سوالم اینه که منشا تمپلارها چی بود تا اونجایی که من فهمیدم به طور غیر مستقیم از داستان شماره سوم بازی کلا حق با تمپلارها بوده و اونها راه درست رو طی میکردن ولی به صورت غیر انسانی شاید هم بهتر از اساسین ها البته من اینجور استدلال میکنم.درسته؟
همانطور که قول داده بودم آخرین مطلب مهمم درباره اساسین رو براتون میذارم :d
سیب های بهشتی (سری مطالب AC)
اولین بار در پایان بازی Assassin's Creed بود که با شئ عجیبی به نام سیب بهشتی (Apple Of Eden) آشنا شدیم ، شئ ای با قابلیت های ویژه ، که سازندگان آن نامعلوم بودند...
بی شک یکی از بهترین صحنه هایی که در سری بازی Assassin's Creed وجود دارد لحظه ی ملاقات الطائر و المعلم در آخر بازی است . الطائر برای کشتن استاد خود سرشار از عصبانیت و نفرت به مصیاف باز می گردد و می بیند که اکثر مردم مجنون و دیوانه شده و حرف های بی معنی درباره ی ناجی بودن المعلم میزنند ، وقتی وارد باغ مصیاف میشود تا المعلم را پیدا کند اتفاقی عجیب می افتد ، متوجه میشود که کنترل بدن خود را از دست داده و نمی تواند حرکت کند ، نور زرد رنگی هم اطرافش را احاطه کرده ، ناگهان المعلم از بالکن بالای باغ با شئ ای عجیب در دست که نوری عجیب تر از خود ساطع می کند وارد می شود . و اینجا الطائر متوجه می شود که استادش با آن شئ کنترل بدنش را در دست گرفته . بعد از چند صحبت کوتاه المعلم با استفاده از آن شئ 9 اساسین وفادار به خود را شبیه به 9 سردار جنگی که الطائر قبلا کشته بود می کند و الطائر را آزاد می کند تا بجنگد . الطائر پس از کشتن تک تک آنها می بیند که به شکل اصلی خود باز می گردند ، زمانی که همه آنها را می کشد المعلم پایین آمده و به وسیله شئ خود را به 9 تن تقیسم می کند و با الطائر مبارزه می کند. الطائر پس از شکست دادن استادش او را در آغوش می گیرد ، المعلم به او می گوید که این شئ سیب بهشتی نام دارد و قدرت های فراوانی دارد ، الطائر به او می گوید که آنرا نابود خواهد کرد. وقتی از کنار جنازه المعلم دور شده و به سمت سیب میرود ناگهان یک تصویر هولوگرافیک کره زمین از سیب منتشر می شود که جای دیگر تکه های بهشتی را نشان می دهد. گذشته این سیب ها و سازندگان آنها تا پایان بازی Assassin's Creed 2 مشخص نشد. نه تا زمانی که اتزیو آئدیتوره با استفاده از سیب بهشتی که از رودریگو بورجیا به غنیمت برده بود ، توانست نقشه معابد سنگی محفوظ در زیر زمین را بر روی دیوار codex pages مشاهده کند. او دید که یک معبد زیر واتیکان قرار گرفته و خود را به واتیکان رساند تا وارد معبد شود . زمانی که به آنجا رسید رودریگو بورجیا که حالا پاپ شده بود را در حال انجام مراسم روحانی با میله ای در دست دید. وقتی نزدیک شد رودریگو با میله ضربه ای محکم به زمین زد و همه افراد حاظر در آنجا بی هوش شدند. اتزیو متوجه شد که آن میله هم خاصیتی شبیه سیب بهشتی دارد . اتزیو سیب بهشتی را بیرون آورد و خود را همانند المعلم به 9 تن تقسیم کرد و به مبارزه با رودریگو پرداخت . وقتی که داشت رودریگو را شکست میداد ناگهان رودریگو ضربه ای محکم با میله به او زد که اتزیو به زمین افتاد و سیب از دستش افتاد. رودریگو سیب را گرفت و در بالای میله بهشتی قرار داد . حالا دیگر قدرت این اسلحه