Rogue Legacy
دو تا بازی بودن که من رو عاشق سبک Roguelike کردن. یکی The Binding of Isaac و یکی دیگه هم Rogue Legacy که بدون هیچ انتظار خاصی رفتم سراغش و در حدی معتاد شدم که کارم داشت به مراکز ترک اعتیاد میکشید!
هم توی کامپیوتر و هم PS4 دهها ساعت این رو بازی کردم و واقعاً تجربه محشری بود. بازیای با گرافیک خیلی ساده که شما رو در نقش یه سری شوالیه و جادوگر و... قرار میده که میرین توی دل دشمن و وقتی مُردین، بچهها و نوههاتون جای شما رو میگیرن و این روند تا بینهایت ادامه پیدا میکنه.
با هر بار مرگ بازی ریست میشه به سبک بازیهای این سبک، ولی یه سری چیزها رو هم میشه لِوِلآپ کرد و مثلاً قدرت سلاحها یا میزان سلامتی و... رو بالا برد تا نسلهای بعدی راحتتر جلو برن. هر شخصیت هم به طور رندوم در اختیار شما قرار میگیره و مثلاً یکی کوتاه هست و یکی چاق و یکی قدرتش بیشتره و اون یکی سرعتش یا یکی دیگه بیناییش مشکل داره و صفحه سیاه و سفید میشه و اون یکی چون گیاهخوار هست، اگه گوشت بخوره از میزان سلامتیش کم میشه و...
حقیقتش یکی از دلایلی که این رو توی لیست گذاشتم، تبلیغ نسخه دوم بود که همین چند روز پیش از توی تنور در اومده (البته نسخه Early Access) و تو مایههای همون نسخه اول هست، ولی با المانهای بیشتر و گرافیک جذابتر. بازی به شدت اعتیادآوری که کافیه چند دقیقه سراغش برین تا دیگه گذر زمان رو فراموش کنین!
Dark Souls II
یه جورایی این نسلی محسوب میشه دیگه؟
اون زمان که نسخه اول Dark Souls مطرح شده بود، اصلاً حس خوبی نسبت بهش نداشتم و فکر میکردم ملت فقط برای شیک بودن و نمایش خفنیَت خودشون از بازی تعریف میکنن! کلاً به نظرم یه چیز مسخرهای بود که به دلایل الکی معروف شده و تبدیل شده بودم به دشمنش. یه ذره هم بازیش کردم و حقیقتش خوشم نیومد، مخصوصاً از مرگهای چیپ اوایل بازی.
بعدها نسخه دوم اومد و
@REZA TAEL در سلسله بحثهایی فلسفی یه کاری کرد که برم سراغش.
برای این یکی هم اون اوایل یه ذره زور زدم و در اون حد جذبم نمیکرد، ولی هرچی بیشتر گذشت بیشتر فهمیدم عجب چیز عجیب و متفاوتیه و باید بهش دل داد تا درکش کرد. در نهایت هم به قدری عاشقش شدم که بعدش با چشم بصیرت رفتم سراغ نسخه اول و اون رو ترکوندم و بعد هم بقیه بازیهای FromSoftware. اکثر اهالی Dark Souls نسخه دوم رو زیاد آدم حساب نمیکنن و خیلی مظلومه، ولی برای من کلید ورود به این مجموعه بود و برای همین جایگاه خاصی برام داره.
The Witcher 3: Wild Hunt
شاید بگین بازی با اون میانگین امتیاز که دیگه سورپرایز محسوب نمیشه، ولی برای من میشه.
نسخه دوم بازی هم امتیازهای خیلی بالایی گرفت، ولی هرچقدر تلاش کردم نتونستم ازش لذت ببرم. ۲،۳ بار از اول شروع کردم و هر دفعه بعد از یه مدت ولش کردم و بیخیال شدم، ولی نسخه سوم از همون اول کار جوری جذبم کرد که دیگه نتونستم ولش کنم و یکی از بیشترین زمانهای بازی این نسل من رو هم به خودش اختصاص داد.
