Hidetaka Miyazaki Games Community

voldmort

AʙʏsSw̶ᴀʟᴋεЯ
کاربر فعال
"یک گیمر واقعی هیچ وقت تسلیم نمی‌شود"
"Hidetaka Miyazaki"

miazaki 1500 (1).png
(BY: @.Amirone )

هدف تاپیک:
خب اول از همه یه سلام گرم خدمت عزیزان بازی سنتر:D
امیدواریم که با حضور گرم شما سروران، این تاپیک تبدیل شود به مکانی برای گردهم آمدن عاشقان و هوادارن استاد
پیش از این در گذشته تاپیکی در خصوص سری سولز ایجاد شده بود که به علت گسترش ipهای حضرت، وجود همچین تاپیکی در این مقطع شدیدا احساس میشد
طبیعتا یکی از اهدف اصلی ایجاد این تاپیک، تبادل نظر در مورد هر آن چیزیست که به استاد و پروژه های ایشون مرتبطه...

ضمنا قرار دادن:
+اسپم
+میم
+کلیپ
+اسکرین شات های شخصی و..

+فن آرت ها و ...
*چه از بازی های گذشته چه بازی های در حال تولید، کاملا آزاد میباشد



پیش مقدمه:
"سخنی کوتاه با گیمرهایی که بدون هیچ آگاهی پا به دنیای بازی های استاد میگذارند"
در اولین دقایق بازی شاید سخت بودن بازی کلافه اتون بکنه ولی در عین حال یک حس کنجکاوی توام با سرسختی در وجودتون، شما رو به ادامه بازی تشویق می‌کنه...
بازی ای که به سختی می‌شه از پس دشمنان براومد و به شما این قابلیت رو نمیده که هر لحظه و هر مکان بازی رو ذخیره کنید و بعد ادامه بدین، با این وجود، اینها تنها ویژگی‎‌های بازی نیستند!
طراحی مراحل فوق العاده، جذابیت، تنوع اسلحه و لباس، پیچیدگی و در عین حال زیبایی و حماسی بودن داستان و ... همه و همه گویای این هستند که یک ذهن نابغه و خلاق پشت ساخت این بازی قرار داره.
ذهنی که این جسارت و جرات رو به خودش داده تا مرزهای کلیشه ای بازی سازی رو بشکنه و بازی ای بسازه که در کمال سخت بودن عطش مبارزه و ادامه دادن رو در گیمر ها ایجاد کنه!
این ذهن جسور و زیبا متعلق به کسی نیست جز هیدتاکا میازاکی (Hidetaka Miyazaki) ، کارگردان و طراح مرحله ای که در حال حاضر مدیریت شرکت نام آشنای From Software را عهده دار هست.
اکثرا ایشان رو با کارهایی مانند سری بازی های دارک سولز ، بلادبورن ، دیمنز سولز و سکیرو می‌شناسیم




مقدمه:
هیدتاکا ابتدا در سال 2004 به عنوان برنامه نویس وارد شرکت From Software شد
به گفته خودش:
" اولین باری بود که در زندگی دنبال هدف جدیدی بودم و از اونچه که در زندگیم می‌گذشت خسته بودم"
همین جمله کافیه تا کنجکاو بشیم و سری به دنیای کودکی این فرد موفق مانند تمام افراد موفق دیگر بزنیم!
هیدتاکا متولد سال 1975 در یکی از شهرهای حومه توکیو به نام شیزوکاست.
خودش در مورد کودکیش میگه : " برخلاف تمام همسن های خودم هیچ رویا و هدفی در سر نداشتم و آدم جسوری نبودم."
پدر و مادرش کارمندان ساده دولتی بودند و جزو خانواده های فقیر به حساب میومدند. انها به خاطر درامد پایین، امکان خرید کتاب های غیر درسی رو برای فرزندشون نداشتن، به همین خاطر هیدتاکا کتاب های مورد علاقه خودش رو از کتاب خونه به امانت می‌گرفت.
موضوع های مورد علاقه هیدتاکا کتابهایی با موضوعات حماسی و اساطیری باستانی بود.
به گفته خودش من هیچی از این کتاب ها نمی‌فهمیدم !
مگه از یک پسر بچه دبستانی چه توقعی میشه داشت ؟!
من ابتدای کتاب رو می‌خوندم و به محض اینکه به جایی از کتاب می‌رسیدم که دیگه چیزی متوجه نمیشدم چشمام رو میبستم و میذاشتم ذهنم و تخیلم داستان رو برای خودش ادامه بده !
هیدتاکا بدون هیچ انگیزه و امید به آینده در رشته علوم اجتماعی فارغ التحصیل شد و سپس در شرکت آی تی اوراکل شروع به کار کرد. یک روز به پیشنهاد یکی از همکارانش شروع به تجربه بازی Ico کرد که باعث شد زندگی این مرد کاملا عوض بشه !
و....



BUTTON 1.png
+ نحوی آشنایی استاد با عنوان ICO

رفتن به دانشگاه و آغاز دوره‌ای جدید...
هیدتاکا میازاکی، در دانشگاه کیئو و در رشته‌ی علوم اجتماعی تحصیل ‌کرد. حالا دیگر قانون بازی‌های ویدئویی ممنوع وجود نداشت. میازاکی در دانشگاه مدت زیادی را صرف بازی کردن ویدئو گیم می‌کرد؛ البته شاید فک کنید که خواندن علوم اجتماعی کمکی به حرفه‌ی میازاکی نکرده است؛ اما جالب است بدانید تحصیل در این رشته به او کمک کرد تا بتواند آن سیستم خاص تعامل بازیکن‌ها با یکدیگر را در سری بازی‌های سولز، طراحی کند.
بعد از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه، هیدتاکا شروع به کار در شرکت اوراکل (Oracle Corporation) کرد.
او برای سال‌ها در این شرکت مشغول بود و زندگی و شغل آرام و راحتی داشت. میازاکی، هیچوقت به فکر تغییر شغل خود نبود؛ اما همه چیز در شرف تغییر و تحول بزرگی بود وقتی که هیدتاکا با یک دوست قدیمی دیدار کرد.
هیدتاکا با دوست قدیمی دوران دانشگاه دیدار کرد و باهم درمورد خاطرات گذشته،بازی کردن ویدئو گیم و... صحبت کردند.
اما دوست هیدتاکا بازی‌ای رو بهش معرفی کرد که قرار بود زندگی او را برای همیشه تغییربدهد! (ICO)
این بازی بود که به هیدتاکا پشنهاد شد. دوست او، اینگونه بازی را برای میازاکی تعریف کرد:
«ICO یک بازی داستان محور در مورد دختر و پسری است که باید با حل کردن معما‌ها و پازل‌ها از دشمنی به شکل سایه فرار کنند.»
برای هیدتاکا، ایده کلی بازی جذاب به نظر میرسید و تصمیم گرفت تا بازی را تجربه کند.از زمانی که هیدتاکا شروع به بازی کردن ICO کرد، تحت تاثیر بازی قرار گرفت و نمی‌توانست دست از بازی کردن بردارد. ICO تنها یک بازی پلتفرمر ساده نبود؛ بلکه یک بازی بزرگ با داستانی زیبا و تعاملی بود.
هیدتاکا از اینکه یک بازی به این اندازه میتواند تاثیر‌گذار باشد، تعجب کرده بود. ICO، برای اولین بار حسی را در وجود میازاکی برانگیخت، او برای اولین بار در زندگی خود یک هدف داشت؛ هیدتاکا میازاکی، تصمیم گرفت تا یک بازی ویدئویی بسازد.
میازاکی میخواست یک بازی مثل ICO بسازد،
او میخواست از تمام ایده‌های مورد علاقه‌اش استفاده کند؛ شمشیر، جادوگری، هیولا‌ها و اهریمن‌ها

میازاکی در نظر داشت تا برای بازیکن ها چالش‌هایی در نظر بگیرد و در صورت غلبه کردن بر چالش‌ها، به بازیکن‌ها پاداش بدهد؛ میازاکی میخواست بازی‌ای بسازد به زیبای و بزرگی ICO. به دنبال این هدفی که تازه در زندگی‌اش ایجاد شده بود، از شغل خود در اوراکل استعفا داد!
حالا، برای اولین بار، هیدتاکا یک رویا داشت و باید برای تحقق رویای خود می‌جنگید.
سرانجام، هیدتاکا میازاکی، به استخدام یک شرکت کوچک به نام فرام‌سافتور درآمد.این شروع کار میازاکی به عنوان یک بازیساز بود. در ابتدا، میازاکی وظیفه‌ی برنامه نویسی بازی Armored Core: Last Raven را برعهده گرفت؛ اما برای او که هدف‌های بلند پروازانه‌ای در سر داشت، کار کردن به عنوان یه برنامه نویس برایش طاقت‌فرسا بود. میازاکی عملکرد بسیار خوبی در این بخش ارائه داد؛ در واقع عملکردش به قدری خوب بود که برای بازی بعدی این شرکت به نام Armored Core 4 به برنامه نویس اصلی تبدیل شد؛ اما به خاطر عملکرد درخشان میازاکی٬ فرام سافتور او را به عنوان کارگردان بازی بعدی این شرکت، یعنی Armored Core for Answer معرفی کرد...

