من اینو به اغراق نگفتما کاملا جدی بود . من یادم نمیاد تو اساطیر اقوام دیگه یه نفر به تنهایی 10000 نفر و بزنه . نه آشیل نه رستم . نه زیگفرید نه فلانی و نه ... ولی دقیق یادم نیست توی رامایانا بود یا مهابهاراتا که یه نبردی هست که بازم دقیق یادم نیست فکر کنم راما بود توی جنگ 10000 موجود دیو مانند و می کشت . توی اساطیر اقوام دیگه من که چنین چیزی ندیدم .
تو اساطیر خودمون یه بابایی هست که به تنهایی و در یک نصفه روز فقط حتی بیشتر از 10 هزارنفر رو میکشه، انقدری که اسبش تا زانو تو خون فرو میره و از آسمون ندا میاد که آقا بسته دیگه، بیخیال. البته بعید نیست منبع الهامش همین رامایانا بوده باشه. چون یه سری جزییات هم از شاهنامه کپی شده.
البته هنر هومر توی شیوه ی روایت همین داستانیه که میگی . بطوری که آدم اصلا یادش می ره انگیزه این نبرد احمقانه و درگیری انسان ها و خدایان باهم چه چیز به قول تو مبتذلی بود . لعنتی یه حماسه سروده اونم خیلی طولانی . تقریبا تا هشتاد درصدش هیچ خبری از آشیل نیست . فقط اسمش میاد و آرزوی سربازای یونانی برای شرکت اون تو جنگ . یعنی این شیوه ی قهرمان سازی خیلی خیلی از اون زمان جلوتره به نظرم . بعدم که میاد کلا افعال غیر انسانی ازش زیاد سر می زنه ، مثل قربانی کردن سربازای تروایی به جبران مرگ پاتروکلوس- کلی آدم به خاطر خشمش نسبت به آگاممنون و شرکت نکردنش تو جنگ کشته میشن . بعدم کلی آدم دیگه باز به خاطر خشمش واسه از دست دادن پاتروکلوس کشته میشن ... و اون پایانی که حالا نمی دونم ادامش در طول تاریخ گم شده یا نه واقعا همونجوری تموم میشه . کلا یه کار غیر کلیشه ایه نسبت به بقیه ی کارای حماسی و اساطیری . و به نظرم صدها سال از زمان خودش جلوتره . کلا خیلی کار خفنی کرده هومر .
دقیقا ایلیاد هومر از نظر ادبی شاهکاره،اما حماسه روایت اسطوره یه ملته،و کیفیت حماسه رو برخلاف ادبیات دیگه رو فقط ادبی بودن مشخص نمیکنه،بلکه باید از نظر اخلاقی هم صحیح باشه،چون اسطوره یک ملت در گذشته دین و اخلاقیات یک ملت رو تشکیل میداده بر همین اساس اکثر فلاسفه یونان هومر رو به باد انتقاد میگرفتن(تا ارسطو که هنر و دین رو رسماً جدا کرد،یعنی تازه بعد ارسطو ایلیاد رو به عنوان یک اثر هنری ابجکتیو نگاه شد.)..هراکلیتوس مثلا یه جا میگه هومر رو باید از میانِ صفحاتِ کتاب بیرون کشید و تازیانه زد ! به خاطر این صفتهای زشتی که به خدایان میداده.
تو اساطیر خودمون یه بابایی هست که به تنهایی و در یک نصفه روز فقط حتی بیشتر از 10 هزارنفر رو میکشه، انقدری که اسبش تا زانو تو خون فرو میره و از آسمون ندا میاد که آقا بسته دیگه، بیخیال. البته بعید نیست منبع الهامش همین رامایانا بوده باشه. چون یه سری جزییات هم از شاهنامه کپی شده.
