یه نظری این وسط بدم و برم
وگرنه والا خود من زمانی که داشتم برای اولین بار TLoU2 رو تجربه میکردم، یک لحظه (واقعاً حتی یک لحظه) به ذهنم خطور نکرد که نام بردن تامی از خودش و برادرش جلوی ابی، چیز عجیبی هست و با شخصیت تامی همخونی نداره.
در حالی که به نظرم اصلاً مشکلی نداشت اون صحنه. حتی توی همون نسخه اول هم وقتی جول و الی به جکسون میرسن و ماریا روی اونها اسلحه میکشه، جول خیلی راحت جلوی ماریا (که نمیدونه همسر تامی هست و فکر میکنه اینا افرادی هستن که جکسون رو تصرف کردن) به اسم الی اشاره میکنه و بهش میگه «الی، به حرف ایشون گوش کن.» در حالی که اگه خیلی محتاط بود، باید یه درصد پیش خودش میگفت شاید بهتر باشه اسم الی رو به عنوان ارزشمندترین محموله کره زمین که قراره بشریت رو نجات بده، جلوی افراد غریبه مطرح نکنه.
علت خیلی ساده ست
جوئل یه آدم ساده ست، مثل همه ی ما، مأمور مخفی سازمان اطلاعات که نبوده در زندگی سابقش، یه نجار ساده بوده که می خواسته کارش رو گسترش بده. دوره ی اطلاعات و ضد اطلاعات ندیده که بدونه باید چطوری رفتار کنه
بنابراین مثل یه آدم طبیعی که دست روزگار توی این موقعیت قرارش داده رفتار می کنه، دقیقاً زمانی که استرس بهش وارد میشه رفتار اشتباه ازش سر می زنه (مثلاً اسامی رو صدا می کنه، رفتار غیر طبیعی و غیر حرفه ای ازش سر می زنه و ...) و تنها دلیل اینه که جوئل یه آدم ساده ست که برای هیچ کدوم از اینها هیچ آموزشی ندیده. بلکه بخاطر انتخاب طبیعت و سرسخت بودنش تونسته تا اینجا دووم بیاره. از این دست اشتباها هم زیاد می کنه، همون اول پارت ۱ زمانی که موقع خروج از لوله ها با الی و تس خفت میشن، اینکه زمان قبول کردن الی مبتلا بودنش رو چک نمی کنه، اینکه الی و سم رو می فرسته با هم برن بازی کنن، بدون اینکه احتیاط کنه، همه و همه نشون از عادی بودن این آدم دارن
آدم های عادی اشتباه می کنن و بعداً متوجه اشتباهشون میشن. آدم های دوره دیده، این اشتباه ها رو قبل از رخ دادن می شناسن و در زمان مواجهه با شرایط می دونن چطوری رفتار کنن. و جوئل یه آدم طبیعیه، از یه نجار چه توقعی داریم دقیقاً؟؟؟
اگر یه زمانی هم بین فدراها بوده، دلیل نمیشه که چیز خیلی خاصی از یه گروه که کارش شکار و کشتن و آتش زدن مبتلاها هست یاد بگیریه. ته تهش ازشون بقا و مخفی کاری و شکار رو یاد گرفته.
چطوری جول توی اون شرایط که میله از وسط دل و رودهش رد شد
اینجا رو یه سوتی دادن که باید یکم از یه متخصص در این امور راهنمایی می گرفتن
الان دوباره ویدیوی بازی رو نگاه کردم ببینم دقیقاً میله از کجا وارد میشه و خوب سمت راست حدود دکمه های پنجم پیراهن. اینجا مرکز شکمه و impale شدن توی این قسمت با توجه به زاویه ی مستقیم ورود، جدای از ایجاد آسیب جدی به اعصاب (و شاید کمی آسیب به ستون فقرات)، یه آسیب کثیف توی ژوژنوم و یا ایلئوم ایجاد می کنه که بدلیل باز شدن مسیر تخلیه سوپ معدی به فضای شکمی و عفونت های بعدی، حتماً نیاز به مداخله ی جراحی داره و تقریباً میشه گفت همچین زخمی بدون دخالت جراح به مرگ منتهی میشه. باید محل ورود میله رو می بردن منتهی الیه سمت راست که بشه توجیه کرد دلیل زنده موندنش رو. (همه ی اینها برای بازی هست و نه سریال چون توی سریال فرق می کنه)
چطوری تاریخ انقضای داروها نگذشته بود
تاریخ انقضا بجز در مورد چند داروی خاص که مشکل سمی شدن رو دارن، در باقی موارد مشکلی ایجاد نمی کنه و فقط بسته به شرایط نگهداری اثربخشی دارو کمتر میشه. برخی داروها رو با حفظ تقریبی اثر میشه در شرایط بحرانی حتی تا ۱۰ سال بعد از انقضا هم مصرفشون کرد. این موضوع اصلاً چیزی نیست که کسی بخواد بهش گیر بده.
چطوری تاریخ انقضای مواد بدنسازی ابی نگذشته
۱- توضیحات بالا
۲- کربوهیدرات عادی و تخم مرغ
یا همون ماجرای سم و هنری. از آشنایی جول با اینا چند ساعت بیشتر نمیگذره، ولی خیلی راحت توی اتاقی که این دو نفر حضور دارن، به خواب خوش فرو میره و نگران نیست که بلایی سرش بیارن. کسی که انقدر محتاط هست نباید به بهانه اینکه سم و هنری بچههای خوب و مظلومی به نظر میرسن، احتیاط رو رها کنه و الی رو باهاشون تنها بذاره و بخوابه. ولی این اتفاق میافته و کسی هم گیر نمیده.
این رفتار جوئل و الی (و بطور متقابل هنری و سم) کاملاً طبیعی و انسانیه.