میازاکی که در حال کار روی بازی Armored Core for Answer بود،متوجه بازی دیگری که توسط فرام‌سافتور در حال توسعه بود و با مشکلات فنی و غیرفنی مختلفی طرف بود شد.در شرکت فرام سافتور از این پروژه به عنوان یک شکست تلقی میشد، اما بخاطر ژانر فانتزی این بازی، که از قضا ژانر محبوب میازاکی هم بود،توجه‌اش نسبت به این بازی جلب شد.
اسم این بازی دیمنز سولز(demon's souls) بود.
بازی‌ای که قرار بود یک اکشن فانتزی قرون وسطایی هیجان انگیز باشد،بدون داشتن حتی یک نمونه اولیه مناسب،در آستانه‌ی لغو شدن قرار داشت.درحالی که تمام کارکنان شرکت میخواستن تا جایی که امکان دارد از این بازی دور بمانند،هیدتاکا بسیار هیجان زده بود.این شانس او برای ساختن بازی رویاهاش بود.
اینکه دیمنز سولز به عنوان یک پروژه‌ی شکست خورده حساب میشد برای میازاکی یک نکته مثبت بود
اون میتوانست آزادانه روی این بازی کار کند و بدون اینکه نگران بد بودن بازی یا شکست بازی در زمینه فروش باشد ایده‌های مختلف خودش را روی بازی امتحان کند،این یک فرصت طلایی برای میازاکی بود تا استعداد خود را در قامت یک بازی ساز تخمین بزند.

"من فهمیدم اگریک راهی پیدا کنم تا بتوانم کارگردانی این بازی رو برعهده بگیرم٬میتوانم این بازی رو به هر چیزی که دوست دارم تبدیلش کنم٬در بدترین حالت و شکست ایده‌های من،کسی اهمیتی نمیداد چون این بازی از قبل یک پروژه‌ی شکست خورده قلمداد می‌شد."

بعد از مذاکره با فرام سافتور، هیدتاکا میازاکی کارگردانی این پروژه را بر‌عهده گرفت.میازاکی تقریبا تمام کارهایی که روی این بازی انجام شده بود را دورانداخت و تصمیم گرفت از ابتدا و فقط با ایده وکلیات اصلی بازی، شروع به ساختن بازی خودش کند. هیدتاکا٬دیمنز سولز رو پرکرد از دشمن‌ها و پازل‌های چالش برانگیز،می‌توان گفت هیدتاکا درحال ساخت یک بازی برای سلیقه‌های خاص بود.
دیمنز سولز بازی‌ای نبود که بازیکن بتواند به راحتی به هر طرفی که خواست برود و با شمشیرش به تمام دشمنان غلبه کند و دراخرمثل یک قهرمان ادم بده رو شکست بدهد و بازی‌ را به اتمام برسوند.دیمنز سولز یک بازی بسیار چالش برانگیز بود که بازیکن باید برای پیروزی و شکست دادن دشمن‌ها، مکانیزم‌های بازی رو به خوبی فراگیرد و الگوی‌های حرکتی انهارو یادبگیرد!
دیمنز سولز به سبک بازی‌های دوره‌های اولیه‌ی این صنعت ساخته شده بود، وقتی که گزینه‌ای به نام انتخاب درجه سختی وجود نداشت.
هیدتاکا با هیجان بازی خودش را به توکیو گیم شو(Tokyo Game Show ) فرستاد، او مشتاق بود تا واکنش مخاطبین نسبت به این بازی را ببیند.

متاسفانه بازی مورد توجه منتقدین قرار نگرفت و نسخه های خیلی کمی از اون به فروش رفت.
تعداد بسیار کمی از گیمر‌‌ها برای بازی کردن دیمنز سولز حاضر شدن و واکنش‌های همون عده‌ی کم نسبت به دیمنز سولز بسیار تند بود و از بازی به عنوان یک فاجعه یاد میکردند،حتی تعداد از بازیکن‌ها مرحله شخصی سازی و ساختن شخصیت بازی رو هم تموم نکردند!
فرام سافتور از شکست تجاری بازی مطمئن بود اما اینکه به چه اندازه شکست میخورد هنوز معلوم نبود.دیمنز سولز در هفته اول انتشار تنها ۲۰٫۰۰۰ نسخه فروخت. این شکست تجاری حتی بزرگتر از آن‌چیزی بود که فرام سافتور پیشبینی می‌کرد.
میازاکی که تمام وقت و زندگی خودش را پای ساختن این بازی گذاشته بود احساس افسردگی می‌کرد، او از این بازخورد منفی متعجب شده بود و نمیدونست که ایا این همه زمانی که صرف ساخت این بازی کرده بود ارزشش رو داشته یا نه.
اما در عرض چند ماه پس از انتشار بازی به نظر میرسید که نظر مردم نسبت به دیمنز سولز تغییر کرده، نمی‌توان گفت که این تغییر دیدگاه نسبت به دیمنز سولز در زمان و تاریخ خاصی اتفاق افتاد، اما کم‌کم و در طول زمان بازیکن‌های مختلف با کشف اینکه شکست دادن دشمنان و غلبه بر چالش‌های بازی چقدر پاداش دهنده و لذت‌بخش هست به بازی علاقه‌مند شدند و بازی دیمنز سولز سر زبان‌ها افتاد.
سرانجام با سرزبان‌ها افتادن دیمنز سولز،فروش بازی هم به ۱۰۰٫۰۰۰ نسخه رسید که دیگر یک شکست تمام‌عیار محسوب نمیشد.به همین سبب،فرام سافتور به هیدتاکا این فرصت را داد تا یک دنباله برای دیمنز سولز بسازد!


