بحث و تبادل نظر در مورد سری Metal Gear Solid

بابا بس کنید و این قدر بحث نکنید که کی دزد و کی دزد نیست اصلا من دزد. بی خییییییییییال.
به نظر من یکی گیم استیشن سر کار گزاشته و ایشون هم باورش شده...فقط همین.
 
نوشته شده توسط pandora tomorrow:
بابا بس کنید و این قدر بحث نکنید که کی دزد و کی دزد نیست اصلا من دزد. بی خییییییییییال.
به نظر من یکی گیم استیشن سر کار گزاشته و ایشون هم باورش شده...فقط همین.

اهوا ( شیرفرهادی )
:mad: :mad:
شوخی بود شایدم سر کاری بود اما پک نشون داد :exclaim: :exclaim:
 
نوشته شده توسط gamestation:
مثل اینکه بدت میاد MGS بیاد
ای SC چیکار کردی با این امین
:cheesygri
نه به خدا اتفاقا خیلی دوست دارم رو پی سی بازیش کنم.
ولی میدونم که هنوز نیومده و خبری هم نیست که قراره بیاد.:cheesygrin:
sc هست که سروره:cheesygrin:
 
بچه ها لطفا اين بحثو ادامه نديد
خود كوجيما صد بار گفته كه اين بازي براي كامپيوتر نمايد حالا شما هي بگيد
من تعجب مي كنم از اعضاي قديمي كه چطور هم چين چيز مسخره اي رو باور مي كنن

در مورد متال گير ژاپني يك توضيح كوتاه مي دم
سي دي 1
شامل خود بازي با دوربين جديد و قسمتي براي ديدن دموها بازي
سي دي 2
شامل قسمت online -اسنيك و ميونها-دموهاي خنده دار متال گير (كه خيلي جالبه)-يك قسمت هم به اسم duell كه با boss هاي مرحله ها مبارزه مي كنيد(كه مبارزه با boss خيلي با حاله مخصوصا موقعي كه از فنون cqc استفاده مي كنند)
سي دي 3
شامل فيلم متال گير هست-تريلر mgs4-وقسمتي هم هست كه من نميدونم چه وپرسيدم و هيچ كس هم مثل اينكه آمارشو نداره
 
