خب یه زنو شوهر که خبرنگار هستند به دنبال مرگ ( مشکوک به قتل) یه زن باردار، به منطقه اریزونا میرن تا در مورد این مرگ تحقیق کنن. اسم ما بلیک هست و اسم زنمون لین
تو هلیکوپتر که هستیم یباره یه نور سفید همراه با یه صدای بلند میاد و هلیکوپتر سقوط میکنه. این نور سفید تا اخر بازی چند بار دیگه هم میاد ،که معمولا با کشته شدن پرنده ها و ماهی ها هم همراهه. حالا قضیه این نور چیه؟ اگه بازیو رفته باشید اون قسمتی که میخوایم از اب رد بشیم و روی raft بشینیم ، بلیک یجا یه برج رادیویی میبینه و تعجب هم میکنه و میگه این برج اون طرف آب چیکار میکنه و میگه شاید اون طرف اب ،تمدن و ادمای معمولی وجود دارن... تو یکی از این برگه هایی که پیدا میکنیم مشخص میشه این برج امواج مایکروویو میفرستن به سمت این روستا. در واقع این نور سفیده که میاد مال وقتی هست که این برج امواجو میفرسته!کار این امواج این هست که رو مغز تاثیر میزاره و از چیزی که تو بازی میبینیم این امواج افرادو به سمت اون قسمت تاریک ذهنشون سوق میده. که این قسمت تاریک مغز میتونه ترس ، عذاب وجدان و میل به یه کار خاص... باشه. و ضمنا اسم jenny roland هم تو این نوشته ذکر شده که این شخص یکی از اعضا کمپانی murkoff هست. همون کمپانی ایی که تو نسخه اول بازی تو اون تيمارستان اون ازمایش هارو میکردن. یعنی باز با همون Morphogenic Engine که مال پروژه والرایدر بود سرو کار داریم
خب تاثیر این امواج رو چند نفر مهمه. اولین شخص خود بلیک هست. همینطور که تو بازی پیش میریم این خیال های بلیک بیشتر میشن( چون بیشتر تحت تاثیر امواج قرار میگیره)و دیگه اخرای بازی بنظر میرسه بلیک کامل تو خیال هاش غرق شده تا جایی که دیگه زنشو بجای لین، جسیکا صدا میزنه و فک میکنه داره جسیکا رو نجات میده. حالا داستان این خیال ها و جسیکا( دختر بچه ی توی خیال ها) چیه؟ داستان از این قراره که بلیک و لین و جسیکا با هم تو یه مدرسه مذهبی درس میخوندن و گویا بلیک و جسیکا با هم دوستای صمیمی بودن اما بلیک از لین خوشش میومده ( درواقع کراشش بوده
)اما جسیکا بلیکو دوست داشته. یه روز بلیک و جسیکا داشتن با هم صحبت میکردن تو مدرسه و با هم میگشتن که یکم دیروقت میشه و یکی از اون مسئول های مدرسه که انگار کشیش هم هست جلوشون ظاهر میشه و میگه چرا تا دیر وقت تو مدرسه با میگردین و اینکار درست نیست و به بلیک میگه تا توی دردسر نیافتادی برو خونه اما به جسیکا میگه میخوای باز دوباره به پدرت زنگ بزنم؟ ( گویا جسیکا از پدرش میترسیده) که جسیکا میگه نه اما جسیکا به بلیک میگه، خواهش میکنم تنهام نزار اما این کشیشه باز دوباره بلیکو تهدید میکنه و بلیک مجبور میشه جسیکارو تنها بزاره و بره خونه. اینطور که پیداس این کشیشه جسیکارو ازار جنسی میده و جسیکا بعد از این قضیه خودکشی میکنه. اون موجودی هم که تو خیال ها دنبالتون میکنه همون کشیشه هست.(از روی زخم روی پیشونیش پیداس) و بلیک بخاطر اینکه اون روز پیش جسیکا نمونده، دچار عذاب وجدان میشه. حالا کلی سال از اون قضیه گذشته و دیگه بلیک اون قضیه یادش نیست اما به محض اینکه تحت تاثیر این امواج قرار میگیره ذهنش میره به سمت همون قضیه.( قسمت تاریک ذهنش)
و مثلا اواخر بازی میبنیم داره بارون خون میاد که مشخصه بلیک داره چیز هایی رو میبنیه که وجود ندارن. یعنی تحت تاثیر این امواج داره دیونه میشه مثل بقیه
حالا قضیه این بچه کشتن و این چیزها تو روستا چیه؟ شخصیت ناث( همون چاق و گنده هه که عکسشم همه جا هست) این شخص قبل از این قضایا یه ادم مذهبی بوده که پیروان زیادی هم داشته اما توی قرض زیادی بوده برا همین با پیروانش به روستای رها شده ی temple gate جایی که بازی توش رخ میده فرار میکنن. این ناث یه ترس از ظهور فرد antichrist (فرد ضد مسیحی) داشته و باور داشته اگه چنین شخصی بیاد، قیامت میشه و همه نابود میشن. وقتی تحت این امواج قرار میگیره ترسش از این قضیه بیشتر میشه و برا جلوگیری از ظهور این فرد ،میگه هیچ بچه ای نباید بدنیا بیاد و زنده بمونه. برای همین همه بچه هارو میکشه. این ناث و پیروانش خودشونو مسیحی میدونن
البته این ناث کارای افتضاح تری هم میکنه. تقریبا به تمام زنا و دخترای روستا تجاوز میکنه.(تقریبا همه ی اهالی روستا هم به شدت تحت تاثیر این فرد هستند و اونو پیامبر میدونن) بعد هم میخواد بچه هاشونو بکشه. درواقع اون دختری که اول بازی بخاطرش به اینجا اومدیم، یکی از قربانیان ناث بوده که پدرش فراریش میده. همین تجاوز های ناث هم باعث میشه یه عده زیادی، دچار مریضی های جنسی بشن که ناث به اینا scalled میگه و بهشون میگه این مریضیا بخاطر مریض بودن روحشونه و اینارو تبعید میکنه برن جنگل زندگی کنن. خود ناث افرادشو میفرسته که براش پنی سیلین بیارن که مریض نشه اما بخاطر اینکه رو جامعه ش کنترل داشته باشه و مشخص نشه دلیل این مریضی ها خددشه، دارو هارو به scalled ها نمیده به افرادش میگه این دارو ها برا کار دیگه ای هست.
Laird Byron هم کسی هست که از طرف ناث مراقب scalled هاست که فرار نکنن. همون کسی هست که تیرکمون داره. و ناث به laird گفته باید منتظر scalled messiah باشید تا ظهور کنه. وقتی بلیکو میبینن فک میکنن بلیک scalled messiah هست و ناث بهشون گفته فرد موعدو مثل حضرت مسیح به صلیب بکشین و بعد خاکش کنن تا دوباره با بدنی کامل سالم زنده بشه و بعد اگه گوشت این فردو بخورین مریضی تون خوب میشه.
( some fu*ked up sh*t)
و laird فکر هم میکنه دوربین بلیک، انجیلشه و پیام های مهمی داره
یه گروه هم مخالف این مسیحیا هستن که به خودشون
heretics میگن و خودشونو مخالف مذهب و ناث میدونن
اینا میخوان اون antichrist( فرد ضد مسیح)بدنیا بیاد
رهبرشونم یه فردی به اسم val هست
که خیلی مشکل داره
این val جنسیتش درست مشخص نیست اما قبلا جزو پیروان ناث بوده که باهاش رابطه داشته اما بعدا مخالفش میشه
این 3 دسته اصلی توی روستا هستند. که مشخصه همشون تحت این امواج کامل عقلشونو از دست دادند. حالا وقتی ناث لین رو میگیره فک میکنه بارداره برا همین میخواد بکشتش اما اون heretics ها میگیرنش میبرنش زیر زمین توی معادن که بزارن بچش بدنیا بیاد.
اما حالا قضیه بچه ی لین چی هست؟ خود بلیک میگه خیلی وقت هست با لین رابطه ای نداشته و بارداریش ممکن نیست و تازه از اول بازی تا آخرش زمان زیادی نگذشته که لین بخواد شکمش بزرگ بشه. پس قضیه چیه؟ تو oultast 1 قسمت dlc یه document هست که توش توضیح میده چرا هیچ زنی تو این تیمارستان نیست، دلیلش این هست که زنا، چه بیمار ها که روشون آزمایش میشده و چه پزشک ها که آزمایش میکردن، اطراف اون Morphogenic Engine گویا دچار یه نوع حامگلی خیالی میشدن که همراه با درد و برامدگی شکم بوده اما درواقع هیچ بچه ای وجود نداشته و زنا میمردن . بنظر میرسه همین اتفاق برای لین هم افتاده. اگه این اتفاق افتاده پس اون بچه ای که آخر بازی دیدیم چی بوده؟
لین نسبت به بلیک خیلی کمتر تحت تاثیر این امواج بود، چون اون heretics میبرنش تو معادن زیر زمین که امواج کمتری بهش میرسه، برا همین نسبت به بلیک مغزش کمتر زوال پیدا کرد، وقتی هم بچه بدنیا میاد به بلیک میگه چیزی اونجا نیست! یعنی بچه ای تو دستت نیست. دقیقا همین صحنه، اگه سایه رو زمین هم نگاه کنیم، سایه دست های خالیه بلیکو میبنیم و سایه بچه ای رو زمین نیست. یعنی بچه ای وجود نداره! بلیک اواخر بازی دیگه کامل تحت تاثیر امواج هست و برای همین بچرو میبینه. و اون منفجر شدن خورشید هم که بلیک اخر بازی میبینه تحت تاثیر حرفای ناث هست که میگفت اگه بچه بدنیا بیاد همه چیز نابود میشه. بازی دیگه سرنوشت بلیکو مشخص نمیکنه و معلوم نیست زنده میمونه یا نه