Undertale
بازیای که همینطوری الکی شروعش کردم و مطمئن بودم بعد از یه ربع میذارمش کنار، ولی باهام کاری کرد که کمتر بازیای قادر به انجامش هست. بازیای که هم حسابی من رو خندوند و هم اشکم رو درآورد، اون هم در قالب یه گرافیک به شدت ساده و درپیت که یادآور دههها قبل هست. داستان جالب و سورپرایزهای خفن و نحوه جلو بردن بازی که میشه به شکلهای مختلف انجام داد و هرکدوم مسیر رو به شدت تغییر میده، کاری میکنه که Undertale یه جواهر فوقالعاده توی دنیای بازی باشه. از نظر درجه سختی هم خیلی چالش برانگیز و جالب بود و یه بخش داشت که بیاغراق دست کمی از Soulsborneها نداشت!
یکی از بهترین موسیقیهای نسل هم برای همین بازی هست که سیر نمیشم از شنیدنش!
Doom 2016
بنده از قدیم فن سرسخت Doom بودم و مهمترین دلیلش هم به این برمیگرده که اولین بازیای که توی کامپیوتر خودم تجربه کردم، Doom II بود (در کنار Witchaven). از همون زمان ذوب شدم در این بازی و بعدش هم نسخههای دیگه رو به شدت دوست داشتم تا رسیدیم به Doom 2016. با اینکه تریلرهای فوقالعادهای داشت و میشد حدس زد چیز خوبیه، ولی باز یه ترس و لرزی داشتیم که بعد از سالها قراره چی تحویلمون بدن. در نهایت بازی اومد و غوغایی به پا کرد! از گیمپلی درجه یک تا سلاحها و هیولاهایی که نمونههای به روز شده از مدلهای کلاسیکی بودن که از قدیم اسم تکتکشون رو حفظ هستم تا حتی داستان و دنیای بازی که خیلی بیشتر از چیزی که انتظارش رو داشتم بود. بعدش هم که توی Doom Eternal همهچیز یه پله جلوتر رفت و ترکوند!
Horizon Zero Dawn
اولین لیکهای بازی خیلی جالب به نظر میرسیدن و وقتی به طور رسمی معرفی شد هم واقعاً حیرتانگیز بود نمایشش با حضور دایناسورها رباتیک و فضای خوش و آب رنگش. ولی باز اطمینان کاملی بهش نداشتم، مخصوصاً با توجه به خرابکاریای که Guerrilla سر Killzone Shadow Fall کرده بود. خوشبختانه تردیدها بیمعنی بود و بازی به شدت جذاب و خوشساخت از آب در اومد و بدجوری بهم حال داد.
Hollow Knight
از اون بازیهایی هست که یه جورایی شانسی وارد لیست محبوبان من شد! ازش زیاد تعریف شنیده بودم، ولی وقتی سراغش رفتم توی ذوقم زد. یه حسی برام داشت که انگار طرف نشسته توی خونه با یه انجین مجانی یه چیز شُل و ولی درست کرده و الکی تحویلش میگیرن. گذاشتمش کنار و بعد از مدتها دوباره بحثش داغ شد و گفتم شاید یه چیز خاصی داره که من نفهمیدم و دوباره امتحانش کنم!
این دفعه بیشتر بهش زمان دادم و بعد از چند ساعت دیدم درگیر یکی از خفنترین تجربههای کل عمرم هستم! بازیای که تونسته با حضور یه مشت حشره کاریکاتوری، یکی از عمیقترین اتمسفرهای ممکن رو تحویل بده و گیمپلی هم به شدت جذاب و البته سخته و موسیقیها هم بنیانفکن! به طرز فجیعی منتظر Silksong هستم و امیدوارم تا قبل از مرگم بیاد و یه حال اساسی بکنم!
Nier: Automata
از عجیبترین خریدهای عمر گیمری بنده! کلاً هیچ چیز این بازی با سوابق من جور درنمیاد و نمیدونم اصلاً چرا سراغش رفتم. یه فضای کاملاً ژاپنی با شخصیتهای مسخره (در نگاه اول) و جنگولک بازیهای مخصوص بعضی از اساتید ژاپنی و... ولی یکی دو ساعت تجربهش کافی بود تا به اشتباه خودم پی ببرم و بفهمم عجب گنجی هست و خبر نداشتم! بازیای که خیلی ذهنم رو به خودش مشغول کرد و هنوز هم بعضی از لحظات و آهنگهاش از یاد و خاطرهم خارج نشده.
