو میترکونه! طرف هم در حال جون دادن، یه سری کلمات ایتالیایی الکی مثل روبرتو باجو میگه! شبیه اون صحنه جالب هامون با حضور سامورایی و کلمات ژاپنی و ... بود.
ماجرای نیمروز
9/10
مهدویان توی فیلم قبلی فوق العاده کار کرده بود و یکی از تجربیات کم نظیر دنیا رو وارد سینمای ایران کرد. خیلی ها میگفتن توانایی ساختن یه فیلم داستانی رو نداره، ولی با ماجرای نیمروز نشون داد که واقعاً این کاره هست و جزو بهترین استعدادهای نسل جدید. نوع تصاویر فیلم و اتمسفرش به شدت عالی از آب در اومده و قشنگ حس و حال حضور در فضای اوایل انقلاب و دهه 60 رو به آدم میده. کاراکترهای جالبی داره که به خوبی انواع و اقسام افراد اوایل انقلاب رو پوشش میده، از تندروهایی که فقط دنبال ترکوندن دشمن هستن تا اون هایی که با صبر و تحمل بیشتری عمل میکنن. فیلم رو میشه تقریباً به سه بخش تقسیم کرد که شامل صحنه های داخلی و بحث و گفتگوها و برنامه ریزی های این افراد برای مبارزه با مجاهدین میشه، در کنار صحنه های خیابونی که تعقیب و گریز و تیراندازی و ... داره و همین طور صحنه های بین دو کاراکتر دختر و پسر که قراره فضای فیلم رو یه کم لطیف تر کنه. در مجموع کیفیت خیلی خوبی داره و هر چند دیگه اون تازگی ایستاده در غبار رو با خودش نداره، ولی جزو بهترین های فجر بود. از بازی زیبای هادی حجازی فر و جواد عزتی هم نباید گذشت که خیلی خوب نقش هاشون رو ایفا کرده بودن.
کوپال
9/10
یکی از بهترین فیلم های جشنواره با موضوعی متفاوت نسبت به ژانر کلیشه ای اجتماعی. فیلم در مورد یه تاکسیدرمیست و شکارچی هست که درگیر اتفاق عجیبی میشه و همراه با سگش باید به فکر چاره باشه. نمونه های مشابهش توی سینمای فرنگ زیاد هست، ولی توی سینمای ایران کمتر چیزی شبیه این رو یادم میاد. تصاویر فیلم خیلی قشنگ و تر و تمیز بود (شاید زیادی قشنگ! که بعضی ها با این قضیه مشکل دارن و میگن این جور فیلم ها بیشتر شبیه کلیپ هستن تا فیلم سینمایی) و در کنار موضوع جدی و بعضی بخش های سیاهی که داشت، یه حس و حال خاص و باحالی داشت که نمیذاشت فیلم کاملاً در سیاهی بمونه. یه جورایی انرژی داشت. لوون هفتوان در نقش کاراکتر اصلی واقعاً عالی بود و به عنوان کسی که بعد از پرویز بازی خیلی خوب دیگه ای ازش ندیده بودم، اینجا به نظرم خیلی جالب کار کرده بود. سگ فیلم هم خیلی خوب هنرنمایی (!) میکرد و زوج جالبی با هفتوان تشکیل داده بود. در مجموع از اون فیلم هایی هست که یه عده خوششون میاد و یه عده حالشون بهم میخوره و من جزو دسته اول بودم.
رگ خواب
8.5/10
قبل از جشنواره گفتم که کاش فیلم شعله ور هم میرسید، ولی خب خبری ازش نشد و نعمت الله فقط رگ خواب رو داشت. فیلم خوب و خوش ساختی بود با یه بازی کم نظیر از لیلا حاتمی و بازی بسیار خوب از کورش تهامی که بازیگر خیلی شاخصی نیست، ولی اینجا جالب کار کرده بود. تغییر و تحول لیلا حاتمی در رگ خواب تماشایی بود و فیلم از اون ویژگی های مخصوص نعمت اللهی هم داشت که عاشقشون هستم! از یه کاراکتر خاص بگیر تا لحظاتی که همه چیز دست به دست هم میده تا کاراکتر اصلی فیلم به فنا بره. و البته یه پایان زیبا که جزو پایان های محبوبم توی جشنواره امسال بود. در کل فیلم خوبی بود، ولی انتظارم بالاتر از این بود. جا داره از یکی دو تا موسیقی به شدت محشر و گوش نواز فیلم هم تعریف کنم که روی بالاتر رفتن کیفیت فیلم نقش پررنگی داشتن.