دقیقا ایلیاد هومر از نظر ادبی شاهکاره،اما حماسه روایت اسطوره یه ملته،و کیفیت حماسه رو برخلاف ادبیات دیگه رو فقط ادبی بودن مشخص نمیکنه،بلکه باید از نظر اخلاقی هم صحیح باشه،چون اسطوره یک ملت در گذشته دین و اخلاقیات یک ملت رو تشکیل میداده بر همین اساس اکثر فلاسفه یونان هومر رو به باد انتقاد میگرفتن(تا ارسطو که هنر و دین رو رسماً جدا کرد،یعنی تازه بعد ارسطو ایلیاد رو به عنوان یک اثر هنری ابجکتیو نگاه شد.)..هراکلیتوس مثلا یه جا میگه هومر رو باید از میانِ صفحاتِ کتاب بیرون کشید و تازیانه زد ! به خاطر این صفتهای زشتی که به خدایان میداده.
من فکر می کنم وضعیت فرهنگی یونان تو زمان هومر و میشه از دل همین ایلیاد فهمید . یه سری چیزا قشنگ معلوم ارزش های اون دوره ی زمانیه ، خیلی چیزا تو داستان هست که الان واسه ماها کاملا ضد ارزش محسوب میشه ، ضد ارزش های انسانی و ...هم یونانی ها هم تروایی ها توی داستان جفتشون ارزش های اخلاقی و انسانی و کاملا به صورت عادی زیر پا میذارن و اون تراژدی بزرگ بر اساس همین ها شکل می گیره . اصلا هومر هم بالاخره به عنوان یه آدم تحت تاثیر فرهنگ رایج همون دوره بوده . و چیزایی که تو نوشته ش آورده به نظرم به احتمال زیاد منطبق با واقعیت جامعه ی اون دورانه .
جالب اینه که هندیها اقوامی بودند که فعالیت برونمرزی نداشتند و پهلوانیهاشون در راستای کشورگشایی نیست و غایت این پهلوانیها،دروننگری و خودشناسی نهایی قهرمان قصهست،به اصطلاح «حماسههای اخلاقی» هم میگن بهشون،کشور گشایی نمیکردن،تجاوز نمیکردن به ملت دیگه،یعنی خبری از اشکبوس کوشانی و افراسیاب و رستم و کُنام پلنگان و شیران شود اینا نبود،یا خبری از جنگ عظیم تروا بر سر دزدیده شدن هلن نبود!اَه این هومر لعنتی یه حماسه منظوم نوشته فقط در مورد خشم آخیلئوس،که چرا اگاممنون یکی از فاحشههاشو ازش گرفته بود،یعنی یه داستان بر اساس یه شهوت که بعدش خدایان هم در این شهوت شریک میشن و یه کارایی ازشون سر میزنه که واقعا مبتذله برای یک حماسه... افلاطون حق داشت اون زمان میگفت شاعرا رو باید از آرمانشهرش پرت کنن بیرون،چون برای ذهن جوانان ضرر داره!!
خلاصه اینکه حماسه هندیها حماسه بیآزاریـه،سینماشون هم همینه با کمی دقت اگر تعمیم بدی،تو فیلماشون حداقل کار به ملت دیگه ندارن!
آقا اون تیکه آخر که گفتی به بقیه ملت ها کاری ندارند، من میتونم بگم بیشتر از ده تا فیلم دیدم که توش هندیا دهن انگلیسی ها رو سرویس میکنند. همش میزنند انگلیسی ها رو. فیلمنامه مورد علاقشون هم اینه که پسره از هند میره انگلیس، عاشق یک دختره هندی پولدار میشه که سالهاست با خانواده اش اونجان، بعد با دوست پسر خبیث و نژادپرست انگلیسی اون دختره و دار و دسته اش وارد دعوا و کتک کاری میشه و در آخر هم پیروز میشه!
آقا اون تیکه آخر که گفتی به بقیه ملت ها کاری ندارند، من میتونم بگم بیشتر از ده تا فیلم دیدم که توش هندیا دهن انگلیسی ها رو سرویس میکنند. همش میزنند انگلیسی ها رو. فیلمنامه مورد علاقشون هم اینه که پسره از هند میره انگلیس، عاشق یک دختره هندی پولدار میشه که سالهاست با خانواده اش اونجان، بعد با دوست پسر خبیث و نژادپرست انگلیسی اون دختره و دار و دسته اش وارد دعوا و کتک کاری میشه و در آخر هم پیروز میشه!
