راجری که میفهمه تیم ستاره ها بسته و ناممکن رو ممکن کرده، ولی تو زمان اشتباهی از تاریخ داره زندگی میکنه...
زمانی که احتمالا برای رسیدن به هدفش نیاز به وسایلی داره که یکیش شاید سلاح باستانی پوسایدون باشه ، ولی تو کمتر از یک سال وقت داری و پوسایدون 10سال دیگه تازه متولد میشه
کل عمرت رو بزاری پای هدفت و تهش اینجوری به بن بست برسی احتمالا...
یحتمل جوی بوی هم اینجوری شده...
خنده ها خنده ی غمه
اگر قرار نبود داستان لوفی به سر انجام برسه، میگفتم حای لوفی هم با اینکه تو زمان درستی داره زندگی میکنه و احتمالا راه رو هم پیدا میکنه و یحتمل بقیه ی وسایل مورد نیازش رو ولی به خاطر سم ایمپل داون و هرمون های مارینفورد اونم نمیتونست به نتیجه برسه!
ولی خوب شوننیم و عمرا چنین اتفاق ناگواری نمیفته برای لوفی و ما!(گرچه کار اودا هیچ جای داستان بی حکمت نیست
فکر کنم آخرای داستان خیلی رو محدودیت زمانیه لوفی هم تاکید کنند)
ولی خیلی دوست دارم اون لحظه ای رو ببینم که لوفی توی لافتل پیام جوی بوی و راجر رو میبینه، و اونجا بهشون قول میده کار ناتمومشون رو تموم میکنه!
مطمئنم اونجا چپتر/پنل/سکانس احساسی و خفنی خواهیم داشت