شایعه اطلاعات جدیدی از بازی The Last Of US Part 3 منتشر شد

Los Galacticos

💥Hala Madrid💥
Gold User
last-of-us-part-3-e1688365759710.jpg

یک افشا کننده ی مشهور در دنیای بازی که ViewerAnon نام دارد اعلام کرد که پروژه ی بعدی استدیو Naughty Dog در حال ساخت بوده و این پروژه قسمت سوم بازی The Last Of US میباشد.

این شخص طی سالهای گذشته بارها موضوعات و شایعات جنجالی زیادی را مطرح کرده بود و در آخرین اظهار نظر خود در توییتر شخصی خود عنوان کرد که با توجه به موفقیت بالای سریال این فرچاینز استدیو Naughty Dog به صورت مداوم در حال کار بر روی نسخه ی سوم این بازی میباشد. همچنین این شخص در ادامه اعلام کرد که داستان بازی مشخص نیست و تمامی صحبت ها در مورد داستان نسخه ی سوم فقط در حد شایعه هستند اما گفته میشود که در بازی گروهی به نام Scavengrs حضور دارند که در یکی از شهرهای بازی برای بقا تلاش میکنند. همچنین در نسخه ی سوم شخصیتی به نام لوکاس حضور دارد که بسیار متواضع و مهربان است اما درون خود شخصیتی تاریک را می پروراند. همچنین شخصیت مونث دیگری به نام Val در بازی حضور دارد که لیدر گروه بوده و Ezra نیز دستیار Val در بازی میباشد. در ادامه ی داستان بازی این دو شخصیت با یکدیگر دچار اختلاف میشوند و شخصیت سومی به نام میسون که یک سرباز کهنه کار است میبایست از بین وفاداری به Ezra یا Val یکی را انتخاب کند. همچنین طبق شایعات منتشر شده تعداد شخصیت های این گروه 5 نفر میباشد و اینکه چطور داستان این 5 شخصیت با الی مرتبط میشود هنوز فاش نشده است.

در ادامه ViewerAnon اعلام کرد که فیلمبرداری لوکیشن های این نسخه آغاز شده و با توجه به مقیاس های بزرگ لوکیشن های فیلمبرداری ممکن است انتشار این عنوان به چند سال آینده موکول شود و شخصیت اصلی بازی همانند نسخه ی دوم الی خواهد بود و این کارکتر نقش مهمی را در بازی ایفا خواهد کرد.
سال گذشته بود که استدیو Naughty Dog اعلام کرد که کار بر روی عنوان بعدی این استدیو به رهبری نیل دراکمن آغاز شده است و یکی از مقامات سونی در مصاحبه ای اعلام کرده بود که اگر عنوان The Last Of US پتانسیل ادامه دادن را داشته باشد بدون شک سونی به آن باز خواهد گشت.

البته به صورت همزمان پروژه ی تک نفره ی دیگری تحت هدایت استدیو Naughty Dog در حال ساخت میباشد که طبق شایعات منتشر شده قسمت بعدی عنوان Uncharted میباشد.

Source
 
آخرین ویرایش:
۲تا دیدگاه منطقی و یه دیدگاه فنی هست:
۱- الی تعادل روانی نداره. هر عملی ازش ممکنه. اینکه بگذره، یا اینکه بشینه و با دندون هاش ابی رو به گوشت چرخ کرده تبدیل کنه. هر ۲ به یک اندازه محتمل هستن.
۲- فکر می کنه و می بینه از این همه نفرت به کجا رسیده؟ شرایط خودش و ابی رو مثل هم می بینه (هر ۲ می خوان از هم انتقام یه فردی که براشون عزیز بوده رو بگیرن) بیخیال میشه و با این کارش به خودش و طرف مقابل یه فرصت دوباره برای زندگی میده
1- نمیشه با گفتن تعادل روانی نداشتن الی، کرکترش رو ازش بگیریم و از چارچوب شخصیت پردازی خارجش کنیم. الی شخصیت، ارزش ها و ترس های خودش را داشت، بر این اساس تصمیم میگرفت و کرکتر دولوپمنتش در جهت انتقام بود تا آخر بازی، بنابراین اینکه الی تعادل روانی نداره پس هر کاری دوست داره میتونه بکنه نه در ذهن کارگردان بوده و نه توجیه درستی برای رفتارش. این توجیحی که شما میاری برای یه کرکتر اسکیتزوفرنی که انتخاب های عجیبش بیننده رو سوپرایز نمیکنه چون جزئی از کرکترش.

2- خوب شما از کجا میدونی الی به این قضیه فکر کرده؟ کجا به کوچکترین احساس همزادپنداریی با ابی اشاره میشه از دیدگاه الی؟(خلافش نشون میده) منظور از نشون دادن این نیست که مثلا الی بیاد فکر کنه که آره ابی بنده خدا هم حق داره. منظور این که هنر فیلمنامه نویس این که پیچش های کرکتر و دلایل تصمیمات کرکتر رو به استادانه ترین حالت ممکن پیاده کنه به صورتی که مخاطب از روی ناخودآگاه تصمیم کرکتر رو درک کنه.
 
1- نمیشه با گفتن تعادل روانی نداشتن الی، کرکترش رو ازش بگیریم و از چارچوب شخصیت پردازی خارجش کنیم. الی شخصیت، ارزش ها و ترس های خودش را داشت، بر این اساس تصمیم میگرفت و کرکتر دولوپمنتش در جهت انتقام بود تا آخر بازی، بنابراین اینکه الی تعادل روانی نداره پس هر کاری دوست داره میتونه بکنه نه در ذهن کارگردان بوده و نه توجیه درستی برای رفتارش. این توجیحی که شما میاری برای یه کرکتر اسکیتزوفرنی که انتخاب های عجیبش بیننده رو سوپرایز نمیکنه چون جزئی از کرکترش.
خوب
بحث رو کمی تخصصی تر پیش می بریم، چون از ادامه دادن این بحث خیلی لذت می برم.
۱- الی اسکیزوفرن نیست. حتی نزدیک به اسکیزوفرنی هم نمیشه، چون بطور خیلی خلاصه نه delusion داره و نه hallucination. عمده مشکلاتش بطور تیتر وار عبارتند از:

الف) PTSD: یا همون post-traumatic stress disorder عارضه ای هست که افراد پس از از دست دادن عزیزانشون و یا قرار گرفتن در شرایط بسیار سخت (و حتی در مواردی فقط خیلی ترسناک) که منجر به از دست دادن یک عضو و یا توانایی در خودشون میشه بهش دچار میشن (فرضاً در تصادف قطع عضو میشن یا فقط خیلی خیلی می ترسن). این بیماری ۱۷ علامت خاص داره که خیلی از اونها در الی مشاهده میشه: رفتارهای مضر، نداشتن احساس مثبت، سرزنش کردن خود، بیخوابی، فلش بک به گذشته، برانگیختگی بیش از حد، از دست دادن علاقه به یکسری علائق قبلی، کابوس شبانه، خشم و تحریک پذیری، انزوا، افکار منفی، و...

