@ArianUndead
انیمه خوب و درست حسابی خیلی زیاده برای دیدن...
به نظرم بگو با چه سبک داستانهایی حال میکنی... یا مثلاً چند تا از بازیهای مورد علاقهات (مثل Halo ) رو نام ببر
اینجوری دوستان بهتر میتونن راهنماییت کنن... وگرنه باید 200-300 تایی انیمه برات لیست بشه
--------------------------------------------
(برگی دیگر از خاطرات من و سرهنگ) جریان مال 1 ماه پیشه
*اتاق سرهنگ*
سرهنگ: آخه این سیگار لعنتی چی داره که نمیتونید بیخیالش بشید؟! ... آخه آدم چقدر میتونه نفهم باشه؟!
شما که صبح میاید و ظهر هم میرید خونه... فقط 7 ساعت ناقابل جلوی خودتونو بگیرید... بیرون از اینجا هر شِکری خواستید بخورید، بخورید!
سربازان: (._.) (._.) (._.) (._.) (._.)
من: (-˳-)
سرهنگ: 1000 دفعه بهتون گفتم تو محل خدمت سیگار نکشید، گوش که نمیدید مارو **م خودتون هم حساب نمیکنید.
حالا کارتون بجایی رسیده که به بچه مردم هم سیگار میدید...! آخه اون نیم وجبی چند سالشه که بهش سیگار هم دادید؟!
(نیم وجبی 17- 18 سال سن داره ولی سایزش به بچههای 13-14 ساله میخوره!)
سرباز 1: حاجی بخدا خودش گفت یدونه به منم بدید!
سرهنگ: اون غلط کرد با تو...!
سرباز 2: حاجی شرمندهایم به خدا... دیگه تکرار نمیشه...
سرهنگ: نه تروخدا... میخوای تکرار هم بشه...!
حق دارم نامه همتون رو بزنم برید تو قشم یا بندرعباس خدمت کنید تا قدر عافیت رو بفهمید...!
سربازان: (×_×) (×_×) (×_×) (×_×) (×_×)
من: (-˳-)
.
.
.
.
.
سرهنگ: قطبی تو اون قندونه لعنتی دنبال چی میگردی...؟!
خیر سرت ارشد اینایی... بزرگتر اینایی... بجای اینکه اتفاقات تو شهرک رو به من گزارش بدی فقط بلدی کارهاشون رو لاپوشونی کنی و خودتم بزنی به کوچه علی چپ.... فکر کردی من نمیفهمم!
من: (-˳-) ------------------------------- (>_>)
سرهنگ: دِ یه چیزی بگو...!
من رو به بچهها:
Give a kid a smoke he’ll be happy for a day
Teach him how to smoke… he’ll be happy for a whole shortened life
(Onizuka Eikichi)
فهمیدید...!
حالا یکم خجالت بکشید...!
سرهنگ: (-__-)
سربازان: (~_~) (~_~) (~_~) (~_~) (~_~)
من: (⌐■_■)
.
.
.
.
.
سرهنگ: (\°□°)\︵ ┻━━━━┻
(ادامه ماجرا دیگه طولانی و خشنه..... حس نوشتن نیست)