BUTTON 2.png
+ شروع یک مجموعه افسانه‌ای (Dark Souls)
بازی با همون خمیر مایه بازی Demon Souls ساخته شد چرا که هیدتاکا باور داشت که جهان بازی سازی باید سبک و بازی اون رو به عنوان سبکی نوین در بازی های نقش آفرینی بپذیره!
هیدتاکا برای کار پروژه‌ی جدیدش٬حتی بیشتر از قبل به سمت معماری‌های گوتیکی(یک نوع سبک معماری خاص و قرون وسطایی) که در کودکی میخواند کشیده شده بود.هیدتاکا برای طراحی محیط‌ و مراحل بازی جدید خود به اروپا سفر کرد تا از معماری‌ها و نقاشی‌های خارق‌العاده‌ی این قاره دیدن کند. استاد همیشه علاقه‌ی خاصی به این نوع معماری داشته و حالا با دیدن از نزدیک این ساختمان‌ها خیلی بهتر از قبل می‌توانست انچه که در ذهن دارد را روی بازی خودش اجرا کند.
هیدتاکا میخواست بازی جدیدش رو از یک تجربه خطی و سر‌راست مثل دیمنز سولز به یک بازی بهتر و بزرگتر گسترش دهد٬هیدتاکا میخواست بازی جدیدش دنیایی بزرگ و بهم پیوسته داشته باشد و میخواست به بازیکن‌ها تجربه‌ای یک‌پارچه با گیم‌پلی روان و صدالبته چالشی تحویل دهد.
قصد داشت دشمنان و پازل‌های بازی رو حتی چالش‌برانگیزتر از دیمنز سولز کند.
میازاکی دوست داشت بازیی بسازد که برای گیمر‌ها چالشی باشد و برای موفقیت و غبله بر دشمنان خود٬ بازیکن‌ها باید به خوبی مکانیزم‌های بازی رو یاد میگرفتند و هیچوقت دست از تلاش کردن برای شکست دادن دشمن و رسیدن به موفقیت برنمی‌داشتند.عقیده‌ی میازاکی این بود که هرچقدر شکست دادن دشمن‌ها سخت‌تر باشد پاداشی که بازیکن‌ها میگیرند باارزش‌تر است.
دارک سولز در سال 2011 ساخته و به پایان رسید و در کمال ناباوری مورد توجه تمام منتقدین سراسر دنیا قرار گرفت و به فروش قابل توجهی دست پیدا کرد.
بعد از انتشار دارک سولز، واکنش مخاطبین بسیار متفاوت‌تر از واکنش انها نسبت به دیمنز سولز بود، دارک سولز تنها درهفته انتشار تونست به فروش بیشتری نسبت به فروش کلی بازی دیمنز سولز برسد!
بازی بین گیمر‌ها‌ به محبوبیت زیادی رسید.البته نحوه روایت دارک سولز هم خاص بود، هیدتاکا مثل دیمنز سولز، در دارک سولز هم از طریق محیط‌ها، نوشته‌های و ازهمه مهمتر با استفاده از قوه تخیل بازیکن داستان سرایی میکرد اما این‌بار خیلی حرفه‌ایی‌تر و بهتر اینکار رو انجام داد.
دارک سولز همه‌چیز رو تغییر داد،نه تنها برای خود میازاکی بلکه تاثیری که بر این صنعت داشت،با توجه به اینکه بازی در سال ۲۰۱۱ عرضه شد فقط زمان تاثیر واقعی دارک سولز رو مشخص میکند.اما در همین مدت زمان کم، تاثیری که این بازی رو بازی‌های مدرن و درکل صنعت بازی‌سازی گذاشته غیرقابل انکار است.تاثیر دارک سولز رو میشه در بازی‌های متفاوت با سبک‌های مختلف دید،از دستنی(Destiny)تا شاول نایت(shovel knight) دوتا بازی که کاملا متفاوت هستند ولی هردو از دارک سولز الهام گرفتند.
دارک سولز یک زیر ژانر جدید هم به بازی‌های ویدئویی اضافه کرد،بازی‌های شبیه سولز(souls like game)،اگر دیمنز سولز نیاز به زمان داشت تا توسط بازیکن‌ها شناخته بشه٬دارک سولز از همون هفته‌های اول انتشار بین طرفدار‌ها محبوب شد و از این بازی به عنوان یکی از بهترین بازی‌ها قرن نام برده می‌شد.
میازاکی با دارک سولز به رده‌ی جدیدی از احترام و محبوبیت دست پیدا کرده بود
دارک سولز، نام هیداتاکا میازاکی رو سر زبان گیمر‌ها در سرتاسر دنیا انداخت


BUTTON 3.png
+ داستان BB و انتصاب حضرت به عنوان مدیریت ارشد FS
4ماه بعد از انتشار دارک سولز، فرام‌سافتور خبر توسعه قسمت دوم این بازی رو به هوادار‌ها داد اما خبری از اسم هیدتاکا میازاکی نبود!
بعد از خشم و همهمه گیمر‌ها، فرام‌سافتور اعلام کرد که میازاکی درحال کار بر روی یک پروژه‌ی جدید است، یک بازی جدید برای نسل هشتم کنسول‌ها!
اما قبل از عرضه بازی جدید میازاکی٬، او به سِمت ریاست شرکت فرام‌سافتور رسید.بله، شخصی که در سن 30 سالگی و بدون هیچ تجربه‌ایی در زمینه بازی سازی و به عنوان یک برنامه نویس ساده وارد فرام‌سافتور شده بود در عرض ۱۰ سال نه تنها به ریاست شرکتی که روزی به عنوان یک کارمند ساده درش کار میکرد رسید بلکه با ساختن چند دست از بهترین بازی‌های قرن21 از او به عنوان یکی از بهترین و تاثیرگذار‌ترین کارگردان‌های ویدئو گیم در این قرن نام میبردند.
میازاکی به خاطر اینکه ساخت بازی بلادبورن تمام وقتش را میگرفت نمی‌تونست همزمان بر روی ساخت Dark Souls II هم کار کنه به همین خاطر یک تیم را زیر نظر خودش مامور ساخت و اتمام پروژه دارک سولز 2 کرد و خودش به عنوان کارگردان و مدیر پروژه به ساخت بلادبورن پرداخت.

با تمرکز روی داستان‌های گوتیک برم استوکر(bram stoker) ترس‌های لاوکرفت و کمبتی سریع، پرخاشگر و تهاجمی، عرضه بازی بلاد‌بورن (bloodborn) با واکنش شدیدا مثبت طرفدار‌‌ها و منتقدین روبرو بود.
به عقیده خیلی‌ها بلادبورن هنوزم بهترین بازی عرضه شده برای ps4 است.
میازاکی در این بازی نه تنها سبک داستان گویی خودرا حفظ میکند بلکه این نوع داستان گویی که مخصوص خودش هست را به سطح بالاتری میرساند.
داستان بلادبورن به قدری قدرتمند٬احساسی٬پرمعنا و درگیرکننده هست که میشود یک مقاله‌ی چندین و چند صفحه‌ای درموردش نوشت!
میازاکی با همان نحوه روایت داستان همیشگیش داستان سرایی میکند و مثل بازی‌های قبلیش این‌بارهم بازیکن باید خود به دنبال داستان برود و با گذاشتن سرنخ‌ها کنار یکدیگر و ریزبینی در محیط،داستان بازی رو بفهمد
بلادبورن همان بازی هست که میازاکی به عنوان یک بازی ساز جوان ارزوی ساختنش را داشت!
یک بازی با دنیایی پیوسته و یکپارچه٬گیم‌پلی روان و درگیرکننده و دشمن‌ها و پازل‌های چالش برانگیز که بازیکن با غلبه برآنها به پاداش بزرگ و لذت‌خش خودش دست پیدا میکند.


BUTTON 4.png
+ ساخت ادامه ی سری محبوب دارک سولز
در این بین هرقدر واکنش‌ها نسبت به بازی بلاد بورن مثبت بود، دارک سولز 2 با واکنش‌های مختلفی روبرو شد، هرچند میازاکی به عنوان مشاور بر روند توسعه بازی نظارت داشت اما طرفداران به وضوح جای خالی میازاکی رو در این بازی حس میکردند.
با شنیدن زمزمه‌هایی از شروع ساخت بازی دارک سولز ۳ و واکنش ها به دارک سولز ۲ معلوم بود که میازاکی به این مجموعه برمیگردد.
این اتفاق هم افتاد و میازاکی به مجموعه بازگشت تا کاری را که شروع کرده به پایان برساند.
دارک سولز 3 به عنوان یک دنباله و بازی که قرار است به این مجموعه پایان بدهد عملکرد فوق‌العاده‌ای داشت
نسخه ی سوم سری سولز ترکیبی از دارک سولز 1 و بلادبورن بود!
کمبت ارام‌ و دنیای سرد نسخه اول و معماری و قصه‌گویی گوتیک و داستان لاوکرفتی بلادبورن، دارک سولز 3 رو به یک بازی درخور این اسم تبدیل کرده بود.
البته فرام سافتور و میازاکی بار دیگر بخاطر ساخت یک شاهکار مزد خودشان را با واکنش‌های مثبت طرفداران و منتقدین گرفتند...


BUTTON 5.png
+نقل قول هایی از استاد:
" بر خلاف اکثر کودکان ژاپنی، رویایی نداشتم و بلند پرواز نبودم "
هیدتاکا میازاکی بدین شکل خودش را توصیف می‌کرد؛ بدون رویا و بدون داشتن پروژه‌ و هدف خاصی در زندگی. اگر در دوره‌ی نوجوانی از او درمورد آینده‌اش سوال می‌کردید، به شما میگفت قرار است مثل خیلی از جوانان ژاپنی بعد از به اتمام رساندن دانشگاه، در اداره‌ایی مشغول به کار کردن بشود و تا بازنشستگی‌اش در همانجا بماند؛اما ذهنیت و زندگی او به واسطه‌ی یک بازی که توسط دوستش به او معرفی شده بود، تغییر کرد. بعد از گذشت ۱۰ سال از این اتفاق،هیدتاکا میازاکی به مقام ریاست فرام‌سافتور (fromsoftware) رسید و به یکی از تاثیر‌گذارترین شخصیت‌های صنعت بازی‌های ویدئویی در قرن ۲۱ تبدیل شد. برای درک و فهم بهتر ذهنیت و سبک بازیسازی هیدتاکا میازاکی، باید به دوران کودکی او رفته و از آنجا شروع کنیم

" بازی های من از سه عنصر اصلی مبارزه ، هیولا و اکتشاف تشکیل شده که مثل اون رو در بازی Dungeons and Dragons شاهد بودیم ولی برای اینکه شکل خاص و منحصر به فرد خودشون رو داشته باشن اونها رو در محیط های ترسناک و پیچیده -که اکثرا از معماری اروپایی الهام گرفته شده – و پر از عناصر شیطانی هستش قرار دادم تا وقتی که گیمر در حال گشت زدن هست مجبور بشه تا از نبوغ خودش در شکل دهی مبارزات پیچیده علیه این عناصر استفاده کنه تا بتونه از پس موانع بر بیاد و اونارو پشت سر بزاره."

