Kourosh
مدیر انجمن
همین خوبهچینیها از اون طرف بوم افتادن
طرف میاد جلوی قبیله دژمن و شاخص بازی در میاره.
یه پسری از اون قبیله میاد میگه are you courting death? ولی طرف میزنه پسره رو نفله میکنه.
بعد باباش میاد و طرف نفلهاش میکنه.
بعد پدربزرگ و نفله
چند تا رندوم گای هم نفله میشن.
بعد Ancestor از Seclusion Training اش میاد بیرون و باز به طرف میگه are you courting death? ولی طرف میزنه Ancestorرو هم نفله میکنه.
حالا کل مشکل سر چی بوده؟ توی یه رستوران بین راهی طرف یه دختر رندومی رو دیده و داشتن با هم میلاسیدن که Young Lord قبیله هکذا اومده به دختره گفته بالای چشمت ابروـه.
من چون زیاد چیز چینی خوندم، یه مقدار این جملات کدهایی که توی متن دادم، برام زیاد تکرار شده![]()
معنی نداره یارو میزنه کل قبیله رو قتل عام میکنه استاد طرف رو میکشه خواهرش رو مورد عنایت قرار میده غذای بچه اش رو میدزده اخرش یهو با گفتن یه جمله که مثلا ساسوکه یادت میاد من و تو و ساکورا با هم تو تیم کاکاشی بودیم یهو اشک تو چشمان ساسوکه جمع میشه میگه عه ناروتو تویی بابا چرا از اول خودت رو معرفی نکردی و داداشی میشن و تموم
حالا اینکه مثل متن شما اغراق بود ولی کلا انتقام های شیرین لذت خودش رو داره. زندگی واقعی رو نمیدونم ولی در داستان لذتی که در انتقام هست در بخشش نیست
یه قسمتی از داستان یارو کاری میکنه که هفت جد یه فرقه رو که از دشمنش حمایت میکنن به فنا میده و البته حق هم داره هرچند تنها جای داستانه که اگر من بودم طور دیگه ای رفتار میکردم و یه فرصت تحقیق میدادم
طرف کاری به کسی نداره ولی وقتی یه عده تو زندگی این کرم میریزن گاهی خودش و گاهی خانواده اش رو به خطر میندازن به هیچ کدوم رحم نمیکنه
ادم عادی هم اگر در این شرایط قرار بگیره و قدرتش رو داشته باشه همین کار یا بدترش رو میکنه
البته برعکسش هم هست داخل همین چینی ها. مثلا یه دونگهوا هست به اسم wanmei shijie
با اصرار یکی از دوستان شروع کردم دیدنش بعد
همون اوایل بخاطر یه سری خطرات یه نیرویی دهکده قهرمان داستان رو تلپورت کرد به یه جای امن دور. بعد به محض اینکه رسیدن قهرمان داستان هم که یه بچه زیر 10 سال بود گفت من باید برگردم به محل دهکده قبلی و یه کاری انجام بدم
یارو همون لحظه که رسیده هنوز نمیدونه کجا منتقل شده و اصلا چه خبره ولی میگه میخوام برگردم و بدون مشکل سوار پرنده اش میشه و برمیگرده به محل قبلی
بعد دوستم اصرار کرد که نه ببین بعدا بهتر میشه. در ادامه
یارو تصمیم گرفت بره به جایی که پدرومادرش قبلا بودن در فاصله 300 هزار مایلی یعنی بیشتر از فاصله زمین تا ماه
من هم گفتم خب اینها روی زمین که نیستن. یه دنیاییه که نویسنده ساخته و حالا اونقدر بزرگه که 300 هزار مایل هم اوکیه. بعد که یارو راه افتاد خیلی سریع رسید به اون منطقه و دست یه پسری رو هم گرفت و دوباره 300 هزار مایل طی کرد تا برسه به محل اول. خیلی هم سریع و فقط یک نفر رو سر راه دید.
یعنی تصمیمات احمقانه نویسنده ها ژاپنی و چینی نداره و متاسفانه در بین انیمه ها هم بیشتر از بقیه مدیا ها دیده میشه. احتمالا بخاطر بچه فرض کردن مخاطب و جدی نبودن ادبیات و شاید دلایل دیگه.
Last edited by a moderator:


البته شاید اگه عجل مهلت میداد اون هم میبخشید ولی در کل گاتس زیاد اهل بخشیدن نبود 
