یادش بخیر...فکر کنم 2012 این طرفا بود یا اوایل 2013، تو این فروم تازه وارد شده بودم بعد می گشتم دنبال یه تاپیک برای بحث در مورد کارتون ها (چبه شما با کسی در مورد کارتون هایی که دیدید بحث نمی کنید، فکر کردید خیلی شاخید
) بعد سر از این جا در آوردم
Anime & Animation Center منو بگو...گفتم ایول بریم در مورد خفنیت رنگو با اینا صحبت کنیم
بعد که اومدم این جا دیدم همه دارن در مورد انیمه و مخصوصاً هانتر هانتر که اون موقع رسماً همه رو مجنون کرده بود صحبت می کردن...منم که یه Normie بینوا بودم هیچی از بحث ها نمی فهمیدم
یه مشت کارتون ژاپنی که من شبیه شون هم ندیده بودم...حتی بچه هم که بودم سوباسا و دیجیمون رو عین آدم نمی دیدم. برای همین یه خط دور این تاپیک کشیدم و همزمان وارد دوران دبیرستان شدم(که البته دبیرستان هیچ ربطی به رسیدن من به وضعیّت فعلیم نداشت، کرم از خودم بود
)
خلاصه یه فلش فوروارد سگی بزنیم بیاییم 11/11/2018 (همزمان با روز جواهرات)که من این جا نشستم میخوام در مورد دو تا مانگای Love-Come با اسانس هارم صحبت کنم که یقین دارم خیلی از بچّه های تاپیک از 5 کیلومتریش رد شدن...به کجا رسیدیم پسر
Sankarea
اسم همه شخصیّت ها به غیر از یکی شون که
سانکا است اسمش(با عنوان مانگا یکیه وگرنه اونم یادم میرفت) از یادم رفته برا همین یکم بد رفرنس میدم به شخصیّت ها...معذرت
قصّه در مورد یه پسره است که خیلی
تو نسخ زامبی هاست. فیلم، سریال، فیگور و در نهایت آزمایشات خانگی(!) با این حال پسر خوبیه در کل
این پسر خوبه هرر شب میره یه خرابه ای که
گربه ی مرحومشوبا استفاده از یادداشت های عجیبی که پیدا کرده زامبی کنه
برگردونه به دنیا...یه بار که تو مخروبه در حال آزمایشات خفنشه، سر و کلّه یه دختره بیرون مخروبه پیدا میشه...این دختره، سانکا، دختر مادریه که مدیر یه مدرسه فوق خفن تمام دخترونه است و باباش هم آدم بانفوذیه در حدّ چی با این حال با این دختره عین **** رفتار می کنن... مادره بهش محلّ سگ نمیذاره عد از اون ور بابائه روش کراش داره و فتیش اش و اصّن یه چیزی
این دختره از درد اینا میاد بغل خرابه ـه سر چاهش تا میتونه
از زندگی میناله. پسره
هم عین چی همه رو میبینه. سانکا به پسره قول میده این چیزای کرینجی ای که دید رو به هیچ کی نگه،
عوضش اونم بهش تو آزمایشات خفنش برا زامبی کردن گربه کمک می کنه(با این که هیچی از زامبی ها حالیش نیست
)
و
موفّق میشن...
سانکا و پسره
بالاخره به معجون زامبی سازی دست پیدا می کنن و گربه ـه رو به زندگی برمیگردونن... ولی آیا این انتها قصّه است؟ نع!!
گفتم که این
سانکا از زندگی افتضاحش بیزاره و بعد از این که باباش می فهمه این هر شب پیش این پسره است، بدتر قرنطینه اش می کنه. سانکا هم که میبینه دیگه زندگیش از این وضع لعنتی نمیتونه بدتر باشه،
معجون زامبی سازی پسره رو(کش میره بدون گفتن بهش و)
میخوره تا شاید بمیره(یکی از مواد اصلی این معجونه یه گیاه سمّی کشنده است چون) و هیچ تاثیری نمی کنه. برای همین میره سراغ Plan B و فرار کردن از دست باباش و عمارتش و محافظاش.... تا یه جایی موفّق میشه ولی در نهایت تو یه صحنه ی حساس از یه صخره ای سقوط می کنه
و از شکم جر می خوره و در نهایت میمیره و خب همون جور که میشه حدس زد، کامل نمیمیره و در جا روبروی پسره که سر جنازه اش افتاده
زامبی میشه و بلند میشه. از این جا به بعد داستان سانکارئا، دختر زامبی محبوبمون رو میخونیم که چه بلایی سرش میاد و ...
راستش خلاصه داستان رو تا حدّ ممکن بد گفتم ولی داستان اصلی و وقایعش اتّفاقاً
خیللی هم خوبن...شخصیّت ها و بک استوری شون، نحوه رفتارشون و روند پیشروی خیلی خوبه. جدای از این
Love-come خوبی هم هست و مثلث و این چیزاش هم اوکین...سانکا هم به شدّت شخصیّت خوبیه و رول اش عالی به نمایش داده شده. با این حال طبق معمول
صحنه های کرینجی عجیبی هم داریم که خب عضو ثابت این سبکه
... و این که همون قدر که داستان تو خلاصه اش تخیّلیه، تا آخرش هم تخیلیه...که از یه سری لحاظ خوبه. چون بعضاً شما با یه سری سناریوهای کلیدی و آغازین تو مانگاها روبرو میشید که تهش دوباره میشه همون کار SOL و رومنس معمولی ای که میشه تو هر کار دیگه دید و تمام عناصر خرق عادت اوّل داستان در حدّ استارت داستان باقی می مونن. سانکارئا تا تهش سناریوی زامبی رو Fresh نگه میداره و از این لحاظ به شدّت ازش راضیم.