" می‌خواهم ماجراجویی و کشف کردن،فهمیدن داستان بازی را بر‌عهده‌ی خود بازیکن بذارم. به همین دلیل تمرکزم روی داستان سرایی محیطی است. اینکه خود بازیکن به دنبال داستان برود و با کنار هم گذاشتن سرنخ‌ها، ایده‌هایی از داستان بگیرد، خیلی باارزش‌تر است و تاثیر بیشتری دارد تا اینکه بازی به صورت خودکار و مرحله به مرحله داستان رو در اختیار بازیکن‌ها بذارد."


BUTTON 6.png
+علایق:
میازاکی با خواندن کتاب‌هایی در ژانر وسترن، فانتز-ترسناک، ماجراجویی و البته با بازی کردن بازی‌های رومیزی در این ژانر، توانست آن تجربه و حسی که باید در دوران کودکی از بازی‌های ویدئویی میگرفت را از این کتاب‌ها و بازی‌های رومیزی بگیرد.
استاد علاقه‌ی خاصی به کتاب‌هایی که شوالیه‌های باوقار و تنومند داشتند و با هیولا‌ها مبارزه می‌کردند داشت!!
به گفته خود میازاکی، این روال برای او خیلی بهتر بود و تاثیر بسیار زیادی در روند زندگی‌اش به ‌عنوان یک بازیساز گذاشت. میازاکی، در اون سن تسلط زیادی به زبان انگلیسی نداشت و در کتاب‌هایی که میخواند کلمات سنگین پرشماری به کار میرفت.
به گفته خودش، بعضی وقت‌ها یک صفحه را می‌خواند بدون آنکه معنی آن ‌را بفهمد.به همین دلیل میازاکی مقدار زیادی از مطالب را نمی‌فهمید و درکی از آن‌ها نداشت.
میازاکی، برای رفع این مشکل از قدرت تخیل خودش استفاده می‌کرد. او داستان خودش را که با قدرت تخیل‌اش درست کرده بود، جایگزین‌ اون قسمت‌هایی از داستان می‌کرد که نمی‌فهمید. میازاکی، از اینکه برای خواندن کتاب‌ها باید از قوه تخیلش استفاده می‌کرد، لذت می‌برد؛ البته هیدتاکا با خواندن این دسته از کتاب‌ها هدفی غیراز سرگرم شدن نداشت و به فکرش هم نمی‌رسید که روزی این کتاب‌ها و روشی که هیدتاکا برای خواندنشان داشت، قرار است او ‌را به بازیسازی قهار تبدیل کند!!!!



BUTTON 7.png


BUTTON 8.png
Elden Ring
Initial release date: January 21, 2022
Developer: FromSoftware, Inc
Writers: George R. R. Martin, Hidetaka Miyazaki
Platforms: PlayStation 4, PlayStation 5, Xbox One, Xbox Series X and Series S, Microsoft Windows
Publishers: BANDAI NAMCO, Namco Bandai Games America Inc

909090.png

اطلاعات تکمیلی:
همه چیز در مورد بازی Elden Ring - بازی سنتر
@Ludens
knowll
gameinformer video game story time/youtube
wikipedia
reddit
Theguardian

و...

قوانین تاپیک:
مشابهه تاپیک های گذشته، اینجا هم قانون خاصی نداریم به غیر از اینکه به همدیگه توهین نفرمایید


* به مرور تاپیک آپدیت و شکیل تر خواهد شد
* همچنین در آینده نیز نظرسنجی هایی به پیشنهاد شما عزیزان در رابطه به مضمون تاپیک قرار خواهد گرفت
 
درود:D
به صورت رسمی بحث اول تاپیک رو استارت بزنیم!


.jpg
@REZA TAEL
@Safety & Peace
@Pyramid Head


موضوع:
"جاینت کرو"
+velka
+آریامیس


خب خب...
میازاکی با قرار دادن کلاغ در ابتدای بازی میخاسته چه چیزیو به مخاطب بفهمونه؟
چرا کلاغ؟
چرا عقاب یا سیمرغ یا ... نه؟


تو داستانها قصه ها، فیلم‌ها حتی گیم ها معمولا کلاغ هارو تو قبرستون ها کنار جنازه ها یا روی درخت‌های ترسناکی که با تاریکی شب احاطه شدن میبینیم طوری که وقتی اسم کلاغ میاد بجای اینکه مثلا یاد هوش این موجودات بیوفتیم بیشتر کلماتی مثل مرگ، قبرستان جنازه میاد تو ذهنمون
یه سریا دیدن کلاغ رو نشانه بدشگونی، مرگ، یا بدبیاری میدونن و خلاصه تعبیر مثبتی ازش ندارن بااینکه ممکنه تو خیلی از فرهنگ ها یا اساطیر از کلاغ تعبیر مثبتی هم باشه

+آیا استاد میخاسته بگه مسیری که در انتظارمونه مسیری پر از بدشگونی، مرگ و بدبیاریه که تا اخر سفر همرات خواهد بود؟

‏‎اثارمیازاکی کلا پر از نمادگراییه!
یکی از بخشای جدایی ناپزیر بلاد/دیمنز و دارک سولزه!
‏‎میازاکی بیشتر مفهوم خلق میکنه و به همین دلیل یه سریا میگن کلاغ نماد velka (الهه ی گناه و معصیت) عه

medium.jpg

اینکه یه کلاغ تو رو از unread asylum نجات میده و میبره به فایرلینک در اصل کار velka ست تا پلیر خدایان را شکست دهد و از این طریق مجازات گناهانشان را پس دهند؟
‏‎‎یه نظریه هست که میگه ولکا همون نقاش اول و خالق جهان دارک سولزه و بعد بطور اسرار آمیزی ناپدید شده
یه نظریه هست که میگه ولکا همسر گویین بوده و گویین به وسیله اون به قدرت میرسه و بعد اونو تو آریامیس زندانی میکنه!

ما توی اریامیس (دنیای نقاشی دارک سولز 1) کلی نشانه از کلاغ و لباس یه کشیش ولکا رو میبینیم
محلیه که خیلی از بخشای حذف شده بازیه اصلی توشه. و طبق وقایع داستانی ظاهرا یه جاییه که بزرگان انورلاندو(گوین و خدایان دیگه) چیزهایی که ازش میترسیدن رو اونجا زندانی میکردن

کلا روش میازاکی همینه:D
جوری داستان رو پیاده میکنه از یه حرکت ساده کلی برداشت تعریف در بیاد
لازم نیست خودش بیاد دونه دونه توضیح بده به سوالات جواب بده داستان رو جمع جور کنه، بلکه سبک کتاب خونی خودش توی جونی رو توی روایت بازی هاش پیاده کرده

پ.ن:نظرشما چیه؟
از همین تریبون همه رو دعوت به بیان نکته نظراتتون میکنم​
 
میخوام یه سری چیزا در ادامه حرفای علی اضافه کنم.

قضیه کینگ آلانت همون نقل قول نیچه است که صفحه پیش گذاشتم، انقدر به تاریکی نگاه کرد تا تاریکی هم دو چشم در اورد و خیره شد بهش.

تو دیمن سولز یک قدیسی هست که اعتقاد داره Old One شیطانه و کار خودش و پیروانش اینه که به درگاه خدا دعا میکنند تا شر دیمن رو از دنیا کم کنه.
یک NPC دیگه هست که اون اعتقاد داره این قدیسه احمقه و Old One در واقع همون خود خداست.

به نظرتون کدوم درست میگن؟

اینجا به مشکلی مشابه ادیان ابراهیمی برمیخوریم.