باور نکردنی شده بود ، رودریگو با قدرت میله بدن اتزیو را بلند کرده و همانند الطائر ثابت و بدون اختیار نگهش داشت و چاقویی را در شکم اتزیو فرو کرد و رفت. زمانی که اتزیو به هوش آمد فهمید که رودریگو با آن تکه های بهشتی به زیر واتیکان رفته تا وارد مبعد شود. با استفاده از دید عقابی راه ورود به زیر واتیکان را پیدا کرد و رودریگو را دید که در تلاش است در معبد را باز کند. رودریگو به او گفت که خدا در پشت این در قرار داره و اتزیو او را مسخره کرد ، اسلحه هایش را در آورد و به زمین انداخت با مشت خود رودریگو را شکست داد . وقتی اتزیو به میله که در وسط سالن قرار داشت دست زد نوری از میله و سیب بهشتی به سمتی در ساطع شد و باز شد . اتزیو وارد شد و دید که دیوار این معبد با تمام دیوارهایی که تا بحال دیده فرق می کند و انگار خاصیتی انسانی ندارد. در همین لحظه یک تصویر هولوگرافیک دیگر از یک شخص شبیه به انسان پدیدار شد ، شخصی همانند یک زن که خود را Minerva معرفی می کند . او به اتزیو می گوید که نژاد آنها قبل از انسان وجود داشته و آنها بودند که انسان ها را به وجود آوردند . ولی انسان ها به آنها خیانت کرده و حالا نسلشان در معرض انقراض قرار دارد . از آن مهمتر کره زمین در خطر نابودی قرار دارد ، او در آخر به دزموند می فهماند که طرف صحبت هایش اوست و اتزیو فقط مسیری برای فرستادن پیام بوده. بعد از آن هم اتزیو در چند مقطع از سیب بهشتی استفاده کرد تا دشمنانش را شکست دهد و در آخر سیب را در معبد Colosseum پنهان کرد. حال هدف از ساخت سیب های بهشتی مشخص شده بود ، موجودات قبل از ما به وسیله سیب بهشتی از نژاد میمون به نژاد انسان جهشی دادند تا انسان ها برده هایی باشند برای انجام اهداف و بقای نسلشان . ولی انسان ها با استفاده از همان سیب ها از چنگشان رهانیده و آزاد شدند. قدرت سیب های بهشتی باور نکردنی است . یکی از اصلی ترین قدرت های سیب بهشتی کنترل ذهن انسان است . سیب می تواند با ایجاد توهم در مغز انسان ها کاری کند ذهن انسان آزادانه تصمیم نگیرد و عقاید کسی که سیب را در اختیار دارد بپذیرد ، طوری که اصلا فکر کند عقیده اش از اول همان بوده . قدرت دیگر آن کنترل اعضا بدن انسان است که نمونه هایش را در به اختیار گرفتن و ثابت نگه داشتن بدن های الطائر و اتزیو و دزموند دیدیم. کشتن و دیوانه کردن انسان از دیگر قدرت هایی است که سیب بهشتی آن را داراست . در مجموع ما در بازی تا به حال 6 سیب بهشتی شناخته ایم ( 2 تا در داستان و 4 تا در پازل ها ) . که دارندگان آنها در طول تاریخ به صورت زیر است : سیب بهشتی 1 : ناپلئون بناپارت ، هری هودینی سیب بهشتی 2 : رشیدالدین سنان (المعلم) ، الطائر ابن لا أحد ، ملکه الیزابت اول انگلستان ، ماهاتما گاندی سیب بهشتی 3 : جرج واشینگتن ، فرانکلین دی روزولت ، جان اف کندی ، لیندون بی جانسون سیب بهشتی 4 : نیکلا تسلا ، توماس ادیسون ، هنری فورد ، آدولف هیتلر سیب بهشتی 5 : سازمان فضایی ناسا سیب بهشتی 6 : رودریگو بورجیا ، اتزیو آئودیتوره دا فرینزه ، ماریو آئودیتوره ، چزاره بورجیا ، لئوناردو داوینچی ، دزموند مایلز ، ویلیام مایلز غیر از سیب های بهشتی ، تکه های بهشتی دیگری نیز در سرتاسر جهان پراکنده هستند که برخی از آنها مانند : میله بهشتی ، شمشیر های بهشتی ، کفن بهشتی ، جمجمه های کریستالی و آنخ در بازی شناخته شده اند . ولی سیب های بهشتی مهمترین اختراع موجودات قبل از ما هستند که اساسین ها در طول تاریخ با آنها ارتباط های زیادی داشتند و چیز های زیادی از آنها یاد گرفتند . مثلا الطائر پس از کشتن المعلم و تصاحب سیب بهشتی به مطالعه درباره سیب پرداخت و با استفاده از آن به دانشی دست یافت که برایش باورنکردنی بود . ولی او دوست نداشت دانشش را با خود به گور ببرد از این رو آن را روی صفحاتی به نام codex pages نوشت تا برای آیندگان باقی بماند و همان شد که اتزیو با استفاده از آن صفحات درس های زیادی در رابطه با روش مبارزه بهتر آموخت و با کمک دوستش لئوناردو داوینچی از دانش codex pages وسایلی مانند تفنگ ، هیدن بلید دوگانه ، دارت سمی و ... ساخت . این دانش نشئت گرفته از سیب بهشتی به اختراع مخوف ترین سلاح تاریخ یعنی تفنگ کمک فراوانی کرد ، چرا که اولین تفنگ تاریخ را الطائر ساخت و با آن از فاصله دور عباس صفیان را در آخر بازی Revelations کشت . و پس از آن لئوناردو داوینچی به اجبار نقشه های ساخت تفنگ را به چزاره بورجیا تحویل داد و این شد زمینه ساز جهانی شدن تفنگ. دانشی که در دل سیب های بهشتی نهفته فراتر از هر آنچه انسان تصور می کند قرار دارد ، و به انسان در بهتر کردن یا بدتر کردن دنیا کمک می کند . از این رو شرکت آبسترگو که متعلق به تمپلارهاست به دنبال این تکه های بهشتی پروژه ای را آغاز کرد به نام پروژه آنیموس ، ساخت این دستگاه آنیموس هم به کمک سیب بهشتی که قبلا در اختیار این شرکت قرار داشته و دیگر نیست میسر شده . نوادگان اساسین ها با استفاده از این دستگاه میتوانند در خاطرات اجداد خود سیر کنند و رازهایشان را برای تمپلار ها فاش سازند. دزموند مایلز هم یکی از اهداف این پروژه بود که تا اینجای کار ما با او همراه بودیم و قرار است با دانش خود ، سیب بهشتی که در اختیار دارد و مکانی به نام معبد مرکزی ، دنیا را از نابودی نجات دهد.
دوستان یه چند تا Easter Egg از AC 3 میزارم امیدوارم خوشتون بیاد:
1.Assassin Turkey
توی این Easter Egg جالب باید پشت خونه خودتون باید کاور بگیرید.اینم عکس هاش:
(عکس ها همه بند انگشتی هستند.از کیفیت پایین عکس ها هم عذر میخوام)
اینجا خونه شماست!
حالا راه خود را از سمت چپ خانه پیش گرفته و در مکانی به شکل زیر کاور گرفته و سوت بزنید:
دقیقا باید در اینجا کاور گرفته و سوت (Whistle) بزنید
حالا درست در پشت سر شما بوقلمونی ظاهر میشود که از میان علف ها به سمت شما می یاد.در اینجا باید نزدیک بوقلمون رفته و رمز معروف کونامی را بزنید(بالا،بالا،پایین،پایین،چپ،راست،چپ،راست،A،B را بزنید) اونوقت این بوقلمون ظاهر واقعی خودش رو نشون میده!
خودش است!
2.The Headless Horseman
این Easter Egg دیگه واقعا آخرشه! این،اشاره به داستان افسانه ای The Headless Horseman داره،سواری بدون سر و با اسبی سیاه که اقدام به گرفتن جان و قطع کردن سر اهالی دهکده میکند.برای بدست آوردن اطلاعات بیشتر به ویکیپدیا مراجعه کنید و یا فیلم این افسانه ترسناک رو ببینید که با همین نام ساخته شده.قابل توجه دوستان که کدوی ترسناک و معروف هالووین هم از داخل همین رمان ترسناک قدیمی اقتباس شده!
ابتدا شما باید به این مکان از Frontier برید و با مردانی که آنجا کمپ زده اند صحبت کنید:
آن مردان در اینجا کمپ زده اند
سپس شما بعد از حرف زدن با مردان باید به محلی به نام Troy's Wood بروید
محدوده دقیق قرارگیری هر منطقه در نقشه:
سپس شما باید در این منطقه،و در محدوده سبز رنگ مشخص شده جستجو کنید و سپس شما جنازه مردی را میبینید که بر روی زمین و وسط راه روی زمین افتاده.بدن او را جستجو کنید و آنوقت شما یک Cut-Scene میبینید و...
جنازه آن مرد بر روی زمین!
دوستانی که میخوان لحظه دیدار با Headless Horseman براشون اسپویل نشه اسپویلر زیر رو لطفا باز نکنند
بله،و او با خنده ی شیطانی اش و کدوی ترسناک و درخشانی که به سر گذاشته به شما نگاه میکند و میترساند و سپس مثل همیشه ناپدید میشود!
...................................
دوستان گلم امیدوارم این Easter Egg ها رو پیدا کنید و لذت ببرید.
اگر دوستان خوششون اومد انشاا... قسمت بعدی و پایانی رو هم قرار میدم.
امیدوارم از این مقاله لذت برده باشید
ویدئوش توی IGN هست.منم هر کاری کردم نشد.نمیدونم چجوری با چه ترفندی باید وارد کرد متاسفانه.
دوستان کلا واسه ما یکی رابطه ی کریستینا با اتزیو رو تعریف میکنه؟ما همه ی ماموریت های مرتبط رو هم تو Brotherhood رفتم اما چیز زیادی دستگیرم نشد.اصلا جریان از همون اول چی بوده و آخرش چی شد؟
ممنون.
---------- نوشته در 06:14 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 06:01 PM ارسال شده بود ----------
ویدئوش توی IGN هست.منم هر کاری کردم نشد.نمیدونم چجوری با چه ترفندی باید وارد کرد متاسفانه.
دوستان کلا واسه ما یکی رابطه ی کریستینا با اتزیو رو تعریف میکنه؟ما همه ی ماموریت های مرتبط رو هم تو Brotherhood رفتم اما چیز زیادی دستگیرم نشد.اصلا جریان از همون اول چی بوده و آخرش چی شد؟
ممنون.
---------- نوشته در 06:14 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 06:01 PM ارسال شده بود ----------
آقا فهمیدم چجوریه الان میرم ویرایش میکنم
کدش اینجوری بود من اشتباه گفتم،شرمنده،این برای نسخه PC هست:
4,4,2,2,1,3,1,3
E, SPACE
دوستان کلا واسه ما یکی رابطه ی کریستینا با اتزیو رو تعریف میکنه؟ما همه ی ماموریت های مرتبط رو هم تو Brotherhood رفتم اما چیز زیادی دستگیرم نشد.اصلا جریان از همون اول چی بوده و آخرش چی شد؟
ممنون.
اتزیو کریستینا رو دوست داشت ولی وقتی که خانوادش رو اعدام کردن اون مجبور شد از فیرنزه بره برای همین پدر کریستینا او رو با عقد یکی دیگه درمیاره و کریستینا هم مخالفت نمیکنه چون فکر میکنه اتزیو دیگه برنمیگرده و با وجود این که هنوز عاشق اتزیو بوده با یک نفر دیگه نامزد میکنه
اتزیو کریستینا رو دوست داشت ولی وقتی که خانوادش رو اعدام کردن اون مجبور شد از فیرنزه بره برای همین پدر کریستینا او رو با عقد یکی دیگه درمیاره و کریستینا هم مخالفت نمیکنه چون فکر میکنه اتزیو دیگه برنمیگرده و با وجود این که هنوز عاشق اتزیو بوده با یک نفر دیگه نامزد میکنه