ahmadreza.abta
کاربر سایت
گذشته از انتقاد های که بچه ها به اين بازی ميکنن ولی فضاهايه شاخی طراحی کردن آ.......جدی فضاهاش خيلی تکه
آره.به خصوص اونجا ها که طوفان شن بوجود آمده,محیط ها خیلی جالبن..گذشته از انتقاد های که بچه ها به اين بازی ميکنن ولی فضاهايه شاخی طراحی کردن آ.......جدی فضاهاش خيلی تکه
بیا.این هم داستان این نسخه به صورت خلاصه تو اسپویلر:پسر عالی بود....عالی.....
اگه واسه اين هم يه همچين چيزی بزاری که ديگه ترکوندی.....
آره.به خصوص اونجا ها که طوفان شن بوجود آمده,محیط ها خیلی جالبن..
بیا.این هم داستان این نسخه به صورت خلاصه تو اسپویلر:
داستان بعد از نسخه ی یک آغاز می شه.شاه شارامان(پدر پرنس)اون را به کشور آزاد می فرسته که برادر پرنس یعنی مالک در اونجا شاه است.تا در آنجا از مالک رهبری یاد بگیره.چون بعد از مرگ شارامان,مالک شاه ایران و پرنسس شاه ایران می شود.ولی وقتی پرنس به آزاد می رسه,می بینه که به آنجا حمله شده و ظاهرا مالک تصمیم گرفته که سپاه شن های زمان را با استفاده از یک مدال دو تکه آزاد کنه تا او را کمک کنند.اما پرنس که می داند که شن ها قابل کنترل نیستند,سعی می کنه جلوی او را بگیره اما موفق نمی شه.بعد از آزاد شدن شنها,همه ی کسانی که آن را لمس می کنند خشکشان می زنه.بجز پرنس و مالک,چون هر کدام از آنها یکی از تکه های مدال را برداشته اند و آن قدرت جادویی دارد.در ضممن,راتاش که یک جن اهریمن است هم با سپاه شنها آزاد شده.پرنس در قلعه مکانی مخفی پیدا می کند که در آن یکی جن به نام راضیه هست.راضیه به پرنس می گه باید تکه های مدال را به هم وصل کنه.و نباید با راتاش بجنگه.و به او قدرت هایی مانند کنترل زمان و یخ کردن آب می ده.اما پرنس نمی تونه مالک را راضی کنه تا تکه ی مدال را به او بدهد.زیرا مالک با کشتن هر دشمن,به قدرتش به خاطر مدال افزوده می شه.تا سرانجام راتاش به آنها حمله می کنه.پرنس او را تا حد مرگ می زنه,اما ضربه ی نهایی را مالک به راتاش می زنهواما راتاش نمی میره.راضیه به پرنس می گه که راتاش با شمشیر معمولی نمی میره.الان راتاش به درون جلد مالک رفته.و در واقع مالک مورده و حالا راتاش در بدن اوست...در ضمن با ورد راتاش به جلد مالک,مدال او هم می شکند.راضیه به پرنس می گه حالا که مدال شکسته,باید شمشیر مخصوص جن ها را بدست بیاری و با آن راتاش را بکشی.و داستان راتاش را برای او توضیح می ده,چندین سال پیش,شاه سلیمان با چهار جن که هر کدام رهبر یک قبیله بودند(و یکی از آنها راضیه بود که رهبر قوم مرید بود)پیمان دوستی می بنده و آنها شهری نو را بنا می کنن.اما راتاش که یک جن اهریمن بود,از پیمان راضی نیست,پس سپاهی را از شن های زمان بوجود می آورد و به سلیمان و جن ها ی دیگر حمله می کند.خیلی از جن ها می میرند و از قوم مرید هم فقط رهبرشون یعنی راضیه فرار نمی کند.در نهایت راتاش و سپاه شنها را به بند می کشند.تا اینکه مالک او را آزاد می کند.حالا تنها شمشیری که از قدرت جن ها بهره ببرد او را می کشد.پرنس شمشیر را پیدا می کند و راضیه تمام وجد خودش را به درون شمشیر می فرستد تا شمشیر قوی تر شود و بتواند راتاش را شکست دهد.و در یک نبرد سهمگین,پرنس راتاش که خیلی بزرگ شده بود را می کشه.بعد راتاش از بدن مالک جدا شده و می میرد.مالک هم در نزدیکی مرگ و در لحظات آخر به پرنس می گوید که حالا تو شاه آزاد هستی.پس از ان پرنس دیگر راضیه را ندید,شمشیر جن ها را به جایش برگرداند و دوباره شمشیر خودش را که برایش ارزش داشت به دست گرفت.شمشیر پرنس برای او ماند تا زمانی که در نبرد اول پرنس 2,شادی که از فرماندهان سپاه ملکه ی زمان(کالینا)بود,آن را از او گرفت...