تحليل بازی متال گير۳
جك سيگار را پرتاپ ميكند و حاضر ميشودو موقع پرواز فرا ميرسد ماجور بهش ميگه بالهايت رو باز كن و پرواز كن جك ميپره پايين در ميان راه يعني در ميان هوا و زمين ماجور اطلاعات و ماموريت رو مرور ميكنه به جك ميگه سوكولف دانشمند روسي كه متخصص طراحي موشك هاي فضايي و سلاحهاي نظامي روسيه است رو بايد نجات بدي او مگويد سوكولف كسي بوده كه موشكي كه يوري گاگارين (اسمش درسته)اولين كسي كه به روي ماه رفته رو طراحي كرده حال به اسنيك ميگه تو بايد تمام وعده هاي غذايي خود را ار حيوانات و.. استفاده كني
دراين موقع جك چترش رو باز كرده و اماده فرود است كه ناگهان تجهيزاتش به درخت گير ميكنه و بايد اونها رو بدشت بياره جك با تماس راديوييبا ماجور داره و ماجور بهش ميگه هر كسي بايد يك نام رمزي داشته باشه و اسم رمزي تو اسنيك است
اسنيك:چرا حالا اسنيك
ماجور:تو در اين ماموريت بايد به صورت مخفيانه عمل كني و مثل مار(اسنيك )بي صدا بخزي
اسنيك :پس براي اين نام من اسنيك است
متجور:تو بايد تجهيزات رو از بالاي درخت بياري
اسنيك تجهيزاتش رو بدست مياره و دوباره يك تماس راديويي
ماجور بهش ميگه اسلحه تو ام كي 22 است و داراي صدا خفه كن است كه يك اسلحه بيهوش كن است ولي اما صدا خفه كن بعد از حدود 20 شليك از بين ميرود حالا ماجور او را به پارامديك كه يك پزشك است معرفي ميكند او از اسنيك ميخواد تا اسم واقعي اش را بهش بگويد اما اسنيك از اين كار امتناع ميكند
ماجور:حالا نوبت اينه كه تو را به باس معرفي كنم رييس قديمي تو
اسنيك :پس از اشنايي با باش بهش ميگه 5 سال 28 روز 18 ساعت كه همديگر را نديديم او به اسنيك ميگه من تمام چيز ها را بهت اموزي دادم و بايد سي كيو سي (كلوس كووارتر كامبت)كه يك سيستم جنگي تن به تن است يادت بياور اما اسنيك ميگه من يك ماه پيش در اموزش سربازان گرين بريت بودم يادم نيشت باش ميگه من بهت كمك ميكنم تا يادش بياري
اسنيك از ماحور ميپرسه باس كجاس ماجور ميگه در زير دريايي در اقيانوس ...حالا اسنيك به راه خود ادامه ميده وبعد از گذشتن از باتلاق به سربازاني كه كه در حال گشت زني هستند ميرسه پس از صحبت با ماجور و باس به راه خود ادامه ميده و از پل ميگذره و به كارخونه جايي كه سوكولف انجا زنداني است ميره
اسنيك در حالي سوكولف رو پيدا ميكنه كه داره اسناد شاگوهود رو ميسوزونه
اسنيك:تو بايد سوكولف باشي
سوكولف ميترسه و تمام اسناد را داخل اتش مي اندازه
سوكولف :تو از سازمان سيا هستي دستت به اين مدارك نميرسه
اسنيك:نه من براي نجات تو از طرف ماجور تام امده ام او يك پيغام برايت تو داشت گفت:ببخشيد كه دير شد
حالا سوكولف سرهنگ ولگين كسي كه سوكولف رو زنداني كرده به اسنيك معرفي ميكنه و ميگه شاگوهود يك تانك جنگي قوي است
اسنيك به ماجور ميگه من از بين اين همه سرباز چه جوري سوكولف رو عبور بدم
ماجور ميگه بايد خودت تصميم بگيري
حالا هر دو راه ميافتند در ميان راه سربازها فرمان ايست ميدهند اما در همين موقع يك جوان خوشتيپ با لباس سربازن گرو مياد با يك تفنگ دستي
يكي از سربازان:تو كي هستي حتما از گروه سربازان اسلوت هستي دستت به سوكولف نميرسه برو گم شو
اون جوون:اين اسلوت است كه در برابر شما حضور داره
حالا او اسلحش رو اماده ميكگنه و تمام سربازان را به يك چشم به هم زدن ميكشه در اين موقع اسنيك ميگه سوكولف از اينجا برو اون جوون باديدن اسنيك ميگه تو كه باس نيستي پس كي هستي ميگه من در همين حال سربازان اسلوت از راه ميرسن و اسنيك رو محاصره ميكنند در همين موقع اسلوت ميخواد اسنيك رو بكشه اما موقعي كه ميخواسته دور از چسم همه تير در تفنگ خود بذاره اشتباه ميكنه و اسنيك هم از فرصت استفاده ميكنه و تفنگ رو از اسلوت ميگيره و او را نقش زمين ميكنه ويكي يكيسربازان رو بيهوش ميكنه اما اسلوت رو بيهوش نشده اسنيك به او ميگويد:من ديدم تو سعي داشتي تير در تفنگ خود بذاري
اسلوت دوباره سعي ميكنه اسنيك رو با چاقو بزنه اما اسنيك او رو بيهوش ميكنه و در تماس با ماجور تام ميگه سوكولف دم پل منتظرمه من بايد برم باس كجاس
ماجورتام:چند لحظه قبل ارتباطش با ما قطع شد اسنيك خودش رو به سوكولف ميرسونه اما در همين موقع سوكولف در روي كوه بيرون مياد و صداي وحشتناكي ميده اسنيك ميگه اماده شو بريم
در حين عبور از پل يك نفري از دور مياد بله او باس است باس تو جعبه سلاح با خود حمل ميكند و مياد و ولگين هم از راه ميرسه
اسنيك:باس اين چيه
باس:من به روسيه پناهنده شده ام
اسنيك:چرا پناهنده شدي
باس:براي وفاداري به پايان رساندن هدفم
در همين حينزنبور ها دور سوكولف را ميگيرند و فير او را به داخل هليكوپتر ميبره و پين ميتونسته زنبوره رو كنترل كنه و اند يك اسناپر حرفه اي است و فيوري كسي كه با تفنگ اتيشي خود كار ميكنه سوار هليكوپترند
در همين موقع باس و اسنيك با هم ميجنگند اسنيك اسلحه رو درمياره و رو به باس ميگره
باس:ايا جرات داري شليك كني؟
در همين موقع با يك تكنينك اسلحه اسنيك رو خراب ميكنه و اسنيك بلند ميشه تا با هم بجنگند اما باس دست او را ميشكند ولگين ميگه من اين دو جعبه رو ميبرم
ولگين:اين كيه ايا يكي از سربازانت است
باس:نه او مثل يك بچه است
ولگين :او من را ديده بايد بكشمش
حالا ولگين كه ميتونه الكتريسيته رو از خود عبور بده و از ان استفاده كنه ميخواد اسنيك رو بكشه
باس ميگه نه بذار من بكشمش
باس:جك تو نميتوني با ما بياي
دستش رو درازميكنه تا اسنيك رو بلند كنه اما اسنيك رو از پل پرت ميكنه پايين باس از اين كار خود پشيمون ميشه
بعد از مدتي
اسنيك كنار رودخونه اي كه پل روي ان بود افتاده پارامديك به او ميگويد بايد خود را معالجه كين اسنيك خود را معالجه ميكند و دست شكسته خود را جا مي اندازد
اما در اين موقع 6 هليكوپتر كه شاگوهود رو حمل ميكنند ميان و اسنيك انها رو ميبينه كه باس سوار بر يكي از انها است
در يكي از هليكوپتر ها كه ولگين و اسلوت و يك زن سوارند
اسولت با رسيدن عطر اين زن به مشامش مشكوك به او ميشه ميگه او كيه
واگين:اين زن سوكولف است
در همين حين ولگين سلاحي رو كه باس برايش اورده ميخواد امتحان كند اما اسلوت جلويش را ميگيهر ولگين اسلوت را به ان ور هل داده و اين سلاح اتمي را به ازمايشگاه سوكولف شليك ميكنه و اسنيك از اين انفجار جان سالم بدر ميبره
و بالون نجات براي اسنيك از راه ميرسه


