IGN یه مطلب جالب در مورد DmC نوشته بود که خب چند ساعتی طول کشید تا تونستم ترجمه اش کنم و وقتی اومدم تاپیکش رو بزنم دیدم Dark Girl عزیز زودتر اینکار رو کرده
گفتم ترجمه خودم رو بزارم اینجا
این مطلب صرفا ترجمه شده از IGN و نظرات این سایته
=============================
سری Devil May Cry ساخته کمپانی بزرگ Capcom یکی از دوست داشتنی ترین و پرطرفدارترین سری بازی های اکشن ژاپنی است . گیم پلی اکشن و نرم این سری به همراه استایل ( سبک ) فوق العاده اش تنها دو تا از خصوصیاتی است که باعث شده این سری Fan Base بسیار بزرگ و وفاداری داشته باشد ، اما احتمالا بزرگترین اسلحه این سری دانته است . شخصیت Iconic و مو سفید این سری که به طرز فوق العاده ایی باحال و قوی است به نحوی که میتوان او را یک ماشین مبارزه نامید . اگر بخواهیم به صورت خلاصه دانته رو معرفی کنیم باید گفت او یک اسطوره است .
پس زمانی که کاپکام در TGS2010 نسخه جدید و ریبوت شده این بازی که در اون دانته از اول طراحی شده ، دارای موی سیاه و استایلی Punk مانند بود و توسط Ninja Theory ساخته میشد را معرفی کرد هوادارای بازی بسیار عصبانی شدن . شاید اسم Fanboys May Cry برای این ریبوت مناسبت تر میبود . گویا این نسخه به نظر هودارا خیلی از سری اصلی منحرف شده بود
"دانته به اندازه کافی بدون پیراهن نیست که من ازش خوشم بیاد."
اما اگه بخوایم با دیدی منصفانه بررسی کنیم ، ریبوت کردن Devil May Cry اصلا ایده بدی نیست و اگه یک Developer باشه که بتونه اینکار رو درست انجام بده ما فکر میکنیم Ninja Theory همون سازنده است . اما ما معتقدیم که این تغییر سازنده میتونه جونی تازه به سری DMC بده و در ادامه ما 6 دلیل رو بیان میکنیم که میتونه باعث موفقیت این ریبوت بشه
داستانی سینمایی تر
شخصیت پردازی و داستان بخش هایی هستن که توی اون DmC میتونه بیشترین استفاده و منفعت رو از تجربیات Ninja Theory داشته باشه . Enslaved و Heavenly Sword هر دو توی این بخش ها بسیار موفق و متفاوت بودن و با بدست گرفتن DmC توسط NT میتونیم شاهد توجه بیشتر به روابط بین شخصیت ها و داستانی بهتر نسبت به داستان های نه چندان جالب نسخه های قبلی باشیم و میتونیم توقع داستانی گیرا تر داشته باشیم . نسخه های قبلی توی سری همیشه بیشتر به استایل توجه داشتن تا به داستان ، پس امیدواریم تا اینبار Ninja Theory بتونه بین این دو تعادل ایجاد کنه
علاوه بر اون نینجا تئوری به کمک تکنیک ها و تجربیاتی که از کار کردن با Andy Serkis بدست آورده تبدیل به یکی از رهبر های صنعت گیم در زمینه موشن کپچر و نشون دادن احساسات کارکتر ها شده . Serkis با استفاده از تجربیاتی که در بازیگری توی ارباب حلقه ها و نقش Gollum که نقشی متکی به Motion Capture بوده بدست آورده و آوردن این تجربیات به Ninja Theory باعث شده نینجا تئوری در این زمینه بسیار موفق عملکرده باشه ، داستان و شخصیت های باورپذیر در بازی های قبلی این استدیو یکی از نکات قابل توجه بوده که با نمایش هایی که تا الان از DmC دیدیم نینجا تئوری تونسته به خوبی از تجربیاتی که از همکاری با Serkis بدست آورده استفاده کنه
گیم پلی ایی مدرن تر
گیم پلی توی سری Devil May Cry همیشه فوق العاده بوده اما یه ذره هم از توجه بیش از حدش به گیمر های Old School ژاپنی ضربه خورده . سازنده ها و ناشرهای ژاپنی در این نسل سعی کردن تا خودشون رو بیشتر مدرنیزه کنند ( و خودشون رو به سازنده های غربی برسونند ) و دقیقا کاپکام به همین دلیل تصمیم گرفته تا استدویی انگلیسی نینجا تئوری رو برای نسخه جدید DMC در نظر بگیره