دمت گرم رفیقآره.به خصوص اونجا ها که طوفان شن بوجود آمده,محیط ها خیلی جالبن..
بیا.این هم داستان این نسخه به صورت خلاصه تو اسپویلر:
داستان بعد از نسخه ی یک آغاز می شه.شاه شارامان(پدر پرنس)اون را به کشور آزاد می فرسته که برادر پرنس یعنی مالک در اونجا شاه است.تا در آنجا از مالک رهبری یاد بگیره.چون بعد از مرگ شارامان,مالک شاه ایران و پرنسس شاه ایران می شود.ولی وقتی پرنس به آزاد می رسه,می بینه که به آنجا حمله شده و ظاهرا مالک تصمیم گرفته که سپاه شن های زمان را با استفاده از یک مدال دو تکه آزاد کنه تا او را کمک کنند.اما پرنس که می داند که شن ها قابل کنترل نیستند,سعی می کنه جلوی او را بگیره اما موفق نمی شه.بعد از آزاد شدن شنها,همه ی کسانی که آن را لمس می کنند خشکشان می زنه.بجز پرنس و مالک,چون هر کدام از آنها یکی از تکه های مدال را برداشته اند و آن قدرت جادویی دارد.در ضممن,راتاش که یک جن اهریمن است هم با سپاه شنها آزاد شده.پرنس در قلعه مکانی مخفی پیدا می کند که در آن یکی جن به نام راضیه هست.راضیه به پرنس می گه باید تکه های مدال را به هم وصل کنه.و نباید با راتاش بجنگه.و به او قدرت هایی مانند کنترل زمان و یخ کردن آب می ده.اما پرنس نمی تونه مالک را راضی کنه تا تکه ی مدال را به او بدهد.زیرا مالک با کشتن هر دشمن,به قدرتش به خاطر مدال افزوده می شه.تا سرانجام راتاش به آنها حمله می کنه.پرنس او را تا حد مرگ می زنه,اما ضربه ی نهایی را مالک به راتاش می زنهواما راتاش نمی میره.راضیه به پرنس می گه که راتاش با شمشیر معمولی نمی میره.الان راتاش به درون جلد مالک رفته.و در واقع مالک مورده و حالا راتاش در بدن اوست...در ضمن با ورد راتاش به جلد مالک,مدال او هم می شکند.راضیه به پرنس می گه حالا که مدال شکسته,باید شمشیر مخصوص جن ها را بدست بیاری و با آن راتاش را بکشی.و داستان راتاش را برای او توضیح می ده,چندین سال پیش,شاه سلیمان با چهار جن که هر کدام رهبر یک قبیله بودند(و یکی از آنها راضیه بود که رهبر قوم مرید بود)پیمان دوستی می بنده و آنها شهری نو را بنا می کنن.اما راتاش که یک جن اهریمن بود,از پیمان راضی نیست,پس سپاهی را از شن های زمان بوجود می آورد و به سلیمان و جن ها ی دیگر حمله می کند.خیلی از جن ها می میرند و از قوم مرید هم فقط رهبرشون یعنی راضیه فرار نمی کند.در نهایت راتاش و سپاه شنها را به بند می کشند.تا اینکه مالک او را آزاد می کند.حالا تنها شمشیری که از قدرت جن ها بهره ببرد او را می کشد.پرنس شمشیر را پیدا می کند و راضیه تمام وجد خودش را به درون شمشیر می فرستد تا شمشیر قوی تر شود و بتواند راتاش را شکست دهد.و در یک نبرد سهمگین,پرنس راتاش که خیلی بزرگ شده بود را می کشه.بعد راتاش از بدن مالک جدا شده و می میرد.مالک هم در نزدیکی مرگ و در لحظات آخر به پرنس می گوید که حالا تو شاه آزاد هستی.پس از ان پرنس دیگر راضیه را ندید,شمشیر جن ها را به جایش برگرداند و دوباره شمشیر خودش را که برایش ارزش داشت به دست گرفت.شمشیر پرنس برای او ماند تا زمانی که در نبرد اول پرنس 2,شادی که از فرماندهان سپاه ملکه ی زمان(کالینا)بود,آن را از او گرفت...