يك هقته بعد
پس از شكست اسنيك از باس اسنيك به بيمارستان منتقل ميشود بعد از ان ادامه ماوريت در شب به اسنيك محول ميشود
ماجور:اسنيك ما ديگه نميتونيم ريسك كنيم و تو را با چتر نجات به جنگل بفرستيم براي همين از يكي از جديدتريم سلاحها مون استفاده ميكنيم كه يك موشك است
در حين اينكه اسنيك در بيمارستان بوده ماكلماتي بين رييس جمهور امريكا و روسيه رخ داده كه از اين قرارا بوده كه رييس جمهور امريكا ميگه باس به كشور تو پناهنده شده
روسيه:باس اون سرباز افسانه اي يعتي مادر نيروهاي ويزه شما

اسنيك با رها شدن موشك از هواپيما به داخل جنگل ميرسه و نزديكاي زمين از موشك ميپره بيرون اما هواپيماهاي ولگين ميرسن به هواپيمايي كه اسنيك از ان پريد بيرون ولي جان سالم بدر ميبره
اسنيك با رسيدن بهزمين با ماجور تصميم ميگيره
كه ماجور بهش ميگه اسم اين عمليات اسنيك ايتر استو تو بايد سوكولف رو نجات بدي واو را بازگردوني
و شاگوهود رو ازبين ببري
وباس رو بكشي
اسنيك:من 10 سال با باس زندگي كردم و حالا ميگي بايد بكشمش
اسنيك راه خودش رو ادامه ميده و به يك اسب سفيد ميرسه نزديك اسب كه ميرسه صداي باس رو ميشنوه
باس ميگه برو خونه اسنيك سعي داره باس رو بزنه كه باس اسلحه اسنيك يعني ام كي 22 رو خراب ميكنه و بعد از داقون كردن موشكي كه اسنيك اومد اسنيك رو ميزنه و دست اسنيك رو زير پاي اسب له ميكنه و ميره
اسنيك:باس اسلحه ام را خراب كرد
ماجور :تو بايد يه جوري خودت رو به كارخونه برسوني و جاسوس ما يعني ادام رو اونجا ملاقات كني ما يك جاسوس ديگه به نام ايوا نيز داريم
و حرف رمز اين است
ميهن پرستان كي هستند؟
لا لي لو لي لو
اسنيك خودش را با هزار زحمت به كارخونه ميرسونه و به اتاق سوكولف ميره هيچ كسي در اينحا نيست
در همين حين نور يك موتور چشم اسنيك رو ازار ميده
اسنيك:تو بايد ادام باشي
ميهن پرستان كيستند
اون فرد جواب نميده
ميهن پرستان كيستند
در همين موقع سربازها اسينك را محاصره ميكند فردي كه سوار موتور است با خاموش كردن چراغ خود ميگه بخواب روي زمين اسنيك ميپره به گوشه اي و در اين موقع با استفاده از تاريكي سربازان رو ميكشه
اسنيك با شنيدن صداي زنونه اون فرد ميگه
اسنيك:يك جاسوس زن تو بايد ادام باشي
زن:نه من ايوا هستم ادام نتونست بياد
با هم ديگر به اتاقي كه سوكولف در ان بود ميروند و پارامديك به اسنيك ميگه:تو بايد بخوابي و صبح ماموريت خود را انجام بدي تو تازه از بيمارستان مرخص شدي
صبح روز بد
اسنيك با بيدار شدن از خواب ميبينه كه ايوا داره لباس ميپوشه
و به اسنيك اسلحه ام911آ11 (اسمش درسته )ميده
اسنيك:اين يك اسلحه قوي امريكايي است
اسنيك داره اسلحه را براي سيستم سي كيو سي اماده ميكنه
ايوا :چي كار ميكني
اسنيك:دارم خود را براي سي كيو سي اماده ميكنم با اين تكنيك ميتونم از چاقو و كلت در يك زمان استفاده كنم
و يك اسلحه ام 22 ديگر به اسنيك ميده و يك دست لباس دانشمندان
اسنيك :اين چيه
ايوا:لباس دانشمنداني است كه در مقر دشمن هستند و ميتوني به عنوان جاسوس وارد بعضي از مقر نيروهاي دشمن بدون اينكه بشناسنت بشي
يك دفعه اسلوت دوباره با 7.8 نفر از سربازاش سر ميرسه اسنيك با ديدن سربازها به ايوا به من اونها رو سرگم ميكنم تو خودت رو به موتورت برسون و اسنيك تمام سربازها رو ميكشه يك دفعه ميبينه اسولوت ايوا رو گرو گان گرفته اسنيك با ديدن اسلحه اسلوت ميفهمه كه اين يك اسلحه براي جنگ نيست و داراي تير نميباشد و خونسرد به ميگه اسلحت تير نداره
ايوا ميخواد از دست اسلوت فرار كنه و او دوباره ايوا رو نميگيره و با لمس كردن سينه زنونه ايوا ميفهمه و ميگه يك جاسوس زن و به عطر ايوا مشكوك ميشه او شليك ميكنه ولي اسلحه اش تير نداره و ايوا با چند حركت اسلوت رو نقش زمين ميكنه اسلوت در ميره و ايوا قصد داره او را بكشه
اسنيك:اينكار ونكنم
ايوا :چرا؟
اسنيك:چون اون خيلي جوونه
حالا ايوا با حركات نمايشي و با ضربه به در پشتي كاخونه راه رو براي اسنيك باز ميكنه