فرض میگیریم فرزند باهوشی دارید. میخواید براش سیستم خدا و شیطان رو در ادیان ابراهیمی توضیح بدید.
سوالی که فرزند در اوج بیگناهی و دنیاندیدگی میپرسه اینه : بابا اگر خدا انقدر قویه، چرا اصلا به شیطان اجازه این کارا رو میده؟

مسئله اینه که شیطان و خدا دو چیز جدا ناپذیر و دو روی یک سکه، و در واقع یک "کُل" هستن. مثل تمام دوگانگی های دیگه که سرچشمه اشون رو انگار از همین دوگانگی ازلی میگیرن. به خاطر این شیطان رو (در طول تاریخ) از خدا جدا کردن تا یک طهارت خاصی بهش ببخشن، چون پیروان طاقت پذیرش اینو نداشتن که بفهمن خدای قدرتمندشون جنبه های همچین "بد" داره.

به همین خاطر هر دو NPC دارن اشتباه میکنن، یکی دارک رو دید گفت خداست، یکی لایت رو دید گفت خداست. در صورتی که اصلا چرخ دنده های جهان توسط رقص دارک و لایت میچرخند. در هندو خدای شیوا، همزمان هم خدای ویرانگره و هم خدای آفریننده، چون همون طور که مشخصه برای آفرینش چیزی، باید چیز قبلی که جاش هست قطعا ویران شه و برعکسش، یک چیز تو اَمانه. یا در زرتشت اولیه اهریمن هم اندازه اهورا قدرت داره.

اوج این قضیه رو در رفتاری که Maiden in Black با Old One داره میبینیم. بزارید اول Maiden Astrea روش شرح بدم تا سطح آگاهی بالاتر Maiden in Black نسبت بهش رو درک کنید.

تو بازی آسترا با شوالیه های وفاداری وارد Valley of Defilement تا بتونه به انسان هایی که در اون منطقه از نظر جسمی و روانی رو به تباهین کمک کنه. همونطور که میدونید در مسیرش ، تبدیل به یک دیمن اصلی میشه، و به عنوان یک باس اصلی بازی باید روحش رو به Old One تقدیم کنید. وقتی برای کشتنش میرید، گله هاش رو میشنوید که میگه دیگه چرا برای آزار و کشتن ما اومدید؟ مگه ما دیگه داریم چکار میکنیم؟ این همه عذاب بس نیست؟(مشخصه مخاطبش خدایی که بهش اعتقاد داشته و هنوزم انگار داره) . استرا جنبه های دارک و ویران گر خدا رو نتونست هضم کنه، برا همین جای سوال بود براش این همه ویرانی.

اما از اون سمت وقتی با Maiden in Black به دیدار Old One میرید بهش میگه Come, now, be good ... انگار داره با یک حیوان که غریزه کور با کمی آگاهی اداره اش میکنه صحبت میکنه، داره رام و آرومش میکنه. Maiden in Black فهمیده که خود Old One هیچ تقصیری نداره و فقط تجسم قسمت Dark حق تعالی است ، واسه همینه که لحن صحبتش اینطوریه باهاش. طراحی Old One هم بر روی این مطلب صحه میذاره. اما حالا این جمله از دهن کی در میاد؟ یعنی کیه که به مظهر نیروهای دارک دنیا میگه Come, now, be good ؟ همونطور که میدونید Maiden in Black قویترین دیمن بازیه و از این نیروی برای کمک در راه دیمن اسلیر استفاده میکنه، یعنی در داخل خود Maiden in Black پارادوکس نیروی دارک (دیمن سولز)، و نیروی لایت (کمک برای سرپایی دوباره جهان) وجود داره، و هضم این پارادوکس اون رو به درجه آگاهی بالاتری رسونده، برا همین هست که دیالوگاش با آسترا متفاوته.

اما باز یک سوال دیگه، چه موجودیه که رو در روی Old One میاسته؟ ببر؟پلنگ؟ نهنگ؟ نه ، انسان، که پیشرفته ترین موجود این دنیاست. اگر تمام کردیت و بدبختی دارک رو به خدا بدیم، باید این سمت ماجرا که خلق موجودات ، تکاملشون ، و مهمتر از همه تکامل خودآگاهی که جزو جدیدترین مرحله های تکامل هست هم بهش نسبت داده بشه. دیدار خودآگاهی بالای Maiden in Black با Old One ، که به اون درجه از آگاهی رسیده که میفهمه Old One تقصیری نداره، خودش دیدار خدا با خداست، دیدن یک جنبه از خدا توسط جنبه ی دیگری از خداست. و برای این موضوع میلیون ها سال وقت خرج شده، تا انسانی به وجود بیاد که توانایی دیدن غرایزش رو داشته باشه ، تا موجودات به وجود بیاد بعد از برخورد این دوگانگی اثرهای هنری این چنینی خلق کنه.

خلاصه مطلب، این دنیا "جنگ" دارک و لایت با هم نیست، "رقص" دارک و لایت با همه. مث نماد یین و یانگ :

View attachment 216217

اون نقطه سیفیدی که تو سیاهی هست(یا برعکس) نشون از این داره در اوج سیاهی باز هم توانایی تبدیل به لایت وجود داره. به خاطر همین در پایان دارک سولز 1 اسمتون میشه دارک لرد، چون همواره پتانسیل تبدیل دوباره به روشنایی وجود داره، اگر این پتانسیل وجود نداشت ، کلمه دارک لرد بی معنی میشه، دارک زمانی معنی داره که همواره لایت وجود داشته باشه. اینجا هم به نظرم کینگ آلانت اشتباه میکنه که میگه کسی دیگه نمیخواد ادامه بده، چون همون پلیری که داره بازی میکنه نقض حرفشه، شاید بگید در آخر پلیر بانوی سیاه رو بکشه، اما فرقی داره چون در نیو گیم پلاس برعکسش رو انجام میده، حتی اگر خودشم نکنه پلیر دیگه در دنیای خودش این کار رو میکنه، و این چرخه همچنان ادامه پیدا میکنه.
جدی میشه ساعت ها راجع به این موضوع صحبت کرد و اینقدر تناقضات توی اعتقاد افرادی که ذات خدا رو تیکه تیکه میکنن، پیدا کرد که آخرش ارور 404 میدن و کرش میکنن تو دسکتاپ.

همونطور که گفتی، خوبی و بدی دو روی یه سکه هستن و هر کدومشون به تنهایی معنی نمیدن. یعنی به یکی بگی خوبی رو تعریف کن، میگه هر چیزی که بد نباشه. غیر از این تعریفی نداره و ناخواسته از وجه مخالفش برای تعریف کردنش صحبت میکنه. حالا مسئله اینه که وقتی بالانس از بین بره، وقتی یه خط بین 2تا چیز متضاد هم کشیده بشه و اونا رو از هم جدا کنه، چی پیش میاد؟ نتیجه میشه به وجود اومدن افرادی مثل Allant یا Astraea. کدومشون درست میگن؟ به قول تو هیچکدومشون. شاید هر کدومشون در جبهه خودشون بهترین باشن، اما ناقصن. به محض اینکه پای جبهه مخالف بیاد وسط، تمام تفکرات و ایدئولوژیشون به هم میریزه و بی معنی و پوچ میشه.

جالبه که دنیای دارک سولز دقیقا از همین دو پارگی توی طبیعت به وجود میاد و در نهایت به ورطه نابودی کشیده میشه. وقتی که بالانس به واسطه برداشتن Lord Soul ها از بین میره و دو جبهه روشنایی و تاریکی به وجود میان و با هم جدال میکنن.

خیلی جالبه که راوی اول بازی میگه:

But then there was Fire and with fire came disparity. Heat and cold, life and death, and of course, light and dark.

و همه چیز رو با هم نام میبره و اونا رو یکی میدونه. و جالب تر اینه که:

Then from the dark, They came

این خیلی خنده داره. موجوداتی که خودشون از دل تاریکی اومدن، رفتن سراغ جنبه مخالف و اون رو در آغوش گرفتن و همه چیز رو بر مبنای اون بر پا کردن.

توی دارک سولز کسی رو پیدا نمیکنین که ریشه مشکل رو بدونه. فقط Lothric بود که ترجیح داد بشینه بیرون از گود و زوال دنیا رو تماشا کنه چون طرفدارای آتش و تاریکی سر و ته یه کرباسن. Gwyn خوب نیست و خودشم اینو میدونست و بقیه (4تا شوالیه و خاندان و پیروانش) گوسفند وار دنبالش میکردن. از اون طرف هم Pigmy هم خوب نیست و فقط چون که در موضع ضعف بود، نتونست خودش رو نشون بده. دارک سولز قشنگ دنیای ما هست و تمام ایدئولوژی ها، مذاهب، سیاست ها، نژادها و قومیت ها، تیکه پاره های یه "کل" هستن. همه خودشون رو درست و بقیه رو اشتباه میدونن.