اِو (خانه)
8/10
یکی از سورپرایزهای جشنواره. فیلمی که از اول تا آخر به زبون آذری هست با زیرنویس. در مورد یه بنده خدایی که از دنیا رفته و وصیت کرده که بدنش برسه به دست دانشگاه، برای کارهای تحقیقاتی و پزشکی و ... حالا این وسط دخترش مخالف این تصمیم هست و نمیخواد بذاره این اتفاق بیفته. مثل اینکه بیشتر بازیگرهای اصلی فیلم توی تئاتر تبریز کار میکنن و بازی های خیلی خوب و طبیعی ای انجام داده بودن که حس خوبی به آدم میداد و ادا و اصول الکی نداشت. فیلم در کنار تلخی های زیادش، یه حس طنز جالبی هم داشت که توی بعضی لحظات به کار می اومد و باعث میشد حال و هوای جالب و ترکیبی از غم و شادی به وجود بیاد. پایانش هم واقعاً محشر بود.
شماره 17 سهیلا
8/10
داستان فیلم در سینمای ایران تقریباً چیز تازه ای هست. زنی که در آستانه چهل سالگی هست و همسری نداره و به دلایلی میخواد هر چه زودتر بچه دار بشه. همین قضیه باعث میشه که دنبال پیدا کردن شوهر بره و ... انتخاب زهرا داوودنژاد برای این نقش خیلی خوب بود و بازی مناسبی هم انجام داده بود. بقیه نقش ها هم به نظرم خوب انتخاب شده بودن و روابط بین کاراکترها جالب بود، هر چند کوتاه. باز هم یکی دیگه از پایان های معرکه فجر امسال.
خوب، بد، جلف
7.5/10
توی ایران رسم هست که معمولاً فیلم های کمدی رو آدم حساب نمیکنیم و افت داره که بگیم لذت بردیم. ولی به شخصه بدجوری حال کردم با این فیلم و سال ها بود یه فیلم ایرانی نتونسته بود انقدر من رو بخندونه! زوج پژمان جمشیدی و سام درخشانی خیلی خوب از آب در اومده و بعید نیست در آینده فیلم های دیگه ای هم ازشون ساخته بشه. داستان فیلم هم کشش لازم رو داشت و تقابل این دو تا با کاراکتر خشک حمید فرخ نژاد باعث میشد لحظات جالبی خلق بشه. خوشبختانه از اون فیلم هایی هم نبود که کمدی هستن ولی میخوان به زور پیام اخلاقی به بیننده بدن و حال آدم رو بهم میزنن. قشنگ هدف مشخصی داشت و بهش رسید.
خفگی
7.5/10
یه فیلم سیاه و سفید از عمو فریدون جیرانی! بعضی وقت ها کارگردان میخواد خودش رو خفن نشون بده و الکی فیلم رو سیاه و سفید میکنه یا تغییراتی توش میده که مثلاً هنری بشه، ولی این قضیه توی خفگی بی مورد نبود و به فضا و اتمسفر فیلم کمک زیادی کرده بود. یه فضای خفه و تاریک که بخش مهمی از اون توی یه تیمارستان میگذره و با روزها و شب های برفی هم سر و کار داریم و کلاً جَو سنگینی داره. بزرگترین مشکل فیلم این بود که از یه طرف اتمسفر خاصی داشت در کنار طراحی صحنه متفاوت و لباس های پرستارها که زیاد شبیه نمونه های وطنی نبود، از اون طرف یه دفعه بحث پونک و این جور چیزا مطرح شد و گند زد به فضای فیلم! یعنی به نظرم بهتر بود که اصلاً در مورد اینکه فیلم توی تهران هست کُد خاصی داده نشه و یه حالتی داشته باشه که مثلاً در زمان و مکان مشخصی اتفاق نمی افته، ولی این طور نبود.
سد معبر
7/10
یکی دیگه از فیلم های همیشگی این سال ها که بدبختی های قشر تنگدست رو به تصویر میکشه. حامد بهداد مثل همیشه یه کاراکتر عاصی و خشمگین داشت که البته یه سکانس محشر هم بازی کرده بود که خیلی حال کردم. نادر فلاح هم بد نبود، ولی کلاً کاراکترش زیاد منطقی کار نشده بود و بین رفتار و حرکاتش پارادوکس عجیبی وجود داشت. نکته جالب در مورد نادر فلاح گریمش بود که توی این فیلم و «انزوا» خیلی شبیه بود و در هر دو فیلم، تقریباً یه مدل ریش داشت! فکر کنین مثلاً عوامل فیلم میرن سراغش و میگن آقا نادر، باید توی فیلم جدید ما بازی کنی. نادر هم میگه باشه برادر، فقط اگه به ریش خوشگلم دست بزنین تو دهنتون میزنم و فقط حق دارین روی موها کار کنین!