اسنيك از در خارج ميشه و به يك در ياچه ميرسه كه يك جاي خيلي زيبا است اسنيك با رفتن به طرف ديگر به سيم حاردار هاي برقي ميرسه و از زير ان خودش رو عبور ميده و با گذشتن از سربازان به يك پايگاه كوچك ميرسه و كه يكي از ان 6 هليكوپتر در انجا حضور دارند و راه خود را ادامه ميده و به يك جايي ميرسه كه يك چاله خيلي بزرگ بين دو طرف ميرسهكه دوباره اسلوت با سربازاش سر ميرسن اما اين دفعه اسلوت به سربازاش ميگه اينبار ميخوام مثليك دويل با هم بجنگيمو كارهاي نمايشي خود رو با اسلحه نشون ميده و پس از يك جنگ خيلي زيبا بين اين دو اسنيك پيروز ميشه اما اسلوت نميميره و لي دوباره زنبورها سر ميرسن كه با نيشهاي خود ميتونند هر كسي رو بكشند اسلوت از دست انها با شگرد خودش فرارميكنه ولي سربازان با نيشهاي متوالي اين زنبوره ميميرن و اسنيك براي فرار كردن از اينها خودش رو به داخل چاله مياندازد و به غار ميرسد و با پيدا كردن مشعل راه خود رو ادامه ميده و به يك حفره اب زيرزميني ميرسه كه حالا پين سر ميرسه و نوبت مبارزه با پين است يعني سرباز زنبورها
او ميتونه زنبورها رو كنترل كنه اسنيك پس از يك جنگ تكنينكي او رو به جهنم ميفرسته و راه خودش رو ادامه ميده در ميان راه يك سري از سربازها رو ميبينه كه سوار بر يك چيزهاي مثل جت هستند و راه خودش رو طي ميكنه و و به بيرون از غار يعني داخل يك رودخانه ميرسه و پس از گذشتن راه طولاني ان به مقر دشمن ميرسه.
در اينجا اسنيك ولگين و باس و سوكولف رو ميبينه
باس:پين مرد
ولگين از شدت عصبانيت يك مشت به ديوار ميزنه و در اين موقع فير و انذ ميان
باس:تو او رو بكش فير با دويدن به روي اب ميره
ولگين:اين پيرمرد(اند)چرا همش خوابيده نكنه مرده
باس:در حقيقت او مرده و 100 سالش است ولي هر وفت زمان خوب و سالم باشه بيدار ميشه
در اين موقع اسلوت مياد و ميبينه كه سوكولف از كار با اونها خودداري ميكنه و اون جاسسوس يعني زن سوكولف مياد و براي حرف كشاندن شوكولف ولگين او را با برق شكنجه ميده و سوكولف يكي از قشنگترين كارهاي خودش رو انجام ميده كه از اين قراره:او يكتير داخل يك تفنگ ميذاره و با دو تا تفنگ خالي در دستانش مثل شعبده باز ها يا ‍انگولرها عوض ميكنه و در بين ان 6 تير ميزنه اگر تير شليك بشه طرف ميميره و اگر نه كه هيچي
و سوكولف از ترس خودش رو خيس ميكنه و اسلوت هم ادامه نميده
پس از ديدن سحنه اسنيك پس از گذشتن از سربازها وارد مقر دشمن ميشه و بعدر از پايين اوومدن از پله ها به ان طرف ميره و از پله ها بالا ميره و دوبار ه به جنگل ميرسه و بعد از عبور كردن به يكي از پايگاه هاي دشمن كه سربازاني متفاوت داره ميرسه لمل در جلوي اينجا سيم خاردار برقي و سگ و جود داره اسنيك تا انتها ميرهو از زير سيم خاردار كه پاره شده عبور ميكنه و بعد از كشتن سربازها به داخل اينحا ميره و وارد خونه ميشه كه دانشمندان در حال كارند اسنيك لباسي كه از ايوا گرفته بود رو بر تن ميكنه و خيلي را حت وارد اتاقي كه سوكولف قرار بود در انجا باشدميشه
يك مرد پير:تو دنبال سوكولف هستي اون اينجا نيست
اسنيك تو كي هستي
پير مرد :من هم مثل سوكولف يكي از طراحان سلاحهاي روسيه هستم و اسم م وارگ است
و پس از صحبت با اسنيك
ميگه اينها رو نگاه كن:
اسنيك:كفشهاي قشنگيه
وارگ:نه پاها رو ميگم كه همه جا ميتونند برن
وارگ:تو بايد به مقر دشمن برگدي و دري كه در انجا بشته بود با استفاده از كارت كليد باز كني و از را كوه به پايگاه اصلي دشمن برسي
اسنيك:تو چرا به من كمك ميكني
وارگ:بخاطر تعرف تو از من
اسنيك:چه تعريفي
وارگ:كفشهام
اسنيك دوباره به مقر دشمن برميگرده اما در ميان راه به دومين مرد كبرا يعني فير ميرسه كسي كه ميتونه مثل عنكبوت و ميمون از ديوار بالا بره
با ديدين اسنك با كراسبو گان خود يك تير به پاي اسنيك ميزنه و مبارزه شروع ميشه او ميتونه غيب بشه اما اسنيك با هزار بدبختي او رو ميكشه و بعد از باز كردن اون در با استفاده از كليدي كه وارگ بهش داد
دوباره به جنگل ميرسه
در همين موقع ايوا با اسنيك تماس ميگيهر:اونها اند يعني بزرگتيرن اسناپر جهان رو براي جنگ با تو فرستاده اند
