X Vs. Y (پست اول تاپیک خوانده شود)

Group XXIV


  • مجموع رای دهنده‌ها
    20
  • نظرسنجی بسته شده است .
وضعیت
گفتگو بسته شده و امکان ارسال پاسخ وجود ندارد.
به شخصه به عنوان یکی از قدیمیای این تاپیک میگم هیچوقت اینجا دیکتاتوری نبوده!!
حالا چون یه نفر یه پیشنهاد داده و دو تا لایک خورده دلیل نمیشه همه بذارن که,پیشنهادی که بیشترین موافق رو داره گذاشته میشه!!
 
اگر چون درخواستتون مورد قبول واقع نشده میگید دیکتاتوریه که مخالفم! :d هر پیشنهادی موافق بیشتری داشته باشه انتخاب میشه! با یکبار،دوبار پیشنهاد دادن هم انتخاب نمیشه که :-"
مثلا من هر دفعه میگم کلوئی vs النا بزارید :-" ولی خوب پیشنهادهای بچه ها بیشتر موافق داشتن! :d تا وقتی هم که پیشنهاد بهتری باشه،مطمئنا پیشنهاد بهتر انتخاب خواهد شد! :d
---
در مورد این نظرسنجی! چرا Ethan رای هاش کمتره؟ :((
بشتابید به این پدر نمونه رای بدید! :-s دیدید که برای بچه ـش تا کجا پیش رفت... حاضر شد یک انگشتش رو قطع کنه و یا حتی زهر رو بخوره! همه ی این کارها رو به خاطر نجات پسرش انجام داد (شاید انجام نداده باشید البته:-" ) ولی در کل بهش رای بدید :d
 
امیر آکیبا اسپویل نکن :| :دی

آقا این فن های دو آتیشه ی HR & David Cage کجان پس!؟ :-w


تایم داره 10 ساعت دیگه تموم میشه :(
آآآآآآآ ! بازی مال 2 قرن پیشه :d 2010 :-"
البته این چیزایی که گفتم ممکنه هرگز اتفاق نیفته :-" همه چی به خود شما بستگی داره>:)

6 رای عقبیم:((
 
آآآآآآآ ! بازی مال 2 قرن پیشه :d 2010 :-"
البته این چیزایی که گفتم ممکنه هرگز اتفاق نیفته :-" همه چی به خود شما بستگی داره>:)

6 رای عقبیم:((
شاید یکی مثل آریا هنوز در تب و تاب بازی کردن و نکردنش باشه :دی

خداییش میگم رمدی کاراکترهایی که خلق میکنه عالین ! ولی....:دی
اصولاً هم سیستم اینجوریه یه کاراکتر داریم آدم خیلی خوب و نرمالیه یهو دینگ(!!!) یه تلنگر به طرف زده میشه (اصولاً تلنگر خانودگی+وهم آلود بودن ماجرا :دی) و ادامه ی ماجرا

اما در مورد جناب مارس یه یه کاراکتر داریم آدم خیلی خوب و نرمالیه یهو دینگ(!!!) یه تلنگر به طرف زده میشه (اصولاً تلنگر خانودگی) و ادامه ی ماجرا که توش به کاراکتر 1000 تا تلنگر دیگه زده میشه و دائمن کاراکتر در حال چکش کاری و خوش تراش شدنه :دی و نکته ی خیلی خیلی مهم و اساسی تو این چکش زدن ها خود شخص که بازی میکنه به شدت تاثیر گزاره
بنا بر این ما رایمون رو به ایتن داده بودیم

یعنی میشه امیدی داشت :(
 
آخرین ویرایش:
دوستان یکم بیاین به تاپیک جون بدین تا مثل قبل بشه. حیفه تاپیک به این جالبی.

جدا این هیترها و فن های کیج کجا هستن؟الان باید اینجا میدان خون بود:d
 
جدا این هیترها و فن های کیج کجا هستن؟الان باید اینجا میدان خون بود:d
/:)
داری برای آلن ویک رای جمع میکنی یا داری یه کاری میکنی دستی دستی تاپیک قفل بشه!؟ :-w :دی
البته اولیش بلامانع است به هر روشی که میخواد باشه ولی دویمی [-(
 
/:)
داری برای آلن ویک رای جمع میکنی یا داری یه کاری میکنی دستی دستی تاپیک قفل بشه!؟ :-w :دی
البته اولیش بلامانع است به هر روشی که میخواد باشه ولی دویمی [-(

منظورم اینه که تاپیک دیگه حال و همای قدیم رو نداره. قبلا دو طرف نظرسنجی کلی باهم بحث میکردن.ولی الان فقط مجتبی بیوگرافی مینویسه و بقیه لایک میکنن.بحث هم خیلی کم صورت میگیره.
 
