نه عزيز 6 نسل بوده كه خدا خودش هم گفته كه دنيا رو در 6 روز به وجود آوردم.قوم مايا هم گفته كه دنيا 6 دوره داره كه 2012 پنجميش فكر كنم شروع ميشه.هر كدامش هم 640000 ساله.
يك سري توضيحات و اطلاعات دارم كه اگه ندم تو دلم ميمونه.كه مطمئنا ارتباط مستقيمي
چرا مسائل رو با هم قاطی میکنی اخه! افریدن6روزه جهان توسط خداوند(طبق اخرین یافته ها معادل 6 دوره گذرا برای خلق جهان کنونی ) بوده که هیچ ربطی به خلقت انسان نداره. در ضمن این قوم مایا و خرافات مربوط به اون رو هم لطفا وسط نکش.(البته اگه صرفا برا شوخی داری میگی که خب یه مسئله دیگست)
دوستان نمیتونن تمام صحبت های subject16رو گردآوری کنن؟ چون مطالب مهمی رو میگفت و چون یک بار میشد شنید تو حافظه ام ثبت نمیشد!
کسی نمیدونه چطور بعد از تمام کردن The truthمیتونم دوباره بهش دسترسی داشته باشم؟
راستی تو اون جوشکاری داشتن POEمیساختن!
hosein_fisher عزیز شما لطفآ تمام مطالب رو توی پست اول جمع آوری کن.
فقط این خانم یکم لحنش قدیمی هس و یکم کتابی...که بهتر دیدم اینجوری ترجمه کنم.
لینک صوتی این بخشو هم میزارم اگه دوس داشتین دان کنین.البته یه فایل تصویری بود که تبدیلش کردم و از نو نوشتمش...اگه جایی چیزی از قلم افتاده حتما بگین.
greeting prophet its good you have come.let us see it.to give thanks
we must speak.
who are you.
many names.when I died it was Minerva but before that Merva and Mera and On and On The others too......
you are gods
not gods we simply came...before...even when we walked the world..your kind struggled to understand our existence.we were more advanced in time.your minds were not yet ready.still not.maybe never.no matter.you may not comprehend us.but u will comprehend our warning.u must.
non of what u are saying makes sense
our word are not meant for u
what are u talking about.there's no one else here.
enough.I do not wish to speak with u but thorough u.you are the prophet.u have played your part.u anchor him but please be silent.that we may commune
listen.
..........
"When we were still flesh, and our homes still whole, your kind betrayed us... We who made you. We who gave you life. We were strong but you were many, and both of us craved war. So busy were we with earthly concerns, we failed to notice the heavens, and by the time we did, the world burned until naught remained but ash. It should have ended then and there, but we built you in our own image. We built you, to survive, and so we did. Few were our numbers, your kind and mine. It took sacrifice, strength, compassion, but we rebuilt, and as life returned to the world, we endeavored to ensure this tragedy could not be repeated. But now, we are dying, and time will work against us. Truth turned into myth and legend. What we built, misunderstood. Let my words preserve the message and make a record of our loss. But let my word also bring hope. You must find the other temples, built by those who knew to turn away from war. They worked to protect us, to save us from the fire. If you can find them, if their work can be saved, so too might this world. Be quick, for time grows short, and guard against the cross, for there are many who will stand in your way.
It is done. The message is delivered. We are gone now from this world, all of us. We can do no more... The rest is up to you, Desmond."
what who is Desmond.i don't understand.plz wait i have so many questions.
WHAT THE FU.........
ترجمه:
مینروا:درود بر تو ای پیامبر.چه خوب شد که آمدی.بگذار ببینمش.تشکر میکنم.
باید با هم صحبت کنیم.
اتزیو:تو کی هستی؟
(اینجا میگه من قبل از مرگ اسم های زیادی داشتم.. اسم تکتکشونو میگه همین طور هم راجب بقیه خدایان صحبت میکنه که من Spell شونو نمیدونم توی فایل صوتی میتونین بشنوین....کی قبلا چی صداش میکردن)
اتزیو:شما خدایان هستین.
