Genealogy of the Holy War
نسل شناسی نبرد مقدس
امپراطوری گرندبل در مرکز سرزمین جاگدرال قرار دارد و توسط سنت هایم، یکی از 12 صلیبیون تأسیس شد.
به فرزندان خاندان سلطنتی سنت هایم، شش سردار دوک دیگر ملحق شدند که هر کدام دارای دودمان صلیبی خاص خود بودند.
هر دوک دارای قلمرو و دارایی های نظامی بزرگی بود و در حین خدمت تحت خانواده سلطنتی از خودمختاری جزئی برخوردار بودند.
با توجه به کهولت سن پادشاه آزمور، حکومت توسط پسرش، شاهزاده کورث که بسیار محبوب و محترم بود، اداره می شد.
Lord Vylon from Chalphy
Lord Ring from Jungby
لرد وایلون از قبیله چالفی و لرد رینگ از قبیله جانگبی به شاهزاده کورث کمک کردند.
نخست وزیر لپتور از خاندان فریژ احساس کرد که موقعیت وجایگاهش نزد شاهزاده تضعیف شده است.
این حس حسادت لرد لپتور را بر آن داشت تا با لرد لانگوبالت از خاندان دوزل، ائتلافی را در راستای دسیسه علیه شاهزاده تشکیل دهد.
لرد آلویس جوان از خاندان ولثومر، فرمانده گارد سلطنتی، دخالت چندانی در امور دولتی وسیاسی نداشت.
در این میان فقط کشیش، پدر کلود از قبیله اِدا می توانست بحران قریب الوقوع را احساس کند.
در این بهبهه وانفسا، خبر فاجعه ای از شرق رسید. شهر آرام دارنا، واقع در صحرای یید، در محاصره بربرهای اسحاقی قرار گرفت. گزارش ها حاکی از وقوع یک کشتار گسترده است. در گراندبل، اعتراض عمومی شروع به افزایش کرد و خیلی زود تصمیم گرفته شد تا سرزمین اسحاق را تحت سلطه خود درآوردند. شاهزاده کورث از طرف پدرش به سمت جبهه جنگ رفت و شخصاً فرماندهی دوک لردها را بعهده گرفت. در کنار او، لرد وایلون جنگجویی که به خاطر قهرمانی و شجاعتش مورد احترام است،قرار دارد. فقط تعداد انگشت شماری از سربازان در گرندبل باقی مانده بودند. به دلیل اتحاد دیپلماتیک با کشور آگوستریا در غرب، و پادشاهی وردان در جنوب غربی، ترس از هر نوع تجاوز عملاً وجود نداشت. با این حال، این اعتماد خیلی زود به خیانت بدل شد.
ارتش عظیم پادشاهی وردان، به رهبری شاهزاده گاندولف، بدون توجه به تعهدات دیپلماتیک، از قلمرو گرندبل عبور کرد و قلعه جانگبی را محاصره کرد.
آدین، دختر لرد رینگ، در غیاب پدرش مسئولیت حفاظت از قلعه را به عهده داشت. سیگورد که توسط پدرش، لرد ویلون، حفاظت از پادشاهی را به عهده گرفته بود، در قلعه چالفی ماند. سیگورد تنها با چند سربازی که در اختیار داشت، وقتی خبر تهاجم وردان ها به جانگبی به او رسید، برآشفت. سیگورد فریاد زد: "آن بربرها دست روی آدین دراز نمی کنند!"
سیگورد و آدین از دوران کودکی دوست و همبازی بودند. جایی برای تردید و فوت وقت نبود. سیگورد به سرعت تصمیم گرفت برای کمک به آدین به سمت جانگبی حرکت کند. سال 757 تقویم گرندی است. چرخش وقایع درهای سرنوشت را باز میکند. هیچ کس در آن زمان نمی توانست این هشدار را در مورد حوادث فاجعه بار آینده پیشبینی کند.