نگار
7/10
حیف و صد حیف که رامبد جوان نتونسته کاملاً به چیزی که میخواسته برسه. فیلمی که توی سینمای ایران کمتر مشابهش رو داریم و یه داستان جنایی و معمایی خاص رو تعریف میکنه، ولی این کار رو خیلی خوب انجام نمیده و باعث میشه ارزشش پایین بیاد. بعضی بازی ها اغراق آمیز بودن و بعضی ها خوب، اتمسفر فیلم هم جالب و متفاوت بود و یه صحنه رانندگی هم داشت که خیلی دوستش داشتم. ولی صحنه های ضایعی هم داشت مثل نزدیک شدن یکی از کاراکترها به شیشه ماشین که فیلم رو ناخودآگاه وارد ژانر کمدی میکرد! در مجموع اگه همین داستان و حال و هوا با کیفیت بالاتری کار میشد، میتونست خیلی بهتر از این باشه، ولی همین رو هم دوست داشتم. موسیقی تیتراژ پایانی هم محشر بود و به نظرم بهترین موسیقی جشنواره.
ویلایی ها
7/10
فیلم در زمان جنگ میگذره و به داستان زندگی همسران رزمنده های جنگ میپردازه که توی یه شهرک کنار همدیگه هستن و لحظات تلخ و شیرینی رو تجربه میکنن. بعضی جاهاش حال و هوایی شبیه سریال «وضعیت سفید» داشت (یکی از معدود سریال های 10 سال اخیر تلویزیون که ارزش دیدن داشت) و کاراکترها هم خوب از آب در اومده بودن. ثریا قاسمی هرچند خوب بازی کرده بود، ولی بازیش به شدت تکراری و نخ نما بود و هر کی فیلم رو ندیده باشه هم کافیه یه لحظه به بازی های قبلی ایشون فکر کنه تا از اول تا آخر نقش رو تجسم کنه. کلاً فیلم بدی نبود، ولی یه ذره حس فیلم تلویزیونی داشت تا فیلم سینمایی.
بدون تاریخ، بدون امضا
7/10
ژانر اصغر فرهادی و شرکا! از خیلی جهات به شدت شبیه فیلم قبلی وحید جلیلوند بود و کاراکتر اصلی هر دو فیلم با بازی امیر آقایی هم شباهت های زیادی بین دو فیلم داشت. نمیدونم شاید مثلاً جلیلوند میخواد یه تریلوژی با حضور امیر آقایی بسازه که توی فیلم بعدی هم دوباره یه همچین کاراکتری رو اجرا کنه که هر دفعه اسم و پیشینه متفاوتی داره، ولی کارهایی انجام میده که در جامعه امروز برای ما عجیبه. نوید محمدزاده هم متأسفانه خیلی داره تکراری جلو میره و هرچند بازی خیلی خوبی داره، ولی هر چی ازش دیدم یه مدل هست. یه مرد عصبی و پرخاشگر و نالان که هی باید داد و فریاد کنه و خودش رو به در و دیوار بکوبونه. جا داشت که امسال سیمرغ رو به یه بازیگر دیگه با نقشی متفاوت تر بدن.
بعضی ها به اصغر گیر میدن که چرا توی فیلم هاش همه چیز جوری کنار هم قرار میگیره که احتمال رخ دادنش در حد صفر هست و این حرفا، ولی کسی به بقیه کاری نداره. مثلاً توی همین فیلم، اتفاقاتی می افته که کنار هم قرار گرفتنشون واقعاً عجیبه!
کاراکتر اصلی توی پزشکی قانونی کار میکنه و اتفاقاً جزو بالاترین مقامات اونجا هست. ایشون در حال رانندگی بوده و یکی میاد از کنارش با سرعت رد میشه و آینه ماشینش میخوره به ماشین ایشون و این ماشین هم میخوره به یه موتور! بعد روی موتور خونواده ای نشستن که از بین 4 عضو خونواده، فقط پسرشون آسیب میبینه. امیر آقایی نمیتونه به پلیس زنگ بزنه، چون دقیقاً همون روزهایی بوده که بیمه ماشینش رو تمدید نکرده بوده! حالا اون پسره می افته میمیره و جسدش رو میبرن پزشکی قانونی که کاراکتر اصلی اونجا کار میکنه. بعدش مشخص میشه که پسرک دقیقاً 7،8 روز قبل از تصادف مرغی خورده بوده که فاسد بوده و دچار بیماری بوتولیسم نمیدونم چی چی بوده و در هر صورت اگه تصادف نمیکرده هم میمرده! و در اینجا دو راهی عجیبی برای امیر آقایی پیش میاد که آیا خودش با اون تصادف باعث مرگ بچه شده یا طرف بر اثر مسمومیت مُرده. یعنی نحوه اتفاق افتادن حوادث به قدری اتفاقی و شانسی هست که فیلم فروشنده جلوش هیچی محسوب نمیشه!