می گم صفحه ی قبل را نگاه می کردی داستان کامل سه گانه را نوشته بودم....دمت گرم رفیق
اگه یکی بیاد داستان کامل پرنس رو بذاره خیلی خوب میشه
خوب این داستان کلی بازی برات خلاصه تعریف می کنم.
نسخه ی اول(POP:Sands Of Time)داستان شاهزاده ی ایرانیی است که به اغفال وزیر هند که به یکی از افراد مورد اعتماد شاه ایران تبدیل شده,در ساعت شنی که پر از شن های زمان بود را باز می کنه و همه به هیولاهای شنی تبدیل می شن.بجز سه نفر,یکی خود پرنس که یخ خنجر به نام داگا داشت(که با اون در ساعت را باز کرد),یکی وزیر هند با استفاده از ورد و یکی هم شاهزاده خانم هند به نام فرح که یک گردنبند جادویی داشت.فرح به پرنس می گه باید دوبار داگا را در سوراخ ساعت شنی بکنه تا همه چیز برگرده از اول.پرنس و فرح با همدیگر راه را به بالای قلعه که وزیر ساعت را به آنجا برده می برند و پرنس همه چیز را به قبل از ماجرای ساعت شنی برمی گردانه.بعد داگا را که دستش مانده بود خانه ی فرحی که اون را نمی شناسه(زمان برگشته عقب)می بره و می ده بهش.بعد وزیر را می کشه و بعدش برمی گرده به سپاه ایران.قسمت دوم(Warrior within)هفت سال بعد اتفاق می افته و پرنس در رویا یک موجود سیاه را می بینه که دنبالشه.از یک پیشگو می پرسه و می فهمه که اون محافظ زمانه و به دلیل باز کردن ساعت شنی به دنبال پرنس است تا او را بکشه.پرنس تصمیم می گیره به جزیره ی زمان رفته و امراطور زمان(سازنده ی شنها)را در گذشته بکشه تا اصلا شنی درست نشه تا پرنس آنها را آزاد کنه.امپراطور زمان زنی است به نام کالینا(که گرنس در نگاه اول که نمی شناختتش عاشقش می شه)پرنس در زمان گذشته کالینا را می کشه اما شنها از جنازه ی کالینا درست می شن و دوباره محافظ زمان(به اسم داهاکا که به آب حساس است)دنبالش می کند.پرنس تصمیم می گیره با استفاده از ماسکی به قبل از مرگ کالینا بره و کالینا را به زمان حال بفرسته(با استفاده از درگاه زمان که با اون خودش به گذشته رفته بود)بعد اول سعی کنه اون را راضی کنه که شنها را نسازد و با او به کشورش برگردد.اما موفق نمی شه و تصمیم می گیرد که او را در زمان حال بکشد تا شنها از جنازه ی او در زمان حال و بعد از زمان آزاد شدن شن ها در ایران بوجود بیان که اون ماجرا هرگز اتفاق نیفتهودر همین لحظه داهاکا به هر دوی آنها حمله می کنه و پرنس هم با شمشیر آبی که پیدا کرده بود.اون را می کشه.و با کالینا که سرانجام راضی شده بود,به بابل می ره.
