هنرمندها و هالیوود به خصوص همیشه در جنبشهای اجتماعی پیشرو بوده، هستند، خواهند بود و باید باشن. اگر اونها برای حقوق اقلیت مبارزه نکنن، هیچ پیشرفت اجتماعی پیش نمیاد. بعضی وقتها ممکنه تند برن، اشتباه کنن یا نتیجه عکس بگیرن، ولی همینجوریه که پیشرفت حاصل میشه در نهایت
یک ابرارگانیسم بزرگ مثل سیستم جهانی شامل چندین تکسلولی میشه؛ یعنی ما. تکسلولیهای هیچ ارگانیسمی توان جهتدادن به ارگانیسم رو ندارن. شما بهعنوان ارگانیسم راه خودت رو میری: میتونی خودکشی کنی، سیگار بکشی، بیتحرک باشی، رگت رو بزنی و کلاً کارهایی کنی که به سود تکسلولیها نیست.
سیستم، بهعنوان یک ابرارگانیسم، ارزشهاش بر اساس نیازهاش از قبل تعیین شده و راه خودش رو میره و چهارتا سنگ پرت کردن از تو تاریکی از سوی چندتا هنرمند هیچ تغییری در مسیر این سیستم نمیده. افزایش حق زن، آزادی ادیان، بیاهمیتی گرایش جنسی شما و... صرفاً بهخاطر اینکه فعلاً سیستم و روابط حاکم بر اقتصاد بازار اقتضاء میکنه که چنین چیزی به سود ارگانیسم هست. شما تا زمانی که میتونی به سیستم خدمت کنی دیگه چه اهمیتی داره در تختخوابت با کی میخوابی یا چه رنگ پوستی داری؟
First, the achievement of the earlier feminists' well-chosen central objective-the right to vote-has given women collective power: No politician who hopes to win an election can afford to ignore women's wants. More importantly, the tide of history has been working in the feminists' favor. Ever since the onset of the Industrial Revolution there has been a powerful trend toward "equality"-meaning the elimination of all distinctions between individuals other than those distinctions that are demanded by the needs of the technological system. Thus, a mathematician is to be evaluated in terms of his/her mathematical talent, a mechanic in terms of his/her knowledge of engines, a factory manager in terms of his/her ability to run a factory, and with the passage of time it has increasingly been expected that the religion, social class, race, gender, etc., etc. of the mathematician, the mechanic, and the manager are to be treated as irrelevant. Because the feminists' goal of equality has been in harmony with this historical trend, opposition to feminism has steadily declined over time
پس با نشون دادن سکانس بوسه و باسنباسنکبازی در گیم و سینما هیچ کُنفَیَکونی برای جامعه پیش نمیآد. هنرمند صرفاً مقابل تغییرات یک واکنشدهندهی سادهست، به استثنای اینکه مقابل این واکنشها هم هر از گاهی کارنامهی آبروبری داشته و بیشتر برای خودنمایی فکریست. همهی مشکلات هم حل بشه باز چپ نونش از طریق قربانی خطاب کردن کسانی که دیگه قربانی نیستن تأمین میشه. نگاه کنید به تمجید امثال سارتر و برنارد شاو از وضعیت حقوق کارگرهای شوروی، یا واکنش قشری که از امپریالیسم سفیدپوست آمریکایی گلهمندن اما وقتی همین امپریالیسم با شدت بیشتری از سوی آسیایی و خاورمیانهای اتفاق میافته سکوت معناداری میکنن. اینجا حق با توکویل بود که میگفت عقل سیاسی جوامع رو دست هنرمند جماعت ندید.