فراری
6.5/10
یه دختری از شمال میاد تهران که یه بنده خدایی که فراری خفنی داره رو ببینه! فیلم تا اواسطش خیلی خوب بود و داشت به شکل جالبی جلو میرفت، ولی از اواسطش افت کرد و کم کم ازش ناامید شدم. بخش هایی که شاد و شنگول تر بود رو دوست داشتم، ولی بخش هایی که حالت پند و نصیحت پیدا میکرد خوب نبود. بازی ترلان پروانه تعریفی نداشت و روی اعصاب بود، بازی محسن تنابنده هم تکرار همون نقشش توی پایتخت. نمیدونم کلاً جریان چی بود که امسال هر بازیگری که بازی تکراری انجام داده بود رو تحویل گرفتن و بهش جایزه دادن. به جز لیلا حاتمی که بازیش واقعاً معرکه بود، بقیه برنده های بازیگری فجر خیلی تکراری بودن. البته بازی مریلا زارعی رو ندیدم، ولی اون هم بعید نیست تکراری بوده باشه.
اسرافیل
6.5/10
دو تا دونه عکس ازش ببینین میفهمین که حال و هوای فیلم چطوری هست و همون کاراکترهای مفلوک و درگیر و ... که توی همه فیلم ها دست به دست میشن. ولی چیزی که ازش خوشم اومد 2،3 بخشی بودن فیلم بود. یعنی اوایلش توی شمال جریان داشت و یه داستانی رو دنبال میکردیم و یه دفعه وارد تهران میشد و یه داستان دیگه و در نهایت اینا پیوند میخوردن. این موضوع رو به نظرم خوب کار کرده بودن. هدیه تهرانی هم بد کار نکرده بود و البته هدی زین العابدین هم نقش آفرینی خیلی خوبی داشت.
سارا و آیدا
6.5/10
گیر کردن کاراکترها بر سر دو راهی که چند سالی هست مُد شده، در اینجا هم وجود داشت. ولی حداقل اصل داستان چیز نسبتاً جدیدی بود و از این نظر یه کمی نفس راحت کشیدیم! هرچند خوب پردازش نشده بود و جای کار بیشتری داشت، مخصوصاً در مورد روابط بین کاراکترها.
آباجان
6/10
ماجراهای فیلم در دهه شصت میگذره و داستان زندگی یه خونواده رو شاهد هستیم که درگیر بدبختی های خودشون هستن و جنگ و ... کیفیت کلی فیلم متوسط بود و چیز خیلی خاصی نداشت، به جز یکی دو تا نیمچه سورپرایز داستانی. ولی چیزی که فیلم رو یه پله بالاتر برد، بازی محشر فاطمه معتمدآریا بود که مخصوصاً توی 2،3 صحنه به شدت عالی کار کرده بود. بدترین مشکل فیلم این بود که کلی کاراکتر رو چپونده بود توی یه خونه و تقریباً تا اواسط فیلم نمیشد روابط بعضی از این کاراکترها رو فهمید که طرف چیکاره هست و چه نسبتی با بقیه داره!
انزوا
6/10
عجیب ترین فیلم جشنواره برای من! عجیب نه از نظر محتوا، که از اون جهت چیز خیلی خاص و متفاوتی نداشت و یه مضمون تکراری یکی شک و تردید در مورد همسر رو دنبال میکرد. عجیب از این نظر که حالت تدوین و موسیقی های فیلم و زوم روی چهره عرق کرده کاراکترها در حدی خاص و منحصربفرد بود که همچنان بعد از گذشت روزها نمیدونم از عمد این طوری بوده یا از توانایی پایین کارگردان و عوامل! یعنی قضیه در حدی بود که اگه واقعاً از عمد این کارها رو کرده، به نظرم خیلی جالب بوده و یه مدل جدیدی از فیلمسازی ایرانی رو نمایش داده. ولی از اون طرف اگه عمدی در کار نبوده و ناخودآگاه این طوری شده، یکی از داغون ترین های جشنواره بوده! باید در آینده صحبت های کارگردان رو بخونم و ببینم میشه فهمید قضیه چیه یا نه!
سوفی و دیوانه
6/10
فیلم قرار بوده چیز متفاوت و مثلاً شاعرانه ای باشه. از بعضی جهات هم خوب عمل کرده، ولی یه حالت مصنوعی و خاصی داره که باعث میشه توی رسیدن به این راه به موفقیت کامل نرسه و بعضی جاها ناخواسته باعث خنده بیننده بشه. قبل از جشنواره میگفتن بهآفرید غفاریان در نقش کاراکتر زن اصلی خیلی خوب کار کرده، ولی چیز خاصی ازش ندیدم. نه اینکه بد باشه، ولی اون هم مثل بقیه جاهای فیلم مصنوعی بود که البته بخشی از قضیه عمدی بود به خاطر داستان فیلم. گذشته از مشکلات فیلم، دو تا چیز داشت که ازشون خوشم اومد. یکی حس امید حتی توی بدترین شرایط، یکی هم تهران گردی! خسته شدیم انقدر لوکیشن های خفه و بسته داخل خونه های یکنواخت دیدیم یا صحنه های تکراری داخل ماشین. توی این فیلم حداقل میشه چند تا صحنه باز و خوش آب و رنگ دید که یه تنفسی به آدم میده.