ب) IED: یا همون intermittent explosive disorder عارضه ای هست که در اون فرد دچار رفتارهای انفجاری میشن. البته باید بگم که این عارضه معمولاً به تنهایی دیده نمیشه و معمولاً همراه با یک اختلال رفتاری دیگه شناسایی میشه. در این مورد خاص و برای الی با BPD یا همون اختلال دوقطبی همراه هست. از علائم این اختلال میشه به انرژی بسیار بالا، تپش قلب و تنگی نفس، رفتارهای خشن و تند، تمایل به درگیری فیزیکی، و تحریک پذیری بالا اشاره کرد که اینها هم در الی مشاهده میشن.

ج) Bi-polar Disorder: که یک اختلال رونشناختی پیچیده محسوب میشه. بیماران مبتلا به این عارضه بطور متناوب ۲ فاز mania (شیدایی) و depression (افسردگی) رو تجربه می کنن. توی فاز مانیا بیش فعال میشن، و IED فقط یکی از چندین رفتار خلقی مختلفی هست که از خودشون بروز میدن. جدای از IED، تحریک پذیری بالا، اختلال تمرکز، و کم خوابی علائمی هستن که باز توی الی مشاهده میشن. فاز دپرشن هم که همه ما کم و بیش با افسردگی و علائمش آشنایی داریم، توی الی به وضوح مشاهده میشه. الی بیشتر زمانی رو که با دینا برگشتن و با هم توی یک خونه زندگی کردن رو توی فاز دپرشن به سر می برد.

حالا می تونیم الی رو بعنوان یک شخصیت با مشکلات خلقی که بالا بهشون اشاره کردم طبقه بندی کنیم. اینجاست که بروز این رفتارها اصلاً و ابداً از دایره ی شخصیت پردازی این فرد خارج نمیشه و اتفاقاً خیلی هم طبیعی تر جلوه ش میده.
بنابراین شخصیتی که در پارت دوم بازی به ما معرفی میشه اسمش الی هست، و مبتلا به یکسری اختلالات خلقیه که این اختلالات، جزئی از شخصیت اون محسوب میشن.

مشکل شما بیشتر با سرد شدن حرارت انتقام و گذشت الی نسبت به ابی در آخرین سکانس tlou2 هست. من یه مثال مشابه میزنم.
فیلم rambo: first blood. شخصیت جان رمبو یک شخصیت با مشکلات رفتاری مشابه با الی هست. توی یک نقطه منفجر میشه، همه جا رو به خاک و خون می کشونه و توی یک نقطه، مثل بادکنکی که بادش خالی بشه، خیلی راحت بیخیال همه چی میشه. این دقیقاً یک رفتار دوقطبی یا همون BPD هست که همراه با IED شدید و بدلیل PTSD ایجاد شده. حالا اینکه شما بخوای بگی آخر اون فیلم چرا جان رمبو اونقدر الکی تسلیم شد و فیلم به فنا رفت و چرند بود، این رو می رسونه که خوشبختانه با این تیپ از اختلالات رفتاری طرف نبودی (ویرایش: منظورم اینه که خوشبختامه افرادی با این مشکلات رو در اطرافت نداشتی و یا به طبع شغلت باهاشون مواجه نشدی) و احتمالاً اطلاعات محدودتری ازشون داری.

2- خوب شما از کجا میدونی الی به این قضیه فکر کرده؟
شما از کجا می دونی که به این قضیه فکر نکرده؟

کجا به کوچکترین احساس همزادپنداریی با ابی اشاره میشه از دیدگاه الی؟(خلافش نشون میده) منظور از نشون دادن این نیست که مثلا الی بیاد فکر کنه که آره ابی بنده خدا هم حق داره.
داستان توی اون نقطه فعلاً تموم شد. ما یه ادامه ی مبهم از بازگشت الی به خونه رو دیدیم و اطلاعات خیلی خاصی دستگیرمون نشد. شاید توضیحی در آینده برای این موضوع وجود داشته باشه، شایدم نداشته باشه.
بهر حال می بینیم که الی بعد از یک دوره تعقیب و گریز، به قصد قتل قطعی میره جلو، ولی در آخرین لحظه صرف نظر می کنه. ما که نمی دونیم توی اون لحظه توی ذهنش چی گذشته. توضیحی هم در این مورد بهمون داده نشده. پس می تونیم سناریوهای متفاوتی رو برای این رفتارش متصور بشیم.
توی دنیای واقعی هم آدما همین طوری هستن، گاهی وقتا توی ثانیه ی آخر تغییر رفتار میدن. این تغییرشون خیلی وقتا حتی دلیلی هم نداره، ولی همین رفتارها یک انسان واقعی رو به تصویر می کشه.

منظور این که هنر فیلمنامه نویس این که پیچش های کرکتر و دلایل تصمیمات کرکتر رو به استادانه ترین حالت ممکن پیاده کنه به صورتی که مخاطب از روی ناخودآگاه تصمیم کرکتر رو درک کنه.
ببین. من یه مثال دیگه برات میزنم
آنا کارنینا، شاهکار لئون تولستوی
مرگ آنا کارنینا (پریدن زیر قطار) تا آخرین لحظه به ذهن شمایی که هزار صفحه داستان در مورد این آدم خوندی و به همه چیزش آگاهی، نمی رسه.
جالبه یه جایی می خوندم که توی یه مصاحبه از تولستوی پرسیده بودن چرا آخر کتاب این کارو با آنا کارنینا کردی؟ (البته خود مصاحبه کذایی رو من ندیدم، یعنی نخوندم) جوابش جالب بوده ولی. گفته بود که اصلاً قرار نبوده که آناکارنینا بپره زیر قطار، یعنی منم (تولستوی) اینو توی ذهنم برای این شخصیت نپرداخته بودم، ولی یه دفعه پرید. خودش پرید، من (تولستوی) ننداختمش زیر قطار! یه دفعه اینجوری شد دیگه.
و البته آناکارنینا یکی از شاهکارهای ادبیات کلاسیک جهانه
 
آخرین ویرایش:
خوب
بحث رو کمی تخصصی تر پیش می بریم، چون از ادامه دادن این بحث خیلی لذت می برم.
۱- الی اسکیزوفرن نیست. حتی نزدیک به اسکیزوفرنی هم نمیشه، چون بطور خیلی خلاصه نه delusion داره و نه hallucination. عمده مشکلاتش بطور تیتر وار عبارتند از:

الف) PTSD: یا همون post-traumatic stress disorder عارضه ای هست که افراد پس از از دست دادن عزیزانشون و یا قرار گرفتن در شرایط بسیار سخت (و حتی در مواردی فقط خیلی ترسناک) که منجر به از دست دادن یک عضو و یا توانایی در خودشون میشه بهش دچار میشن (فرضاً در تصادف قطع عضو میشن یا فقط خیلی خیلی می ترسن). این بیماری ۱۷ علامت خاص داره که خیلی از اونها در الی مشاهده میشه: رفتارهای مضر، نداشتن احساس مثبت، سرزنش کردن خود، بیخوابی، فلش بک به گذشته، برانگیختگی بیش از حد، از دست دادن علاقه به یکسری علائق قبلی، کابوس شبانه، خشم و تحریک پذیری، انزوا، افکار منفی، و...

