سناریو بازی

من به اون تیکه اولش دقت نکرده بودم
این حا رو میتونم برای فرار طراحی بکنیم
مثلا از بانک(این خیلی تابلو یه چیز دیگه پیدا کنید!!!) دزدی میکنن و برای فرار از اون کشتی استفاده میکنن
اگه این داستان رو بتونیم کاریس بکنیم پروژه بعدی یه دزدی بزرگه
اون رو هم از الان یه کم در موردش فکر کنید
در ضمن اگه همه کاراکترهای خوب کشته نشن بهتره مثلا یه گروه سه نقره باقی بمونه یه دونه از گروگانها دو تا از گروه نجات

والا من قسمت ترسناک بلد نییستم یه کی کمک کنه بلکه تو یوبی سافت یه کاری بهمون دادن!!!
من گیج شدم:confused: اگه قرار باشه بازی بترسونه و سبکش ترس دار باشه! همین که یارو از جزیره بزنه بیرون انتها نیست؟ در این صورت چه احتیاج به پروژه بعدی و گروه آدم خوب و باقی قضایا؟
این قضیه یوبی رو خیلی جدی گرفتی! اگه خبریه به ما هم بگو:D
 
نه جان خودم یه ربعه دارم دنبال این ایمیلش میگردم!!!
من یه کمی همیشه پس و پیش مینویسم :
منظورم از اینکه دو نفر زنده بمونن این بود وقتی کشتی غرق میشه به جزیره میرسن گروگانگیر ها همه آدم خوبها و گروگان ها رو بکشن جز اون سه نفر !
بعدش چه جوری میخوان از یه جزیره خارج بشن؟
 
یه فیلم بود نمیدونم اسمشو. که همه اتفاقات ترسناک از غروب آفتاب شروع میشد و با طلوعش تموم میشد. اینم میتونه اونطوری باشه و فاز 5 بازی خروج از جزیره باشه. یعنی گیمر تا صبح تو جزیره و معبد قدیمی داخل اون دووم بیاره و آت آشغال جمع کنه وقتی صبح شد بدون ترس خرت و پرتا رو برای درست کردن قایق به کار بگیره. با این روش موندن 3 نفر اون انتخابه که گیمر باید بکنه از بین میره
 
ببین این جوری نمیشه اگه میشه منه تو یاهو اد کن اونجا این رو ادامه بدیم
داستان اولش جالب بود الان دیگه داره اشغال میشه
باید سبکش رو یا اکشن کنیم یا ترسناک
 
این ماحصله گفتگوی اسی با منه که فقط اون داستان رو میگفت و من گوش میکردم:cheesygri هنوزم گیج میزنم. اما تمامی حقوق مادی و معنوی این پست متعلق به اسی میباشد;)
ژانر: اکشن سوم شخص
در ابتدا ما یه دمو میبینیم یه محموله که هیچی ازش معلوم نیست :confused:با کلی تدابیر شدید امنیتی:cool: توسط یه کشتی بارگیری میشه. اندکی پس از حرکت کشتی یه مشت دزد:evil: به کشتی حمله میکنن و اونو تحته اختیار میگیرن. تیمه ضربت:headband: وارد بازی میشه و ما هم یکی از اونا. ما ماموریت داریم که جلوی سرقت محموله رو بگیریم اما زمانمون محدوده و باید تا قبل از اینکه دزدها محموله رو بار یه کشتی دیگه که خودشون آماده کردن بکنن جلوی اونا رو بگیریم.
بعد از کلی درگیریهای یواشکی:ninja: که هیچ دزدی جز اونی که میمیره ازش خبردار نمیشه میرسیم بالا سره محموله که بعله دارن بار میزنن. درگیری شدیدی شروع میشه و تیم نجات با استفاده از مسلسل:gunner: و یه چیز تو مایه ها دوشکا مانع از بارگیری میشن. اما افرادی از طرفین کشته میشن و در همین حین به دلیل عدم کنترل کشتی توسط کسی کشتی میخوره به جزیره. بعد از غرق شدن کشتی 2 نفر از تیم نجات (ما و رفیق شیشمون) نجات پیدا میکنیم و 5 نفر از تیمه دزدها:evil:
دزدها نمیدونن که ما هم هستیم در نتیجه ما تصمیم میگیریم که طوری افراد رو بکشیم که فکر کنن اتفاق بوده.:eek: مثلا یکیشون رو میدیم کوسه میخوره:)
بعد از کشتن 4 نفر ما 2 نفر میمونیم با رئیس کله دزدها. توی درگیری با رئیس دزدها ما موفق میشیم رئیس دزدها رو بکشیم اما خودمون هم به علت شدت جراحات وارده جون سالم از جزیره به در نمیبریم و تو همون جزیره تموم میکنیم.
اسی ببخشه:praying: که با این لحن نوشتم خواستم جذابیت داشته باشه تا بچه ها بخونن. نمیدونم چقدر موفق بودم. بچز نظر بدید
 