جایی از فیلم بود که سوفی وارد اتاقی در خانه سالمندان میشه تا کاری رو انجام بده. چند تا پیرمرد توی اتاق هستن که یکی داره با یه وسیله ای باد میزنه تا هوا جریان پیدا کنه. سوفی از یکی ـشون میپرسه آقای مجیدی شما هستی؟ و اونی که داره باد میزنه با یه لهجه شیرینی میگه مجیدی ریــده!
بن بست وثوق
6/10
فیلمی در مورد یه برادر و خواهر که مدت ها از همدیگه دور بودن و بعد از مرگ مادرشون (یا مادربزرگ؟! یادم نیست!) دوباره توی یه خونه کنار هم زندگی میکنن و هر کدوم باید با مشکلات خودش و دیگری کنار بیاد. فیلمی نیست که در آینده توی ذهن ها بمونه و سریع فراموش میشه، زمانش هم دو ساعت هست و بعضی جاها خیلی کِش دار و خسته کننده میشه، ولی حال و هوای فیلم رو از جهاتی دوست داشتم. امین تارخ هم بد کار نکرده بود. یه نکته عجیب و شاید خنده دار این بود که امین تارخ توی فیلم حضور داره و از اون طرف در یکی از صحنه ها، فیلم «مادر» از تلویزیون پخش میشه! نمیدونم حالا این وسط میخواستن از علی حاتمی یاد کنن یا چیز دیگه، ولی یه حالت طنزی ایجاد شد با اون صحنه!
تابستان داغ
6/10
ژانر کلیشه ای این سال ها و تکرار مکررات بدبختی ها و تقابل های یه زوج متوسط با یه زوج طبقه پایین جامعه. کاراکتر تکراری پریناز ایزدیار که نوع بازی کردن و قیافه گرفتنش در همه این 3تا فیلمی که ازش دیدم، یه چیز یکنواخت بوده. فیلم اگه کوتاه تر و سریع تر بود بهتر بود، ولی الآن خیلی طولانی هست و بخش های اضافه زیادی داره. گریم صابر ابر رو هم فکر کنم با الهام از Trevor توی GTA V درست کرده بودن! lol
پشت دیوار سکوت
5.5/10
بیشتر شبیه کلیپ تبلیغاتی برای صحبت در مورد ایدز بود. با اینکه چیز خیلی خاصی نداشت و همه چیزش به شدت متوسط و معمولی بود، ولی حداقل یه تنوعی توی جشنواره بود. یه سکانس دراکولا هم داشت که جداً معرکه بود و یکی از جالب ترین و متفاوت ترین سکانس های چند سال اخیر سینمای ایران!
قاتل اهلی
5/10
یه فیلم به شدت کلیشه ای، شعار زده، خسته کننده و قابل پیش بینی با شروع افتضاح و پایان مشخص. به همراه تدوینی که فکر میکنم یکی مثل من بدون هیچ تجربه ای بتونه بهتر از این تدوین کنه. تا وقتی که نسخه مورد نظر تهیه کننده رو نبینم نمیتونم نظر واقعی بدم، ولی با توجه به چیزهایی که شنیدم و فیلمی که دیدم، احتمالاً باید حق رو به تهیه کننده داد که البته در این زمینه تنها نیست و افراد دیگه ای هم هستن که باهاش هم عقیده هستن. بخش های آوازخوانی پولاد کیمیایی افتضاح بود، مخصوصاً جاهایی که دوربین خیلی ناشیانه روی صورت پگاه آهنگرانی میرفت و داشتم بالا می آوردم! امیر جدیدی به نظرم جزو بهترین بازیگرهای یکی دو سال اخیر سینما هست و توی فیلم هم خوب بازی کرده بود و هم نقش جالبی داشت، ولی متأسفانه نقشش کوتاه بود و بعضی جاها هم الکی یه دفعه کات میخورد و معلوم نمیشد جریان چیه. از اون طرف نقش لعیا زنگنه هم در نوع خودش خیلی عجیب بود و کلاً نمیدونم اون بخش ها چه هدفی رو دنبال میکرده و اگه حذفشون میکردن هم چیزی نمیشد.