ب) IED: یا همون intermittent explosive disorder عارضه ای هست که در اون فرد دچار رفتارهای انفجاری میشن. البته باید بگم که این عارضه به تنهایی نیست و معمولاً همراه با یک اختلال رفتاری دیگه شناسایی میشه. در این مورد خاص و برای الی با BPD یا همون اختلال دوقطبی همراه هست. از علائم این اختلال میشه به انرژی بسیار بالا، تپش قلب و تنگی نفس، رفتارهای خشن و تند، تمایل به درگیری فیزیکی، و تحریک پذیری بالا اشاره کرد که اینها هم در الی مشاهده میشن.

ج) Bi-polar Disorder: که یک اختلال رونشناختی پیچیده محسوب میشه. بیماران مبتلا به این عارضه بطور متناوب ۲ فاز mania (شیدایی) و depression (افسردگی) رو تجربه می کنن. توی فاز مانیا بیش فعال میشن، و IED فقط یکی از چندین رفتار خلقی مختلفی هست که از خودشون بروز میدن. جدای از IED، تحریک پذیری بالا، اختلال تمرکز، و کم خوابی علائمی هستن که باز توی الی مشاهده میشن. توی فاز دپرشن هم که همه کم و بیش با افسردگی و علائمش آشنایی دارن. توی الی مشاهده میشه. الی بیشتر زمانی که با دینا برگشتن با هم توی یک خونه زندگی کردن رو توی فاز دپرشن به سر می برد.

حالا می تونیم الی رو بعنوان یک شخصیت با مشکلات خلقی که بالا بهشون اشاره کردم طبقه بندی کنیم. اینجاست که بروز این رفتارها اصلاً و ابداً از دایره ی شخصیت پردازی این فرد خارج نمیشه و اتفاقاً خیلی هم طبیعی تر جلوه ش میده.
بنابراین شخصیتی که در پارت دوم بازی به ما معرفی میشه اسمش الی هست، و مبتلا به یکسری اختلالات خلقیه که این اختلالات، جزئی از شخصیت اون محسوب میشن.

مشکل شما بیشتر با سرد شدن و گذشت الی در آخرین سکانس tlou2 هست. من یه مثال مشابه میزنم.
فیلم rambo: first blood. شخصیت جان رمبو یک شخصیت با مشکلات رفتاری مشابه با الی هست. توی یک نقطه منفجر میشه، همه جا رو به خاک و خون می کشونه و توی یک نقطه، مثل بادکنکی که بادش خالی بشه، خیلی راحت بیخیال همه چی میشه. این دقیقاً یک رفتار دوقطبی یا همون BPD هست که همراه با IED شدید و بدلیل PTSD ایجاد شده. حالا اینکه شما بخوای بگی آخر اون فیلم چرا جان رمبو اونقدر الکی تسلیم شد و فیلم به فنا رفت و چرند بود، این رو می رسونه که خوشبختانه با این تیپ از اختلالات رفتاری طرف نبودی (ویرایش: منظورم اینه که خوشبختامه افرادی با این مشکلات رو در اطرافت نداشتی و یا به طبع شغلت باهاشون مواجه نشدی) و احتمالاً اطلاعات محدودتری ازشون داری.


شما از کجا می دونی که به این قضیه فکر نکرده؟


داستان توی اون نقطه فعلاً تموم شد. ما یه ادامه ی مبهم از بازگشت الی به خونه رو دیدیم و اطلاعات خیلی خاصی دستگیرمون نشد. شاید توضیحی در آینده برای این موضوع وجود داشته باشه، شایدم نداشته باشه.
بهر حال می بینیم که الی بعد از یک دوره تعقیب و گریز، به قصد قتل قطعی میره جلو، ولی در آخرین لحظه صرف نظر می کنه. ما که نمی دونیم توی اون لحظه توی ذهنش چی گذشته. توضیحی هم در این مورد بهمون داده نشده. پس می تونیم سناریوهای متفاوتی رو برای این رفتارش متصور بشیم.
توی دنیای واقعی هم آدما همین طوری هستن، گاهی وقتا توی ثانیه ی آخر تغییر رفتار میدن. این تغییرشون خیلی وقتا حتی دلیلی هم نداره، ولی انسان واقعی رو به تصویر می کشه.


ببین. من یه مثال دیگه برات میزنم
آنا کارنینا، شاهکار لئون تولستوی
مرگ آنا کارنینا (پریدن زیر قطار) تا آخرین لحظه به ذهن شمایی که هزار صفحه داستان در مورد این آدم خوندی و به همه چیزش آگاهی، نمی رسه.
جالبه یه جایی می خوندم که توی یه مصاحبه از تولستوی پرسیده بودن چرا آخر کتاب این کارو با آناکارنینا کردی؟ (البته خود مصاحبه کذایی رو من ندیدم، یعنی نخوندم) جوابش جالب بوده ولی. گفته بود که اصلاً قرار نبوده که آناکارنینا بپره زیر قطار، یعنی منم اینو توی ذهنم برای این شخصیت نپرداخته بودم، ولی یه دفعه پرید. خودش پرید، من ننداختمش زیر قطار! یه دفعه اینجوری شد دیگه.
و البته آناکارنینا یکی از شاهکارهای ادبیات کلاسیک جهانه
ایرادی به نحوه ساخت واکسن وارد نیست ، که منجرب به مرگ الی میشد؟
 
داستان توی اون نقطه فعلاً تموم شد. ما یه ادامه ی مبهم از بازگشت الی به خونه رو دیدیم و اطلاعات خیلی خاصی دستگیرمون نشد. شاید توضیحی در آینده برای این موضوع وجود داشته باشه، شایدم نداشته باشه.
بهر حال می بینیم که الی بعد از یک دوره تعقیب و گریز، به قصد قتل قطعی میره جلو، ولی در آخرین لحظه صرف نظر می کنه. ما که نمی دونیم توی اون لحظه توی ذهنش چی گذشته. توضیحی هم در این مورد بهمون داده نشده. پس می تونیم سناریوهای متفاوتی رو برای این رفتارش متصور بشیم.
توی دنیای واقعی هم آدما همین طوری هستن، گاهی وقتا توی ثانیه ی آخر تغییر رفتار میدن. این تغییرشون خیلی وقتا حتی دلیلی هم نداره، ولی انسان واقعی رو به تصویر می کشه.
دو تا نکته هم این وسط هست که بنظرم باید در نظر گرفت
نکته اول اینکه وقتی تامی رو نقشه جای ابی رو به الی نشون میده قیافه الی سرشار از ترس و وحشته و شوق به انتقامی توش نیست....خودش هم مردد و به زور میره برای انتقام
نکته دوم هم وضعیت ابی تو اون حالته که اونجا هم می بینیم که الی با تعجب به ابی نحیف و داغون نگاه میکنه و برای لحظاتی هم میخواد دست از سر ابی برداره که برن ولی با خودش سبک سنگین میکنه که این همه راه اومدم بهرحال باید کاری کرده باشم و یه جور با وضعیت داغون روحیه خودم به نتیجه ای برسم.