در نسخه های قبلی DMCبه عنوان مثال محیط ها به طرز عجیبی متفاوت بودن ( طوری که هر محیط اصلا با محیط قبلی هیچ ارتباطی نداشت ) ، معمولا داخل شدن به هر در باعث میشد تا تصویر سیاه بشه و بعد شما رو در محیطی کاملا متفاوت نشون بده . هرچند این موضوع مطمئنن یکی از بخش های قدیمی و سنتی DMC ـه ولی من به شخصه ترجیح میدم تا دنیایی پیوسته تر رو نسبت به نسخه های قبلی ببینم . باید توی بازی محیط های هر منطقه باید پیوستگی بیشتری داشته باشند و تغییر هر منطقه باید به صورتی زیبا و پیوسته صورت بگیره و نه به صورت یکدفعه ایی مثل نسخه های قبلی . کم کم این موضوع داره توی ژانر به یک استاندارد تبدیل میشه همونطوری که God Of War و Darksiders به ما نشون دادن که چقدر میتونه Exploration موثر باشه مخصوصا وقتی که احساس نمیکنی یه دفعه به یه محیط کاملا متفاوت برده شدی . خیلی سخته که بتونی به گشت و گذارت توی بازی ادامه بدی وقتی که از یک اتاق به یک اتاق کاملا متفاوت رفته باشی و این گشت و گذار رو به صورت Real Time انجام ندی ، که DmC احتمالا این موضوع رو تغییر میده
"حباب ساز دانته هاردکور بوده"
همچنین احتمالا محیط های مبارزه نیز تغییراتی داشته اند . توی نسخه های قبلی دانته یا نرو به یک محیط میرفتن و بعد یه کات سین نشون داده میشد ، راه بسته شده و دشمنها از زمین و دیوار بیرون میومدن . هرچند هنوز توی DmC همین اتفاق میوفته ولی Ninja Theory راهی پیدا کرده که بتونه کاری کنه تا این موضوع حس واقعیانه تر و Organic تری به خودش بگیره . شهر لیمبو دارای بعد شیطانی ایی هست – یک موجود زنده که سعی میکنه تا ره خودش رو به دنیای واقعی پیدا کنه و در واقع میتونه باعث تغییر شهر بشه تا با استفاده از قدرتش به دانته حمله کنه
"ما میخواستیم برای بسته شدن دیوار ها و به تله انداختن دانته ( مثل نسخه های قبلی ) یه دلیل خوب پیدا کنیم " کارگردان هنری بازی Tameem Antoniades ادامه داد " نه تنها دیوار ها نزدیک شده و دانته رو به تله میندازند بلکه مثل سلول های بدن انسان دشمن هایی رو تولید میکنند " او ادامه داد "مثل یه سرطان بدخیم میمونه ، خون ازش میریزه "
این موضوع باعث میشه ما باور کنیم که نینجا تئوری میخواد توی DmC همه چیز رو خیلی دقیق و بدون اشکال توی DmC اتفاق بیوفته و خیلی واقع گرایانه تر از نسخه های قبلی باشه
بعضی مواقع ریسک بزرگ نتیجه میده
بدون در نظر گرفتن نمرات و نقد های مختلفی که در مورد سری وجود دارد ، بیشتر هوادارای بازی نسخه اول رو بهترین Devil May Cry میدونند . این موضوع نوشن میده که راضی کردن هوادارای Hardcore بازی در عمل بسیار سخت تر از اونیه که انتظار دارید
هرچند کاپکام در این زمینه زیاد موفق نبود . DMC4 انحراف بزرگی نسبت به سری اصلی حساب میشد ، بخش اعظم بازی توسط نرو شخصیت جدید بازی دنبال میشد که او نیز شخصیتی با موهای سفید و اسلحه و شمشیر بود . هرچند در زمینه گیم پلی نرو تفاوت های زیادی با دانته داشت . شمشیر نرو مانند یه موتور سیکلیت گاز داشت و برای اجرای حملات نابود کننده تر باید شارژ میشد و دست او نیز ( Devil Bringer ) یک دست درخشان و نابود گر بود
"در DmC توجه زیادی به کمبو های هوایی شده است"
کاملا مشخصه که کاپکام سعی داره سری DMC رو از کهنه شدن نجات بده . حالا با DmC یک قدمه در همین راستا برداشته ، کاپکام DMC رو به یه استدیویی غریبی داده تا این استدیو بتونه بازی رو از اول تعریف و تفسیر بکنه . درسته که این موضوع تعدادی از هودارا رو ناراحت میکنه اما همین که ناشر بازی حاضر شده تا به تجربه ایی جدید و هیجان انگیز رو بیاره که احتمالا باعث سورپرایز خیلی ها شده و ترجیح داده اینکار رو بکنه تا اینکه بخواد همون روند رو ادامه بده . تصور کنید چه اتفاقی میوفتاد اگه Warner Bros بتمن رو به Christopher Nolan نمیداد ؟