میگن اگه یه روز فهمیدی کل عمرت رو به خاطر یه تفکر خاص در اشتباه بودی، متوجه میشی یه احمق بودی ولی برای خیلیا سخته که اقرار کنن یه احمقن و در نتیجه به چسبیدن به همون تفکر ادامه میدن.

در نهایت صادق هدایت چقدر قشنگ میگه که:

صادق هدایت:
در حقیقت
ما همه بشر بودیم!...
تا اینکه
نژاد!
ارتباطمان را برید!!
مذهب!
از یکدیگر جدایمان ساخت!!
سیاست!
بینمان دیوار کشید!!
و ثروت!
از ما طبقه ساخت
همه آزادی میخواهند بی آنکه بدانند اسارت چیست!
اسارت به میله های دورت نیست.
به حصارهای دور تفکرت است!
 
درود:D
به صورت رسمی بحث اول تاپیک رو استارت بزنیم!


@REZA TAEL
@Safety & Peace
@Pyramid Head


موضوع:
"جاینت کرو"
+velka
+آریامیس


خب خب...
میازاکی با قرار دادن کلاغ در ابتدای بازی میخاسته چه چیزیو به مخاطب بفهمونه؟
چرا کلاغ؟
چرا عقاب یا سیمرغ یا ... نه؟


تو داستانها قصه ها، فیلم‌ها حتی گیم ها معمولا کلاغ هارو تو قبرستون ها کنار جنازه ها یا روی درخت‌های ترسناکی که با تاریکی شب احاطه شدن میبینیم طوری که وقتی اسم کلاغ میاد بجای اینکه مثلا یاد هوش این موجودات بیوفتیم بیشتر کلماتی مثل مرگ، قبرستان جنازه میاد تو ذهنمون
یه سریا دیدن کلاغ رو نشانه بدشگونی، مرگ، یا بدبیاری میدونن و خلاصه تعبیر مثبتی ازش ندارن بااینکه ممکنه تو خیلی از فرهنگ ها یا اساطیر از کلاغ تعبیر مثبتی هم باشه

+آیا استاد میخاسته بگه مسیری که در انتظارمونه مسیری پر از بدشگونی، مرگ و بدبیاریه که تا اخر سفر همرات خواهد بود؟

‏‎اثارمیازاکی کلا پر از نمادگراییه!
یکی از بخشای جدایی ناپزیر بلاد/دیمنز و دارک سولزه!
‏‎میازاکی بیشتر مفهوم خلق میکنه و به همین دلیل یه سریا میگن کلاغ نماد velka (الهه ی گناه و معصیت) عه

View attachment 216376

اینکه یه کلاغ تو رو از unread asylum نجات میده و میبره به فایرلینک در اصل کار velka ست تا پلیر خدایان را شکست دهد و از این طریق مجازات گناهانشان را پس دهند؟
‏‎‎یه نظریه هست که میگه ولکا همون نقاش اول و خالق جهان دارک سولزه و بعد بطور اسرار آمیزی ناپدید شده
یه نظریه هست که میگه ولکا همسر گویین بوده و گویین به وسیله اون به قدرت میرسه و بعد اونو تو آریامیس زندانی میکنه!

ما توی اریامیس (دنیای نقاشی دارک سولز 1) کلی نشانه از کلاغ و لباس یه کشیش ولکا رو میبینیم
محلیه که خیلی از بخشای حذف شده بازیه اصلی توشه. و طبق وقایع داستانی ظاهرا یه جاییه که بزرگان انورلاندو(گوین و خدایان دیگه) چیزهایی که ازش میترسیدن رو اونجا زندانی میکردن

کلا روش میازاکی همینه:D
جوری داستان رو پیاده میکنه از یه حرکت ساده کلی برداشت تعریف در بیاد
لازم نیست خودش بیاد دونه دونه توضیح بده به سوالات جواب بده داستان رو جمع جور کنه، بلکه سبک کتاب خونی خودش توی جونی رو توی روایت بازی هاش پیاده کرده

پ.ن:نظرشما چیه؟
از همین تریبون همه رو دعوت به بیان نکته نظراتتون میکنم​
این مورد شاید بگم تنها موردیه که نتیجه ای ازش بیرون نمیاد. کلا این Velka در هاله ای از ابهامه:D

ظاهرا توی ژاپن، کلاغ ها پیام رسان های خدایان هستن و برای یه سری کارها فرستاده میشدن روی زمین. با توجه به رابطه ولکا و کلاغ ها و میشه گفت کلاغه رو ولکا فرستاده سراغمون.
خودم خیلی پیگیر این ولکا نبودم حقیقتا با این حال ولکا خودش یه الهه بوده ولی چه دلیلی داشته بیاد طغیان کنه علیه بقیه؟ چون از ولکا به عنوان یه الهه یاغی یاد میشه توی سری. البته میتونه یه چیزی مثل Nameless King باشه و کلا با بقیه نجوشیده باشه ولی خب عجیبه که بخواد کسی رو بیاره توی لردران که آتش رو لینک کنه ولی در عین حال اون شخص میتونه یه Dark Lord بالقوه هم باشه. حتی میشه گفت مغز متفکر این قضیه لینک کردن آتش همین ولکا بوده و کل سولز به خاطر این بشر استارت خورده و در عین حال هیچ خبری ازش نیست:D

جالبه... خدای گناه و معصیت که گناهکاران رو مجازات میکنه با فرستادن کلاغش و آوردن Chosen Undeadهای زیاد که هیچوقت هم هیچ مرگشون نمیشه و اگر کتلت بشن بازم برمیگردن، میخواسته خدایان رو مجازات کنه برای چی؟ برای تخطی توی کار طبیعت؟ خوب اگر اینطوره دیگه لینک کردن آتش چیه این وسط؟ ولکا بیاد اونا رو به خاطر دستکاری اولین آتش بکشه و بعد دوباره بیاد آتش رو لینک کنه و کار همون ها رو ادامه بده و تمام فعالیت های خودش رو ببره زیر سوال؟ یه چیزی این وسط جور در نمیاد:D

شایدم میخواسته طرف Dark Lord بشه و تاریکی رو بیاره؟ اگر اینطور باشه و با توجه به اینکه خودش توی دنیای نقاشی هست و توی سولز 3 هم اون کلاغ های کتلت شده دنبال این هستن پوسیدگی توی نقاشی رو از بین ببرن و Aiandel رو متقاعد کنن که گول Friede رو نخوره تا در نهایت اون دختر بچه بتونه یه دنیای تاریک و سرد رو نقاشی کنه، میشه گفت ولکا کلا دنبال این بوده که یه جوری تعادل رو به دنیا برگردونه ولو اینکه توی دنیای نقاشی باشه؟
 
این مورد شاید بگم تنها موردیه که نتیجه ای ازش بیرون نمیاد. کلا این Velka در هاله ای از ابهامه:D

ظاهرا توی ژاپن، کلاغ ها پیام رسان های خدایان هستن و برای یه سری کارها فرستاده میشدن روی زمین. با توجه به رابطه ولکا و کلاغ ها و میشه گفت کلاغه رو ولکا فرستاده سراغمون.
خودم خیلی پیگیر این ولکا نبودم حقیقتا با این حال ولکا خودش یه الهه بوده ولی چه دلیلی داشته بیاد طغیان کنه علیه بقیه؟ چون از ولکا به عنوان یه الهه یاغی یاد میشه توی سری. البته میتونه یه چیزی مثل Nameless King باشه و کلا با بقیه نجوشیده باشه ولی خب عجیبه که بخواد کسی رو بیاره توی لردران که آتش رو لینک کنه ولی در عین حال اون شخص میتونه یه Dark Lord بالقوه هم باشه. حتی میشه گفت مغز متفکر این قضیه لینک کردن آتش همین ولکا بوده و کل سولز به خاطر این بشر استارت خورده و در عین حال هیچ خبری ازش نیست:D