Cuphead
این از اون دست بازیهایی هست که از همون روز اول معرفی رفت توی لیست انتظارم و خیلی خوشگل و جذاب به نظر میرسید، ولی خب در این حد هم انتظار بالایی ازش نداشتم و واقعاً شوکه شدم از این همه خلاقیت و کیفیت در طراحی باسها و گیمپلیای که به شدت چالشی هست و بسیار لذتبخش.
What Remains of Edith Finch
بهترین Walking Simulator تاریخ بشریت!
بازیای که هر کسی با هر سلیقهای باید سراغش بره و واقعاً اثر خلاقانه و عجیبیه! از اون بازیهایی که هیچ انتظار خاصی ازشون نداشتم، ولی بعد از تجربه دوست داشتم به سازندهش ایمیل بزنم و بگم دمت گرم!
اون تیکهای که استیل گرافیکی بازی عوض میشه و موسیقی فیلم Halloween هم پخش میشه، دیگه اوج خلاقیت بازی هست و واقعاً منهدم میکنه آدم رو!
Shadow of the Colossus
من به دلایلی که واقعاً خودم هم یادم نیست، در دوران PS2 این شاهکار رو کامل انجام ندادم. یعنی بعد از کشتن چند تا از کلوسیها ولش کردم و هنوز هم علتش رو نمیدونم، چون بدم هم نیومده بود ازش. در دوران PS3 هم باز متأسفانه سراغش ریمسترش نرفتم و در نهایت کار رسید به PS4 و ریمیک بازی. جایی که بالاخره به طور کامل تجربهش کردم و به نظرم عبارت شاهکار هم براش کمه.
اینجا بیشتر توضیح دادم در مورد ندامت خودم از دیر تجربه کردن این بازی.
Wolfenstein II: The New Colossus
The New Order چیز جالبی بود، ولی برای من در حدی نبود که خیلی هم منتظر نسخه دوم باشم. نسخه دوم هم اومد و با اینکه خیلی ازش تعریف میکردن، باز در اون حد برام جذابیت نداشت که سراغش برم و بعدها هم فراموشش کردم تا زمانی که روی PS Now اومد و دیگه یه سری بهش زدم و... جلالخالق!
واقعاً غوغا بود این بازی! گیمپلی عالی و باکیفیت به کنار، بازی از نظر ریتم و اتفاقات مختلفی که توش رخ میده کمرقیب یا حتی شاید بیرقیبه! یعنی یه چیز خفنی میبینی و تا میای نفس بکشی، صحنهی حیرتانگیز بعدی از راه میرسه و تا میای اون رو فراموش کنی، دوباره یه چیز دیگه پیش میاد و... به حدی ماجراهای عجیب و غریب پشت سر هم اتفاق میافته که مغز تبخیر میشه و واقعاً ایدههایی که توی بازی به کار بردن فوقالعاده هست!
یعنی واقعاً فکر کنین توی یه بازی هم اون صحنه فوقالعاده هیتلر اتفاق میافته، هم جدا شدن سر شخصیت اصلی و هم ورود به خونهی دوران کودکی و... هرکدوم از اینا به تنهایی مغز آدم رو منهدم میکنن، چه برسه به اینکه پشت سر هم از این چیزها ببینیم.
Assassin's Creed Origins
هرچقدر که این بازی برای خیلی از طرفدارهای AC مثل سیلی محکمی بر صورت اونها بود، برای من یه سورپرایز عظیم بود!
قبلاً هم گفتم، به جز نسخه دوم که بدجوری عاشقش بودم، بقیه نسخههای AC رو یا کلاً بازی نکردم یا نیمه کاره ول کردم. ولی Origins و بعدها Odyssey به طرز فجیعی بهم حال دادن و برام حکم تورهای گردشگری به دوران باستان رو داشتن و خیلی لذت میبردم از گشت و گذار توی محیطهاشون.
God of War
خب منم مثل خیلیهای دیگه با اینکه به شدت منتظر نسخه جدید GoW بودم، ولی شک و تردیدهای زیادی هم نسبت بهش داشتم. به هر حال وقتی قراره بازی کلهم زیر و رو بشه و از هر جهت فرق بکنه (چه گیمپلی، چه طراحی مراحل و چه داستان و شخصیتپردازی کریتوس و اضافه شدن پسرش)، طبیعیه که آدم یه نیمچه احتمالاتی برای خرابکاری بده. ولی بالاخره اومد و به یکی از بهترینهای نسل تبدیل شد.