این بار مدیرا و همه اعضا ببخشن . چون پسته بالا تماما نقل از اسی بود مجبور شدم این پست رو بدم و نظرات خودم رو راجع بهش بگم.
تا غرق شدن کشتی من هیچ حرفی رو داستان ندارم. اما ما تو یه جزیره که فقط 5 نفر دشمن توش هستن فکر نمیکنم کاره خیلی سختی داشته باشیم (اونم ما که یه سوپر قهرمانیم. به نظره من کشتی باید بخوره به جزیره ای که رئیس دزدها و بقیه دزدها توش مستقر هستن به غیر از این مورد به نظرم بقیش خوبه:love:
 
اول دستت در نکنه که این همه حرف های من رو نوشته بودی
این قالب اصلی داستان بود ه ما شکل دادیم الان میتونیم رو جزیئات بیشتر توجه کنیم
بعدش من یه چیزی رو بگم که از دست رفته بود تو نقل قول
اونجایی که ما با طرف آخر هستیم ما در اصل کشته نمیشیم اونهم کشته نمیشه
اون دوست ما رو میکشه(اونی که از کشتی با ما جون سالم به در برده)
بعد از مدتی ما که تصمیمون رو برای کشتن اون میگریم دنبالش راه می افتیم و راه می افتیم ولی پیداش نمیکنیم که کجای جزیره هست
بعد از جند روز جست و جو جنازه طرف رو پیدا میکنیم که خودکشی کرده (خوب شما فکر کنید که همه افرادتون مردن تو یه جزیره با یه دشمن هستید راه فرار وجود نداره این هم یکی از راه ها هستش دیگه)
میخوام تراژدی آخرش رو بکنم اما هنوز به نتیجه نرسیدم که چه جوری ؟
در ضمن از همه تقاضا دارم که نظراتشون رو بگن و با جزئیات بتونیم این داستان رو تموم کنیم
 
سناریو ی مورد نظر من در مورد یه نفر هستش که برای تعطیلات تابستونی میره به یه کمپ تفریحی تو یه منطقه گرمسیر .
یه شب یه سنگ از آسمون میوفته اون نزدیکی (تو مایه های شهاب سنگ) ولی خسارتی به بار نمیاره به اون صورت مثلا میخوره تو یه کلبه و ملت میریزن اونجا که خاموشش کنن از جمله همین بابایی که قراره شخصیت اصلی بازیمون باشه . بعد حالا به هر صورت یه دروازه ای باز میشه اونجا و چند نفر اطراف سنگ رو به یه جایی مثل دنیای وارکرفت میبره .
قسمت های مختلف بازی هم برای رسیدن به دروازه ی تله پورت هستش که مثلا تو یه جایی در قعر یه دره تاریکه که تو یه سرزمینی که مثلا اسمش زمین سیاه یا زمین مرده هستش و خلاصه یه جایی تو مایه های سرزمین آخر فیلم ارباب حلقه ها .
این شخصیت اصلی هم از اونجایی که یه آدم عصر جدید هستش تو اون دنیا یه پخمه ی level 1 به حساب میاد و همه چیز رو باید از اول شروع کنه .
تو طول 5 قسمت بازی شخصیت رول های متفاوتی رو بازی میکنه .
قسمت اول : درخشش امین : این شخصیت که ترجیحا اسمش امین هستش از 0 شروع میکنه و کم کم تبدیل به یه جنگجو میشه level 100.
ابزار ها شمشیر لایت - تبر لایت - گرز لایت
مهارت ها شکارچی - صنعت گری اولیه (ساخت صلاح از فلز و چوب)
قسمت دوم : عمر جاودان : تو این قسمت امین متوجه میشه به علت اینکه سیستم بدنش شبیه آدم نیست :cheesygri (آدم های اون دنیا رو میگم ها) عمر ی تقریبا جاودانه داره و به چندین نسل از یه امپراتوری کوچیک خدمت می کنه تا جایی که جزو معدود جنگجویان اون زمان میشه که بدون سلاح هم میتونه بجنگه level 150.
ابزار ها خنجر کوتاه - کمان برد کم - صلاح های دستکش مانند مثل پنجه بوکس + صلاح های قبل
مهارت ها هنر جنگ - صنعتگری مدیوم (ساخت زره)
فعلا همینا رو داشته باشین .
این بازی یه مجموعه ی rpg هستش که تو دنیایی مثل وارکرفت اتفاق میوفته ولی بسیار وسیع تر از لحاظ بازی هم بین wowو fable هستش .
بعدا ادامه سناریو و توضیحات .
 