در مورد تدوین و احتمالاً بخش هایی که حذف شده تا جا برای حضور پولاد خان باز بشه، میشه به اواخر فیلم اشاره کرد. جایی که امیر جدیدی توی ماشین با یکی از شخصیت های منفی صحبت میکنه و قرار میذارن که همدیگه رو ببینن. بعدش شخصیت منفی به نوچه هاش زنگ میزنه که جلوی امیر جدیدی رو بگیرن. در صحنه های بعد بدون اینکه بفهمیم چی شده، یه دفعه شاهد حضور امیر جدیدی توی استخر و در چند متری اون شخصیت منفی هستیم و از استخر میاد بیرون تا طرف رو بکشه! یعنی نابود شدم با اون صحنه! صحنه ای که میتونست با کیفیت بالاتر و کارگردانی بهتر به قیصر ارجاع بده، ولی یه چیز خنده دار و عجیبی از آب در اومد.
کارگر ساده نیازمندیم
5/10
یکی دیگه از اون فیلم های تلخ و سیاه. نکته خاصی برای گفتن نداره، به جز بازی جالب بهرام افشاری که توی «لانتوری» نقش اون خلافکار درازه رو بازی میکرد. اینجا واقعاً خوب کار کرده بود و جزو معدود نکات مثبت فیلم بود. از اون طرف سحر قریشی طبق معمول جوری بازی کرده بود که اگه یکی از بیننده ها بلند میشد یه چیزی پرتاب میکرد سمت پرده سینما، تعجب نمیکردم!
گشت 2
4/10
بین فیلم هایی که دیدم، به راحتی بدترین فیلم بود و البته احتمالاً یکی از پرفروش ترین فیلم های سال آینده. چند تا لحظه خنده دار داشت، ولی در مجموع یه چیزی در حد فیلم قبلی بود که با اون هم حال نکرده بودم. طنز سخیف و تیکه کلام های درپیت و کاراکترهای حال بهم زن. داستان در حد صفر، فقط بهانه ای برای طراحی بخش های مختلف که ملت رو بخندونه و اون وسط به زور چند تا پیام سیاسی و اجتماعی هم بده تا مثلاً بگه فیلم بی دغدغه ای نیست!
کاراکترهای فیلم توی یه حموم عمومی زندگی میکردن و اونجا میخوابیدن. بعد یه دفعه یه روز مشخص میشه که توی سوراخ سمبه های پشت حموم، یه میدون بوکس زیرزمینی هست که ملت جمع میشن و شرط بندی میکنن و ...!!! بر حسب اتفاق، یکی از کاراکترها هم در بوکس حرفه ای هست و میره اونجا مبارزه میکنه تا پول گیرش بیاد! یعنی واقعاً حیرت کردم از این منطق فیلمنامه!
در مجموع امسال افت مشخصی نسبت به پارسال داشت، ولی اون فاجعه ای که بعضی ها میگن هم نبود. فیلم خیلی خوب کم داشتیم، ولی افتضاح و داغون هم زیاد نداشتیم و بیشتر فیلم ها اون اواسط میچرخیدن. به نظرم بزرگترین مشکل سینمای ایران همچنان فیلمنامه های تکراری هست و البته دادن نقش کاراکترهای تکراری به بازیگرهای همیشگی اون نقش ها. امیدوارم از سال های بعد تنوع بالاتر بره، هر چند امید زیادی ندارم.
Snatch 2000
عجب فیلمی بوود،یکی از بهترین فیلم نامه ایی بود که تا حالا دیدم، داستان اول فیلم خر تو خر که اصلا ربطی بهم ندارن ولی آخرش یه جوری بهم وصل میشه که واقعا حال میکنید!
خلاصه که اگه یه فیلم ژانر جنایی، کمدی، هیجانی میخوایید حتما اینو ببینید.
خیلی وقتی بود که از این مدل فیلم ها ندیده بودم. امتیاز 10 از 10
بدون تاریخ، بدون امضا
7/10
ژانر اصغر فرهادی و شرکا! از خیلی جهات به شدت شبیه فیلم قبلی وحید جلیلوند بود و کاراکتر اصلی هر دو فیلم با بازی امیر آقایی هم شباهت های زیادی بین دو فیلم داشت. نمیدونم شاید مثلاً جلیلوند میخواد یه تریلوژی با حضور امیر آقایی بسازه که توی فیلم بعدی هم دوباره یه همچین کاراکتری رو اجرا کنه که هر دفعه اسم و پیشینه متفاوتی داره، ولی کارهایی انجام میده که در جامعه امروز برای ما عجیبه. نوید محمدزاده هم متأسفانه خیلی داره تکراری جلو میره و هرچند بازی خیلی خوبی داره، ولی هر چی ازش دیدم یه مدل هست. یه مرد عصبی و پرخاشگر و نالان که هی باید داد و فریاد کنه و خودش رو به در و دیوار بکوبونه. جا داشت که امسال سیمرغ رو به یه بازیگر دیگه با نقشی متفاوت تر بدن.
بعضی ها به اصغر گیر میدن که چرا توی فیلم هاش همه چیز جوری کنار هم قرار میگیره که احتمال رخ دادنش در حد صفر هست و این حرفا، ولی کسی به بقیه کاری نداره. مثلاً توی همین فیلم، اتفاقاتی می افته که کنار هم قرار گرفتنشون واقعاً عجیبه!