اسنيك پس از گذشتن از اينجا به يك دوراهي ميرسه كه به شمت راست ميره و به يك كلبه ميرسه كه دراونجا مهمات پيدا ميكنه و برميگردد و به سمت چپ ميره و حالا نوبت مبارزه با سرباز اسناپرگروه كبرا فرا ميرسه پس از رسيدن به اينجا اند با اسنيك حرف ميزنه و مبارزه شروع ميشه و يك مبارزه كاملا اسناپري در يك محوطه خيلي خيلي خيلي بزرگ بايد همديگر رو بزنند اسنيك در يك كلبه كوچك يك اسناپر اس وي دي پيدا ميكنه و پس از يك مبارزه خيلي طولاني او را شكست ميده
اما راهي كه به كوه ميره باز ميشه اسنيك با ورود به اونجا يك نردبان واقعا طولاني ميبينه كه او را به بالاي كوه ميرسونه ازش بالا ميره و به كوه ميرسه و بعد از سپري كردن راه يه نوك قله جايي كه با ايوا قرار گذاشته بود ميرسه پس از رسيدن اسنيك ايوا رو ميبينه كه بدنش بر اثر شكنجه هاي ولگين زخمي شده و باهم در باره ماموريت اسنيك و رابطه او با باس حرفميزنند
ايوا:اسنيك ايا كسي است كه تو دوستش داشته باشي؟
اسنيك:براي من هيچوقت زندگي اشخاص ديگر جذاب نبوده
ايوا:اما تو از باس خوشت اومد ايا عاشقش بودي
اسنيك:نه عميق تر از عشق او مثل مادر من بود
ايوا:ماموريت تو اينه كه او را بكشي ايا ميتوني
ايوا به اسنيك چند تا نودل غذاي ‍زاپتي ميده ميگه بهتره به جاي خوردن مار و حيوانات ديگه يه خرده هم غذاي خوب بخوري بعد از ان از در بالايي خارج ميشن وايوا با موتور پهلوي اسنيك ميره و از بالاي كوه محل استقرار دشمن و شاگوهود معولم استدر اينجا اسنيك پايين رو نگاه ميكنه
و با دوربين ولگين رو ميبينه كه داره با مشت به چند بشكه ميكوبونه در اين موفع كه داره به بشكه ضربه ميزنه يك دفعه خون از يك بشكه جاري ميشه و با يك مشت جانانه بشگه رو ميفرسته هوا كه يك دفعه جنازه وارگ معلوم ميشه
اسلوت:ايا او حرف زد
ولگين:نه قبل از اينكه بخواد حرف بزنه مرد
اسلوت:از كجا فهميدي او جاسوس است
ولگين به طرف جنازه او ميره و از داخل پاشنه كفش او يك فرستنده در مياره
ميگه:بوسيله اين
باس از راه ميرسه و ميگه فير و. اند مردن
ولگين:لعنتي او مثل يك بچس و اما مهارتش خيلي زياده و سربازه تو باس
فقط فيوري مونده
پس از مكالمه ايوا يعني كسي كه خودش رو زن سوكولف معرفي كرده ميرسه و دوباره اسلوت اون عطر به دماقش ميخوره و اشنا مياد
حالا اسنيك به پايين برميگرده با استفاده از كليدي كه ايوا بهش داد در رو باز ميكنه و ميخواد خودش رو با پايگاهبرسونه
كه فيوري سربازي كه با استفاده از تفنگ مخصوص خود كه اتش شليك ميكنه سر راه9ش سبز ميشه و پس از نبرد اسون او رو شكست ميده اسنيك بالاخره خودش رو به پايگاه ميرسونه و طبق گفته ايوا با يد به جايي بره كه سرهنگ رايدكو انجا است و لبلاسهاي او رو بدزده و او رو دركمد قايم كنه اسنميك خودش رو به اونجا ميرسونه و با كشتن رايدنكو لباسهاش رو برميداره و با زدن ماسك رايدن خودش رو شبيه به او ميكنه و از در وارد ميشه كه به سوكولف برسه در اينجا كه يك راهرو طولاني اسا يك در قفل وجود دارد كه اناج محل شاگاهود است اسنيك اينجا رد ميشه و در اتاق سوكولف ميبينه كه ايوا داره با سوكولف حرف ميزنه يك سري اسناد از او ميگيره با خار ج شدن ايوا اسنيك به پشت جعلبه اي ميره و پهلوي سوكولف ميره
سوكولف:تو كيهستي ؟اها ..مرد ي از سيا هستي
و ميگويد كه اونزن جاسسو (ايوا)معشوق ولگين است و اسناد شاگوهود رو از من گرفت
اسنيك:ولي من فكر ميكردم او معشوق تو است
سوكولف :نه او معشوق ولگين است
در همين زمان ولگين مياد تو واسنيك زود ماسك رو ميزنه وخودش رو شكل رايدكوو ميكنه
ولگين:من منتظر شما در دفترم بودم رايدنكوو (اسنيك كه صداش شبيه او نيست حرف نميزنه)
و ولگين شك ميكنه و ميخواد اور بكشه
ولگين:تو كي هستي من خوب سرهنگ رو ميشناسم
و اتسلحه به روي قهرمان ما ميكشه اما اول با اسلحه دو تير به دوتا پاس سوكولف ميزنه واسنيك با سي كيو سي ولگين رو روي زمين ولو ميكنه و همين موقع باس ميرسه و اسنيك رو ميزنه و ماسك رو از صورتش برميداره و ميبينه اسنيك است و ولگين ميخواد او رو بكشه اما باس اسلحه رو ازش ميگيره و با يك تكنيك او رو مياندازه زمين ولگين بلند ميشه
ولگين:حالا فهميدم كه چرا بهت ميگن باس اين چي بود جودو بود
باس:نه اين سي كيو سي بود اين تكنيك رو من با او(اسنيك)10 سال پيش بوجود اورريم و باس از اونجا ميره و ولگين و ميمونه اسنيك واسنيك يه كتك جانانه از ولگين ميخوره و بيهوش ميشه