منظور اینکه الی تو یه حالتی سراغ کشتن ابی میره که خیلی مشتاق نیس و وقتی هم وضعیت ابی رو اونطوری میبینه بیشتر مردد میشه(مطمینا اگر ابی سرحال و تحت اسارت نبود اوضاع خیلی فرق می کرد)
اون لحظه آخر و فلش بک هم نقش تمام کننده رو ایفا میکنه و ابی رو می بخشه

.
 
ایرادی به نحوه ساخت واکسن وارد نیست ، که منجرب به مرگ الی میشد؟
هم چرا و هم نه
چرا از این نظر که الی نسبت به این پاتوژن (عامل بیماری زا) کذایی مقاوم بوده و در وحله ی اول باید آزمایش های کامل ایمونولوژی روش انجام بشه و بعد برن دنبال پاتولوژی. البته احتمالاً دانشمندای توی داستان از نظر آسیب شناسی به عامل بیماری زا و عملکردش تسلط داشتن طی این سالها، و نوع مقابله ی بدن الی براشون اهمیت داشته. البته توی این مورد هم بلافاصله نمیرن سراغ بافت شناسی و نمونه برداری. بعدم نمونه برداری یا همون بیوپسی معمولاً طوری نیست که بخواد به حیات فرد دهنده ی نمونه آسیب بزنه (فرضاً شما تیروئید رو FNA می کنی (نمونه برداری از بافت تیروئید با سوزن توسط رادیولوژیست تحت هدایت با دستگاه سونوگرافی)، اینکه نباید منجر به آسیب جدی بشه)
حالا معمولاً اگر از نمونه ی اصلی یک دونه داشته باشی (الی) به این سادگی ها نباید از چرخه حیات خارجش کنی و کلی باهاش کار داری.

نه از این مسیر که چون عفونت مورد نظر قارچی هست، کلاً نوع عفونت زائیش فرق داره با عفونت های ویروسی و یا باکتریایی. قارچ پروکاریوته و بدلیل تشابه اندک ژنتیکیش با ما و پیچیدگی های ذاتی و مقاومت بسیار بالاش به درمان های روتین و شناخته شده، کار کردن باهاش خیلی سخت تر از ویروس و یا باکتریه. لذا شاید فرضاً یه نمونه برداری از CNS (سیستم عصبی مرکزی که این عفونت هم روی مسیرهای عصبی لانه گزینی میکرد) با این توجیه که عفونت در الی بطور کامل مهار نشده و در یک نقطه ای متوقف شده منجر به استارت مجدد فرایند و مرگ الی بشه. شایدم بخوان کل بافت مغز رو در بیارن (اتوپسی) و خوب این منجر به مرگ بشه. (کلاً عفونت های قارچی ترسناک ترین نوع عفونت هستن که کنترل خیلی سختی هم دارن لعنتی ها و هنوز هم اگر دستشون برسیه خیلی راحت مرگ و میر عجیبی رو ایجاد می کنن که از دست ما برای درمانشون کار خاصی بر نمی یاد. یه نمونه ش همین عفونت قارچ سیاه (موکورمایست) که در دوران کرونا بدلیل مصرف بالای کورتیکواستروئیدها رخ می داد و ما در خیلی از موارد برای بیمار کاری از دستمون بر نمی اومد در مقابلش)

ولی در هر صورت مشکل ما با چرخه ی زمانی هست.
از زمانی که اینا دستشون به الی رسید تا زمانی که دکتر اندرسون تیغ به دست بالای سرش ایستاده بود فکر کنم حدود نصف روز طول کشید (روز ۲۸ آپریل سال ۲۰۳۴). این زمان برای اینکه این آقا بفهمه که تنها راه نجات بشریت قربانی کردن تنها نمونه ی مقاوم موجود هست نه مستند علمی داره و مستند منطقی. با توجه به اینکه خیلی از آزمایش های روتین هم برای پاسخ به ۳-۲ روز زمان نیاز دارن.

لذا پاسخ آخر من به سوال شما اینه که دکتر جری اندرسون عملاً یه مسیر اشتباه و غیر علمی (با علمی که در سال ۲۰۲۳ ما داریم) و البته غیر حرفه ای از نظر اخلاق پزشکی رو داشت پیش می رفت و در ادامه ی داستان (اگر ادامه ش بدن) احتمالا شاهد یه درمان درست و درمون منطبق بر اصول باشیم که منجر به مرگ الی هم نشه. شادم منجر به مرگش بشه. معلوم نیست.

نکته اول اینکه وقتی تامی رو نقشه جای ابی رو به الی نشون میده قیافه الی سرشار از ترس و وحشته و شوق به انتقامی توش نیست....خودش هم مردد و به زور میره برای انتقام
فاز دپرشن دقیقاً همین شکلیه (اگر بخوایم با این توضیح بریم جلو)
از دست دادن علاقه به انجام کار های قبلی
سستی
رخوت
ترس از آینده
و...

یه توضیح دیگه هم می تونه باشه این وسط
الی اصلاً توی این مدت درمان شده، حالش خوبه و مثل یه آدم عادی داره به قضیه نگاه می کنه. بی خیال شده. از این داستان رد شده. دلش انتقام نمی خواد و این تامیه که به انتقام وادارش می کنه.
فکر می کنم فلش بک های نسخه ی بعدی (اگر وجود داشته باشه) به این سوال ها پاسخ بدن.

(من بیشتر با قسمت اول، یعنی همون فاز دپرشن موافقم البته، با توجه به رفتارهای بعدی الی)
 
هم چرا و هم نه
چرا از این نظر که الی نسبت به این پاتوژن (عامل بیماری زا) کذایی مقاوم بوده و در وحله ی اول باید آزمایش های کامل ایمونولوژی روش انجام بشه و بعد برن دنبال پاتولوژی. البته احتمالاً دانشمندای توی داستان از نظر آسیب شناسی به عامل بیماری زا و عملکردش تسلط داشتن طی این سالها، و نوع مقابله ی بدن الی براشون اهمیت داشته. البته توی این مورد هم بلافاصله نمیرن سراغ بافت شناسی و نمونه برداری. بعدم نمونه برداری یا همون بیوپسی معمولاً طوری نیست که بخواد به حیات فرد دهنده ی نمونه آسیب بزنه (فرضاً شما تیروئید رو FNA می کنی (نمونه برداری از بافت تیروئید با سوزن توسط رادیولوژیست تحت هدایت با دستگاه سونوگرافی)، اینکه نباید منجر به آسیب جدی بشه)
حالا معمولاً اگر از نمونه ی اصلی یک دونه داشته باشی (الی) به این سادگی ها نباید از چرخه حیات خارجش کنی و کلی باهاش کار داری.