Control
از همون روزهای اول که تریلرش اومد، زیاد نظرم رو جلب نکرد. با اینکه از قدیم عاشق Remedy بودم، ولی تریلرهای Control یه جوری بودن و یه حس خستهکننده و تکراری برام داشتن. بعدش هم تا مدتها سراغش نرفتم و اصلاً یادم رفته بود تجربهش کنم تا اینکه برای PS Now اومد و رفتم سمتش و... الله اکبر!
تبدیل شد به یکی از جالبترین بازیهای این نسل من! در حدی که به عنوان کسی که زیاد اهل پلات کردن نیستم، انقدر این بازی بهم حال داد که سراغ پلاتش هم رفتم. یکی از اعتیادآورترین بازیهای این سالها با اتمسفر محشر و گیمپلی به شدت جذاب که حس و حال خاصی برام داشت و با اکثر بازیهای جدید متفاوت بود.
Death Stranding
با این بازی خیلی ماجراها داشتیم! به هر حال وقتی اسم کوجیما روی بازی هست، آدم از همون لحظه اول منتظره ببینه چیکار کرده. DS هم تا مدتها توی لیست انتظار خیلیها بود، ولی بعدش کمکم نگرانیها شروع شد و از یه جایی به بعد هم مشخص شد تمرکز بازی روی باربری هست و به تدریج اوضاع خراب شد و در نهایت هم امتیازهای بازی اومد که برای اثری از کوجیما جالب نبود. البته همون امتیازها هم به نظر من جزو عجیبترین موارد این سالها بوده و همونطور که قبلاً هم گفتم، سراغ ندارم بازیای رو با میانگین ۸۲ که ۲۱ امتیاز کامل بگیره یا ۵۸ امتیاز ۹ به بالا. چیزی که نشون میده تا چه حد سلیقهای هست.
با اینکه خیلی منتظر بازی بودم، ولی دقیقاً نمیدونستم چی پیش میاد و حتی با دیدن نقدها هم نمیتونستم پیشبینی کنم چی میشه، ولی واقعاً بازی محشری بود برای سلیقه من. از نظر داستان و شخصیتپردازی مشکلاتی داشت، ولی از نظر گیمپلی یکی از عجیبترین و اعتیادآورترین تجربههای ممکن بود و بیشتر از ۱۰۰ ساعت زمان صرفش کردم. بازیای که واقعاً تجربه آنلاین متفاوتی هم بود و یکی از جالبترین استفادهها رو از یه دنیای مشترک بین بازیکنها کرد.
The Last of Us Part II
بعد از قسمت اول که یه شاهکار بود، طبیعیه که انتظارات از قسمت دوم هم خیلی بالا باشه. ولی خب واقعاً شک و تردید زیادی داشتم که ناتی داگ بتونه به کیفیت اون نسخه برسه به دلایل مختلف. بروس استریلی از تیم رفته بود، از نیل دراکمن در حد بروس خوشم نمیاومد و یه حس بدی نسبت بهش داشتم (ننگ بر من!)، هر چند وقت یه بار اخبار فجیعی از اوضاع افتضاح استودیو میاومد که دست کمی از کورههای آدمسوزی نداشت، بازی تأخیر خورد و خیلی دیرتر از چیزی که انتظارش رو داشتیم آماده شد، در نهایت هم که ماجراهای لیک و واکنشهای ملت که در حدی بازی رو منهدم کرده بودن که انتظار یه فاجعه تاریخی رو داشتم!
یعنی جوری در مورد داستان بد میگفتن که انواع و اقسام احتمالات توی ذهنم شکل گرفته بود که
اینجا در موردشون نوشتم.
البته قبل از تجربه بازی امتیازهاش اومده بود که فوقالعاده هم بودن، ولی خب یاد و خاطره MGSV باهام بود که امتیازهای عالی گرفت ولی داستانش از نظر من افتضاح بود و میترسیدم همین بلا سر TLoU2 هم اومده باشه. ولی در نهایت رفتم سراغش و نهتنها برای سلیقه من بد نبود، که یه داستان بسیار جالب با نحوه روایت انقلابی (واقعاً انقلابی از نظر من) رو تحویل میداد و در کنار گیمپلیای که حتی از سطح انتظارم هم بالاتر بود، باعث بازی از نسخه اول هم برام ارزش بیشتری پیدا کنه، اون هم در حالی که خود نسخه اول یه چیز فوقالعاده بود.