جالبه... خدای گناه و معصیت که گناهکاران رو مجازات میکنه با فرستادن کلاغش و آوردن Chosen Undeadهای زیاد که هیچوقت هم هیچ مرگشون نمیشه و اگر کتلت بشن بازم برمیگردن، میخواسته خدایان رو مجازات کنه برای چی؟ برای تخطی توی کار طبیعت؟ خوب اگر اینطوره دیگه لینک کردن آتش چیه این وسط؟ ولکا بیاد اونا رو به خاطر دستکاری اولین آتش بکشه و بعد دوباره بیاد آتش رو لینک کنه و کار همون ها رو ادامه بده و تمام فعالیت های خودش رو ببره زیر سوال؟ یه چیزی این وسط جور در نمیاد:D

شایدم میخواسته طرف Dark Lord بشه و تاریکی رو بیاره؟ اگر اینطور باشه و با توجه به اینکه خودش توی دنیای نقاشی هست و توی سولز 3 هم اون کلاغ های کتلت شده دنبال این هستن پوسیدگی توی نقاشی رو از بین ببرن و Aiandel رو متقاعد کنن که گول Friede رو نخوره تا در نهایت اون دختر بچه بتونه یه دنیای تاریک و سرد رو نقاشی کنه، میشه گفت ولکا کلا دنبال این بوده که یه جوری تعادل رو به دنیا برگردونه ولو اینکه توی دنیای نقاشی باشه؟
بحث جالب شده بید:دی
علی اول یه سوال
قبول داری که نور یا روشنایی یا هر آن چیزی که اسمشو بزاریم، در مقابل تاریکی یک مفهوم مقطعی و موقته؟

پ.ن: علی همونطور که ساحره با درخواست گویین برای مجدد قوی کردن فرست فلیم اون گندو بالا اورد ؛ فکر میکنم داستان شروع لینک شدن بنفایرها ، فقط و فقط کار احمقانه ی نیتو و به دستور یا درخواست گویین بوده، نه velka8->
علی از دید من، velka میخواد همه چیز به حالت اولیه برگرده!
تاریکی....
 
به نکات جالبی اشاره کردید من همیشه معتقد بودم velka همون خدای حقیقی هست برعکس بقیه لرد ها که به خاطر دریافت لرد سول از آتش تبدیل به خدا شدن. دقت کردید چه موجوداتی داخل دنیای نقاشی وجود دارن ؟ دقیقا تمام چیزایی که گویین ازش واهمه داشت داخل دنیای نقاشی بود
من فکر می کنم ولکا به عنوان خدای حقیقی با آوردن چوزن آندد (به وسیله کلاغ ) به سرزمین خدایان قصد داشت تعادل از دست رفته دنیا که گویین بهم زده بود رو بهش برگردونه ولی همه فهمیدیم که دیگه دنیا به حالت قبل برنمی گرده
 
این مورد شاید بگم تنها موردیه که نتیجه ای ازش بیرون نمیاد. کلا این Velka در هاله ای از ابهامه:D

ظاهرا توی ژاپن، کلاغ ها پیام رسان های خدایان هستن و برای یه سری کارها فرستاده میشدن روی زمین. با توجه به رابطه ولکا و کلاغ ها و میشه گفت کلاغه رو ولکا فرستاده سراغمون.
خودم خیلی پیگیر این ولکا نبودم حقیقتا با این حال ولکا خودش یه الهه بوده ولی چه دلیلی داشته بیاد طغیان کنه علیه بقیه؟ چون از ولکا به عنوان یه الهه یاغی یاد میشه توی سری. البته میتونه یه چیزی مثل Nameless King باشه و کلا با بقیه نجوشیده باشه ولی خب عجیبه که بخواد کسی رو بیاره توی لردران که آتش رو لینک کنه ولی در عین حال اون شخص میتونه یه Dark Lord بالقوه هم باشه. حتی میشه گفت مغز متفکر این قضیه لینک کردن آتش همین ولکا بوده و کل سولز به خاطر این بشر استارت خورده و در عین حال هیچ خبری ازش نیست:D

جالبه... خدای گناه و معصیت که گناهکاران رو مجازات میکنه با فرستادن کلاغش و آوردن Chosen Undeadهای زیاد که هیچوقت هم هیچ مرگشون نمیشه و اگر کتلت بشن بازم برمیگردن، میخواسته خدایان رو مجازات کنه برای چی؟ برای تخطی توی کار طبیعت؟ خوب اگر اینطوره دیگه لینک کردن آتش چیه این وسط؟ ولکا بیاد اونا رو به خاطر دستکاری اولین آتش بکشه و بعد دوباره بیاد آتش رو لینک کنه و کار همون ها رو ادامه بده و تمام فعالیت های خودش رو ببره زیر سوال؟ یه چیزی این وسط جور در نمیاد:D

شایدم میخواسته طرف Dark Lord بشه و تاریکی رو بیاره؟ اگر اینطور باشه و با توجه به اینکه خودش توی دنیای نقاشی هست و توی سولز 3 هم اون کلاغ های کتلت شده دنبال این هستن پوسیدگی توی نقاشی رو از بین ببرن و Aiandel رو متقاعد کنن که گول Friede رو نخوره تا در نهایت اون دختر بچه بتونه یه دنیای تاریک و سرد رو نقاشی کنه، میشه گفت ولکا کلا دنبال این بوده که یه جوری تعادل رو به دنیا برگردونه ولو اینکه توی دنیای نقاشی باشه؟
من فکر می‌کنم قصد ولکا فقط و فقط مجازات گویین باشه. چون هر چی باشه، خدای گناهه و کسی که اولین و بزرگ‌ترین گناه (بر هم زدن روند طبیعی برای تداوم عصر آتش) رو کرده هم گویینه. به نظرم بحث شخصی‌تر از این حرفاست :D طبیعتا با لینک کردن آتش، ما هم جای گویین رو می‌گیریم و حلقه تکرار می‌شه و یکی میاد ما رو می‌کشه. یعنی ما هم مجازات می‌شیم.
ولی خب اون بحث دوگانگی که در جای جای سری هست، در تقابل این دو خدا هم باید باشه به یه نحوی.
یه یادی هم از اوس کریم بکنیم :D
Oswald_of_carim.jpg
 
بحث جالب شده بید:D
علی اول یه سوال
قبول داری که نور یا روشنایی یا هر آن چیزی که اسمشو بزاریم، در مقابل تاریکی یک مفهوم مقطعی و موقته؟

پ.ن: علی همونطور که ساحره با درخواست گویین برای مجدد قوی کردن فرست فلیم اون گندو بالا اورد ؛ فکر میکنم داستان شروع لینک شدن بنفایرها ، فقط و فقط کار احمقانه ی نیتو و به دستور یا درخواست گویین بوده، نه velka8->
علی از دید من، velka میخواد همه چیز به حالت اولیه برگرده!
تاریکی....
چرا مقطعی و موقت؟:D

اگر اولین آتش رو به شکل کاملش در نظر بگیریم، یه چیز کامله در مقابل یه چیز کامل دیگه که میشه تاریکی. شاید بگی گویین و بر و بچ گند زدن توش و ناقصش کردن و ناپایدار شد و به سمت نابودی رفت ولی با توجه به حرف Fire Keeper توی 3، حتی اگر ما آتش رو لینک نکنیم، باز هم اخگرهاش زیر خاکستر باقی میمونن و منتظر یه جرقه هستن که دوباره احیا بشن. به طور کلی میخوام بگم آتش و تاریکی به نظر من دو مورد نابود نشدنی هستن. طبیعیه که یکیشون به اون یکی بچربه ولی نمیتونه نابودش کنه. این 2تا با جزئی از زندگی هستن.

ج.پ.ن (:D): اینایی که گفتی همشون تبعات یه اتفاق دیگه هستن. باید اینو بدونیم که اگر این تئوری مجازات کردن خدایان توسط ولکا درست باشه، قبل از اینکه لینک کردن آتش مطرح بشه اصن، ولکا زودتر از همه چیز میخواسته اینا رو به خاطر برداشتن Lord Soul ها از آتش و بر هم زدن نظام طبیعت مجازات کنه. نیتو و آیزالت و دوستان همشون با گویین دستشون تو یه کاسه بوده و معلومه که شروع لینک کردن آتش از گویین بوده نه ولکا.

حالت اولیه اصلا تاریکی نیست تام (:D). تاریکی و روشنایی با هم هستن. تو به زیر زمین نگاه میکنی که اونا از تاریکی اومدن بیرون و جذب آتش شدن. روی زمین که همه چیز سر جاش بود:D به نظرم ولکا میخواسته تعادل به دنیا برگرده تا تاریکی. آخه ولکا اگر طرفدار تاریکی باشه که باز هم خودش میشه یه شخصیت بد.