نه از این مسیر که چون عفونت مورد نظر قارچی هست، کلاً نوع عفونت زائیش فرق داره با عفونت های ویروسی و یا باکتریایی. قارچ پروکاریوته و بدلیل تشابه اندک ژنتیکیش با ما و پیچیدگی های ذاتی و مقاومت بسیار بالاش به درمان های روتین و شناخته شده، کار کردن باهاش خیلی سخت تر از ویروس و یا باکتریه. لذا شاید فرضاً یه نمونه برداری از CNS (سیستم عصبی مرکزی که این عفونت هم روی مسیرهای عصبی لانه گزینی میکرد) با این توجیه که عفونت در الی بطور کامل مهار نشده و در یک نقطه ای متوقف شده منجر به استارت مجدد فرایند و مرگ الی بشه. شایدم بخوان کل بافت مغز رو در بیارن (اتوپسی) و خوب این منجر به مرگ بشه. (کلاً عفونت های قارچی ترسناک ترین نوع عفونت هستن که کنترل خیلی سختی هم دارن لعنتی ها و هنوز هم اگر دستشون برسیه خیلی راحت مرگ و میر عجیبی رو ایجاد می کنن که از دست ما برای درمانشون کار خاصی بر نمی یاد. یه نمونه ش همین عفونت قارچ سیاه (موکورمایست) که در دوران کرونا بدلیل مصرف بالای کورتیکواستروئیدها رخ می داد و ما در خیلی از موارد برای بیمار کاری از دستمون بر نمی اومد در مقابلش)

ولی در هر صورت مشکل ما با چرخه ی زمانی هست.
از زمانی که اینا دستشون به الی رسید تا زمانی که دکتر اندرسون تیغ به دست بالای سرش ایستاده بود فکر کنم حدود نصف روز طول کشید (روز ۲۸ آپریل سال ۲۰۳۴). این زمان برای اینکه این آقا بفهمه که تنها راه نجات بشریت قربانی کردن تنها نمونه ی مقاوم موجود هست نه مستند علمی داره و مستند منطقی. با توجه به اینکه خیلی از آزمایش های روتین هم برای پاسخ به ۳-۲ روز زمان نیاز دارن.

لذا پاسخ آخر من به سوال شما اینه که دکتر جری اندرسون عملاً یه مسیر اشتباه و غیر علمی (با علمی که در سال ۲۰۲۳ ما داریم) و البته غیر حرفه ای از نظر اخلاق پزشکی رو داشت پیش می رفت و در ادامه ی داستان (اگر ادامه ش بدن) احتمالا شاهد یه درمان درست و درمون منطبق بر اصول باشیم که منجر به مرگ الی هم نشه. شادم منجر به مرگش بشه. معلوم نیست.


فاز دپرشن دقیقاً همین شکلیه (اگر بخوایم با این توضیح بریم جلو)
از دست دادن علاقه به انجام کار های قبلی
سستی
رخوت
ترس از آینده
و...

یه توضیح دیگه هم می تونه باشه این وسط
الی اصلاً توی این مدت درمان شده، حالش خوبه و مثل یه آدم عادی داره به قضیه نگاه می کنه. بی خیال شده. از این داستان رد شده. دلش انتقام نمی خواد و این تامیه که به انتقام وادارش می کنه.
فکر می کنم فلش بک های نسخه ی بعدی (اگر وجود داشته باشه) به این سوال ها پاسخ بدن.

(من بیشتر با قسمت اول، یعنی همون فاز دپرشن موافقم البته، با توجه به رفتارهای بعدی الی)
خیلی ممنونم بابت توضیح دقیقتون
لایک خالی کافی نبود
 
ج) Bi-polar Disorder: که یک اختلال رونشناختی پیچیده محسوب میشه. بیماران مبتلا به این عارضه بطور متناوب ۲ فاز mania (شیدایی) و depression (افسردگی) رو تجربه می کنن. توی فاز مانیا بیش فعال میشن، و IED فقط یکی از چندین رفتار خلقی مختلفی هست که از خودشون بروز میدن. جدای از IED، تحریک پذیری بالا، اختلال تمرکز، و کم خوابی علائمی هستن که باز توی الی مشاهده میشن. فاز دپرشن هم که همه ما کم و بیش با افسردگی و علائمش آشنایی داریم، توی الی به وضوح مشاهده میشه. الی بیشتر زمانی رو که با دینا برگشتن و با هم توی یک خونه زندگی کردن رو توی فاز دپرشن به سر می برد.

حالا می تونیم الی رو بعنوان یک شخصیت با مشکلات خلقی که بالا بهشون اشاره کردم طبقه بندی کنیم. اینجاست که بروز این رفتارها اصلاً و ابداً از دایره ی شخصیت پردازی این فرد خارج نمیشه و اتفاقاً خیلی هم طبیعی تر جلوه ش میده.
بنابراین شخصیتی که در پارت دوم بازی به ما معرفی میشه اسمش الی هست، و مبتلا به یکسری اختلالات خلقیه که این اختلالات، جزئی از شخصیت اون محسوب میشن.

مشکل شما بیشتر با سرد شدن حرارت انتقام و گذشت الی نسبت به ابی در آخرین سکانس tlou2 هست. من یه مثال مشابه میزنم.
فیلم rambo: first blood. شخصیت جان رمبو یک شخصیت با مشکلات رفتاری مشابه با الی هست. توی یک نقطه منفجر میشه، همه جا رو به خاک و خون می کشونه و توی یک نقطه، مثل بادکنکی که بادش خالی بشه، خیلی راحت بیخیال همه چی میشه. این دقیقاً یک رفتار دوقطبی یا همون BPD هست که همراه با IED شدید و بدلیل PTSD ایجاد شده. حالا اینکه شما بخوای بگی آخر اون فیلم چرا جان رمبو اونقدر الکی تسلیم شد و فیلم به فنا رفت و چرند بود، این رو می رسونه که خوشبختانه با این تیپ از اختلالات رفتاری طرف نبودی (ویرایش: منظورم اینه که خوشبختامه افرادی با این مشکلات رو در اطرافت نداشتی و یا به طبع شغلت باهاشون مواجه نشدی) و احتمالاً اطلاعات محدودتری ازشون داری.
هیچ کجای داستان به بای پولار بودن الی اشاره نشد. شما به اصلی ترین مشخصه بای پولار بودن اشاره نکردی و اون این که در یک قطب احساس شادی و یوفوریای زیاد وجود داره یا به طور مشخص میشه بین دو قطب شخصیتی تمایزی قائل شد که این در الی در هیچ کجای بازی دیده نمیشه. بنابراین نتیجه بعدی شما زیر سوال میره.