پسفردا فکر کنم شاهد سیر دیگه از کاربران بازیسنتر باشیم (احتمالا مادرهایی که اینجا هستند ) که دارن از سینما و سریال های ترکی دفاع میکنند و میگن همین که به ارزش های ملیشون پایبند هستند جای تقدیر داره من نمیفهمم این چه مدل ارزشی هست که 6ماه پس از تولد تو کشورت و بدونه هیچ اراده و انتخابی بهت تحمیل میشه و تو باید تا آخر عمر ازش دفاع کنی و بزرگ نشونش بدی چرا ؟ چون که کشورت هست و اگه خلافشو عمل کنی آدم بی غیرت و وطن فروش و ... هستی.
پسفردا فکر کنم شاهد سیر دیگه از کاربران بازیسنتر باشیم (احتمالا مادرهایی که اینجا هستند ) که دارن از سینما و سریال های ترکی دفاع میکنند و میگن همین که به ارزش های ملیشون پایبند هستند جای تقدیر داره من نمیفهمم این چه مدل ارزشی هست که 6ماه پس از تولد تو کشورت و بدونه هیچ اراده و انتخابی بهت تحمیل میشه و تو باید تا آخر عمر ازش دفاع کنی و بزرگ نشونش بدی چرا ؟ چون که کشورت هست و اگه خلافشو عمل کنی آدم بی غیرت و وطن فروش و ... هستی.
ببین ملت هند در سر تا سر تاریخ مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته،یا مستعمره قدرت دیگهای بوده.همین کشور انگلستان تا جا داشت هند رو چپاول کرده،این یکی که تاریخش خیلی دمِ دسته اصلا ببین اصلا منطقی نیست که شما بری درب خونهی یک نفر رو که هیچ آزاری بهت نرسونده با لگد بشکونی،مال و اموال رو غارت کنی...بعد نهایتش بیای از جهانبینی و سبک زندگیشون هم انتقاد کنی!!جلل خالق مث نسل کشی سفیدپوستا تو قاره امریکا میمونه،بام و بیم زدن تک تکشون رو کشتن،اما الان اکثر جاها بری مطالعه کنی از رسم و رسومات عجیب و قربونیهای انسانی و خیلی توحشگریهای دیگه این اقوام نوشته...این صفتهای «عجیب» و «وحشی» و امثالهم به خاطر اینه که کسایی که خودشون غارتگر بودن،جهانبینی خودشون رو سنگ محک قرار دادن،وگرنه خود اون اقوام اصلا کلماتی مث «وحشی» نداشتند که بخوان بر اساس این کلمات فکر کنن،طرف حتی خودش داوطلب میشد قربونی بشه (الان اگر بپرسی اینکه خودشون میخواستن قربونی شن چیز «خوبیه» یعنی اصلا حرف منو متوجه نشدی )
بعد قرار نیست مملکتی که هنر شکوفا و غنیی داشته،مملکت بهتری بوده باشه...این یک ارزشگذاریی خیلی بده که من خیلی وقته باهاش مشکل دارم.الان فلورانس که مهد رنسانسه همیشه به عنوان یه دوره تاریخی عالی ازش یاد میشه،میدونی چرا؟چون یه خاندان بانکدار(اسم بانک که میاد خود به خود مغزم ارجاع میده به دزد ) بزرگی به نام مدیچی «پول» برا هنر خرج میکردن،هنر رسماً شکل رقابت و مسابقه به خودش گرفت،و شخصیتهایی مث رافائل چاپلوس و تیسین دغل باز و میکلآنژ حسود(البته من عاشق میکلآنژم ) وارد عرصه رقابت شدن...الان که میرن تحقیق میکنن...میگن بَه بَه عجب تابلوهایی،عجب پیکرتراشیهایی،عجب هنری،عجب پرسپکتیوی،و نتیجه میگیرن عجب دوره زمانیی!! باز هیچکس از شورشهای کارگری اون موقع نمیگه،هیشکی نمیگه پول در انحصار خاندان مدیچی بود(که چون برا هنر خرج میکرد،روش مرهم میزنن،اما نمیگن هنر برای کی؟هنر برای چی؟)