پس نکته ای که باقی میمونه اینه که
چی این مانگا رو یهو می کشونه پایین اگه تمام ابعاد داستانی و شخصیّت پردازی اش
اوکین(حالا این که شاهکار اند، خیلی خوب اند یا نه رو نمیدونم ولی در بدترین راحت، خیلی راحت همه چیز داستان مانگا، از اوّل تا آخر، اوکیه) خب ساده است!
طرّاحی!!!! یعنی طرّاحی مانگا یه چیز عجیبیه....
به هیچ وجه با فضا نمیخونه...بد فرمه و به خیلی از صحنه های حساس گند میزنه. به نظر من خیلی از سکانس های مانگا با طرّاحی بهتر خیلی ماندگار تر می شدن ولی خب گند خورده توش. نمیدونم تو انیمه چیکار کردن ولی تو مانگا که طرّاح تا تونسته خراب کرده، مخصوصاً تو طرّاحی پسره و بابابزرگش که به شدّت شخصیّت های خوبین از لحاظ داستانی ولی نمیتونه بهشون به خاطر طرّاحی داغونشون نیگاشون کنی...
آخه این چه مو ایه پسره داره
در نهایت
اورآل سانکارئا کار قشنگیه. داستان و شخصیّت ها و بک استوری شون رو دوست داشتم و بیشتر از همه
عاشق چپتر بعد از پایان داستان بودم...خیلی حس عجیبی داشت برام پنل آخر...
این چپتر های بعد از پایان همیشه چپتر های عجیب و خاصین...بعضی مانگاها راحت هدرش میدن....سانکارئا حدّاقل یه پایان قشنگ برا داستانی که پهن کرده در نظر میگیره که خیلی دوستش دارم. اون یه هفته ای که پای خوندنش گذاشتم ارزششو داشت و امیدوارم با کارهای عجیب در این سطح بیشتر روبرو شم.
Masmaune-Kun no Revenge
این یکی رو یه خلاصه سریع میدم...
ماسامونه یه پسره خپله که بچگیش به طرز ناجوری
Reject میشه.. حالا نزدیک ده سال بعد( فکر کنم 8 سال بود دقیقش) با تمرین های خفن و رژیم های اساسی حسابی
خوشتیپ میشه
و آماده میشه تا مخ آکی آداگاکی، دختری که ریجکتش کرده رو بزنه بعد که آکی بهش اعتراف کرد
در جا رد کنه، بکوبونه تو صورتش و انتقام این هشت سال درد ریجکت شدن رو ازش بگیره... معلومه تهش چی میشه با این حال ناخونک زدن بهش همچین هم بد نبود
کار شروعش نسبتاً متوسطه،
شخصیت ها کلیشه ای اند رفتارها خیلی تو فاز کمدیه تا رومنس و جدیّت کمی دارند و اینا.... نمیگم بدم میاد از همچین چیزی ولی خب راحت خسته میشم از همچین موضوعی، مخصوصاً وقتی دارم Love-come میخونم...ولی خب ویژگی همه کارهای این سبک اینه که باید بهشون وقت بدی...تعداد چپترهای مانگا(50) هم رقم خوبی بود و با خودم گفتم اگه بدم هم بیاد زیاد زجر نمی کشم و سریع تموم میشه.
خب باید بگم بعضی جاها که اکثراً تو یک سوّم ابتدایی داستانه، از مانگا بدم اومد و خیلی کمدیش زوری بود و... با این حال بر خلاف سانکارئا،
طرّاحی های زنده، به شدّت مانگا رو نجات میده. احساسات شخصیّت ها و ترتیب پنل ها و... واقعاً عالی اند.
در نهایت هم نمیشه شخصیّت ها رو دوست نداشت...خیلی شاخص نیستن ولی خیلی خوبن...و این که شیپ مورد علاقه ی من(
) آخر داستان
هر چند کوتاه ولی به شدّت عالی شکل گرفت که ارزش کار رو یهویی برام خیلی برد بالا. انتقام ماسامونه کاری نیست که بخوام به کسی پیشنهاد بدم...چون احتمال میدم اکثراً بدشون بیاد...بالاخره در نهایت نمیشه گفت از یه
هارم تیپیکال چیز بهتریه...
ولی اگه به خودم باشه من خودم کلّی صحنه مورد علاقه دارم توش. و خب اگه یه نکته مثبت بخوام بگم اینه که
فن سرویس مانگا به شدّت اندازه است...نه اون قدر کمه که جذب نشی نه اون قدر اغراق شده و زیاده که زده شی(چون من سر این موضوع خیلی هارم ها رو دور انداختم)
با این دو تا Love Come خونم تامین شد تا یه مدّت خوبی شون هم این بود که هر دوشون تموم شده بودن...ولی خب شاید بعداً در مورد دو تا شاهکار به نام های
Bastard و Sweet Home بنویسم و بگم Mystery خون ام هم چجوری تامین شده