شما از کجا می دونی که به این قضیه فکر نکرده؟
بذارید با مثال بهتر توضیح بدم. فکر کنید والتر وایت در قسمت ازیماندیاس میزد زنش رو میکشت و یکی در جواب اینکه مشخصه اصلی والتر وایت دوست داشتن خانوادش بود میگفت شما از کجا میدونی والتر تو اون لحظه به این فکر نمیکرده که از دست زنش خسته شده و بچش برای خودش میخواست؟ جواب سادست چون کرکتر والتر در جهت دیگه ای شکل گرفته بود و دلیلی برای این تصمیم به مخاطب داده نشد. اگر فکر کرده بود پس نشونه این فکر کردن رو من در کجای این سریال میبینم؟ دلیل اینکه شما با الی همزاد پنداری میکنی در این تصمیم دیدن ساید ابی در نیمه بازی هست. اگر قسمت ابی رو حذف کنی از بازی، میبینی که ابی دو کرکتر جسی و جول رو کشته و الی دلیلی برای فکر کردن و همزاد پنداری با ابی نداره. در امن ترین شرایطش باز هم تصمیم میگیره که به دنبال انتقام بره. این کجا با نظر شما درباره اینکه الی با ابی همزاد پنداری کرده متناسب؟
داستان توی اون نقطه فعلاً تموم شد. ما یه ادامه ی مبهم از بازگشت الی به خونه رو دیدیم و اطلاعات خیلی خاصی دستگیرمون نشد. شاید توضیحی در آینده برای این موضوع وجود داشته باشه، شایدم نداشته باشه.
بهر حال می بینیم که الی بعد از یک دوره تعقیب و گریز، به قصد قتل قطعی میره جلو، ولی در آخرین لحظه صرف نظر می کنه. ما که نمی دونیم توی اون لحظه توی ذهنش چی گذشته. توضیحی هم در این مورد بهمون داده نشده. پس می تونیم سناریوهای متفاوتی رو برای این رفتارش متصور بشیم.
توی دنیای واقعی هم آدما همین طوری هستن، گاهی وقتا توی ثانیه ی آخر تغییر رفتار میدن. این تغییرشون خیلی وقتا حتی دلیلی هم نداره، ولی همین رفتارها یک انسان واقعی رو به تصویر می کشه.
این هم دلیل درستی نیست. داستان نویس نمیتونه بازی رو کلیف هنگر بسازه که ما منتظر توضیح در قسمت بعد باشیم. داستان در این صورت ناقص میشه. اتفاقا داستان سعی هم میکنه که توضیح بده دلیل این رفتار رو با نشون دادن چند فریم از گیتار زدن جول ولی موفق عمل نمیکنه. چون پیچش کرکتر بیلد آپ میخواد اگر بیلد آپ نباشه مخاطب نمیتونه همزاد پنداری کنه.
بذارید مثال دیگه ای از داستان بزنم. کرکتر ابی و الی نمیتونن قرینه هم باشن در این داستان برای اینکه تو دو تا مرحله متفاوت از انتقام قرار دارن. الی به دنبال انتقام و ابی در مرحله بعد از انتقام قرار داره. ابی چیزی رو میدونه که الی نمیدونه. ابی میدونه انتقام گرفتن چه بهایی داره. میدونه با کمک کردن و قطع کردن چرخه است که تمام کابوس های شبانش از بین میرن نه انتقامی که گرفت. الی این پختگی رو در داستان بدست نیورده و این در مبارزه آخر در امتناع ابی و اصرار الی به مبارزه کاملا مشهود. چرا من مخاطب باید قبول کنم الی رفتار پخته ای از خودش نشون میده در حالی که در هیچ کجا علائم این پختگی زودرس در الی دیده نشد. ابی بدون توجه به همه ی هشدارها و از دست دادن ها انتقام گرفت چرا الی نباید مثل ابی رفتار کنه؟
در مورد رفتار انسانی هم همین چند پست قبل تر نوشتم راجع بهش 👇
داستان و فیلمنامه که زندگی واقعی نیست که بگی انسان میتونه هر رفتاری داشته باشه چون انسان. اینجوری که کرکتر شکل نمیگرفت. مثلا فکر کن آخر پدرخوانده مایکل کلش خیاری میشد میزد خواهرش که داد و بیداد میکنه میکشت. بعد توجیه این صحنه میشد انسان رفتارش قابل پیشبینی نیست؟ :D

و در آخر من متاسفانه رمبو رو ندیدم و آناکارنینا رو نخوندم و الا دوست داشتم میتونستیم راجع بهشون صحبت کنیم.
 
آخرین ویرایش:
هیچ کجای داستان به بای پولار بودن الی اشاره نشد
مگه توی داستان بازی الی روانکاوی شد که کسی بخواد این تشخیص رو براش بزاره؟
توی یه (داستان) بازی RDR2 مستقیماً بهت گفته میشه که با بیماری سل مواجه شدی
توی یه (داستان) بازی هم مستقیم نمیگه، اما علائم و نشانه ها که دیگه حذف نشدن. شما از روی علائم می فهمی چی به چیه.

شما به اصلی ترین مشخصه بای پولار بودن اشاره نکردی و اون این که در یک قطب احساس شادی و یوفوریای زیاد وجود داره یا به طور مشخص میشه بین دو قطب شخصیتی تمایزی قائل شد که این در الی در هیچ کجای بازی دیده نمیشه. بنابراین نتیجه بعدی شما زیر سوال میره.
آها
باز یکم باید ریزتر بشم. تشخیص بسیاری از بیماریها تیغ ۲ لبه ست. قرار نیست بیمار تمام علائم رو نشون بده. یا حتی علائم اصلی رو نشون بده. لذا لزومی نداره یک بیمار BPD حتماً توی فاز مانیا قهقهه بزنه، بلکه می تونه بجای شادی بره توی فاز تحریک پذیری و باور کن این موارد بیمار به بیمار فرق می کنن. هر بیماری برای خودش یه کتاب و درس جدیده. در مورد این بیماری خاص بیمار می تونه بجای مانیا وارد فاز hypo-mania بشه که خیلی خیلی علائم و نشانه های نزدیک به نرمالی داره. برای همین هم هست که تشخیص BPD از depression خیلی وقت ها تبدیل میشه به یه چالش.

