داستان بازی درمورد فردی میباشد که در این غار(غاری بی نام و نشون توی دل یک جنگل) بدنیا آمده اما خانواده او وقتی که 1 سالش بود او را از آن مکان به محیط روستایی میبرند و وی را بزرگ میکنند.
او پس از سالها , حال که بزرگ تر شده به آن غار بازگشته او میداند که خانواده او چیزی را در آن مکان برای او به یادگار گذشاته اند اما او نمیداند آن "چیز" چیست؟
در طی این سالها موجودات مختلفی به این غار آمده اند و مرده اند اما فقط یک گونه از موجودات به نام موریل ها ( گونه ای پیشرفته از گوریل

) توانسته اند در این غار بمانند و حالا این غار به محل زندگی آنها تبدیل شده.
وقتی که پسر در غار در جستجوری آن "چیز" میباشد صدا ها و لرزش های زیادی رو در غار حس میکنه اما فکر میکنه اینها به علت فرسوده بودن پایه ها و ستون هایی است که سکبوی ها در ان کار گذاشته اند. او سعی دارد تا سریع تر از مکان خارجی شود اما به علت لرزش بیش از حد سنگ ها جلوی راه خروج را میگیرند.
او پیش خود فکر میکند و میگوید حالا که هیچ راهی برایم باقی نمانده پس به سراغ گنج میروم. اما در راه یک سک عجیب را ه او را سد میکند و شروع به فرار کردن میکند.پسر او را دنبال میکند{ تا الان مشخص نشده که مخفیانه او را تعقیب کند یا با توجه به این که سک عجیب میداند که پسر دنبالش است}
او میبیند که سک عجیب با یک موجود عجیب تر(موریل

) صحبت میکنه و ناگهان موریل سک عجیب رو میکشه و زنگ خطر به صدا در میاد. پسر با استفاده از قدرت هوش خود موریل ها را دونه به دونه ناک اوت میکنه

!
که سر انجام به رئیس موریلها میرسد. وی یک دستگاه پیشرفته اختراع کرده { باس فایت بازی } پس از اینکه پسر او را شکست میدهد موریل به پسر نزدیک میشود و با تعجب میگوید: هی ! تو که از تیم اونها نیستی ! تو یک مخرب نیستی! عذر خواهی ما را بپذیر! گروهی از نابودگر ها به غار ما حمله کردند تا چیزی را که ما هم تو این سالها درموردش وجودش در ان غار اطلاعی نداشتیم رو ببرند و غار رو نابود کنند!
آیا با ما همکاری میکنی که غار رو نجات بدهیم و... ناگهان پسر وسط حرفش میپرد و میگوید که اون "چیز" ماله من

!
سپس موریل حرفشو اصلاح میکنه و میگه غار رو پس بگیریم و چیز رو که دنبالشی بدست بیاری

!
بزودی ادامه داستان آپدیت خواهد شد

نظرتون چیه؟