در ادامه داستان صحنه تاريك است اما صدايي به گوش ميرسه كه ولگين ميخواد از سوكولف اعتراف بگيره و سوكولف از ترس زبونش بند اومده و دراخر سوكولف ميميره
ولگين:حالا نوبت تو است
حالا در اتاق شكنجه پس از چند ضربه ولگين به اسنيك كه دستش را بستن و به سقف او.يزان است كيسه رو از صورت اسنيك برميداره و هر كاري ميكنه اسنيك حرف نميزنه و در حين شكنجه يك فرستنده از اسنيك ميفته
ولگين اين چيه :
باس :اين يك فرستنده است من موقعي كه در جنگل باهاش جنگيدم اين را در لباسش جاسازي كردم براي اينكه بفهمم كجا ميره
ولگين مجبور ميشه از برق سلاح خودش استفاده ميكنه و7 ميليون ولت برق به اسنيك وصل ميكنه و اسنيك دهن باز نميكنه
باس:اون سرباز منه اون حرف نيمزنه
ولگين:باس من ازت ميخوام كه چشمهاي او رو دربياري من از چشمهاي ابيش خوشم نمياد
باس با چاقو سعي داره چشم اسنيك رو دربياره اما در اين موقع تاتيانا(ايوا )شروع به گريه كردن ميكنه و ميگه نكن
اسلوت:تو چرا ازش دفاع ميكني تو يك جاسوس هستي هميشه عطر تو برام اشنا بوده
حالا دوباره اسلوت ميخواد قضيه 3 تفنگ و6 شليك و يك تير رو اجرا كنه كه ولگين اجازهميده اين كار رو بكنه پس از دو بار شليك بار سوم اسنيك ميفهمه كه تفنگي كه در دست اسلوت است پر است و با شليك ايوا ميميره و خودش رو تاپ ميده و ميكوبونه به اسلوت تا تيرش خطا بره اما تيرش به چشم اسنيك برخورد ميكنه و اسنيك يك چشم خودش رو از دست ميده و باش از شدت عصبانيت يك سيلي به اسلوت ميزنه و ولگين و اسلوت از اين اتاق ميرن
و باس و ايوا ميمونن
باس با تفنگ اسلوت يك تير به پاس اينيك ميزنه وتفنگ رو داخل جيب اسنيك ميذاره و ميگه برو
باس با ناراحتي از اتاق ميره بيرون و ايوا در گوش اسنيك ميگه:من يكي از راه هاي فاضلا بور باز كردم ميتوني از اونجا بري وپيش من بيا در پشت ابشار تجهيزاتت دست من است
و سربازها اسنيك رو به داخل زندان ميبرن
در داخل زندان اسنيك با نگهبا ن كه اسمش جاني است اشنا ميشه و او به اسنيك يك گاز بيهوش كننده ميده
اسنيك:تو ميتوني من رو از انيجا فراري بدي
جاني:نه برو
جاني ميترسه چون جرات اين كار رو نداره
اسنيك با استفاده از چنگال تيري كه باس به پاش زد درمياره و فرستنده اي كه در بازوش قرار داده شد و يك قرص فك دث پيل پيدا ميكنه كه ميتونه اسنيك رو براي مدتي بيهوش كنه واو رو مثل يك مرده نشون بده و براي بيدارشدن از اين خواب بايد ريوال پيل قرصي كه در دندان خودش است استفاده كنه اسنيك اين كار رو ميكنه و جاني فكر ميكنه او مرده و مياد داخل زندانو اسنيك با استفاده از ريوال پيل بلند ميشه و از زندان فرار ميكنه و به داخل راه فاضلاب ميره در اينجا به انتها ي فاضلاب ميرسه اما دوباره اسلوت با سربازاش سر ميرسه
اسلوت:شما كاري نداشته باشيد من خودم او رو ميكشم اسنيك هم ميبينه كه در حال خطر است شيرجه ميزنه به داخل رودخانه و از دست اونا فرار ميكنه
اما در رودخونه بيهوش ميشه
و مرد پنجم كبرا يهني ساروو سر ميرسه در حقيقت اون روح است كه در امتداد رودخانه روحها رو براي اسنيك ميفرسته و اسنيك او رو شكست نيمتونه بده و ميميره اما نه مرگ واقعي بلكه اينها همش كار قدرت ساروو است و با ريوال پيل زنده ميشه اسنيك وقتي به هوش مياد ميبينه كه داره زير اب خفه ميشه و زود خودش رو به خشكي ميرسونه وراه خودش رو ادامه ميده به پشت ابشار به يك غار ميرسه كه اونجا ايوا رو ملاقات ميكنه و تجهيزات تسنيك رو بهش ميده و اسنيك مارو ماهي ميخوره و
اسنيك:ايوا تو ميدوني بمبهات ي سي 3 براي نابوذ كردن شاگوهود كجاست
ايوا اينجا پهلوي من است
اسنيك:از كجا پيداش كردي
ايوا:من از نيروهاي دشمن دزديمش تو بايد اونها رو در چهار مخزن سوخت شاگوهود بذاري و شاگوهود در در قلي است كه موقعي كه تو لباس رايدنكوو رو بدست اوردي
مقداري از ان بمبها رو هم من بر روي پل ميذارم تا راه پس از نابودي ساگوهود براي دشمنان ببينديم
اسنيك:من هنوز هم سالمم با يك چشم هم ميتونم خوب ببينم و خوب تير اندازي كنم
اسنيك راه ش رو دوباره به پايگاه دشمن ادامه ميده اما اين بار نوبت نابودي شاگوهود است
اسنيك پس از گذاشتن بمبهاي سي 3 ميخواد از اينجا دربره كه ايوا هم به او زنگ ميزنه و ميگه كار بمبگذاري پل انجام شد اما يك دفعه بعد از چند دقيق ميبينه كه اسلوت و ولگين فهميدن كه ايوا جاسوس است و او رو ميخواهند بكشند در همين موقع باس سر ميرهس و ميگه اون بمبها رو كار گذاشته و چند دقيقه ديگر اينجا ميره رو هوا باس اسنيك رو ميبينه و پس از مبارزه دوباره باس اسنيك رو ميزنه
اسلوت:من از اون عطر نفهميدم كه اين زن جاسوس است بلكه از بوي بنزين موتور
ولگين:باس تو اين زن رو با خودت ببر
باس ميره پهلوي ايوا و يواشكي دم گوشش ميگه:كارها رو به عهده من بسپار
و حالا اين سه مرد ميمونن ولگين ميخواد اسنيك رو بكشه
اسلوت:سرهنگ بذار من اون رو بكشم
ولگين:نه