داستان نویس نمیتونه بازی رو کلیف هنگر بسازه که ما منتظر توضیح در قسمت بعد باشیم.
چرا نتونه؟
نصف فیلم ها و سریال ها دارن بر همین اساس ساخته میشن تا برای قسمت های بعدشون اشتیاق ایجاد کنن

کرکتر ابی و الی نمیتونن قرینه هم باشن
تمام هدف اینها این بوده که الی و ابی رو قرینه ی هم بزارن
شما ۵۰٪ بازی رو از دید ابی بازی می کنی که باهاش آشنا بشی و ندانسته محکومش نکنی
حتی بازی طوری پیش میره که شما توی اپیزود ابی، توی جایی که باید توی سالن سینما با الی روبرو بشی، یجورایی حتی به رفتارهای الی نفرت پیدا می کنی. و برعکس زمانی که میری توی نقش الی باز به رفتارهای ابی نفرت پیدا می کنی. اینا تمام زورشون رو زدن تا اینها رو قرینه ی هم بسازن.
و بنظر من کار ما با این ۲ نفر اصلاً و ابداً تموم نشده. باید برگردن و خیلی چیزا رو توضیح بدن
اصلی ترین دلیلش هم اینه که الی هنوز اصلی ترین چیز رو نمی دونه، الی نمی دونه ریشه ی این همه نفرت ابی به کجا ختم میشه...

الی به دنبال انتقام و ابی در مرحله بعد از انتقام قرار داره. ابی چیزی رو میدونه که الی نمیدونه. ابی میدونه انتقام گرفتن چه بهایی داره. میدونه با کمک کردن و قطع کردن چرخه است که تمام کابوس های شبانش از بین میرن نه انتقامی که گرفت. الی این پختگی رو در داستان بدست نیورده و این در مبارزه آخر در امتناع ابی و اصرار الی به مبارزه کاملا مشهود.
این توصیف بسیار خوبیه. فقط این رو بگم ۲ شخصیت قرینه قرار نیست همه چیزشون شبیه هم باشه. طرف راست و چپ صورت ما هم ۹۰٪ قرینه ی هم هستن و ۱۰ درصد با هم فرق دارن، دیگه شما از ۲ فرد متفاوت چه توقعی داری

چرا من مخاطب باید قبول کنم الی رفتار پخته ای از خودش نشون میده در حالی که در هیچ کجا علائم این پختگی زودرس در الی دیده نشد.
چرا می خوای رفتار الی رو از سر پختگی بدونی؟
من توی حالاتی که متصور شدم فقط توی یکشون اومدم و دلیل رو گذاشتم بر عدم تمایل به ادامه و بخشش
باقیش رو گفتم بسته به بیماری، دلیل نامعلوم، منصرف شدن در آخرین لحظه و ... که البته هیچ کدام از اینها دلیل بر پختگی الی نیستن.
حتی اون عدم تمایل الی به شنیدن حرفای تامی و انتقام رو هم دوست ندارم بزارم پای درمان و پختگی شخصیت، دوست دارم بزارم به عهده ی فاز افسردگیش
بالاتر هم همین رو گفتم دیگه

ابی بدون توجه به همه ی هشدارها و از دست دادن ها انتقام گرفت چرا الی نباید مثل ابی رفتار کنه؟
شما از یه طرف میگی اینها قرینه ی هم نیستن
از طرفی میگی چرا الی نباید مثل ابی رفتار کنه؟
خوب به همون دلیل که آدم ها در شرایط یکسان، واکنش های متفاوتی دارن. یکی میزاره میره، یکی با احترام جواب میده، یکی داد میزنه، یکی فحش میده، یکی کتک کاری می کنه، یکی چاقوکشی می کنه. اینا هر کدومشون یه نوعی از رفتاره و قرار نیست یکی غلط باشه و دیگری درست. شاید یه جا چاقو کشیه درست ترین کار باشه، یه جا هم گذاشتن و رفتن. قرار هم نیست همه در شرایط یکسان واکنش یکسانی از خودشون بروز بدن


یه موردی رو هم باید اضافه کنم اینجا
صنعت ویدیو گیم توی موضوع داستان سرایی هنوز خیلی با مدیای سینما و تلویزیون فاصله داره. دیدگاه های سنتی باعث شده تا هنوز خیلی ها این صنعت رو علیرغم پتانسیل بالاش (بخصوص پتانسیل تجربه ی تعاملی) بچه بازی بدونن و براشون افت شأن باشه فعالیت در این مدیوم. اینکه یه بازی تونسته تا اینجا بیاد جلو خودش یه حرکت خیلی بزرگه. اینکه بازی ساخته بشه و بعد بیان و از روی داستانش سریال موفق و با ناشر درست و درمون بسازن فعلاً در خصوص ویچر و tlou رخ داده که خودش یه پیشرفت بزرگ رو به جلوئه
اینکه خیلی جاها مشکل داره و یکسری باگ داره رو من هم قبول دارم. ولی توی صنعت ویدیو گیم کمتر بازی با این حد از واقع گرایی در داستان سرایی داشتیم که بتونه توی سایر مولفه ها هم اینقدر موفق باشه.
 
مگه توی داستان بازی الی روانکاوی شد که کسی بخواد این تشخیص رو براش بزاره؟
توی یه (داستان) بازی RDR2 مستقیماً بهت گفته میشه که با بیماری سل مواجه شدی
توی یه (داستان) بازی هم مستقیم نمیگه، اما علائم و نشانه ها که دیگه حذف نشدن. شما از روی علائم می فهمی چی به چیه.
آها
باز یکم باید ریزتر بشم. تشخیص بسیاری از بیماریها تیغ ۲ لبه ست. قرار نیست بیمار تمام علائم رو نشون بده. یا حتی علائم اصلی رو نشون بده. لذا لزومی نداره یک بیمار BPD حتماً توی فاز مانیا قهقهه بزنه، بلکه می تونه بجای شادی بره توی فاز تحریک پذیری و باور کن این موارد بیمار به بیمار فرق می کنن. هر بیماری برای خودش یه کتاب و درس جدیده. در مورد این بیماری خاص بیمار می تونه بجای مانیا وارد فاز hypo-mania بشه که خیلی خیلی علائم و نشانه های نزدیک به نرمالی داره. برای همین هم هست که تشخیص BPD از depression خیلی وقت ها تبدیل میشه به یه چالش.
ببینید ما داریم در مورد یه کرکتر فیکشنال صحبت میکنیم و نویسنده باید این در نظر داشته باشه که مخاطب هاش مردم عادی با اطلاعات عمومی معمولی و اطلاعات تخصصی کم هست نه روانپزشک. اطلاعات شما کاملا معتبر و درست هست ولی اگر کرکتر تصمیم مهمی(در اینجا مهم ترین تصمیم) میگیره که بر پایه اختلال شخصیتی هست پس قطعا توجیه باید نشون داده بشه. در نقد کردن یه اثر هنری معیارهایی وجود داره و هیچ گونه جمله از کجا میدونی شایدی وجود نداره. یا طرف در نظر گرفته یه مسئله رو یا نگرفته. اگر در نظر گرفته پس نشانه هاش کجاست؟ شما داری میگی از نظر تخصصی هم تشخیص اینگونه بای پولار ها سخت پس مخاطب عام چجوری باید بفهمه که الی اختلال دو قطبی داره و بر این اساس تصمیم گرفته؟ نمیشه که کاستی های نویسنده رو با دلایل غیر متعارف توجیه کرد.