مینروا:خدایان نه.ما فقط زودتر از شما آمدیم.حتی زمانی که ما دنیا را سیر میکردیم نسل شما می کوشید تا وجود ما را درک کند.آن موقع ما پیشرقته تر بودیم.ذهن شما هنوز اماده نبود...هنوز هم نیست..شاید هیچوقت اماده نشه.مشکلی نیست.شاید شما ما را درک نکنید.ولی هشدارمان را درک خواهید کرد.باید درک کنید!!
اتزیو:اصلا حرفایی که میزنی معنی نمیده!
مینروا:کلمات ما برای تو به زبان نمیاین!
اتزیو:چی داری میگی؟کس دیگه ای جز من که اینجا نیست!!
مینروا:کافیست!من خواهان صحبت با تو نیستم بلکه خواهان صحبت از طریق توام.تو پیامبری.نقش خود را به اندازه کافی بازی کردی.تو او را در درون خود داری پس خواهش میکنم ساکت بمان تا بتوانیم با هم گفت وگو کنیم.
گوش کن......
زمانی که ما هنوز بدنی داشتیم و خانه هایمان هنوز سالم.... نژاد تو به ما که شما را ساخته بودیم خیانت کردند.
ما قدرتمند بودیم.ولی شما بسیار..و هر دو مشتاق جنگ.
آنقدر مشغول مسائل پیش پا افتاده بودیم که رشته امور بهشت را از دست دادیم.و وقتی به دستش گرفتیم که دیگر چیزی جز خاکستر بر سطح زمین نمانده بود.همه جیز باید همان جا وهمان موقع به پیاین میرسید.ولی ما شما را در تصورات خود اینگونه ساختیم شما را برای ماندن ساختیم.و چنین هم کردیم.تعدادمان بسیار کم بود .هم نسل شما و هم نسل من.ساختن قربانی می طلبید...قدرتو شفقت میطلبید.ولی با این همه همه چیز را از نو ساختیم.و زمانی که زندگی بار دگر به جهان باز گشت اطمینان حاصل کردیم تا این مصیبت دوباره اتفاق نیوفتد.ولی اکنون ما در یک قدمی مرگ قرار داریم و زمان نیز علیه ما در گردش است.حقیقت به افسانه و اسطوره تبدیل شد.چیزی که به وجود آمده بود دگر گونه تعبیر شد.باشد که کلماتم حامی پیامی باشد...دلیلی برای مصیبتی که کشیدیم و همچنین حامی امید.باید دیگر معابد را پیدا کنی. معابدی ساخته دست کسانی که از جنگ گریختند تا کاری برای حفاظت و نجات ما از آتش کنند.اگر بتوانی آنها را پیدا کنی...اگر آثارشان قابل استفاده باشد شاید این دنیا هم نجات پیدا کند.
عجله کن...زیرا زمان رو به اتمام است.و همچنین خود را آماده مبارزه با اختلاف کن.زیرا افراد بسیاری بر سر راه تو قرار خواهند گرفت.
تمام شد.پیام تحویل داده شد.ما دیگر این دنیا را ترک کرده ایم همه ما.کار دیگری از ما بر نمیاید.باقی بر عهده توست.....دزمند.
چرا مسائل رو با هم قاطی میکنی اخه! افریدن6روزه جهان توسط خداوند(طبق اخرین یافته ها معادل 6 دوره گذرا برای خلق جهان کنونی ) بوده که هیچ ربطی به خلقت انسان نداره. در ضمن این قوم مایا و خرافات مربوط به اون رو هم لطفا وسط نکش.(البته اگه صرفا برا شوخی داری میگی که خب یه مسئله دیگست)
نه عزيز شما حرف منو متوجه نشديد.6دوره آفرينش هستي بوده.بحث آفرينش انسان جدا هست.(اينجا ما حرف همو درست نفهميديم)
قوم مايا هم خرافات نيست.بازي AC2 آخرش نشون داد كه چطور داره خودش رو به اين سمت داستان منحرف ميكنه و مسيرش رو به اين سمت ميكشونه منم براي همين اين مسائل رو گفتم كه دوستان بتونن يه سري اطلاعات داشته باشند.
بله..چشم..هدفم از اینکار این بود که اول مطلب ارسال کنم بعد که تایید شد و ایرادهاش گرفته شد بزارم پست اول حالا...دیگه چه فرقی داره منم از این به بعد مطالبی که در مورد معرفی و..باشه میزارم پست اول و بعد شما اگه ایرادی داشت بگید..... پست اول ویرایش شد بخونید درباره ی Piece of Eden
یه سری صحبت رو اشخاص ها و مکان های این عکسها بشه . . . خودم خیلی سوال دارم
روی این سختمان ها و اشخاص که بیشترشون اسماشون زیرشون هست .
اگه دوستان اطلاعاتی در این اشخاص و مکان ها دارند بزارن . .
درباره ی اون عکس ناپلئون بگم که بی دلیل دستش در لباسش زیر قلبش نیست که یه ارتباطی با تمپلارها داره..اون نشان درجه ی 3 شوالیه معبد(فراماسون امروزی)میباشد، که خیلی افراد دیگه هم این تیپی عکس انداختند.
دوستان نمیتونن تمام صحبت های subject16رو گردآوری کنن؟ چون مطالب مهمی رو میگفت و چون یک بار میشد شنید تو حافظه ام ثبت نمیشد!
کسی نمیدونه چطور بعد از تمام کردن The truthمیتونم دوباره بهش دسترسی داشته باشم؟
راستی تو اون جوشکاری داشتن POEمیساختن!
hosein_fisher عزیز شما لطفآ تمام مطالب رو توی پست اول جمع آوری کن.
فقط این خانم یکم لحنش قدیمی هس و یکم کتابی...که بهتر دیدم اینجوری ترجمه کنم.
لینک صوتی این بخشو هم میزارم اگه دوس داشتین دان کنین.البته یه فایل تصویری بود که تبدیلش کردم و از نو نوشتمش...اگه جایی چیزی از قلم افتاده حتما بگین.
greeting prophet its good you have come.let us see it.to give thanks
we must speak.
who are you.
many names.when I died it was Minerva but before that Merva and Mera and On and On The others too......
you are gods
not gods we simply came...before...even when we walked the world..your kind struggled to understand our existence.we were more advanced in time.your minds were not yet ready.still not.maybe never.no matter.you may not comprehend us.but u will comprehend our warning.u must.
non of what u are saying makes sense
our word are not meant for u
what are u talking about.there's no one else here.
enough.I do not wish to speak with u but thorough u.you are the prophet.u have played your part.u anchor him but please be silent.that we may commune
listen.
..........
"When we were still flesh, and our homes still whole, your kind betrayed us... We who made you. We who gave you life. We were strong but you were many, and both of us craved war. So busy were we with earthly concerns, we failed to notice the heavens, and by the time we did, the world burned until naught remained but ash. It should have ended then and there, but we built you in our own image. We built you, to survive, and so we did. Few were our numbers, your kind and mine. It took sacrifice, strength, compassion, but we rebuilt, and as life returned to the world, we endeavored to ensure this tragedy could not be repeated. But now, we are dying, and time will work against us. Truth turned into myth and legend. What we built, misunderstood. Let my words preserve the message and make a record of our loss. But let my word also bring hope. You must find the other temples, built by those who knew to turn away from war. They worked to protect us, to save us from the fire. If you can find them, if their work can be saved, so too might this world. Be quick, for time grows short, and guard against the cross, for there are many who will stand in your way.
It is done. The message is delivered. We are gone now from this world, all of us. We can do no more... The rest is up to you, Desmond."
what who is Desmond.i don't understand.plz wait i have so many questions.
WHAT THE FU.........
ترجمه:
مینروا:درود بر تو ای پیامبر.چه خوب شد که آمدی.بگذار ببینمش.تشکر میکنم.
باید با هم صحبت کنیم.