تنها توی یه دنیای خشن، یه همدم پیدا می کنی که باهاش بتونی ارتباط بگیری. خیلی سریع اعتماد می کنی.
جدای از اینکه آدم ها خیلی سریع در موقعیت مشابه با همدیگه هم ذات پنداری می کنن و نسبت به همدیگه اعتماد پیدا می کنن. شما ببین
مثلاً برای چند ساعت همراه با چند نفر آدم در یک شرایط مشابه قرار میگیری (توی یه صف برای تایید یا تمدید یه مدرک که همگی الکی و بیخودی منتظرین و کارتون گیره، خدای ناکرده توی صف انتظار بیمارستان و مطب، چند تا جوون توی اتوبوسی که از شهرشون برای اولین بار می بره شون برای آموزشی سربازی)، سریعاً باهاشون هم درد میشی و احساس اشتراک درد و آشنایی غریبی در شما شکل میگیره که باعث میشه فکر کنی خیلی وقته که اینها رو می شناسیشون!
این همون حسی هست که این چهار نفر نسبت به هم دارن و توی یه قسمتی از سفر طولانی شون با هم هم مسیر میشن و خیلی سریع هم بهم اعتماد می کنن
برای مثال من نمیام بگم عه چرا الی با اینکه زخمی بود و انگشتش قطع شده بود اینقدر قدرت داشت
اینکه کاملاً توجیه علمی داره
یه هورمونی هست به اسم آدرنالین (اپی نفرین). بهش میگن هورمون بقا
این همون چیزی هست که نیاکان ما رو زنده نگه داشته. ترس، استرس، و خون ریزی عامل اصلی ترشح خارج از روتین این هورمون هستن. زمانی که ترشح میشه قدرت بدنی شما رو بالاتر میبره، بدلیل ایجاد تحمل بالاتر در مقابل درد، درد ناشی از ورود عضلات به فاز بی هوازی رو فعلاً ساکت می کنه و لذا استقامت رو افزایش میده، با افزایش ضربان قلب و تنگ کردن عروق، خون رسانی به عضلات رو بیشتر میکنه (همه ی اینها برای فرار و یا درگیری هست)، و در زمان بروز جراحت با تنگ کردن عروق میزان خونریزی رو کاهش میده و...
لذا توی این شرایط الی قدرت و استقامت بیشتری داره و می تونه خیلی وحشیانه تر به مبارزه ادامه بده
ولی اینکه دلیل انجام دادن این اکت از الی توجیه قابل قبولی از نظر کرکتری نداشت میشه دلیل فنی و منطقی داستان.
۲تا دیدگاه منطقی و یه دیدگاه فنی هست:
۱- الی تعادل روانی نداره. هر عملی ازش ممکنه. اینکه بگذره، یا اینکه بشینه و با دندون هاش ابی رو به گوشت چرخ کرده تبدیل کنه. هر ۲ به یک اندازه محتمل هستن.
۲- فکر می کنه و می بینه از این همه نفرت به کجا رسیده؟ شرایط خودش و ابی رو مثل هم می بینه (هر ۲ می خوان از هم انتقام یه فردی که براشون عزیز بوده رو بگیرن) بیخیال میشه و با این کارش به خودش و طرف مقابل یه فرصت دوباره برای زندگی میده
و دیدگاه فنی: هر ۲ طرف ماجرا برای ادامه ی احتمالی داستان بازی فعلاً زنده نگه داشته میشن (پایان انگلیسی)
ویرایش:
یه موردی رو هم یادم رفت، گفتم همینجا اضافه کنم
اشاره شده بود به اینکه کشتن ملی توسط الی الکی بوده و خواسته توازن ایجاد کنه بین بارداری ملی و بارداری دینا
من موضوع رو از یه طرف دیگه می خوام ببینم. از نظر من می خواسته تعادل ایجاد کنه بین جوئل، ابی، و الی
- جوئل آدم های زیادی رو کشته، ولی در مورد دکتر اندرسون و مارلین کارش از دیدگاه منِ تماشاگر یه جور قتل محسوب میشه (چراکه دکتر اندرسون و مارلین جدای از کار غیر حرفه ایشون از منظر اخلاق پزشکی که در موردش چند سال پیش بحث می کردیم، آدم خوبه ی داستان محسوب میشدن و قرار بود دنیا رو نجات بدن، لذا با این دیدگاه کشته شدن شون توسط جوئل قتل حساب میشه)
- ابی هم آدم های زیادی رو کشته، ولی کشتن جوئل و جسی باز هم همون حس قتل رو توی ذهن منِ بیننده تداعی می کنه.
- اما الی تا قبل از کشتن ملی (و بچه ی توی شکمش) عملاً از دیدگاه منِ بیننده قتلی رو مرتکب نشده و پاکه. یه آدمه که همه جوره بهش ظلم شده، ولی قتل ملی (که بر خلاف موارد بالا واقعاً قتله و این بنده خدا خیلی بی گناه کشته میشه) الی رو هم در دیدگاه ما با ابی و جوئل هم تراز می کنه
و حالا میشه از این هم ترازی به اون پایان بندی قسمت دوم رسید
ابی گناهگاره چون جسی و جوئل رو کشته، جوئل گناهکاره چون دکتر اندرسون و مارلین رو کشته و جلوی درمان رو گرفته، و درنهایت خود الی هم دیگه پاک نیست، چون زده یه خانم باردار بی گناه رو کشته... اینجاست که الی که ذاتاً آدم ناجوری نیست توی دو راهی قرار میگیره و نمی تونه با کشتن ابی خودش رو بیشتر از این توی کثافت فرو ببره. و لذا می بخشه
و البته این دیدگاه شخصی من هستش