،هیشکی نمیگه با اون وضعیت فلورانس،این هنرمندا لال مونده بودن و هیچکس به وضعیت اجتماعش توجه نمیکرد و همه فقط پی کسب شهرت و مال و منال بیشتر بودن.هنری که هیچ سودی به حال اجتماع نداره و فقط مخصوص قشر گل و بلبل خودشونه...الان شما هر چقدر تابلوهاشون رو کند و کاو کنی،جز اینکه یه سری تکنیکها نظرت رو جلب کنه،هیچ فایدهای به حال زندگی(چه فردی و چه اجتماعیت) نداره،اما از اونور برو تابلوهای ولاسکِس و فرانسیس گویا و همین طور برس به پیکاسو رو ببین(همشون اسپانیایی)،اصلاً داستانشون فرق میکنه!همین الان میتونه تکونت بده،طرز فکرت رو عوض کنه،وسعت دیدت رو ببره بالاتر...اما از اونور این همه قفلی زدن رو تابلوی مونالیزا رو متوجه نمیشم..که چی جدا؟آیا میخنده یا نمیخنده...حامله بود یا نبود..خب که چی؟
به یکی بگی،فلورانس و آتن رو بهترین دورههای زمانی میدونن،اما از نظر من بومیهای افریقا و اقیانوسیه خیلی بهتر هم بودن همونایی که گوششون رو سوراخ میکنن توش یه چیز میزارن سی سانت کش میاد،لباشون رو برعکس میکنن.اونا خِنگ نیستن برادر من که،فقط منطق و استدلال و جهانبینیشون با ما فرق میکنه!به خاطر جغرافیا(محیط و اب و هوا) و خیلی مسائل دیگه...تو هر دوره زمانی،تو هر قومی ببینی یه کلمه بوده که کل تعاملات بشر،زیر عنوان اون کلمه شکل میگرفته،یَهوه تو یهود،روحالقدس تو مسیح،الله تو اسلام،شیوا تو هندو،بودا تو بودا و متافیزیک بعد سقراط...دقت کنی هر کدومشون بر اساس دیدی که نسبت به «حقیقت» داشتن و «گمان» میکردن که حقیقت رو کشف کردن،اساس زندگی اینجهانیشون رو شکل میدادن...الانم اون پارادایم نهیلیسمی که بر دنیا سیطره زده،پوچگرایی که ما زندگیمون رو بر اساسش شکل دادیم،که نتیجههاش رو تو اخبار داری میبینی،این نهیلیسم هم خودش «یکی» از چندین و چند حقیقتیه که انسان گمان کرد که بالاخره کشف کرده...وگرنه اگر انسان از ابتدا دنبال حقیقت نبود،چطور میخواست معنی «پوچ» رو ازش دربیاره؟این پوچ هم خودش یه معنیه،در کنار بسیار معانی دیگه که بشر سر هم کرده در تاریخ،نه این که «پوچ» یه طرف،بقیه یه طرف دیگه...این پوچ هم جزوی از اوناست.
آها،منظور از این همه نوشتم این بود مقصود من انقدر ساده نیست که :
من نمیفهمم این چه مدل ارزشی هست که 6ماه پس از تولد تو کشورت و بدونه هیچ اراده و انتخابی بهت تحمیل میشه و تو باید تا آخر عمر ازش دفاع کنی و بزرگ نشونش بدی چرا ؟ چون که کشورت هست و اگه خلافشو عمل کنی آدم بی غیرت و وطن فروش و ... هستی.
Parallel Cinema is a film movement in Indian cinema that originated in the state of West Bengal in the 1950s as an alternative to the mainstream commercial Indian cinema, represented especially by popular Hindi cinema, known today as Bollywood.
It is known for its serious content, realism and naturalism, symbolic elements with a keen eye on the sociopolitical climate of the times, and for the rejection of the dance-and-song numbers that are typical of mainstream commercial Indian cinema.