چرا نتونه؟
نصف فیلم ها و سریال ها دارن بر همین اساس ساخته میشن تا برای قسمت های بعدشون اشتیاق ایجاد کنن
سریال که کلا مثال مع الفارق اینجا و داستان نویسی متفاوتی داره و به بازی های اپیزودیک نزدیک. ولی در فیلم، پایان باز و کلیف هنگر اصولی وجود داره. نویسنده باید داستان رو به سرانجام برسونه و بعد میتونه نقطه بذاره آخرش یا نذاره. برای مثال در فیلم kill bill part 1 ما با اینکه میدونیم فیلم دو قسمتی و هدف قتل بیل ولی به صورت مشخص از اول فیلم هدف کرکتر اصلی رو قتل اورن ایشیی نشون میده و کل فیلم رو داره برای کشتن اون آماده میشه. بنابراین با کشته شدن اورن ایشیی داستان به سرانجام میرسه نه اینکه تموم بشه.
مثال دیگه از پارت یک همین بازی که ما با یک پایان باز طرفیم ولی داستان به سرانجام رسیده. شما بعد از سکانس نهایی به هیچ عنوان احساس نمیکنی داستان ناقص مونده یا هنوز تصمیم جول توضیح داده نشده و تو پارت دو نمایش داده میشه.
بنابر این نمیشه توضیح مهم ترین تصمیم الی در بازی که نقطه عطف داستان هم هست رو نویسنده موکول کنه به قسمت بعد. این یعنی داستان ناقص و به سرانجام نرسیده.

این توصیف بسیار خوبیه. فقط این رو بگم ۲ شخصیت قرینه قرار نیست همه چیزشون شبیه هم باشه. طرف راست و چپ صورت ما هم ۹۰٪ قرینه ی هم هستن و ۱۰ درصد با هم فرق دارن، دیگه شما از ۲ فرد متفاوت چه توقعی داری
چرا می خوای رفتار الی رو از سر پختگی بدونی؟
من توی حالاتی که متصور شدم فقط توی یکشون اومدم و دلیل رو گذاشتم بر عدم تمایل به ادامه و بخشش
باقیش رو گفتم بسته به بیماری، دلیل نامعلوم، منصرف شدن در آخرین لحظه و ... که البته هیچ کدام از اینها دلیل بر پختگی الی نیستن.
حتی اون عدم تمایل الی به شنیدن حرفای تامی و انتقام رو هم دوست ندارم بزارم پای درمان و پختگی شخصیت، دوست دارم بزارم به عهده ی فاز افسردگیش
بالاتر هم همین رو گفتم دیگه
شما از یه طرف میگی اینها قرینه ی هم نیستن
از طرفی میگی چرا الی نباید مثل ابی رفتار کنه؟
خوب به همون دلیل که آدم ها در شرایط یکسان، واکنش های متفاوتی دارن. یکی میزاره میره، یکی با احترام جواب میده، یکی داد میزنه، یکی فحش میده، یکی کتک کاری می کنه، یکی چاقوکشی می کنه. اینا هر کدومشون یه نوعی از رفتاره و قرار نیست یکی غلط باشه و دیگری درست. شاید یه جا چاقو کشیه درست ترین کار باشه، یه جا هم گذاشتن و رفتن. قرار هم نیست همه در شرایط یکسان واکنش یکسانی از خودشون بروز بدن
از این نظر قرینه هم نیستن چون تو دو فاز مختلف انتقام قرار گرفتن. و الا هدف نویسنده مقایسه بوده بین این دو. مسئله این که اگر قرار من مقایسه کنم بین این دو و دلایل دو تا کرکتر بیشتر درک کنم پس اون نقطه ای که الی از ابی متفاوت شده و تصمیم گرفته انتقام نگیره رو من در کجای این مقایسه باید ببینم؟ شما میگی مثل هم نیستن خوب کجا نشون داده مثل هم نیستن؟ هدف نویسنده این بوده که الی رو تصویری از ابی قبل از انتقام نشون بده. الی کجای راه ابی رو نرفته که منجر شده به تفاوت تصمیم این دو؟

من توی حالاتی که متصور شدم فقط توی یکشون اومدم و دلیل رو گذاشتم بر عدم تمایل به ادامه و بخشش
باقیش رو گفتم بسته به بیماری، دلیل نامعلوم، منصرف شدن در آخرین لحظه و ... که البته هیچ کدام از اینها دلیل بر پختگی الی نیستن.
دلایل که میتونن هزار تا باشن و ما نمیتونیم با برهان خلف چیزی رو اثبات کنیم نه در نقد نه در واقعیت.(فقط در ریاضی امکان پذیر :D) چون میلیون ها دلیل میتونیم بیاریم که باید هر کدوم رو rule out کنیم و این امکان پذیر نیست در عمل.

یه موردی رو هم باید اضافه کنم اینجا
صنعت ویدیو گیم توی موضوع داستان سرایی هنوز خیلی با مدیای سینما و تلویزیون فاصله داره. دیدگاه های سنتی باعث شده تا هنوز خیلی ها این صنعت رو علیرغم پتانسیل بالاش (بخصوص پتانسیل تجربه ی تعاملی) بچه بازی بدونن و براشون افت شأن باشه فعالیت در این مدیوم. اینکه یه بازی تونسته تا اینجا بیاد جلو خودش یه حرکت خیلی بزرگه. اینکه بازی ساخته بشه و بعد بیان و از روی داستانش سریال موفق و با ناشر درست و درمون بسازن فعلاً در خصوص ویچر و tlou رخ داده که خودش یه پیشرفت بزرگ رو به جلوئه
اینکه خیلی جاها مشکل داره و یکسری باگ داره رو من هم قبول دارم. ولی توی صنعت ویدیو گیم کمتر بازی با این حد از واقع گرایی در داستان سرایی داشتیم که بتونه توی سایر مولفه ها هم اینقدر موفق باشه.
من با کل این قسمت حرفتون موافقم. پارت دو از نظر روایت و داستان یه قدم رو به جلو برای صنعت بازی بود و هدف من حقیر شمردن این بازی در مقابل هنر سینما نیست به هیچ عنوان. مسئله این که اگر داستان ایرادی داره باید گفته بشه و این راه رسیدن صنعت بازی به قله هایی هست که هنرهایی مثل سینما و ادبیات بهش رسیدن. همه میدونن که من اینجا به شدت کوجیما فنم ولی همین الان میتونم چندین ساعت از ایرادات داستانی Death Stranding صحبت کنم. به نظرم کاملا قابل قبول اگر بتونیم یک اثر رو دوست داشته باشیم و همزمان نقدهایی هم داشته باشیم ازش و این چیزی که اکثر افرادی که من تو این فروم میبینم بهش توجه نمیکنن.
 
  • Like
Reactions: zxc0012004

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or