دوستان یه ایده به ذهنم رسید!از کجا معلوم خود آلن توماس را به داستان نکشونده باشه؟نمی گم توماس وجود نداشته,می گم الن وقتی اون اول متوجه شد باربارا کیه,توماس را با اون لباس به داستان وارد کرد.ئرواقع می خواهم بگم که اونجا که آلن فرار خودش را می نویسه,اومدن توماس به کلبه را هم می نویسه.اینکه توماس کلیکر را پیش بانوی روشنایی بزاره و...البته فقط ایده بود.
باید یه اعترافی بکنم,مهمترین جملات بزی,جملات اول اون هستند:نباید هم پاسخی باشد!البته الان خیلی مبهمه و فکر کنم رمدی کم کم یکمی بازتر کندش ولی آخرش هم فکر نکنم برای ما نتیجه گیری کنه!درواقع این سبک جدیدی هست که اومده,دقیقا مثل فیلم شاتر آیلند که آخر می زاره خودمون تصمیم بگیریم که طرف دیوونه بوده یا نه!مطمئنا چیز های دیگری مشخص می شه!ولی در نهایت ما باید آخر بازی را بسازیم...