یادش بخیر سر نسخه ششم بود که یه مترجم دیگه ای زودتر از ویدا اسلامیه کتابو داد بیرون و من خیلی مقاومت میکردم که صبر کنم تا ترجمه اسلامیه بیاد ولی دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم از جیب بابام پول دزدیم رفتم دو جلدو خریدم
اولین بار فکر کنم این اتفاق برای کتاب پنجم افتاد
![4 :D :D](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
ایشون:
یادمه اینقدر تو کف کتاب جدید بودیم که دیگه برای ترجمه ویدا اسلامیه صبر نکردیم و همینو شروع کردیم
![4 :D :D](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
البته قبل از اومدن جلد دومش، ترجمه ویدا هم اومد و دوباره برگشتیم به ترجمه های کلاسیک و اصلی
![4 :D :D](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
یادمه این ترجمه جدید، تلفظ هارم رعایت کرده بود، مثلا هرمیون شده بود هرماینی، یا رون شده بود ران
![4 :D :D](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
همینم باعث شده بود اونطور که باید یعنی در حد ترجمه های خانم اسلامیه، حال نده
![4 :D :D](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
همین شد که با اومدن ترجمه از ناشر قبلی، همه سریع دوباره برگشتیم رو ویدا
اون مجله که کتاب هفتم رو هم زودتر ترجمه کرده بود یادمه
![4 :D :D](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
خودمم کتاب هفتم رو اولین بار از همون مجله و یک سری سایت که الان یادم نمیاد، خوندم، تا ویدا اومد و همه برگشتیم سر ترجمه کلاسیک که بهش عادت داشتیم
حقیقتا بدون اغراق میگم، واقعا نمیدونم چند بار سری رو خوندم، 10 بار کامل؟ 20 بار؟ 30 بار؟ بازم بیشتر؟ اخه یک کار عادی شده بود کلا هم از قدیم عادت داشتم محتوای مورد علاقه ام رو بارها تکرار کنم، چه بازی چه کتاب چه کارتون چه فیلم...، حتی مثلا از جلد های مورد علاقه ام ورژن مینی (تو عکس تالار اسرار مشخصه) هم داشتم که تو مسافرت و جاهایی غیر از خونه میخوندم، یادش بخیر، چه دورانی بود، تمام کتاب های این عکس مال همون موقع ها یعنی حدود 8-18 سالگیم هستند، اینا در واقع دستچینی از بهترین کتاب های داستانی مورد علاقه ام در ان سال ها هستند که در اولین قفسه کتاب خونه ام قرار دارند و همیشه، همیشه همراه من هستند، همیشه در دیدم هستند، هرجایی که برم و در هر شرایطی که زندگی کنم،، هری پاتر هم اولین بار تولدم کادو گرفتم، با توجه به امضایی که روشه، سال 79 که 10 ساله بودم
![65 :-" :-"](/styles/default/xenforo/smilies/meep/65.gif)
( "پسر" از رولد دال در این عکس هم خیلی دوست داشتم، رولد دال البته جادوگر ها و ماتیلدا و کتاب های دیگرشم خیلی خیلی خیلی دوست داشتم...)
فیلم ها، و بازی ها، مخصوصا 2 تا بازی اول رو PSone هم به شدت دوست داشتم... یچیزی مثل بازی هری پاتر اون موقع ها در واقع ارزویی بود که به حقیقت میپیوست...
در مورد گروه هم، نظر شخصیم اینه:
اسلدرین > ریونکلا > گریفندور > هفلپاف
یادمه همون موقع تو بچگی هم یجورایی اسلدرین رو بیشتر دوست داشتم، کلا از بچگی همیشه عاشق سمت منفی ماجرا، سمت عجیب غریب، سمتی که امداد غیبی بهش نمیرسه (
![65 :-" :-"](/styles/default/xenforo/smilies/meep/65.gif)
) سمتی که یهو رو هوا برنده نمیشه، سمتی که همه الکی الکی طرفدارش نیستند، بودم
![65 :-" :-"](/styles/default/xenforo/smilies/meep/65.gif)
چه کتاب چه فیلم چه کارتون
![65 :-" :-"](/styles/default/xenforo/smilies/meep/65.gif)
نه که مثبت هارو دوست نداشتما، مثلا مثل همه منم عاشق دامبلدور بودم، ولی منفی هارم خیلی دوست داشتم، مثلا عاشق اون بخش اول کتاب چهارم در مورد دهکده تام بودم، وای وای چه حس خفن و ترسناکی داشت اون موقع ها... اخ اخ، یاد جام جهانی کوییدیچ افتادم
![38 =P~ =P~](/styles/default/xenforo/smilies/meep/38.gif)
چقدر دلم تنگ شده، باید دوباره بخونم...شروع کنم تراکتوری از اول تا اخرش میرم، شاید چند دور پشت هم
الان که فکر میکنم به نظرم میرسه که اسلدرین هم خیلی دوست داشتم چون همش احساس میکردم اسلدرین ها "خودشون" هستند، یه جورایی گریفندور طوری بود انگار به سمت "خیر" سوقت میداد، اما اسلدرین اجازه میداد خودت باشی و راه خودت رو پیدا کنی، اخ اخ.. باید برم سراغ کتاب ها...