آلن نویسنده ای موفق در ژانر ترسناک به حساب می رود که علاقه بسیار زیادی به همسرش Alice دارد.او که در کودکی ترس از تاریکی داشت نمی دانست در بزرگسالی نیز بزرگترین کابوسهایش نیز در نبود نور شکل می گیرد اما اینبار نه از نوع توهم و خیال بلکه کامل از جنس حقیقت.
مادرش برای دور کردن این ترس از وی فندکی قدیمی و کهنه به او می دهد و می گوید هربار که با تلنگری بخواهد آن را روشن کند تمام هیولاهایی که از آنها میترسد ناپدید می شوند.با این فندک آلن کم کم بر ترس خود غلبه می کند.
آلن که به تنهایی توسط مادرش بزرگ شده هیچ وقت شناختی از پدرش نداشته و در واقع هیچ وقت کمبود او را نیز در کنار مادرش و دوست عزیزش Barry Wheeler احساس نکرده است.
کم کم با بزرگ شدن آلن وی به نویسندگی علاقه مند می شود و برای این کار نوشتن داستانهای ترسناک را انتخاب میکند.اولین کتاب وی The Errand Boy نام دارد و بعد از گذشت تنها یک هفته از عرضه اش آلن را به یک نویسنده ی مشهور و جوان تبدیل میکند.با نوشتن کتابهای بیشتر,آلن دوست قدیمیش Barry را به عنوان Agent خود انتخاب میکند و همکاری این دو نفر شهرت بسیار زیادی را برای آلن به ارمغان می آورد.اما هر چه وی مشهور تر میشد خبرنگاران و فنهای بیشتری مزاحم وی می شدند.آلن که هیچ وقت با این موضوع نمیتوانست کنار بیاید به خبرنگاری حمله میکند و با مشت به صورت وی می کوبد.با گذشت زمان او با عکاسی جوان و زیبا به نام Alice آشنا میشود و با وی ازدواج می کند.انها برای مدت سه سال در نیویورک در کنار هم زندگی میکنند.اما آلن که به تازگی سری کتابهای موفقش به نام Alex Casey را تمام کرده دچار مشکلی جدی می شود.او علاوه بر بیخوابی شدیدی که دچارش شده ذهن خود را نیز از هر گونه ایده برای نوشتن خالی می بیند و نمی تواند داستان جدیدی را شروع کند.پس از آن آلن که برای رهایی از این مساله به مشروب رو آورده بود در زندگی شخصیش با آلیس نیز به مشکل بر می خورد و مشاجره های زیادی بین آن دو اتفاق می افتد.
اما پس از مدتی این دو تصمیمی میگرند که شاید به ذهن آلن کمک کند.تصمیمی که هر دو به سرعت از آن پشیمان می شوند.رفتن به دهکده ای آرام و گذراندن مدتی در آنجا,دهکده ای به نام Bright Falls!!!
پس از رسیدن به دهکده Bright Falls,آلن و آلیس که از قبل کلبه ای دنج را کرایه کرده بودند به کافه ای در آن محل میروند تا کلید آنجا و آدرس دقیق آن را از صابحش Carl Stucky بگیرند.آلیس,آلن را در کافه تنها میگذراد و میرود تا وسایل مورد نیازشان را تهیه کند و آلن نیز وارد کافه میشود اما در همان ابتدای ورود متوجه میشود اینجا هم از دست فنها و طرفدارنش در آسایش نخواهد بود.پیشخدمت آنجا دختری به نام Rose Marigold از طرفداران سر سخت رمانهای اوست و سریع آلن را میشناسد.آلن که اصلا حوصله ی فنهایش را در این روزها ندارد از دخترک میخواهد هرچه سریعتر او را به Stucky معرفی کند تا بتواند کلید را گرفته و از آنجا خارج شود.Rose به وی میگوید Stucky در انتهای راهروی کافه در دستشویی است.اما راهرو به طرز مشکوکی کاملا تاریک است و نوری در آن دیده نمی شود آلن که این موضوع برایش اهمیتی ندارد به سمت دستشویی میرود.در همان کافه آلن دو برادر مسن Anderson و از اعضای گروه موسیقی Old Gods Of Asgard را میبیند که به آنها اعتنایی نمی کند.وی تا میخواهد پایش را در راهرو قرار دهد زنی عجیب بها فانوسی به وی هشدار می دهد تا به دورن تاریکی قدم نگذارد اما آلن بی توجه به راهرو می رود تا سریعا کلید را کرفت و از آن مکان خارج شود.به در دستشویی که می رسد هر چه در میزند صدایی از داخل نمیشنود تا ناگهان کنار خود زنی با پوششی کاملا سیاه با حالتی شیطانی میبیند که به وی می گوید Stucky خودش نتوانسته بیاید و کلید و آدرس را به او داده تا به آلن برساند.آلن هم که چاره ای نمیبیند انها را میگیرد و سریع از آنجا خارج میشود.در بیرون آلیس منتظر وی ایستاده است تا با هم به کلبه بروند.
با دور شدن از کافه ناگهان Stucky به بیرون می دود و با فریاد به آنها می گوید کلیدها را چرا از وی نگرفتند!!!
هنگام رسیدن به کلبه آنجا را مکانی دور افتاده و تنها می بینند.کاملا مطابق با چیزی که آلن در آن زمان نیاز داشت.اما چیزی که تعجب برانگیز بود مکان کلبه بود زیرا هنگام اجاره ی آن به آنها گفته شده بود کلبه در کنار آب قرار دارد نه در وسط آن.به هرحال بدون توجه این موضوع هر دوی آنها راهی میشوند اما برق آنجا به کل قطع بود و از آنجا که آلیس از کودکی ترس از تاریکی داشته از آلن میخواهد هرجور شده برق را به کار بیندازد تا با هم وارد کلبه شوند.با درست کردن موضوع و وارد شدن آلن متوجه میشود که قبلا هم این مکان توسط دو عاشق دیگر مورد استفاده قرار گرفته بوده و همین موضوع باعث دلگرمیه بسیار آلن می شود.پس از آن آلن برای گشت زدن در اطراف از کلبه خارج میشود و پس از مدتی هنگام بازگشت آلیس به وی میگوید سورپرایزی برای وی دارد.اما این سورپرایز چیزی نیست که آلن را خشنود کند زیرا آلیس به دور از چشم وی ماشین تایپش را آورده که آلن در اینجا سعی کند بنویسد و شاید که این مکان به وی کمک کند و ذهنش را باز کند.اما آلن با دیدن آن بسیار عصبانی می شود و می گوید برای یک بار هم شده مشکلش را فراموش کنند و تنها در آرامش سر کنند.با بالا گرفتن دعوا بین آن دو آلن از کلبه بیرون میزند و چون مطمئن است همسرش در تاریکی به دنبال وی نمی آید همانجا روی پل می ایستد.اما ناگهان اتفاق عجیبی می افتد.چراغهای کلبه به کل خاموش میشود و صدای چیغ آلیس که آلن را صدا میزند به گوش می رسد.در پی آن آلن سراسیمه خود را به کلبه میرساند و وارد آن میشود اما در کمال تعجب آلیس را میبیند که درون دریچه افتاده است,آلن هم بدون تردید خود را به داخل آب میاندازد تا وی را نجات دهد.
ناگهان آلن به هوش می آید و خود را پشت ماشینش که تصادف کرده میابد!!!!
ادامه دارد!
 