ببین ملت هند در سر تا سر تاریخ مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته،یا مستعمره قدرت دیگهای بوده.همین کشور انگلستان تا جا داشت هند رو چپاول کرده،این یکی که تاریخش خیلی دمِ دسته اصلا ببین اصلا منطقی نیست که شما بری درب خونهی یک نفر رو که هیچ آزاری بهت نرسونده با لگد بشکونی،مال و اموال رو غارت کنی...بعد نهایتش بیای از جهانبینی و سبک زندگیشون هم انتقاد کنی!!جلل خالق مث نسل کشی سفیدپوستا تو قاره امریکا میمونه،بام و بیم زدن تک تکشون رو کشتن،اما الان اکثر جاها بری مطالعه کنی از رسم و رسومات عجیب و قربونیهای انسانی و خیلی توحشگریهای دیگه این اقوام نوشته...این صفتهای «عجیب» و «وحشی» و امثالهم به خاطر اینه که کسایی که خودشون غارتگر بودن،جهانبینی خودشون رو سنگ محک قرار دادن،وگرنه خود اون اقوام اصلا کلماتی مث «وحشی» نداشتند که بخوان بر اساس این کلمات فکر کنن،طرف حتی خودش داوطلب میشد قربونی بشه (الان اگر بپرسی اینکه خودشون میخواستن قربونی شن چیز «خوبیه» یعنی اصلا حرف منو متوجه نشدی )
بعد قرار نیست مملکتی که هنر شکوفا و غنیی داشته،مملکت بهتری بوده باشه...این یک ارزشگذاریی خیلی بده که من خیلی وقته باهاش مشکل دارم.الان فلورانس که مهد رنسانسه همیشه به عنوان یه دوره تاریخی عالی ازش یاد میشه،میدونی چرا؟چون یه خاندان بانکدار(اسم بانک که میاد خود به خود مغزم ارجاع میده به دزد ) بزرگی به نام مدیچی «پول» برا هنر خرج میکردن،هنر رسماً شکل رقابت و مسابقه به خودش گرفت،و شخصیتهایی مث رافائل چاپلوس و تیسین دغل باز و میکلآنژ حسود(البته من عاشق میکلآنژم ) وارد عرصه رقابت شدن...الان که میرن تحقیق میکنن...میگن بَه بَه عجب تابلوهایی،عجب پیکرتراشیهایی،عجب هنری،عجب پرسپکتیوی،و نتیجه میگیرن عجب دوره زمانیی!! باز هیچکس از شورشهای کارگری اون موقع نمیگه،هیشکی نمیگه پول در انحصار خاندان مدیچی بود(که چون برا هنر خرج میکرد،روش مرهم میزنن،اما نمیگن هنر برای کی؟هنر برای چی؟)،هیشکی نمیگه با اون وضعیت فلورانس،این هنرمندا لال مونده بودن و هیچکس به وضعیت اجتماعش توجه نمیکرد و همه فقط پی کسب شهرت و مال و منال بیشتر بودن.هنری که هیچ سودی به حال اجتماع نداره و فقط مخصوص قشر گل و بلبل خودشونه...الان شما هر چقدر تابلوهاشون رو کند و کاو کنی،جز اینکه یه سری تکنیکها نظرت رو جلب کنه،هیچ فایدهای به حال زندگی(چه فردی و چه اجتماعیت) نداره،اما از اونور برو تابلوهای ولاسکِس و فرانسیس گویا و همین طور برس به پیکاسو رو ببین(همشون اسپانیایی)،اصلاً داستانشون فرق میکنه!همین الان میتونه تکونت بده،طرز فکرت رو عوض کنه،وسعت دیدت رو ببره بالاتر...اما از اونور این همه قفلی زدن رو تابلوی مونالیزا رو متوجه نمیشم..که چی جدا؟آیا میخنده یا نمیخنده...حامله بود یا نبود..خب که چی؟
به یکی بگی،فلورانس و آتن رو بهترین دورههای زمانی میدونن،اما از نظر من بومیهای افریقا و اقیانوسیه خیلی بهتر هم بودن همونایی که گوششون رو سوراخ میکنن توش یه چیز میزارن سی سانت کش میاد،لباشون رو برعکس میکنن.اونا خِنگ نیستن برادر من که،فقط منطق و استدلال و جهانبینیشون با ما فرق میکنه!به خاطر جغرافیا(محیط و اب و هوا) و خیلی مسائل دیگه...تو هر دوره زمانی،تو هر قومی ببینی یه کلمه بوده که کل تعاملات بشر،زیر عنوان اون کلمه شکل میگرفته،یَهوه تو یهود،روحالقدس تو مسیح،الله تو اسلام،شیوا تو هندو،بودا تو بودا و متافیزیک بعد سقراط...دقت کنی هر کدومشون بر اساس دیدی که نسبت به «حقیقت» داشتن و «گمان» میکردن که حقیقت رو کشف کردن،اساس زندگی اینجهانیشون رو شکل میدادن...الانم اون پارادایم نهیلیسمی که بر دنیا سیطره زده،پوچگرایی که ما زندگیمون رو بر اساسش شکل دادیم،که نتیجههاش رو تو اخبار داری میبینی،این نهیلیسم هم خودش «یکی» از چندین و چند حقیقتیه که انسان گمان کرد که بالاخره کشف کرده...وگرنه اگر انسان از ابتدا دنبال حقیقت نبود،چطور میخواست معنی «پوچ» رو ازش دربیاره؟این پوچ هم خودش یه معنیه،در کنار بسیار معانی دیگه که بشر سر هم کرده در تاریخ،نه این که «پوچ» یه طرف،بقیه یه طرف دیگه...این پوچ هم جزوی از اوناست.