اتزیو:تو کی هستی؟
(اینجا میگه من قبل از مرگ اسم های زیادی داشتم.. اسم تکتکشونو میگه همین طور هم راجب بقیه خدایان صحبت میکنه که من Spell شونو نمیدونم توی فایل صوتی میتونین بشنوین....کی قبلا چی صداش میکردن)
اتزیو:شما خدایان هستین.
مینروا:خدایان نه.ما فقط زودتر از شما آمدیم.حتی زمانی که ما دنیا را سیر میکردیم نسل شما می کوشید تا وجود ما را درک کند.آن موقع ما پیشرقته تر بودیم.ذهن شما هنوز اماده نبود...هنوز هم نیست..شاید هیچوقت اماده نشه.مشکلی نیست.شاید شما ما را درک نکنید.ولی هشدارمان را درک خواهید کرد.باید درک کنید!!
اتزیو:اصلا حرفایی که میزنی معنی نمیده!
مینروا:کلمات ما برای تو به زبان نمیاین!
اتزیو:چی داری میگی؟کس دیگه ای جز من که اینجا نیست!!
مینروا:کافیست!من خواهان صحبت با تو نیستم بلکه خواهان صحبت از طریق توام.تو پیامبری.نقش خود را به اندازه کافی بازی کردی.تو او را در درون خود داری پس خواهش میکنم ساکت بمان تا بتوانیم با هم گفت وگو کنیم.
گوش کن......
زمانی که ما هنوز بدنی داشتیم و خانه هایمان هنوز سالم.... نژاد تو به ما که شما را ساخته بودیم خیانت کردند.
ما قدرتمند بودیم.ولی شما بسیار..و هر دو مشتاق جنگ.
آنقدر مشغول مسائل پیش پا افتاده بودیم که رشته امور بهشت را از دست دادیم.و وقتی به دستش گرفتیم که دیگر چیزی جز خاکستر بر سطح زمین نمانده بود.همه جیز باید همان جا وهمان موقع به پیاین میرسید.ولی ما شما را در تصورات خود اینگونه ساختیم شما را برای ماندن ساختیم.و چنین هم کردیم.تعدادمان بسیار کم بود .هم نسل شما و هم نسل من.ساختن قربانی می طلبید...قدرتو شفقت میطلبید.ولی با این همه همه چیز را از نو ساختیم.و زمانی که زندگی بار دگر به جهان باز گشت اطمینان حاصل کردیم تا این مصیبت دوباره اتفاق نیوفتد.ولی اکنون ما در یک قدمی مرگ قرار داریم و زمان نیز علیه ما در گردش است.حقیقت به افسانه و اسطوره تبدیل شد.چیزی که به وجود آمده بود دگر گونه تعبیر شد.باشد که کلماتم حامی پیامی باشد...دلیلی برای مصیبتی که کشیدیم و همچنین حامی امید.باید دیگر معابد را پیدا کنی. معابدی ساخته دست کسانی که از جنگ گریختند تا کاری برای حفاظت و نجات ما از آتش کنند.اگر بتوانی آنها را پیدا کنی...اگر آثارشان قابل استفاده باشد شاید این دنیا هم نجات پیدا کند.
عجله کن...زیرا زمان رو به اتمام است.و همچنین خود را آماده مبارزه با اختلاف کن.زیرا افراد بسیاری بر سر راه تو قرار خواهند گرفت.
تمام شد.پیام تحویل داده شد.ما دیگر این دنیا را ترک کرده ایم همه ما.کار دیگری از ما بر نمیاید.باقی بر عهده توست.....دزمند.
از لحاظ این که در نسخه 3 در نقش دزموندیم فکر نکنم. چون سری AC بر پایه بازی های سبک باستانی و شمشیره. امکانش هست که داستان جوری پیش بره که دزموند در نقس یکی از نیاکانش مسائل رو تو همون زمان قدیم حل کنه و کار تمپلار ها رو تموم کنه. یعنی تاریخ رو عوض کنه!!!(جدی نگیرید:d)
از لحاظ این که در نسخه 3 در نقش دزموندیم فکر نکنم. چون سری AC بر پایه بازی های سبک باستانی و شمشیره. امکانش هست که داستان جوری پیش بره که دزموند در نقس یکی از نیاکانش مسائل رو تو همون زمان قدیم حل کنه و کار تمپلار ها رو تموم کنه. یعنی تاریخ رو عوض کنه!!!(جدی نگیرید:d)
فکر کنم قسمت بعدی تو داستان کلی نیست و یه چیزی مثل یه داستان فرعیه. چون تو گوگل که سرچ کنی تاریخ عرضه Assassin Creed 3 رو یه زمانی جدا از این شماره زدن.