سلام به همه ی دوستان
خب در مورد اینکه چرا تاپیک خوابیده واقعا برای من هم سواله چون یادمه زمانیکه علی (صلح صفا) بود بچه ها خیلی شور و هیجان داشتن، شاید من مدیر خوبی نیستم :(( ( به علاوه ی شکلک افسردگی و سرخوردگی ممتد :دی )
حالا من که شناختی نسبت به مارس ندارم فقط می شناسم این مرد خوش قیافه :دی مربوط به بازی هوی رین بوده :دی از اونجایی که ما فن 360 هستیم و سرمون بره اعتقاداتمون به این کنسول آسمانی نمیره :دی من صد و 60 درصد به الن رای میدم یکی بخاطر اینکه کار سم لیک عزیزمه :x یکی بخاطر اینکه الن نویسنده بود و کلا کاراکترش یک از بهترین کاراکترهای چند دهه ی اخیر بازی رو به خوبی به تصویر کشید و یکی اینکه عشق به خانواده ش درست در درجه ی اول قرار داشت :دی
در کل الن ویک :دی
 
بابا حالا که نظرسنجی تموم شد برسیم به پیشنهاد ها اول من : جناب VASS در برابر رائول منندز بهونه نباشه دیگه :d
 
مشکل از این درس و مدرسه لعنتیه نه از بچه ها !
تو تابستون چه دعوا هایی داشتیم سر خوشگلی کت وومن با هارلی کویین !
اگه وقت مناسب باشه بچه ها دوباره میان به تاپیک ، و اون موقع تاپیک دوباره جون میگیره !
 
وضعیت
گفتگو بسته شده و امکان ارسال پاسخ وجود ندارد.

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or