آها،منظور از این همه نوشتم این بود مقصود من انقدر ساده نیست که :
Parallel Cinema is a film movement in Indian cinema that originated in the state of West Bengal in the 1950s as an alternative to the mainstream commercial Indian cinema, represented especially by popular Hindi cinema, known today as Bollywood.
It is known for its serious content, realism and naturalism, symbolic elements with a keen eye on the sociopolitical climate of the times, and for the rejection of the dance-and-song numbers that are typical of mainstream commercial Indian cinema.
بحث جالبی شد یعنی بحث که نه یک گفتگوی دوستانه. اینکه حالا مسئله زبانی اون اقوام به طرز فکرشون ارتباط مستقیم داره یکی از جالب ترین بحث هایی هست که فیلم هایی مثل Arrival هم همین امسال در موردش بود. (نظریه Sapphire Whorf بنظرم خیلی جای کار داره، چون اولین هسته ی فرهنگی انسان ها همین زبان است) خیلی از طرز فکرهای غلط ایرانیا از زبانشون میاد، مثلا همین مردسالاری رو میشه به وضوح تو زبان دید، یا اینکه ما غرور خاصی تو این قضیه داریم که هیچوقت نمیتونیم راحت بگیم اشتباه کردیم (برای مثال تو زبان انگلیسی طرف میگه: I broke my leg. تو زبان فارسی ما میگیم پامون شکست. ما تو ساختار زبانیمون خیلی ازین چیزا شکل گرفته که تقصیره دیگران میندازیم چیزی رو). اما اینکه بخوای در مورد استعمار جایی صحبت کنی خیلی مسائل دیگه ای رو دربر میگیره و فقط مربوط به این قضیه نمیشه. یکی از بزرگترین سوال هایی که من همیشه تو ذهنمه اینکه تا کی کشورای آفریقایی میخوان زیر استعمار باشن؟ جواب کلیشه ای اینکه مستعمره هستند و ... اینقدر کلیشه ای شده که بعده این همه سال من واقعا نمیتونم بپذیرم. خیلی از کشورها مستعمره بودن و بعدا حتی شدن قدرت های برتر جهانی. این بحثی بود که من و یکی از استادای دانشگاه سر کتاب Heart of Darkness داشتیم و واقعا هم به نتیجه ای نرسیدیم
در مورد مملکت بهتر هم اول باید بیایم تعریف خودمونو ازون مملکت بگیم. چیزی که نرم هست همین استانداردهای فرهنگی و زندگی هستش که کشورهای اسکاندیناوی رو بهترین میکنند. و در عین حال کسی هم میتونه بیاد بگه مثل Will Hunting تو فیلم Good Will Hunting که مشکل بنایی کردن و ساخت خونه برای یک خانواده ی نیازمند چی هست؟ به نظر که کمک کردن کار شرافت مندانه ای هست، با این طرز تفکر ما هم آفریقای دیگری میشیم و تجت استعمار قرار میگیریم
در مورد خیلی چیزا دوست دارم بحث کنم ولی الان قطارم حرکت میکنه باید برم برسم بهش بیام تهران