سلام دوستان!گفتم اینجا داستان آلن ویک:سیگنال را بزارم تا ادامه بحث را بگیریم.از آقا mati
هم می خواهم اگر قابل دونستند این را هم بزارند تو پست اول تا کامل تر شه.
Alan wake
episode 7
The Signal
در ابتدای بازی,آلن آنچه گذشت را می گوید.تاریکی آلیس را روبود تا آلن را مجبور به نوشتن داستانی کند که به واقعیت تبدیل می شود.داستانی ترسناک.اما قسمتی از آلن هنوز بیدار بود و فرار خودش را نوشت.تا برگردد و پایان خوش را بنویسد.او برگشت به کلبه,داستان را به خوبی تموم کرد و آلیس را نجات داد,اما هر چیزی قیمتی داره,آلن خودش در مکانی درونه تاریکی گیر افتاده....
آلن قدم در برایت فالز می زاه.دقیق یادش نیست ولی همه جا آشناست..ارد کافه می شه,همون صحنه های قدیمی,به سمت دستشویی می ره.بانوی روشنایی او را از تاریکی می ترسونه.اما اینبار برخلاف قبل در دستشویی باز می شه.آلن وارد می شه.یهو نور شدیدی از آینه می تابه,صدای توماس زین میاد که می گه:من می تونم تو را نجات بدهم آلن!ولی تو داری عمیق و عمیق تر فرو می روی....و به آلن چراغ قوه و تفنگ می دهد.آلن بیرن میاد,برگه ای از کتابش را پیدا می کند,شروع به خواندن می کند,برخی کلمات در ذهنش می پیچد,ریشارژ,تلفن.....ناگهان سرش را بالا می آورد,کلمه ی تلفن معلق روی هوا ایستاده,نور را رویش می گیرد,ناگهان صدای دستگاه تایگ می آید و یک موبایل بوجود می آیند.gps اش کار می کند.تلفن زنگ می زند,توماس زین است.می گوید که آلن باید به سمت او بیاید,می گوید آلن خیلی دور است و دارد عمیق تر فرو می رود و نمی تواند کمکش کند,آلن باید به دنبال سیگنال برود تا توماس بتواند کمکش کند....
آلن gps را نگاه می کند و علامتی می بینید,سیگنال....در راه گاهی اوقات کلمه ی memory را می بیند که با گرفتن نور رویشان,خاطراتی در ذهنش مرور می شود.یک جا کلمه ی friend را می بیند و با گرفت نور,بری ظاهر می شود.اما انگار واقعا بری نیست.بری می گوید که زاده ی ذهن اوست,خب,از تنهایی بهتره!در راه آلن بار ها تلویزیون هایی را می بنید که خود او را نشان می دهند که مستاصل است و مثل دیوانه ها حرف می زند!در نهایت او به سیگنال می رسد,در یک حانه,او توماس را در لباس فضانوردی می بیند.توماس به او می گوید که می خواهد او را نجات بدهد.آلن راه نجات را می پرسد.توماس می گوید,تو در,ذهن خودت فرو رفته ای,همین الان که ما اینجا در ذهن تو هستیم,خود واقعی تو در کلبه است.تویزیون روشن می شود,آلن را نشان می دهد,مثل دیوانه هاست....آلن به او می گوید اون من نیستم و بعد می گوید خفه شو,ناگهان اتفاقی می افتد,آلن تو تلویزیون قاطی می کنه,توماس ناپدید می شه,آلن به دنبال تلویزیون که به حرکت افتاده می ره,یهو یک اتفاقی می افتد(این یه تیکه خیلی جالبه سعی کنید درکش کنید!)آلن تو تلویزیون فریاد بلندی می کشد!آلن تو برایت فالز که در واقع درون ذهن خود آلن هست,صدا را می شنود,درواقع همون لحظه صدای فریاد در ذهن آلن ویک واقعی می پیچد و درد شدیدی سرش را فرا می گیرد,ناگهان انگار از خوابی به خواب دیگر رفته,چشمانش را باز می کند و هارتمن را می بیند که می گوید اینها همه ساخته ی ذهن توست.آلن عقب عقب می رود و می گوید نه!نه!و ناگهان از پایین می افتد و در کلبه بیدار می شود!بالاخره مثل اینکه از خواب بیدار شد.کلبه مل قبل درون تاریکی رو رفته و تاریکی گشت پنجره است.آلن فریاد می زند و گریه می کند و می گوید:هیچ راه فراری نیست....
ادامه در dlc 2 با نام Alan Wake:The Writer
.
.
.
خوب مثل اینکه در ادامه آلن بعد از نوشتن داستان,تو تاریکی گیر کرده,خوب تقریبا تو این dlc خیلی از سوالات من در مورد آخر برطرف شده!فقط هنوز یه چیزی خیلی مرموزه!اینکه دقیقا توماس زین چه نسبتی با آلن و تاریکی داره!اگر دقت کرده باشید,کلیکر دست آلیس بود,اما توماس زین کلیکر را برای آلن گذاشته ....مشکوک نیست!