یک داستان Origin و سر آغاز همه چیز
صحبت از بتمن شد ، در واقع بخش هایی هست که میشه توی اون DmC رو با فیلم Batman Begins مقایسه کرد . هر دوی اونها داستانی Origin هستن ( ریشه ایی ، سرآغاز ) ، این موضوع به این معنیه که جا برای خلاقیت و نوآوری توی داستان وجود داره ، البته تا جایی که نسبت به داستان اصلی کاملا غیبه نشه و اتفاقاتی رو که ما در مورد آینده میدونیم و دوستشون داریم رو تغییر نده
هر چند از همون اولین نگاه هوادارای بازی نسبت به Dante نینجا تئوری خیلی معترض بودن . دانته موهاش سیاه شده ! زندانیه ! سیگار میکشه ! خیلی جدیه ! آره هوادارا درست میگن اون همه این اخلاق ها رو داره ولی خب کی اهمیت میده ؟! این داستان Origin دانته است که تا الان گفته نشده . درسته اینبار اون یه جوون سرکشه – اما این موضوع باعث جلوگیری از تبدیل شدن اون به شخصی که ما میشناسیم نمیشه در واقع برعکس دیدن اون توی سنین جوونی و استایل ولگردی اون بهمون کمک میکنه تا شخصیت اون رو بهتر بشناسیم ، بهمون کمک میکنه تا بهتر بدونیم که اون چطوری تونسته مبارزه کردنش رو از توی کوچه و خیابون یاد بگیره
"این مرد جوون بعدا یه افسانه میشه"
بزارید برگردیم به بروس وین و بتمن . توی داستان Origin بروس در Batman Begins ما اون رو در زندان و در کنار بقیه محکومین دیدیم در حالی که هنوز سبک مبارزه مخصوص خودش رو نداشت . همچنین ما نقشه اون برای به قتل رسوندن شخصی که پدر و مادرش رو کشته بود مشاهده کردیم . داستان BB با بروس وینی که ما از بچگی میشناختیمش و دوستش داشتیم بسیار فرق داشت اما نهایتا اتفاقات که برای اون توی BB افتاد اون رو تبدیل به همون قهرمانی کرد که ما میشناختیم . چرا باید دانته و سفر اون تفاوتی با بروس داشته باشه ؟
استایل و چشم اندازی یکپارچه
یکبار دیگه میگم که سری بازی های DMC بسیار زیبا و استایلش هستن ، اما من فکر میکنم نینجا تئوری میتونه استایل کلی و دنیای DmC رو بهتر بکنه . اون استایل نسخه های قبلی که شخصیت زیبای انیمه ای ، که توی محیط واتیکان مانند راه میرفت در حالی که داشت با استایل مخصوص خودش شیطونا رو میکشت همیشه زیاد به دل من نمینشست
بعد از اینکه Ninja Theory کنترل فرانچایز رو بدست گرفته و با تصاویری که تا الان از بازی دیدیم نشون میده که نینجا تئوری به خوبی طراحی منحصر بفرد خودش رو که باعث شهرت اون ها در صنعت شده رو توی دنیای DMC نیز پیدا کرده و از لحاظ طراحی DmC رو به جهت یکپارچه و درستی داره هدایت میکنه . هر کسی که Enslaved رو بازی کرده باشه میدونه که محیط ها کاملا حیرت انگیز بودند و DmC انگار داره پا رو از اون هم فراتر میزاره . محیط ها و ساختمان ها به صورت پر جنب و جوش طراحی شدند که کاملا با دشمن ها و شخصیت های بازی همخونی دارند . ما بی صبرانه منتظریم تا تمام محیط های بازی رو ببینیم
Hideaki Itsuno همچنان به عنوان دستیار کارگردان حضور داره
احتمالا هوادارا در مورد این ریبوت برداشت اشتباهی دارند . سری DMC به نینجا تئوری داده نشده تا اونها هرطوری که دلشون میخواد اون رو تغییر بدن – Hideaki Itsuno کارگردان تمامی نسخه های قبلی DMC به جز DMC1 - در واقع داره در کنار Tameem Antoniades و با اون همکاری میکنه . DmC یه کار گروهیه . پس شاید بازی در همه بخش ها دچار تغییراتی شده باشه ولی شما میتونید مطمئن باشید که هنوز این بازی یک Devil May Cry هست