===

برام سواله که چرا هیچکس نرفته Lord Soul ها رو پیدا کنه و دوباره بندازه توی آتش؟
و اینکه به این دقت کردین ممکنه توی آتش، ارواح دیگه ای هم وجود داشته بوده باشه که اینا برنداشتن یا یه سری دیگه برداشتن و خبری ازشون نیست؟

کلا این اولین آتش خودش یکی از مبهم ترین قضایای دارک سولز هست و هیچکس هم بهش نپرداخته.
 
به نکات جالبی اشاره کردید من همیشه معتقد بودم velka همون خدای حقیقی هست برعکس بقیه لرد ها که به خاطر دریافت لرد سول از آتش تبدیل به خدا شدن. دقت کردید چه موجوداتی داخل دنیای نقاشی وجود دارن ؟ دقیقا تمام چیزایی که گویین ازش واهمه داشت داخل دنیای نقاشی بود
من فکر می کنم ولکا به عنوان خدای حقیقی با آوردن چوزن آندد (به وسیله کلاغ ) به سرزمین خدایان قصد داشت تعادل از دست رفته دنیا که گویین بهم زده بود رو بهش برگردونه ولی همه فهمیدیم که دیگه دنیا به حالت قبل برنمی گرده
از اونجایی که بحث مربوط به velka و اریامیس عه
کم کم پای بانو پریسیلا هم وسط میکشآنیم >:)
اول یه ذره اطلاعات واسه مابقی رفقا بدم که بحث کامل تر شکل بگیره!


گویین(Lord of Sunlight) رو که طبیعتا همه میشناین
ایشون چندتا
فرزند معروف داشته که به ترتیب سن؛ Nameless King بعد از اون Gwenevere و در نهایت Gwendolin
*البته میگم فرزندان دیگری هم داره که فعلا بحثشو نمیکنیم
نملس کینگ که واویلا، اکثرا عاشقشیم و تو مقوله ی سولز ۱ فعلا کاریش نداریم
میمونه دوتای دیگه، یعنی الهه باروری "بانو گوئنور" که با خدای آتش Flann ازدواج می‌کنه..
از دید وقایع بازی بخوایم بگیم درست بعد از اینکه شعله‌های آتش شروع به خاموشی می کنن (این واقعه هیچ ربطی به خاموشی آتش نداره و گوئنور چه میموند و چه میر‌فت آتش خاموش می‌شد!) داداشش گوندولین برای اینکه ظاهر شهر رو حفظ کنه، Illusion ای از خواهرش ساخت تا به شهر اقتدار ببخشه
اون بانوی پاک دامنی(:D) که بروی تخت آرمیده و شمایل گوئنور رو داره در واقع توهمی بیش نیست!

و اما جوانترین پسر گویین که بالا اسمشو اوردم که میشه گفت تنها خدای بازمانده در شهر Anor Londo عه!
گوندولین بنا بر توصیه Kingseeker Frampt (یکی از مار/اژدهای باستانی بازیه که هر دو داستان هایی دارن، عکس اون یکی رو تو کامنت دوم تاپیک میم کردم:D!) در شهر موند تا در فرارسیدن عصر تاریکی تأخیر بیاندازه
گوندولین شخص بود که با ماه در ارتباط بود و در استفاده از جادو از کودکی استعداد خفنی داشت
توی استفاده از جادو به جای Intelligent از Faith بهره می برد که به همین خاطر جادوی Illusion ای که دور شهر قرار داده بسیار واقع گرایانه نشون میداد
در واقع شهر در تاریکی مطلق فرو رفته و تنها گوئندولین و شوالیه ها در شهر باقی ماندن ولی شما انورلاندو رو عین روز اول میبینی!

خب این از اینا!
بیشتر میخواستم با گوینور آشنا شین چون قراره به پریسیلا ربطش بدیم:D
خدمت رفقای گل عرض کنم که که پریسیلا نیمه اژدها نیمه انسانه و بخاطر این خصلت خدایان اونو مورد غضب قرار دادن و به دنیای نقاشی شده ی آریامیس تبعید کردن!
برای چی؟
میگفتن پریسیلا یه حرام زاده ست و ظاهرش خدایان را می‌ترسوند
میگن پدرش کیه؟
اون خائنه فلان فلان شده یعنی Seath The Scaleless ، ولی مادرش مشخص نیست
حالا میریم سراغ تئوری‌هایی که برای مادرش گفته شده

+دختر معروف گویین یعنی گوئنور!
بخاطر اینکه یکی از القابش باروریه احتمالاً می‌تونه مادرش باشه
از اونطرف Seath به زنان (انسان‌ها) علاقه عجیبی داره و گوئنور برای تحقیقاتش گزینه بسیار خوبی بوده
Seath به زندگی، تولید مثل و جاودانگی نیز علاقه داره و شاید خواسته از این طریق نسل خودش رو جاودانه کنه!
حالا جالب اینکه صداپیشه پریسیلا و گوئنور یکیه
از اونطرف ظاهر و چهره ی هر دو و آناتومی بدنشون یکیه (مجدد یاداوری کنم اون بانو که روی تخت آنور لوندو دراز کشیدا توهمی بیش نیست) و مجسمه گوئنور که در کنار پدرش قرار داره قدی به اندازه خود پریسیلا داره و چهره‌اش بسیار شبیه پریسیلاست!
حالا سوال اینه که چرا خدایان این حرامزاده را نکشتند؟
احتمالاً از رویارویی باهاش می ترسیدند، یا شاید (چیزی که این تئوری را قوی می کند) بخاطر این هست که این دختر از نژاد خودشان بوده و دختر شخصی بسیار مهم در دربار به شمار می‌رفته که کشتنش می‌تونسته هرج و مرج بیافریند
پریسیلا

اما تئوری دوم
مادر پریسیلا احتمالاً Velka ست!
باید گفت که پدر و مادر پریسیلا هر دو زنده ان و این کاملاً مشخصه چون خدایان تنها به تبعید این حرام زاده بسنده کرده‌ان و از عواقب کشتنش می‌ترسیدن
Velka الهه‌ای سرکشیه که خشمش می‌تونه خدایان رو مورد تهدید قرار بده!
حال چرا مادرش Velka ست؟
چون آیتم ها و بسیاری از اِلمان‌هایی که به این الهه اشاره داره رو می‌تونیم در این قسمت از بازی پیدا کنیم
مادر همیشه به فکر فرزند خودشه و سعی داره ازش محافظت کنه!
توی همون Painted World Ariamis مجسمه‌ای از یک مادر با فرزندش قرار داره که بسیاری بر این باورند که آن زن که کودکی را در بغل گرفته همان مادر پریسیلا می‌باشد و آن کودک خردسال پریسیلا 👀
 
کلا این اولین آتش خودش یکی از مبهم ترین قضایای دارک سولز هست و هیچکس هم بهش نپرداخته.
به نظر من و با توجه به تاکید میازاکی روی دوگانگی و این که همه چیز دو روی یک سکه‌ان، آتش با اولین تصمیم از جانب گویین و رفقا مبنی بر نبرد با اژدهایان و صعود به سطح زمین خلق شده. به عبارتی تمثیلی از همه گناهان و تعبیری از ذات وجودی خدایانه (یا هر چی که گویین و بقیه هستن). همونطور که تاریکی و Abyss، تمثیلی از ذات نژاد انسانه‌.
 
تاپیکی هست بسی شایسته و ارزشمند که اهداف کاملا مقدسی داره :D امید بر این که همگی رستگار شویم، ولی برای تاپیک Dark Souls GaMe Community چه اتفاقی میافته؟
من خودم درگیر خدمت سربازیم و زیاد وقت آزاد ندارم، ولی هر وقت فرصت کنم میام سر میزنم به تاپیک و از صحبت های بچه ها استفاده میکنم و لذت میبرم واقعا. امیدوارم یه روز خودمم فرصت کنم تو بحث هاتون شرکت کنم چون هرچقدر هم از داستان سری سولزبورن گفته بشه بازم کم.

از اونجایی که میشه اینجا گیم پلی گذاشت یه کلیپ کوتاه از بازی خودم میذارم​

View attachment VID-20210709-WA0008.mp4

:D
210011267_249451059898886_4740205745570472827_n.jpg
209012779_329932555449674_4230694481916105281_n.jpg
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or