اسلوت هم رو اسنيك و هم رو ولگين اسلحه ميكشه ميگه بذار من بكشمش اما ولگين براي ترسوندن اسلوت يك تير به نزديك پاش شليك ميكنه
اسلوت راضي ميشه و حالا نبرد اين دو دشمن شروع ميشه كه فقط 3.4 دقيقه مونده كه بمب بتركه كه راديو به سربازان اعلام ميكنه هم اينجا رو ترك كنن بمبها الان ميتركن
اسنيك پس از زحمت بسيار ولگين رو شكست ميده و اسلوت هم موقع فرار ميبينه كه اسنيك پيروز شده و ايوا مياد و هردو سوار موتور ايوا براي فرار ميشن كه يك دفعه پس از انفجار ولگين سوار بر شاگوهود ميگه هنوز تموم نشده اسنيك و اسنيك بايد تير اندازي كنه و ايوا رانندگي پس از خارج شدن از پايگاه بايد به جايي كه باس منتظر اسنيك است برن يعني درياچه كه ايوا به اسنيك ميگه باس دشمن تو نبوده بلكه او هم به عنوان جاسوس در اين ماموريت حضور داشته و ما بايد بريم پهلوش و بايد به طرف پل بريم تا با تركاندن پل شاگوهود هم از بين ببيريم اما اسلوت هنوز كوتاه نيامده و دوباره مزاحم اسنيك ميشه حالا اسلوت سوار بر موتور به اسنيك وايوا شليك ميكنه و پس از رسيدن كنار انها سعي داره كه با تفنگ اسنيك رو بكشه ولي سقف كه داره از انفجار ميريزه
بك تيكه از ان بر روي موتور اسلوت ميخواد بيفته كه اسنيك ارپي جي خودش رو درمياره و اين تيراهن رو ميزنه تا اسلوت زنده بمونه و حالا به راه طولاني كه به در ياچه ختم ميشه ميرسن و بعد از نبرد و تيراندازي اسنيك يه موتورسوران دشمن و شاگوهود كه پشت سر انها داره مياد به پل ميرسند
ايوا:اين اخرين شانس ما است تو بايد موقعي كه شاگوهود روي پل است بمبها را با اسناپر بزني تا بتركند و زود به ان طرف پل ميرند و اسنيك پل رو ميتركونه و شاگوهود به داخل اب ميفته و اسلوت اون پل باقي ميمونه
اما هنوز تموم نشده شاگوهود با اينكه پشتش اسيب ديده به بالاي پل مياد
اسنيك:ديگه راه فرار نداريم بايد باهاش بجنگيم اسنيك با استفاده از موتور به پشت اسيب ديده شاگوهود بايد ضربه بزنه تا از بين بره البته با ارپي جي و شاگوهود خراب ميشه و اسنيك پيروز ميشه ولي هنوز ولگين زنده است و با استفاده از برق خود شاگوهود رو دوباره به كار مي اندازه
اسنيك:من پياده ميشم باهاش ميجنگم
ايوا:من هم با موتور سرش رو گرم يمكنم اسنيك بالاخره ولگين رو به اون دنيا ميفرسته حالا هر دو به طرف درياچه ميروند اما در بين راه دوباره سربازها مزاحمشون ميشن اما اسنيك اونها رو ميكشه
در راه
ايوا:بنزين ما داره تموم ميشه
اسنيك:اين جا رو ببين باك بنزين تير خورده
وقتي ايوا ميخواد ببينه كه كجاي موتور تير خورده يك تنه درخت سر راه اونا ضاهر ميشه و با تصادف با اون موتور ميتركه و اسنيك و ايوا هر كدام به يك گوشه پرت ميشن اسنيك حالش خوبه اما ايوا شاخه درخت به داخل كمرش فرو رفته و اسنيك بايد او رو معالجه كنه كه با خوب شدن ايوا هردو راه رو ادامه ميدن تا به درياچه ميرسن كه اسنيك باس رو ميبينه
ايوا:من ميرم هواپيما رو حاضر كنم براي رفتن من شما رو تنها ميذارم اسنيك با ديدن باس
اسنيك:با س چرا اينكار رو كردي
باس:براي اينكه جهان رو دوباره بسازم كه همه ازش استفاده كنند و همه با هم دوست باشند
ساروو شوهر من بود اما فيلوسيفر(در اين باره قسمت داستان اشه قبلا توضيح داده كه اينها كي هستن)از من خواستند تا ما با هم بجنگيم يكي بايد ميمردو يكي بايد زنده كه من شوهرم رو مجبور شدم بكشم
من من تظر تولد تو بدوم اسنيك منتظر بزرگ شدن من بهت تفنگ دادم و تكنيكها رو ياد دادم تنها چيزي كه تو بايد از من بگيري جانم است
باس تماس ميگيره و ميگه ماوريت انجام شد و ات ده دقيقه ديگه اينجا رو با هواپيم بمباران كنيد
اسنيك بايد در ده دقيقه رييس خودش رو بكشه كه اين كار رو ميكنه
باس در حال مردن ميگه اين تفنگ من تنها يادگاري من است تو من رو با اين بكش اسنيك هم مجبور ميشه بكشتش و به طرف هواپيما ميره و سوارميشه كه موقعي كه هواپيما ميره رو هوا دوباره اسلوت اما اين دفعه تكي سر ميرسه و با استفاده از اون جت هايي كه سرباز ها داشتن مياد و ميبره داخل هواپيما و جت برخورد ميكنه و به يكي ا زپره هاي هواپيما و اسيب ميبينه اسنيك واسلوت پس از يك كتك كاري جانانه با اسنيك دو تا تفنگ در مياره و داخل يكيش تير ميذاره و تفنگ ها ور باهم عوض ميكنه وروي زمين ميذاره و اسنيك بايد يكيش رو انتخاب كنه كه تفنگ پر دستت اسلوت است اما اسلوت تير رو به كناز اسنيك ميزنه و تصميم داره با اسنيك دوست بشه
اسلوت:اسمت چيه
اسنيك:اسنيك
اسلوت:نه اسم واقعي همه ميدونن من اسلوت نيستم و تو اسنيك نيستي اسمم واقعي من ادامسكا است
اسنيك:جان
اسلوت پس از خداحافظي ميپره داخل درياچه
ايوا :خيلي سنگين شده كمك كن
اسنيك با كمك كردن به ايوا هواپيما رو بالا ميبرند و به خانه اسنيك بر ميگردن و شب رو با هم ميگذرونن و لي صبح موقعي كه اسنيك بيدار ميشه ميبينه ايوا نيست و يك نوار براي او ضبط كرده كه داخلش گفته من جاسوس چين بودم نه امريكا و ماموريتم كشتن تو بوده اما چون دوستت داشتم نتونستم

اسنيك به دفتر رييس جمهور ميره
رييس جمهور:من لقب بيگ باس رو بهت ميدم و ما جور و پارا مديگ در اين جا حضور دارند و اسني ك بي تفاوت سر مزار رييس قديمي خود يعني باس ميره


داستان تموم نشد در اخر اسلوت با تلفن به كسي ميگه كه من براي سازمان سيا كار ميكردم و من همون جاسوس امريكا ادام بودم
======================
در اخرکم از اقایninja درسایت بازی دات ممنونیم که این نقدو نشوتن
 
دوست عزيز تا جايي كه يادم مياد من خودم در بازيدات اينو نوشتم(گرچه تند تند نوشتم و خوب نشد:(( )
اما نميدونم چه جوري ميگي كس ديگه نوشته حتي يادمه تاپيكي به اسم داستان بازيها بود و چند تا از بچه ها نظر دادن
حتي فايل Wordpad سيو شدش رو هنوز دارم:mad:
 
نوشته شده توسط gamestation:
باب ما یه جای MGS3 رو نفهمیدیم
آخراش که هواپیمای دشمن دنبال Eva و Solid بودن چی شد که هواپیماها برگشتن
در ضمن یه سوال دیگه دیوید هایتر کیه

Control: Volk-19, this is Control. Stand by for a direct order from the
Chairman. Volk-19 return to base immediately. Do you read me? This is a direct
order from Comrade Khrushchev! Return to base immediately. Volk-19! Do you
copy?

Pilot: Understood. Aborting mission. RTB.

بابا ايول...
توضيات اينكه، اين Comrade Khrushchev كه ميشه همون همقطار كروشچف كه همون رئيس دولت شوروي بوده دستور داده كه هواپيماها فوراً برگردن و اجازه داده هواپيما بره...
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or