از لحاظ این که در نسخه 3 در نقش دزموندیم فکر نکنم. چون سری AC بر پایه بازی های سبک باستانی و شمشیره. امکانش هست که داستان جوری پیش بره که دزموند در نقس یکی از نیاکانش مسائل رو تو همون زمان قدیم حل کنه و کار تمپلار ها رو تموم کنه. یعنی تاریخ رو عوض کنه!!!(جدی نگیرید:d)
من گفتم بیشتر ! یعنی اینکه زمان بیشتری رو در نقش دزموند خواهیم بود !
در ضمن من فکر می کنم که شما یک چیزی رو اشتباه متوجه شدید ! دزموند فقط داره حافظه نیاکانش رو می بینه ! و به هیچ وجه کنترل اون هارو در دست نداره !
خب اره ولی یادت نره که رو دزموند هم انیموس تاثیر گذاشته و Bleeding Effect شده.(نمیدونم چه جوری بگم:d) شاید جریانی بشه که جریان, جریانش عوض شه اره متوجه منظور شما شدم. من اصلا با بازی با دزموند حال نمیکنم! همون یه مرحله ای هم که تو AC2 باهاش رفتم اصلا حال نداد. خیلی سرده کاراکترش. اصلا به ادم نمیچسبه!!!
در مورد داستان و چیزایی که تو گوگل نوشتن هم نمیشه نظر داد. کار یوبی سافت همیشه بر عکسه!!! داستان رو 180 درجه میپیچونه تو بعضی موارد.
منم این احتمال رو میدم چون قدم به قدم داریم با دزموند آشنا میشیم و او هم قدم به قدم داره مراحل یک اساسین شدن رو آموزش میبینه ....و بازی موقعی جالبتر میشه که در دنیای مدرن نقش یک اساسین رو بازی کنیم مثلا که اگه اینطوری شه نمیدونم شاید مخلوطی از gta-hitman-splinter cell رو ببینیم.حالا صحبت ها در موردش فراوانه
(ضمن اینکه داستان بازی توی 2012 تموم میشه و آخرین امید باقی مانده برای نجات دنیا همونطوری که مینروا گفت دزموند میباشد)
بازم میگم صرفا برای آگاهی و تبادل نظر......امیدوارم سوتفاهم یا دل خوری پیش نیاد
نه...رفیق چه دلخوری اتفاقا استقبال میکنیم...دوستان تقضا کرده بودند صحبت های Subject 16 رو ترجمه اش رو بدونند
اگه تونستی..وقت کردی اینو کار بعدیت قرار بده ..حالا بستگی به شما داره....ممنون از شما بیوگرافی دزموند مایلز به پست اول اضافه شد.
دوباره یه مروری به داستان کردم یه چیز جالب به ذهنم رسید:
اون کشیش گنده هه:d(اسمش چی بود؟) قرار بود بره تو اون زیرزمینه و کلی رو فدا کرد تا POE رو بدست بیاره به خیال خودش پیامبر بشه و از ماهیت موضوع خبر نداشت. اون تمپلار بود؟ پس اگه اتزیو نمیتونست بره چی میشد؟ چیز خاصی گیرش نمیومد. چون در نهایت پیغام میبایست به دست اتزیو برسه! پس این همه کشمکش سر چی بود؟
اگه پیغام به دست اتزیو نمیرسید چه طور میشد؟
یک سوال برای من پیش اومده ( یه چیزی رو یادم نمیاد که این سوال برام پیش آورده ! )
سیب بهشتی چجوری بدست اتزیو رسید ؟ از کامل کردن اون نقشه رو دیوار ویلا با Codex Page ها ؟