کاراکتر اصلی توی پزشکی قانونی کار میکنه و اتفاقاً جزو بالاترین مقامات اونجا هست. ایشون در حال رانندگی بوده و یکی میاد از کنارش با سرعت رد میشه و آینه ماشینش میخوره به ماشین ایشون و این ماشین هم میخوره به یه موتور! بعد روی موتور خونواده ای نشستن که از بین 4 عضو خونواده، فقط پسرشون آسیب میبینه. امیر آقایی نمیتونه به پلیس زنگ بزنه، چون دقیقاً همون روزهایی بوده که بیمه ماشینش رو تمدید نکرده بوده! حالا اون پسره می افته میمیره و جسدش رو میبرن پزشکی قانونی که کاراکتر اصلی اونجا کار میکنه. بعدش مشخص میشه که پسرک دقیقاً 7،8 روز قبل از تصادف مرغی خورده بوده که فاسد بوده و دچار بیماری بوتولیسم نمیدونم چی چی بوده و در هر صورت اگه تصادف نمیکرده هم میمرده! و در اینجا دو راهی عجیبی برای امیر آقایی پیش میاد که آیا خودش با اون تصادف باعث مرگ بچه شده یا طرف بر اثر مسمومیت مُرده. یعنی نحوه اتفاق افتادن حوادث به قدری اتفاقی و شانسی هست که فیلم فروشنده جلوش هیچی محسوب نمیشه!
به نظرم پایان فیلم دیگه از شدت باز بودن جر خورد
بعد قشنگ اینجوری بود که بعد از تموم شدن فیلم با خودت میگی اگر بچه خودش مُرد که خب هیچی! اگر هم به خاطر تصادف مُرد که خب چهار روز بعدش قرار بود بمیره. کلا چرا نباید امیر آقایی بگه علت مرگ چی بوده و فیلم تموم شه
نوید محمدزاده هم که دیگه خنده دار شده. سینما ملت که ما بودیم این فحش میداد ملت میخندیدن
از اتفاقات جالب این فیلم هم این بود که من اون شب اصلا حوصله نداشتم. اکران فیلم هم ساعت 11 شب بود و ما خودمون دیرتر هم رسیدیم چون ماشین خراب شده بود. صندلی ها هم همه پر بود و جا نبود بشینیم و خلاصه همه چی دست به دست هم داده بود. به واسطه پارتی بازی از طریق تماس تلفنی خاله دوستم که اونجا کار میکنه رفتیم VIP نشستیم. به شدت گشنمون بود و همه جا بسته منم به شدت سر قضایای ماشین و... به هم ریخته بودم و از اول تا آخر داشتم فحش میدادم به فیلم تا این که تموم شد و به خاطر بی سر و ته بودنش فحش ها زیباتر شد بعد چراغ ها روشن شد دیدم کنارم شریفی نیا نشسته
Manchester by the sea 9/10
بنظرم بزرگترین نقطه قوت این فیلم بازی کیسی افلک بود، یعنی اینقدر خوب این نقشو بازی میکنه که ادم مطمعن میشه اگه کس دیگه ای بجاش انتخاب میشد اصلا فیلم موفقی نمیشد.
بعضی جاهای فیلم واکنش لی به اتفاقات اونوجوری که انتظار داری پیش نمیره همین باعث میشه ادم فکر کنه درست درک نکرده شخصیت لی رو، برعکس بعضی جاها هم همون کاری که انتظار داری رو انجام میده این دوگانگی یکم منو اذیت کرد ولی درکل خیلی فیلم خوب و سنگینی بود از نظر احساسی.
Snatch 2000
عجب فیلمی بوود،یکی از بهترین فیلم نامه ایی بود که تا حالا دیدم، داستان اول فیلم خر تو خر که اصلا ربطی بهم ندارن ولی آخرش یه جوری بهم وصل میشه که واقعا حال میکنید!
خلاصه که اگه یه فیلم ژانر جنایی، کمدی، هیجانی میخوایید حتما اینو ببینید.