میدونین, من از سبکه ماجرایی خیلی خوشم میاد ولی یه مدتیه که دیگه ... به جز انقلابی که Farenheit به پا کرد و درجا Sony با Quantic Dream یه قراردادیو... هوتوتو...
David Cage واقعا مغز خلاقی داشت ولی خیلی حیف شد جایی رفت که من ازش نفرت دارم.
بگذریم, واقعا دوست داشت یه حسیو تو Gamer ایجاد کنه که کاملا موفق هم بود, حالا یا با فیزیک زیبای بازی (که از Motion Capture استفاده کرده بود), یا با داستان استثنایی, یا با شخصیت پردازی بسیار قوی, یا با تحرک دادن به بازیهای ماجرایی با غیرخطی کردن اون و استفاده کمی از تم Action, استفاده از موتوری 3D در یک بازی ماجرایی و....
گذشته از همه این نکاتی ذکر شد یکیشون بیش از بقیه تو بازیهای ماجرایی برای جذاب تر شدن بازی تاثیر گذاره. اونم چیزی نیست جز غیر خطی بودن بازی, که پلها رو بین شما و شخصیت اصلی بازی میشکونه و شما رو به جای شخصیت اصلی بازی قرار میده. نمیدونم بازیه Façade رو بازی کردین یا نه. البته این بازی یک بار در مجله دنیای بازی معرفی شده ولی من حرفم چیزه دیگه ایه! بازی از یک هوش مصنوعی فوق پیشرفته! استفاده میکنه که همانند بازیهای قدیمیه تحت داس ماجرایی شما باید با Type کردن دستورات لازم رو انجام دهید. ولی اینبار خیلی فرق داره! ادمهایی کاملا واقعی در مقابل شما هستند که حاضر به جواب تمامی سوالاتتون هستند! من حرفم اینه که موج بعدی بازیهای ماجرایی پس از Farenheit باید اینجوری باشه که فرد دیگه کاملا حس کنه خودشه! و مثلا با یک Database کامل! (در مقابل سوالات احتمالیه ما در مورد یک قتل و....) بتونه جواب کلیه سوالات خودشو بگیره. و بقیه سوالات رو با جوابی نمیدونم یا اطلاع ندارم یا متوجه نشدم (که خیلی ضایعه!) و.. جواب بده. مام چرا نمیتونیم مبتکر این سبک باشیم؟! به نظر من فعلا با این امکانات بهترین سبک واسه شروع سبک ماجراییه. به نظر من کمترین امکانات رو میخواد و بیشترین بازده رو هم میده. (شرمنده اگه ربطی نداشت!)
 
راستش ربطی که نداشت
اما اونجوری که من حالیم شد منظورت اینه که از اون نو آوری هایی که تو بازی های قدیمی (به جای گرافیک الان) استفاده میشد ما در سناریو بازی امون استفاده کنیم
درست بود؟

راستش رو بخواید من در مورد نقش آفرینی چندان دستی ندارم و همچنین نمیتونم که رو بیشتر از یه سناریو (کلاس میبینی میزارم!!) کار کنم
تموم که شد بقیه میتونن فکر کنن و این سناریو شما رو هم تکمیل کنن


اما الان چی داریم ؟
ببینید ما در مورد این جزیره به این توافق رسیدیم که نتونستیم برای این یه تیکه چیز قابل توجهی پیدا کنیم
از شما خواهش میکنیم که به ما کمک کنید تا این سناریو رو کامل کنیم
در ضمن وقتی کامل شد میتونیم مراحل بازی رو دونه به دونه تعریف کنیم
 
سلام به اسی و هادی
نمی خوام ناراحتون کنم ولی داستانتون بکر نیست
در واقع میک شدهچند تا بازی معروفه
به نظر من دنبال یک سناریو تازه و بکر بگردید
من هم اگه بتونم کمکتون می کنم ( ولی تجربه ای ندارم)
مثلا همین داستانی که از مدرسه یا دانشگاه شروع بشه و به جا های دیگه ختم بشه جالب تره تا یک طرح کلیشه ای
امید وارم دل سرد نشید و کارتون رو ادامه بدید
با کمال احترام جادوگر(سینا)
 