در ضسمت سوم(انگلیسیش را املاش را بلد نیستم ولی معنی اش می شه دو سریر شاهی)پرنس با کالینا به بابل برمی گرده اما می بینه که وزیر هند(که به خاطر ماجراهای قسمت دوم دوباره زنده شده)داگا را از فرح دزدیه است و به بابل حمله کرده.او داگا را در شکم کالینا فرو می کند و شنها را آزاد می کند و خودش را نیز به یک هیولای شنی تبدیل می کند.پرنس هم در ادامه ی راه فرح را در بابل می بیند و با او وزیر را می کشد.اما این را بگم که شنها در قسمت سوم رو خود پرنس هم تاثیر گذاشته و نیمه ی تاریکش را بیدار می کنند.در پایان نبرد نهایی,پرنس به خاب و رویا می رود و در آنجا تاریکی را می بیند ولی هر چه به او شمشیر می زند,او نمی میرد.و سرانجام می فهمد که باید به او محل ندهد تا سرکوب شود.و از خواب بیدار می شود.بالاخره برای همیشه شن ها از بین رفته اند.پرنس هم ظاهرا اونجا با فرح ازدواج می کنه و به خوبی خوشی شاه ایران می شه(باباش مرده)
حالا این قسمت داستانی را در مورد اون هفت سال بین قسمت اول و دوم روایت می کند.که چه اتفاقاتی برای پرنس افتاد که از پرنس شوخ و شنگ قسمت اول به پرنس خشن قسمت دوم تبدیل شد.که اینو بهتره بازیش کنی.
دوستان یکی بگه این قول آخر رو باید به چه شکل بکشی ؟ حوصله ندارم زیاد فکر خرجش کنم !!!
خب منم امروز تمومش کردم....
این بازی یه ایراد بزرگی که داره مبارزاتش هست....اولا که دشمنها که هیچ هوش مصنوعی خاصی ندارن...همین طوری صبر میکنن بهشون حمله کنید...خیلی دیگه زحمت بکشن یه شمشیر رو ببرن بالا و یه ضربه بهتون بزنن بعضی موقع ها....دوما که اصلا این بازی boss های به درد بخوری نداره...همشون به یه روش کشته میشن...دم پاهاشون میرید و میزنید به پاهاشون با شمشیر...3-4 تا که زدی یه جا خالی میدی و دوباره از نو...همشون همین طوری میمیرن...کلا مبارزات boss در حد خیلی بدی هست....
ولی عوضش واقعا بازی متنوع هست....فضاهای خوبی داره....سرعت اکشن در بعضی جاها فوق العاده بالاهست....و تند تند باید دکمه های مختلف رو بزنید...پلت فرمر عالی بود...واقعا در بعضی جاها نمره اش 20 هست واقعا...
ولی کلا بازی بسیار خوبی...اگر مبارزات بهتر میشد و کمبو هایی داشت بهتر بود ولی در کل حتما حتما بازی کنید...مخصوصا اگر فن پرنس باشید حتما باید بازی کنید..ارزش داره..
یکی یه کمکی بکنه لطفاً من اونجا موندم که باید یه دستهای رو بچرخونم تا بدن یه مجسمه کامل شه. اولین مجسمه رو که درست میکنیم، از زمین پله میاد بالا که اون بالا هم از این مجسمهها هست ولی اونو که میچرخونم، بدنش کامل نمیشه. منم هیچ راهی پیدا نمیکنم که بپرم اونور زمین ( اونجام مجسمه هست )