خیلی وقتی بود که از این مدل فیلم ها ندیده بودم. امتیاز 10 از 10
Hacksaw Ridge
به عنوان کسی که فیلم های جنگی زیاد دیده و طرفدار مل گیبسون هست میگم:
باز هم یک فیلم جنگی آمریکایی که مثلا بر اساس حقیقت ساخته شده!یاد فیلم آرگو میوفتم وقتی میگن بر اساس حقیقت ساخته شده بعدش گندش درومد که چقدر توش خالی بستن،توی سبک خودش فیلم های بسیار بهتری ساخته شده
اساس فیلم واقیعت و جزئیات کم دروغ نداره!از اونور میان هندی ها رو مسخره میکنن بعد شخصیت داستان به صورت slow motionمیاد یه نارجک رو با دست یکی دیگه رو با یه حرک سوباستایی مهار میکنه!تفاوت امریکا و هند اینکه که هندی ها مسخره بازیشون بیشتر همین وگرنه آمریکا هم تو فیلم سازی دست کمی از اون نداره
کلا هر فیلمی جنگی که برای آمریکا ساخته شه حتی با یه دوربین موبایل باز هم امتیاز بالایی میاره
نمره:5
Snatch 2000
عجب فیلمی بوود،یکی از بهترین فیلم نامه ایی بود که تا حالا دیدم، داستان اول فیلم خر تو خر که اصلا ربطی بهم ندارن ولی آخرش یه جوری بهم وصل میشه که واقعا حال میکنید!
خلاصه که اگه یه فیلم ژانر جنایی، کمدی، هیجانی میخوایید حتما اینو ببینید.
خیلی وقتی بود که از این مدل فیلم ها ندیده بودم. امتیاز 10 از 10
Hacksaw Ridge
به عنوان کسی که فیلم های جنگی زیاد دیده و طرفدار مل گیبسون هست میگم:
باز هم یک فیلم جنگی آمریکایی که مثلا بر اساس حقیقت ساخته شده!یاد فیلم آرگو میوفتم وقتی میگن بر اساس حقیقت ساخته شده بعدش گندش درومد که چقدر توش خالی بستن،توی سبک خودش فیلم های بسیار بهتری ساخته شده
اساس فیلم واقیعت و جزئیات کم دروغ نداره!از اونور میان هندی ها رو مسخره میکنن بعد شخصیت داستان به صورت slow motionمیاد یه نارجک رو با دست یکی دیگه رو با یه حرک سوباستایی مهار میکنه!تفاوت امریکا و هند اینکه که هندی ها مسخره بازیشون بیشتر همین وگرنه آمریکا هم تو فیلم سازی دست کمی از اون نداره
کلا هر فیلمی جنگی که برای آمریکا ساخته شه حتی با یه دوربین موبایل باز هم امتیاز بالایی میاره
نمره:5
This has to be said. Some of these comments are just embarrassing, does no one research anything before they spew out random nonsense? For everyone who laughs at the body shield scene, that's serious morbid, only for the fact that that exact scene happen in real life. If you read some of the books on him, and watch some interviews, there are SEVERAL eye witness accounts and statements proving that happened, and stating it happened that exact way. But ignorance is bliss. Although several of you trolls are gonna say whatever you want and make up whatever you want to prove your point so keep that in mind all other rational educated others who know what they're taking about. That scene with the grenades also happened, On the night of May 21, 1945, just a half mile past the escarpment on Okinawa, Desmond's unit inadvertently walked into a company of Japanese soldiers. The unit engaged in hand-to-hand combat with the enemy and Desmond scrambled to treat the wounded. "They begin to throw these hand grenades," recalled Desmond. "I saw it comin'. There was three other men in the hole with me. They were on the lower side, but I was on the other side lookin' when they threw the thing. I knew there was no way I could get at it. So I just quickly took my left foot and threw it back to where I thought the grenade might be, and throw my head and helmet to the ground. And not more than half a second later, I felt like I was sailin' through the air. I was seein' stars I wasn't supposed to be seein', and I knew my legs and body were blown up." The blast left 17 pieces of shrapnel embedded in Desmond's body, mostly in his legs. Ever nitpick you all have is disproved if you actually do some damn research, and wether you like it or not boys, this is the new SPR, so get used to it.
moonlight 6/10
خوشم نیومد چیزی نداشت غیر از سیاهپوست و همجنسباز که هر کدومش به تنهایی میتونه نظرات مثبت بیاره و لیبرال ها هایپش رو بالا ببرند و نامزد جایزه اسکارش کنند
Hacksaw Ridge
8
این هم خوبه . کلا داستان ها بر اساس واقعیت خوشم میاد
Hacksaw Ridge 5/10
بعضی صحنه ها انگار تصورات جنگی یه بچه ده ساله بودن! m1918 رو یک دستی بگیری بزنی به دل دشمن
داستان واقعی: یک سرباز ضدجنگ مسیحی متعصب جون 75 نفر رو تو Hacksaw نجات میده.
چیزی که فیلم روایت میکنه: یه ابرقهرمان که گلوله ها و انفجارها رو جاخالی میده و مسیحیت رایج قرن 21 رو دنبال میکنه منهای بخش قتل و دفاع از خود+یه مشت ژاپنی نفهم که تیراندازیشون زیرخط فقره+"قدرت" و "اقتدار" ارتش آمریکا در زمان جنگ جهانی دوم.
جلوه های ویژه هم بعضی جاها واقعا ابتدایی بودن و به همچین فیلمی نمیخوردن اصلا.