سلام به اسی و هادی
نمی خوام ناراحتون کنم ولی داستانتون بکر نیست
در واقع میک شدهچند تا بازی معروفه
به نظر من دنبال یک سناریو تازه و بکر بگردید
من هم اگه بتونم کمکتون می کنم ( ولی تجربه ای ندارم)
مثلا همین داستانی که از مدرسه یا دانشگاه شروع بشه و به جا های دیگه ختم بشه جالب تره تا یک طرح کلیشه ای
امید وارم دل سرد نشید و کارتون رو ادامه بدید
با کمال احترام جادوگر(سینا)
به به آقا سینا مزین فرمودید:cheesygri
حرفت کاملا شیوا و متین (اینا فامیلامونن:D) اما ببین اینطوری نمیشه! هر کی میاد یه داستان برا خودش میگه میره حاجی حاجی مکه! اگه من ادامه دادم با اسی به این دلیله که اینطور فکر میکنم که یه طرح رو باید روش هم فکری کنیم حالا هر چند نفر که اومدن وسط بعد ببینیم اصلا میشه روش کار کرد یا نه؟ فکر میکنم اسی هم به این نتیجه رسیده باشه که طرحش سوای شبیه بودن به یه سری داستان از یه جایی اصلا جای کار نداره و هرطوری بخوای حسابش رو بکنی نافرم در میاد. اما در مورد نوشتن سناریو راه دیگه ای نیست. اگه همه به قطعیت برسیم که این سناریو جای کار نداره. نفر بعدی پیشنهادش رو میده و باز همه میریزیم سرش.
در مورد تجربه هم یه چی گفتیا! آخه من تجربه دارم در این زمینه یا اسی:confused: تجربه همینه که بشینیم در موردش فکر بکنیم دیگه. خودش میشه تجربه;)
در ضمن از الان به بعد روت حساب میکنم فقط دوباره نزاری بری تو غار:cheesygri
 
اولا ما که تجربه نداریم شما کمک کنید با تجربتون
راستش رو بخوای من هم اول به ذهنم رسید که ترکیبی از چند تا سناریو هستش اما هر چی فکر کردم به ذهنم نرسید (ببین چه مخی دارم) کدوم ها هستن
شما جان خودتون خوب و بد رو ول کنید یه کم مختون رو رو هم دیگه بزارید با هم دیگه جزیره رو کامل کنیم تموم بشه بره پی کارش بعدش از اون n64 بازان که عیده های اون زمان رو یاد دارن دعوت میکنیم که اونها رو به ما یاد آوری کنن و ما هم یه چیز هایی روش اضافه کنیم و یه آش برای یوبی سافت بفرستیم که دستهاشون رو هم بخورن
؟
!
چطوره؟
 
یک نکته کوچیک رو یادتون نره
من برای جنگ نیومدم من برای کمک اومدم
داستان جزیره که تعریف کردید من رو یاد کریسیز میندازه
یک کمی رینبو سیکس و چند تا فیلم مخلوط شده
اگه اون دروازه باز بشه یاد ابلیون میفتم
اگه هم گروه خوب و هم گروه بد رو بازی کنیم یاد فارنهایت میفتم که باید با هر دو گروه بازی بشه
میشه داستان رو ادامه داد ولی آخرش یک سور به کلیشه می زنیم
پس یک ایده نو ارزشش رو داره
من مخالف تموم کردن این داستان نیستم ولی میگم زود تر تمومش کنیم و یک داستان تازه بنویسیم
راستی یک سوال دیگه هم دارم : چه سبکی رو میخواهید سناریو بنویسی
منظورم سبک های اصلی هستش
اکشن
نقش آفرینی
ادونچر
استراتژی
یا یک سبک جدید می خواهید بسازی ؟
راستی من به این زودی ها گم و گور نمیشم
 
یک نکته کوچیک رو یادتون نره
من برای جنگ نیومدم من برای کمک اومدم
داستان جزیره که تعریف کردید من رو یاد کریسیز میندازه
یک کمی رینبو سیکس و چند تا فیلم مخلوط شده
اگه اون دروازه باز بشه یاد ابلیون میفتم
اگه هم گروه خوب و هم گروه بد رو بازی کنیم یاد فارنهایت میفتم که باید با هر دو گروه بازی بشه
میشه داستان رو ادامه داد ولی آخرش یک سور به کلیشه می زنیم
پس یک ایده نو ارزشش رو داره
من مخالف تموم کردن این داستان نیستم ولی میگم زود تر تمومش کنیم و یک داستان تازه بنویسیم
راستی یک سوال دیگه هم دارم : چه سبکی رو میخواهید سناریو بنویسی
منظورم سبک های اصلی هستش
اکشن
نقش آفرینی
ادونچر
استراتژی
یا یک سبک جدید می خواهید بسازی ؟
راستی من به این زودی ها گم و گور نمیشم
اون نکته کوچیکت بر همگان واضح و مبرهن است.و اما بعد: من خودم به شخصه هیچ تعصبی روی داستان ندارم واقعا اگه چیزی هست که تکراری و غیرقابل ارائه هست (که فکر میکنم باشه) خوب چرا انرژی و وقت رو صرفش کنیم؟ اسی نظرت چیه؟
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or