من کلا امسال توی این تاپیک چندتا پست بیشتر ندادم و تمامشون هم بعد از فاجعهی قسمتِ سومِ این فصل بودند ولی باید بگم که از این قسمت خوشم اومد. با اینکه خاطراتِ «نایت کینگ» محاله یادم بره
ولی این قسمت سینماییترین قسمتِ سریال بود. مشکلاتِ منطق رو مثل خیلی از قسمتهای دو فصلِ اخیر و مشکلات داستانی رو مثلِ چهار فصلِ آخر، همچنان داشت؛ با این وجود این قسمت جوری پیش رفت که من حتی برای «سرسی» هم دل سوزوندم و ترس منهای خشم رو بالاخره توی چهرهی «آریا» دیدم (قسمتِ سوم انقدر تاریک بود که چیزی رو نمیشد دید
). از طرفِ دیگه هم بلاخره اون چیزی که از «دنریس» انتظار داشتم اتفاق افتاد. دوستان انگار یادشون رفته که همین فصلِ قبل، بانو سربازهای تسلیم شده رو جزغاله کرد و بهنظرم دیوانه شدنش کاملا در راستای پیشرفتِ شخصیتیاش بود. فقط با مرگِ «واریس» خیلی حال نکردم. یهجوری بود. «واریس» یکی از شخصیتهای موردِ علاقهام توی این سریال بود ولی نسبت به مرگش خیلی بیتفاوت بودم. درموردِ «جان» هم که نمیدونم چی بگم. قبل از مرگش هم هیچوقت نمیشد اون رو باهوش تلقی کرد و سادهلوحیِ خاصی داشت ولی بعد از دوباره زنده شدنش، بههمراه «تیریون» به احمقترین شخصیتهای سریال تبدیل شدند. رسما دوستانِ نویسنده این دو شخصیت رو سلاخی کردند.
پ.ن: مرگِ «جیمی» و «سرسی» خیلی شاعرانه و قشنگ بود؛ حتی اگر که به این دو شخصیت یا حداقل یکیشون، هیچ علاقهای نداشته باشید.
پ.ن 2: خداحافظ «سَندور»
پ.ن 3
: