Asuka-200X
کاربر سایت
بابا این p.s نیست ...این آریو جان از کجا اومد ییهو:biggrin1:
آریو جان خوش اومدی.....مازیار هستم یک مسافر:biggrin1:
در ضمن شاید من یه ذره طنزناک بنویسم.خلاصه بار طنزش رو دوش من.اکشال نداره که؟...پایه باشید جدی هم مینویسم.it's your call.
( نیکو بلیک )داشت با کشتیش به صورت قاچاقی وارد Liberty City میشد , بی خبر از اینکه توی قایق های نجات که کنار کشتی بودن و روشون هم پارچه کشیده شده بود مهمون های ناخوانده دیگری هم بودن ... :biggrin1:
هر کدوم از اونها به امید گرفتن یک بخش Liberty City اومده بودن ... :biggrin1:
خب کی بودن ؟
متعلق به چه زمانی و چطوری وارد کشتی شده بودن ؟
تامی و CJ ...( نیکو بلیک )داشت با کشتیش به صورت قاچاقی وارد Liberty City میشد , بی خبر از اینکه توی قایق های نجات که کنار کشتی بودن و روشون هم پارچه کشیده شده بود مهمون های ناخوانده دیگری هم بودن ... :biggrin1:
هر کدوم از اونها به امید گرفتن یک بخش Liberty City اومده بودن ... :biggrin1:
خب کی بودن ؟
متعلق به چه زمانی و چطوری وارد کشتی شده بودن ؟
نیکو خیلی دلش میخواست که ببینه زیر پارچه ها چیه!....نمیدونست که بره جلو یا این که اصلا به اون ربطی نداره....آخر کنجکاویش به ترسش غلبه کرد . رفت جلو.ولی بعدها از این که این کار رو کرده بود به خودش لعنت میفرسته.رفت و پارچه ها رو زد کنار ولی چیزی رو که دیده بود باورش نمیشد.
یعنی اونا هم عازم liberty city بودن؟...ولی چرا؟
تامی و CJ ...
چرا باید میومدن ؟ :confused:
حالا ما با سه تا قاتل حرفه ای تو یک شهر طرف بودیم که کار کشته هم بودن ... :biggrin1:
به شهر رسیدن ...
من مینویسم.ولی خدایی اینو چطوری ادامه بدم؟...صبر کنید الان حالتونو جا میارم.:laughing:( نیکو بلیک )داشت با کشتیش به صورت قاچاقی وارد Liberty City میشد , بی خبر از اینکه توی قایق های نجات که کنار کشتی بودن و روشون هم پارچه کشیده شده بود مهمون های ناخوانده دیگری هم بودن ... :biggrin1:
هر کدوم از اونها به امید گرفتن یک بخش Liberty City اومده بودن ... :biggrin1:
خب کی بودن ؟
متعلق به چه زمانی و چطوری وارد کشتی شده بودن ؟
نیکو خیلی دلش میخواست که ببینه زیر پارچه ها چیه!....نمیدونست که بره جلو یا این که اصلا به اون ربطی نداره....آخر کنجکاویش به ترسش غلبه کرد . رفت جلو.ولی بعدها از این که این کار رو کرده بود به خودش لعنت میفرسته.رفت و پارچه ها رو زد کنار ولی چیزی رو که دیده بود باورش نمیشد.
یعنی اونا هم عازم liberty city بودن؟...ولی چرا؟ تامی و CJ ...
چرا باید میومدن ؟ :confused:
حالا ما با سه تا قاتل حرفه ای تو یک شهر طرف بودیم که کار کشته هم بودن ... :biggrin1:
به شهر رسیدن ...
بله هر سه حرفه ای بودن و پس از سلام علیک و احوال پرسی تام گفت که من اینجا رو مثل کف دست بلدم بیاید به یک کلوپ بریم خوش بگذرونیم و یکم هم****کنیم:biggrin1:. اونها به کلوپ رفتند که ناگهان تو کلوپ چند نفر مزاحمشون شد اما اون بیچاره ها نمیدونستن که اول اینطورین :boxing: و بعد اینطوری میشن :hurted1:.خلاصه بعد از دعوا پلیسا میرسن ...
خب اونا کی بودن ؟ درست حدس زدن تونی مونتانا با افرادش ... :biggrin1: آخه کلوپ ماله اونا بود ...
نیکو و سی جی و تامی تصمیم گرفتن که یک گروه بزنن و تمام لیبرتی سیتی رو به تصرف خودشون در بیارن ولی مشکل اینجا بود که شهر به 3 قسمت تقسیم شده بود که هر کدوم مال یک نفر بود ...
پس گروه *سارقان بزرگ اتوموبیل* :biggrin1: تصمیم گرفتن از یک جایی شروع کنن ...
قسمت اول دست فردی به نام God of Rock بود ... :biggrin1:
ولی در گروه اونا هیچکس گیتار زدن بلد نبود تا اونو شکست بده ... :biggrin1:
پس همگی در کلاس گیتار ثبت نام کردن !!! :biggrin1:
( نیکو بلیک )داشت با کشتیش به صورت قاچاقی وارد Liberty City میشد , بی خبر از اینکه توی قایق های نجات که کنار کشتی بودن و روشون هم پارچه کشیده شده بود مهمون های ناخوانده دیگری هم بودن ... :biggrin1:
هر کدوم از اونها به امید گرفتن یک بخش Liberty City اومده بودن ... :biggrin1:
خب کی بودن ؟
متعلق به چه زمانی و چطوری وارد کشتی شده بودن ؟
نیکو خیلی دلش میخواست که ببینه زیر پارچه ها چیه!....نمیدونست که بره جلو یا این که اصلا به اون ربطی نداره....آخر کنجکاویش به ترسش غلبه کرد . رفت جلو.ولی بعدها از این که این کار رو کرده بود به خودش لعنت میفرسته.رفت و پارچه ها رو زد کنار ولی چیزی رو که دیده بود باورش نمیشد.
یعنی اونا هم عازم liberty city بودن؟...ولی چرا؟ تامی و CJ ...
چرا باید میومدن ؟ :confused:
حالا ما با سه تا قاتل حرفه ای تو یک شهر طرف بودیم که کار کشته هم بودن ... :biggrin1:
به شهر رسیدن ...
بله هر سه حرفه ای بودن و پس از سلام علیک و احوال پرسی تام گفت که من اینجا رو مثل کف دست بلدم بیاید به یک کلوپ بریم خوش بگذرونیم و یکم هم****کنیم:biggrin1:. اونها به کلوپ رفتند که ناگهان تو کلوپ چند نفر مزاحمشون شد اما اون بیچاره ها نمیدونستن که اول اینطورین :boxing: و بعد اینطوری میشن :hurted1:.خلاصه بعد از دعوا پلیسا میرسن ...
خب اونا کی بودن ؟ درست حدس زدن تونی مونتانا با افرادش ... :biggrin1: آخه کلوپ ماله اونا بود ...
نیکو و سی جی و تامی تصمیم گرفتن که یک گروه بزنن و تمام لیبرتی سیتی رو به تصرف خودشون در بیارن ولی مشکل اینجا بود که شهر به 3 قسمت تقسیم شده بود که هر کدوم مال یک نفر بود ...
پس گروه *سارقان بزرگ اتوموبیل* :biggrin1: تصمیم گرفتن از یک جایی شروع کنن ...
قسمت اول دست فردی به نام God of Rock بود ... :biggrin1:
ولی در گروه اونا هیچکس گیتار زدن بلد نبود تا اونو شکست بده ... :biggrin1:
پس همگی در کلاس گیتار ثبت نام کردن !!! :biggrin1:
عازم کلاس آموزش گیتار شدن و رسیدن به در آموزشگاه:laughing:
اگر گفتید کیو اونجا دبدند.نه اشتباه گفتید.اون نه مارکوس بود و نه کریتوس.اونا دو دوست صمیمی رو اونجا دیدند.نابغه ترین کارآگاهان خصوصی.بله سم . مکس.اما اونا اینجا چکار میکردند؟...جواب دسته مکس بود.اون گفت که به دنبال کسی اومدن که به مردم liberty city قول داده همه ی اشرار رو از بین ببره ولی خودش از جنایت کارهای معروفه.اما متاسفانه اطلاعات اونا ناقصه و معلوم نیست که این سوپرمن شهر liberty کیه؟
تامی،CJ و نیکو جایگاه خودشونو خیلی خطرناک دیدن چون اونا هم جزو اشرار بودن.
این شخص کی میتونه باشه؟
آیا سم و مکس میتونن اطلاعات دقیق تری جمع کنن؟....و چطوری؟
آیا تامی،CJ و نیک. این شخص رو ملاقات میکنن؟
آیا DMC5 در راه هست؟
این در حالیست که شخص مرموز اولین قربانی خودش رو از پا درآورده؟.....قربانی کسی نیست بجز god of rock!:cheesygri
چند روز بعد ... :biggrin1:
در حالی که تیم *سارقان بزرگ اتوموبیل* توی اسکله داشتم ... میکردن سر و کله سم و مکس پیدا شد ...
اونا هم که ترسیده بودن شاید اونارو بگیره سری یک کامیک بوک گذاشتن جلو صورتشون تا نبینشون ... :biggrin1:
نا گهان افتادن توی دنیای کامیک بوک ... :biggrin1:
همونجا بود که شخصیت بازی Comix Zone رو هم دیدن ... :biggrin1:
با هاش صحبت کردن و چون خیلی قاطی کرده بودن و هول شدن بودن پرسیدن راه خروج از اونجا چیه ؟
اونم گفت شما باید جوکر رو که بتمن رو از دنیای کامیک بیرون انداخته و بجاش شما رو آورده چون فکر کرده پخمه این شکست بدین و بعد با استفاده از دریچه ی اتاقش به دنیای واقعی راه پیدا کنین ... :biggrin1:
منم به شما کمک میکنم ... :biggrin1:
ادامه دارد ... :biggrin1: